در چهارچوب جمجمه

حقیقت نیازمند انتقاد است ، نه ستایش - نیچه

۱۳۸۹/۱۰/۰۸

حجاب انتخاب انسانها یا دستور خدا؟

# حجاب و عفاف
# بررسی دلایل اجباری بودن حجاب
# مقاله‌ای از فاطمه‌ی خلخالی در مخالفت با حجاب اجباری
# بررسی آیات و روایات در مورد حجاب



چشم دل را پرده‌ می‌باید از عفاف   ورنه این چادر پوسیده مسلمانی نبود



به نظر من حجاب نه تنها به عفت مردمان کمک نمی‌کند بلکه باعث می‌شود عفت انسان‌ها لوث شود

مقاله‌های زیر به نظر من نمونه‌ها منصفانه‌ای است از نظرات موافق و مخالف حجاب که خواندنآنها را بخصوص آخرین آنرا به نام "چرا به حجاب اجباری نه می‌گوئیم" توصیه می‌کنم

این مجموعه مقالات از همه نظر استدلال‌های لازم برای تعمق روی موضوع حجاب را در بر می‌گیرد و نشان می‌دهد استدلال‌های مربوط به لزوم حجاب تا چه حد سطحی و غیر منطقی است به طوری که لازم ندیدم در ایراد گرفتن به آن چیزی اضافه کنم
به نظر من حجاب در قران به عنوان یک واجب شرعی خواسته نشده و استدلال‌های موافقین حجاب بسیار سست و نامقبول است و تلاش می‌شود با آسمان و ریسمان بافتن این خواست ناموجه به نام خدا تحمیل شود






به هر حال خواننده‌ خود باید نتیجه بگیرد



فقط یاددآور شوم که بدحجابی از نظر من روش صحیح برخورد با این موضوع نیست و موافقین برداشتن محدودیت زنان در حجاب باید با گفتگو و کار فرهنگی با ترویج این فرهنگ که عفاف ربطی به حجاب دارد مبارزه کنند.

به هر حال انسان‌های دقیق و دلسوز می‌بینند که چه شرایطی نتیجه‌ی این سیاست‌ها بوده

در جائی از این مقالات گفته می‌شود که دیدن زنها باعث تحریک غریزه‌ی جنسی و ایجاد میل جنسی می‌شود

من فکر می‌کنم جامعه‌ی ما در حال حاضر مشکلش نداشتن میل جنسی است و جای آن را عطش یا حرص جنسی گرفته که مردم را به تمرکز بیشتر به سکس کشانده به طوری که عده‌ای دائما مشغول رصد کردن میزان حجاب زنان هستند کوچکترین بد حجابی آنها را متاثر می‌کند و این با اهدافی که برای حجاب عنوان می‌گردد منافات دارد

 همه دائما در فکر این موضوع هستند و نگاه‌شان در پر و پای هم است
ولی در خانواده‌ها رابطه‌ی جنسی با ناتوانی جنسی عجین شده
 و همین معضلات بسیار آفریده است.


حداقل مطالب متمایز شده با فونت درشت یا رنگ خاص را مطالعه کنید.


######################


حجاب در قرآن



نويسنده: جعفر شهيدى

خبرگزاري فارس: واژه حجاب هفت بار در قرآن كريم آمده است و معناى كلمه در اين هفت مورد, چيزى است كه از هر جهت مانع ديده شدن چيز ديگر شود.





واژه حجاب هفت بار در قرآن كريم آمده است و معناى كلمه در اين هفت مورد, چيزى است كه از هر جهت مانع ديده شدن چيز ديگر شود.

