در چهارچوب جمجمه

حقیقت نیازمند انتقاد است ، نه ستایش - نیچه

۱۳۸۹/۰۲/۱۷

جنس نگاه یا نگاه جنسی؟

.

ای فمنیست !

چه می گوئی ؟

نگاه جنسیتی ؟

اگر نبود نگاه جنسیتی نوزاد دختر و پسر به مادر خود هرگز دلیلی برای مکیدن سینه ی مادر و نوشیدن شیر نمیداشت!
خود توهم خانم فمنیست به طمع کسب لذت جنسی با لبهایت سینه ی مادرت را مکیدی و برای خلاصی از آن مایع مزاحم در دهانت قورتش دادی که کم کم فهمیدی نه احساس بد گرسنه گی هم در پی این مکیدنها از بین میرود!



حال می گوئی نوزاد بودم یا بیخود می گوئی !
باشد پس چرا به پدرت عشق می ورزیدی و مادرت هم به تو چون هویش نگاه میکرد !
 لابد دلیل اینکه همواره میخواستی آلت پسر همسایه و یا برادر کوچکت را بکنی هم این نگاه جنسیتی نبود آری؟!

آیا مدام مجبور بودی در حضور نگاه سنگین برادران و پدر و حتی مادرت قوز کنی که مبادا سینه های تازه رسته ات نمایان باشد؟!

آیا شانس این را نداشتی تا ببینی پسر بچه ای که در خیال شبها سرش را روی پایت می گذارد تا بخواب روید چگونه به واسطه ی آن سینه هائی که اسباب شرمندگی تو است سر بندگی به درگاهت خواهد گذاشت؟!

نکنه در مسیر زندگی تو پسرانی بودند که از سر نفرتی که از خواهران زورگویشان داشتند دست انداختن تو برایشان دلچسب تر بوده و یا خیلی زود دلی که به پسر بچه ی همسایه ی عمویت باخته بودی لگد مال شده در کوچه اش یافتی!

حال دقیقن از کی متوجه شدی در میدان رقابت با سایر دختران در گرفتن توجه پسران غریبه بازنده ی همیشگی هستی؟

آیا پدر مادر و برادرانت آنقدر به تو سخت گرفتند که برای چشیدن مزه ی نگاههای مشتاق مردان غریبه کمی دورتر رفتی و خود را در دستهای نوچ چسبناک شهوت آلودی یافتی که هنوز چندش آوریش را نمیتوانی فراموش کنی؟!

و یا به سلامت تا اوان جوانی آمدی و بسختی دلباخته شده و بسختی دل باختی!؟ به ثمن بخس باختنی!!!

به زنانگی ات قسم افسوس میخورم که نتونستی قدرت زن بودن را درک کنی!
نتوانستی و نخواهی توانست بفهمی که چرا زنان واقعی سر تسلیم به فرمایشات ملوکانه فرود می آورند و خود خواسته کنیز آقایشان میشوند!!!
یک چیزی شنیدی ولی اگر فکر میکنی آنها توانسته اند توضیحی بیش از آنچه در جواب اعتراض تو می گویند  به من هم بگویند اشتباه میکنی ! جواب همان جواب همیشه گی است : دوست داریم!
اما من که میفهممشان چون احساس خودم را وقتی زنی وانمود میکند مایملک من است نسبت به اینکه تمام توجه ام به این معطوف میشود که او را خوشحال ببینم درک کرده ام !
چیزی که تو این را هم ادراک نمی کنی!
که اگر میدانستید هرگز فراموش نمیکردید!
===========================






آخ اگر شما مردها میدانستید!!!
میدانم !
اگر مردها میدانستند دنیا بهشت میشد!!!
میدانم آبجی !
تازه من هم که میدانم یادم میره گاهی!
اما... .

اما اگر شما زنها میدانستید ؟!
آخ! که محال بود یادتان برود! محال !
مگر میشود نفس کشیدن را فراموش کرد!*
براستی که محال بود یادتان برود!
کما اینکه آنهائی که دانستند در یک لحظه به تمامیت دستشان آمد!

بر سبیل اتفاقی شاید !
فقط با دیدن برق نگاهی شاید !
لبخند محو مغرورانه ی قبل از دادن سله ی ملوکانه !



آنها که بزبان آمده و حتی به زبان نیامده ها !

حکایت سلطان و سلطان بانویش را میگویم.
که چونان دو بال بودند برای یک پرنده


------------------------------------------------
*: او فراموش نکرده . بی نوا مدتهاست که مرده!

===========================


۳ نظر:

ناشناس گفت...

سلاو حه زم له گانی قوزه

ناشناس گفت...

سلاو حه زم له گانی قوزه

انسان سکولار گفت...

؟ متاسفم که نظرتان هر چه بود برایم مفهوم نیست