مانع مادى

چنان كه در اين آيه (فقال إنّى أحببت حبّ الخير عن ذكر ربى حتّى توارت بالحجاب)(ص/32) 1 كه ابن اثير گويد: مقصود از حجاب, افق است.2 و بعض مفسران گويند: مقصود پنهان شدن آفتاب است.
و نيز در اين آيه : (فاتّخذت من دونهم حجاباً فأرسلنا إليها روحنا فتمثّل لها بشراً سويّاً) (مريم/17)3 كه گفته اند مقصود از حجاب, ديوار است.4
و نيز در اين آيه كه درباره زنان رسول خدا(ص) است: (و إذا سألتموهنّ متاعاً فاسئلوهنّ من وراء حجاب)(احزاب/53)5 كه مقصود پوششى است مانع از ديده شدن آنان چون پرده.
و مى توان حجاب را در اين آيه نيز چيزى محسوس گرفت كه مانع ديدن شود:
(و بينهما حجاب و على الأعراف رجال)6 اعراف/46

مانع معنوى

چنان كه در اين آيه: (و ماكان لبشر أن يكلّمه الله إلاّ وحياً أو من وراء حجاب) (شورى/51) 7 كه چون ديدن بارى تعالى با ديده حسى ممكن نيست, مجازاً از آن به مكالمه از پشت پرده تعبير شده است.
و يا اين آيه: (و من بيننا و بينك حجاب فاعمل إنّنا عاملون)(فصلت/5) كه گفته اند مقصود خلاف كافران با پيمبر(ص) است و يا مخالفت با او در دين.
و يا در اين آيه: (و إذا قرأت القرآن جعلنا بينك و بين الذين لايؤمنون بالآخرة حجاباً مستوراً)(اسراء/45) 8 كه مقصود از حجـاب, درنيـافتن كـافران است معنــاى قرآن را.
چنان كه مى بينيم, در اين آيه ها حجاب به معناى پرده يا چيزى است كه مانع ديدن شود. اما آن حكم شرعى كه منظور ماست, ضمن آيه هايى ديگر و با تعبيرى جز كلمه حجاب آمده است; تعبيرى نهايت بليغ. زيرا چنان كه نوشتيم, حجاب مانع ديدن است. آيه 53 سوره احزاب كه مسلمانان را مى فرمايد: (اگر چيزى از زنان پيغمبر(ص) خواستيد, از آن سوى پرده بخواهيد), دستورى است كه زنان پيغمبر را نبينند و آنان از هر جهت از ديده پوشيده مانند, چنان كه جسمشان هم ديده نشود, در صورتى كه از حجاب براى زنان مقصود آن نيست كه قطر جسم آنان نيز پوشيده ماند. بدين جهت دستور پوشش زن را در ديگر آيه ها چنين مى خوانيم:
(يا ايها النبى قل لأزواجك و بناتك و نساء المؤمنين يدنين عليهنّ من جلابيبهنّ) احزاب/59
اى پيغمبر به زنان و دخترانت و زنان مؤمنان بگو تا جلبابهاى خود را نزديك آرند.
و نيز اين آيه:
(ولايبدين زينتهنّ إلاّ ما ظهر منها و ليضربن بخمرهنّ على جيوبهنّ) نور/31
و آشكار مكنند زينت خود را جز آنچه پديد است از آن, و بزنند خمارهاى خود را بر جَيبهاى خويش.
اكنون بايد معناى واژه هايى چند كه در اين دو آيه شريفه آمده است و كاربرد آن واژه ها را در زبان عرب و در عرف مسلمانان عصر رسول خدا(ص) روشن كرد, تا آنچه مقصود ماست(حجاب در قرآن) آشگار گردد.

جلباب

لغويان چنان كه خواهم نوشت, اين كلمه را درست نشناسانده اند; واژه جلباب, جلابيب و تجلبب.
(جلباب پوشيدن) چندبار در خطبه ها, نامه ها و كلمات قصار على عليه السلام آمده است: (خطبه هاى 4, 66, 87, 153, 183 و نامه هاى 10, 19, 65 و كلمه قصار 112, كه در همه موارد جلباب مشبّه بهِ چيزى است.
اما درحديث نبوى, يكى حديث عايشه است:
(و كان رآنى (صفوان) قبل الحجاب, فاستيقظتُ باسترجاعه حين عرفنى, فخمّرتُ وجهى بجلبابى.)
و ديگر در سنن دارمى, باب مناسك:
(سَدَلت إحدانا جلبابها من رأسها على وجهِها.)
اكنون بايد ديد جلباب چيست و چگونه پوششى است؟ لغويان قديم عرب, چنان كه عادت آنان بوده است, كلمه را دقيق نشناسانده اند. جويرى نويسد: (جلباب ملحفه است) زنى از هذيل در سوك كشته اى گفته است: (كركسها با اطمينان خاطر به سوى او مى رفتند, همچون دوشيزگان جلباب پوشيده)9 و در تعريف ملحفه, كه جلباب را بدان شناسانده است, نويسند: ملحفه يكيِ ملاحف است.
ابن منظور نويسد:
(جلباب قميص بود, جـامه اى است فراخ تر از خمـار, كوتاه تر از رداء, كه زن بدان سر و سينه خود را پوشاند. وگفته اند, جامه اى است فراخ, كوتاه تر از ملحفه.)
و ابن اثير نويسد:
(جلباب (ازار) و (رداء) است. و گفته اند ملحفه است و آن چون مقنعه است كه زن بدان سر و پشت و سينه خود را مى پوشاند, و جمع آن جلابيب بود.)10
وفيومى از نوشته ابن فارس آرد:
(جلباب چيزى است كه بدان خود را بپوشانند, جامه و جز آن.)11
اما نوشته ابن فارس چنين است:
(ابوعمرو گويد (جلبه) ابرى است همانند كوه و (جلب) نيز چنين است و سروده اند:
و لستُ بجِلبٍ جلبِ ريجٍ و قِرَّةٍ و لابصفا صلدٍ عن الخير معزل12
و اشتقاق جلباب از اين كلمه است و جلباب, پيراهن بود و جمع آن جلابيب است و سروده اند (سپس بيتى را كه از ديوان هذليين آورده شد, نقل كرده است.)(معجم مقاييس اللغه)
كوشش فرهنگ نويسان عربى در پيوند كلمه (جلباب) با ريشه جلب (=ابر پوشاننده) 13 درست به نظر نمى رسد, و ظاهراً نوشته جفرى صحيح تر باشد كه اصل كلمه حبشى است به معنى روپوش,14 و نيز آنچه دزى نوشته است:
(چادر بزرگى كه در شرق, زنان هنگام بيرون شدن از خانه سرتاپاى خود را در آن مى پوشانند.)15
اما از استعمال اين واژه در گفتار اميرالمؤمنين على عليه السلام نكته هاى ديگر را توان يافت. نخست به مورد استعمال آن در سخنان آن حضرت بنگريم.
چنان كه اشارت شد, مفرد و جمع و فعل ساخته ازاين كلمه نُه مورد در سخنان امام(ع) آمده است:

جلباب در روايات
1. (مازلت أنتظر بكم عواقب الغدر, حتّى سترنى عنكم جلباب الدين.)16
2. (فالبس لهم جلباباً من اللين.)17
3. (من أحبّنا أهل البيت فليستعد للفقر جلباباً.)18
4. (حتى إذا كشف لهم عن جزاء معصيتهم و استخرجهم من جلابيب غفلتهم.)19
5. (ولا استطاعت جلابيب سواد الحنادس أن تودّ ما شاع فى السموات من تلالؤ نور القمر.)20
6. (و كيف أنت صانع إذا انكشفت عنك جلابيب ما أنت فيه.)21
7. (فإن الفتنة طالماً أغدفت جلابيبها.ا)22
8. (معاشر المسلمين إستشعروا الخشية و تجلببوا السكينة.)23
9. (إنّ من أحبّ العباد إليه عبداً أعانه الله على نفسه فاستشعر الحزن و تجلبب الخوف.)24
هرچند در همه اين نُه مورد, جلباب و جلباب پوشيدن به مجاز به كار رفته است, اما از استعمال آن نكات زير را مى توان به دست آورد:
1. جلباب, پوششى است كه روى همه پوششها به بر مى كنند, چه در دو مورد مقابل شعار آمده كه لباس زيرين است و از آن جهت شعارش گويند كه موى بدن را مس كند.25
2. جلباب سراسر تن را مى پوشاند, چنان كه از فقره 1 و 5 آشكار است.
3. جلباب لباس, چون مقنعه و خمار پوششى خاص زنان نيست, بلكه تقريباً مرادف روپوش يا لباس كار است كه سراسر بدن را از گردن به پايين مى گيرد و بانوان و مردان به هنگام كار آن را مى پوشند. زيرا در فقره هاى 1 و 2 , 4, 6, 8 مخاطب و يا آن كه از آنان خبر مى دهد مردان اند, و بديهى است كه اگر جلباب, پوشش زنان به تنهايى بود, در مورد مردان به كار نمى رفت; چه معلوم است كه به مرد مثلاً نمى توان گفت چادر تقوا را بر سر خود بيفكند.
اكنون ببينيم تفسيرنويسان دراين باره چه گفته اند:
شيخ طوسى ازابن عباس و مجاهد آورد:
جلباب, خمار زن است, و آن مقنعه اى است كه پيشانى و سر خود را بدان پوشد گاهى كه براى كارى ازخانه برون آيد. و از گفته حسن نويسد: جلابيب, ملحفه هاست كه زن آن را بر چهره خود مى آورد.26 و نظير احتمال اول را طبرسى در مجمع البيان آورده است, ليكن ظاهر مقايسه اين آيه با آيه بيست و يكم سوره مباركه نور نشان مى دهد كه خمار پوششى است جز جلباب.27
در مقابل نوشته اين دو مفسر, قرطبى نويسد:
(جلابيب, جمع جلباب و آن جامه اى است بزرگ تر از خمار, ابن عباس و ابن مسعود آورده اند كه آن رداء است و گفته اند قناع است, و درست آن است كه آن پوششى است كه همه تن را بپوشاند.)28
محمد غوث, مؤلف نثرالمرجان نيز, از مبرّد نظير همين تفسير را آورده است و نويسد كه آن پوششى است كه همه تن را بپوشاند چون ملحفه.29
و علامه طباطبايى نويسد:
(جلابيب جمع جلباب است, و آن جامه اى است كه زن برخود افكند و همه بدن او را بپوشاند, و يا آن خمار است كه سر و صورت را با آن پوشند.)30
از مجموع آنچه نوشته شد, چنين دانسته مى شود كه تفسير جلباب به خمار, مقنعه و يا نيم تنه تسامحى است, و تعريف درست آن همان روپوش يا روى لباسى است كه سراسر اندام را فراگيرد. و نيز از امر (يدنين) دانسته مى شود كه جلباب پوششى بوده است جلوباز, همانند شنل كه بر دوش مى افكنده اند و در آيه دستور داده شده است كه دو طرف آن را به هم نزديك كنند.

خِمار
خِمار بر خلاف جلباب, پوشش سر است و كاربرد آن در شعرهاى جاهلى و دوره اسلامى به همين معنى است.
امرؤالقيس در وصف باران گويد:
و ترى الشجراء فى ريِّقها كرؤس قطعت فيها خُمُر31
كه شاعر در اين بيت سرهاى درختان را كه از آب برون مانده به سرهاى بريده در خمار مانده همانند كرده است.
و اين بيت از حسّان بن ثابت انصارى:
تظلّ جيادنا مستمطرات تلطّمهنّ بالخُمر النساء32
كه در آن ابوسفيان و مردم مكه را سرزنش كند و گويد اسبان ما به شتاب مى رفتند و زنان شما با چارقد آنها را باز مى راندند.
و (تخمير) پوشيدن سر است و يا صورت به خمار, چنان كه در حديث بخارى گذشت:
(فخمّرت وجهى بجلبابى.)33

جيب
جيب, جمع آن (جيوب), مفرد كلمه يك بار در آيه 12 سوره نمل و بارديگر در آيه 22 سوره قصص و جمع آن در آيه مورد بحث (31 سوره نور) آمده و معناى آن گريبان است كه از يقه پيراهن باز شود.
از مجموع اين توضيحها و دقت دركاربردهاى كلمه ها در سوره مباركه نور, احزاب و آيه هاى ديگر و نيز از شعر عرب و نهج البلاغه چند نكته روشن مى شود:
1. خمار با جلباب يكى نيست; خمار پوشش است و جلباب پوششى است كه سراسر بدن را (ظاهراً از گردن به پايين) مى پوشاند.
2. جلباب پوششى بوده است جلو باز ,و زنان مسلمان مأمور شده اند دو لب آن را به يكديگر نزديك كنند.
3. خمار, سرپوش دامنه دار بوده است كه زنان مسلمان مأمور شده اند دامنهاى سرپوش را تا گريبان خود بياورند و گلو و سينه را بدان بپوشانند.


پي نوشت ها:
1. پس گفت: من دوستى اسبان را به ياد پروردگارم برگزيدم, تا آن كه آفتاب در پرده پنهان شد. [يادآور مى شود, ترجمه آياتى كه در پاورقى آمده از استاد شهيدى نبوده است.]
2. ابن اثير, النهاية فى غريب الحديث و الأثر, ماده حجب.
3. و ميان خود و ايشان پرده اى افكند, پس ما جبرئيل را نزد او فرستاديم و چون آدمى عادى بر او نمايان شد.
4. طوسى, محمد بن حسن, التبيان فى تفسير القرآن, 7/102.
5. و اگر از همسران پيامبر چيزى خواستيد, از پس پرده بخواهيد.
6. و ميان ايشان حائلى است و بر آن بلندى ها مردانى هستند.
7. و هيچ بشرى را مجال سخن گفتن خدا با او نبوده مگر با وحى يا از پس پرده….
8. و هنگامى كه قرآن خواندى ميان تو و آنان كه ايمان به آخرت ندارند مانعى پوشيده قرار داديم.
9. تمشى النسور اليه و هى لاهية مشى العذارى عليهنّ الجلابيب
بيت از جنوب, دختر عمرو ذى الكلب است. رجوع شود به ديوان هذليين, قسمت سوم, صفحه 125, چاپ المكتبة العربية 1385هـ.ق. (كلمه لاهية) را دزى (اگر مترجم اشتباه نكرده باشد) شادى كننده تصور كرده (فرهنگ البسه مسلمانان, صفحه 117) ولى سكّرى در شرح بيت گويد: لاهية = آمنه است. چون كركسها از مرده او بيم نداشتند با اطمينان به سوى او مى رفتند.
10. ابن منظور, لسان العرب; ابن اثير, النهاية, جلبب.
11. فيومى, المصباح المنير, ماده جلبب.
12. بيت از سروده هاى تأبّط شرّاً (لسان العرب ماده جلب) در لسان العرب به جاى كلمه (ريج), (ليل) آمده است.
13. ابن فارس, معجم مقاييس اللغة, 1/470.
14. آرتور جفرى, لغات دخيل قرآن, 102.
15. فرهنگ البسه مسلمانان, 117.
16. سيد رضى, نهج البلاغه, خطبه 4.
17. همان, نامه 19.
18. همان, كلمات قصار.
19. همان, خطبه 153.
20. همان, خطبه 182.
21. همان, نامه 10.
22. همان, نامه 65.
23. همان, خطبه 66.
24. همان, خطبه 87.
25. ابن فارس, معجم مقاييس اللغة, 3/193.
26. طوسى, التبيان, 8/327.
27. در ذيل اين كلمه توضيح بيشترى داده خواهد شد.
28. قرطبى, الجامع لأحكام القرآن, ذيل تفسير آيه 59 سوره احزاب.
29. نثر المرجان, چاپ سنگى, 5/435.
30. طباطبايى, محمدحسين, الميزان, 16/339.
31. ايلياحاوى, امرؤالقيس, 121.
32. ديوان حسّان بن ثابت, دارصادر, 8.
33. بخارى, المغازى, 5/149.
....................................................................................................
منبع: فصلنامه پژوهشهاى قرآنى، شماره 25-26












####################################



مفهوم، فلسفه و فواید حجاب



فصل اول این اثر، پاسخ‌گوی شبهات و سؤالاتی درباره‌ی مفهوم و ابعاد حجاب اسلامی، رابطه‌ی حجاب و عفاف، فلسفه‌ی تشریع حکم حجاب و آثار و فواید حجاب و پوشش اسلامی است.


مفهوم و ابعاد حجاب

مفهوم حجاب چیست و از نظر قرآن و حدیث، حجاب و پوشش اسلامی دارای چه ابعاد و اقسامی است؟


‎ حجاب در لغت به معنای مانع، پرده و پوشش آمده است[1]. استعمال این کلمه، بیش‎تر به معنی پرده است[2]. این کلمه از آن جهت مفهوم پوشش می‎دهد که پرده، وسیله‎ی پوشش است، ولی هر پوششی حجاب نیست؛ بلکه آن پوششی حجاب نامیده می‎شود که از طریق پشت پرده واقع شدن صورت ‎گیرد[3].

در این نوشتار مراد ما از حجاب، پوشش اسلامی است، و مراد از پوشش اسلامی زن، به عنوان یکی از احکام وجوبی اسلام، این است که زن، هنگام معاشرت با مردان، بدن خود را بپوشاند و به جلوه‎گری و خودنمایی نپردازد.




بنابراین، حجاب، به معنای پوشش اسلامی بانوان، دارای دو بُعد ایجابی و سلبی است. بُعد ایجابی آن، وجوب پوشش بدن و بُعد سلبی آن، حرام بودن خودنمایی به نامحرم است؛ و این دو بُعد باید در کنار یکدیگر باشد تا حجاب اسلامی محقق شود؛ گاهی ممکن است بُعد اول باشد، ولی بُعد دوم نباشد، در این صورت نمی‎توان گفت که حجاب اسلامی محقق شده است.

گاهی مشاهده می‎کنیم که بسیاری از زنان محجبه در پوشش خود از رنگ‎های شاد و زیبا و تحریک برانگیز استفاده می‎کنند که به اندامشان زیبایی خاصی می‎بخشد و در عین پوشیده بودن بدن زن، زیبایی‎اش آشکار است، گویی که اصلاً لباس نپوشیده است[4]؛ و این دور از روح حجاب است.

اگر به معنای عام، هر نوع پوشش و مانع از وصول به گناه را حجاب بنامیم، حجاب می‎تواند اقسام و انواع متفاوتی داشته باشد. یک نوع آن حجاب ذهنی، فکری و روحی است؛ مثلاً اعتقاد به معارف اسلامی، مانند توحید و نبوت، از مصادیق حجاب ذهنی، فکری و روحی صحیح است که می‎تواند از لغزش‎ها و گناه‎های روحی و فکری، مثل کفر و شرک جلوگیری نماید.




علاوه بر این، در قرآن از انواع دیگر حجاب که در رفتار خارجی انسان تجلی می‎کند، نام برده شده است؛

مثل حجاب و پوشش در نگاه که مردان و زنان در مواجهه با نامحرم به آن توصیه شده ‎اند:

قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ[5]؛ ای رسول ما به مردان مؤمن بگو تا چشم‎ها را از نگاه ناروا بپوشند.

قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ[6]؛ ای رسول به زنان مؤمن بگو تا چشم‎ها را از نگاه ناروا بپوشند.




نوع دیگر حجاب و پوشش قرآنی، حجاب گفتاری زنان در مقابل نامحرم است:

فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ[7]؛ پس زنهار نازک و نرم با مردان سخن نگویید؛ مبادا آن که دلش بیمار (هوا و هوس) است به طمع افتد.




نوع دیگر حجاب و پوشش قرآنی، حجاب رفتاری زنان در مقابل نامحرم است. به زنان دستور داده شده است به گونه‎ای راه نروند که با نشان دادن زینت‎های خود باعث جلب توجه نامحرم شوند:

وَ لا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ ما یُخْفِینَ مِنْ زِینَتِهِنَّ[8]؛ و آن طور پای به زمین نزنند که خلخال و زیور پنهان پاهایشان معلوم شود.

از مجموع مباحث طرح شده به روشنی استفاده می‎شود که مراد از حجاب اسلامی، پوشش و حریم قایل شدن در معاشرت زنان با مردان نامحرم در انحای مختلف رفتار، مثل نحوه‌ی پوشش، نگاه، ‌حرف زدن و راه ‎رفتن است.




رابطه ‎ی حجاب و عفاف

چشم و دل را پرده می‎بایست امّا از عفاف

چادر پوسیده بنیاد مسلمانی نبود
[9]

شبهه: بعضی با تمسک به شعر فوق، ادعا نموده‎اند که بین حجاب و عفاف رابطه‎ای نیست؛ عفاف لازم است، اما حجاب لازم نیست. گاه همین مطلب با تمسک به حجاب و پوشش زنان روستایی و زنان شالیزار شمال کشور توجیه می‎شود که آنها حجاب کامل ندارند، ولی عفیف هستند.[10] آیا ادعای مذکور صحیح است؟




پاسخ: قبلاً ذکر شد که حجاب در کتاب‌های لغت به معنای پوشش، پرده و مانع آمده است. به نگهبان، حاجب می‎گویند؛ چون مانع ورود اغیار و بیگانگان در یک حریم و محیط خاص می‎گردد.


بنابراین، حجاب و پوشش زن نیز به منزله‌ی یک حاجب و مانع در مقابل افراد نامحرم است که قصد نفوذ و تصرف در حریم ناموس دیگران را دارند. همین مفهوم منع و امتناع در ریشه‌ی لغوی عفت نیز وجود دارد[11]؛ بنابراین، دو واژه‌ی «حجاب» و «عفت» در اصل معنای منع و امتناع مشترک‎اند.

تفاوتی که بین منع و بازداری حجاب و عفت است، تفاوت بین ظاهر و باطن است؛ یعنی منع و بازداری در حجاب مربوط به ظاهر است، ولی منع و بازداری در عفت، مربوط به باطن و درون است؛ چون عفت یک حالت درونی است، ولی با توجه به این که تأثیر ظاهر بر باطن و تأثیر باطن بر ظاهر، یکی از ویژگی‌های عمومی انسان است؛[12] بنابراین، بین حجاب و پوشش ظاهری و عفت و بازداری باطنی انسان، تأثیر و تأثّر متقابل است؛ بدین ترتیب که هرچه حجاب و پوشش ظاهری بیش‌تر و بهتر باشد، این نوع حجاب در تقویت و پرورش روحیه‌ی باطنی و درونی عفت، تأثیر بیش‌تری دارد؛ و بالعکس هر چه عفت درونی و باطنی بیش‌تر باشد باعث حجاب و پوشش ظاهری بیش‌تر و بهتر در مواجهه با نامحرم می‎گردد. قرآن مجید به شکل ظریفی به این تأثیر و تأثّر اشاره فرموده است. نخست به زنان سالمند اجازه می‎دهد که بدون قصد تبرّج و خودنمایی، لباس‎های رویی خود، مثل چادر را در مقابل نامحرم بردارند، ولی در نهایت می‎گوید: اگر عفت بورزند، یعنی حتی لباس‎هایی مثل چادر را نیز بر ندارند، بهتر است.

وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللاَّتِی لا یَرْجُونَ نِکاحاً فَلَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُناحٌ أَنْ یَضَعْنَ ثِیابَهُنَّ غَیْرَ مُتَبَرِّجاتٍ بِزِینَةٍ وَ أَنْ یَسْتَعْفِفْنَ خَیْرٌ لَهُنَّ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ.[13]




علاوه بر رابطه‌ی قبل، بین پوشش ظاهری و عفت باطنی، رابطه‌ی علامت و صاحب علامت نیز هست؛ به این معنا که مقدار حجاب ظاهری، نشانه‎ای از مرحله‌ی خاصی از عفت باطنی صاحب حجاب است. البته این مطلب به این معنا نیست که هر زنی که حجاب و پوشش ظاهری داشت، لزوماً از همه‌ی مراتب عفت و پاکدامنی نیز برخوردار است.




با توجه به همین نکته، پاسخ این اشکال و شبهه‌ی افرادی که برای ناکارآمد جلوه دادن حجاب و پوشش ظاهری، تخلفات بعضی از زنان با حجاب را بهانه قرار می‎دهند آشکار می‎گردد؛ زیرا مشکل این عده از زنان، ضعف در حجاب باطنی و فقدان ایمان و اعتقاد قوی به آثار مثبت حجاب و پوشش ظاهری است و قبلاً گذشت که حجاب اسلامی ابعادی گسترده دارد و یکی از مهم‌ترین و اساسیترین ابعاد آن، حجاب درونی و باطنی و ذهنی است که فرد را در مواجهه با گناه و فساد، از عقاید و ایمان راسخ درونی برخوردار می‌کند؛ و اساساً این حجاب ذهنی و عقیدتی، به منزله‎ی سنگ بنای دیگر حجاب‎ها، از جمله حجاب و پوشش ظاهری است؛ زیرا افکار و عقاید انسان، شکل دهنده‌ی رفتارهای اوست.




البته، همان‎گونه که حجاب و پوشش ظاهری، لزوماً به معنای برخورداری از همه‌ی مراتب عفاف نیست، عفاف بدون رعایت پوشش ظاهری نیز قابل تصور نیست. نمی‎توان زن یا مردی را که عریان یا نیمه عریان در انظار عمومی ظاهر می‎شود عفیف دانست؛ زیرا گفتیم که پوشش ظاهری یکی از علامت‎ها و نشانه‎های عفاف است، و بین مقدار عفاف و حجاب، رابطه‌ی تأثیر و تأثّر متقابل وجود دارد.[14]



بعضی نیز رابطه‌ی عفاف و حجاب را از نوع رابطه‌ی ریشه و میوه دانسته‌اند؛ با این تعبیر که حجاب، میوه‌ی عفاف، و عفاف، ریشه‌ی حجاب است. برخی افراد ممکن است حجاب ظاهری داشته باشند، ولی عفاف و طهارت باطنی را در خویش ایجاد نکرده باشند. این حجاب، تنها پوسته‌ و ظاهری است. از سوی دیگر، افرادی ادعای عفاف کرده و با تعابیری، مثل «من قلب پاک دارم، خدا با قلب‌ها کار دارد»، خود را سرگرم می‌کنند؛ چنین انسان‎هایی باید در قاموس اندیشه‌ی خود این نکته‌ی اساسی را بنگارند که درون پاک، بیرونی پاک می‌پروراند و هرگز قلب پاک، موجب بارور شدن میوه‌ی ناپاکِ بی‌حجابی نخواهد شد.[15]

وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ الَّذِی خَبُثَ لا یَخْرُجُ إِلاَّ نَکِداًً؛[16] زمین پاک نیکو گیاهش به اذان خدا نیکو برآید و زمین خشن ناپاک بیرون نیاورد، جز گیاه اندک و کم ثمر.




هدف و فلسفه‎ی حجاب

هدف از تشریع حجاب اسلامی و فلسفه‌ی حجاب و پوشش چیست؟




‎ هدف اصلی تشریع احکام در اسلام، قرب به خداوند است که به وسیله‌ی تزکیه‌ی نفس و تقوا به دست می‎آید:

إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ؛[17] بزرگوار و با افتخارترین شما نزد خدا با تقواترین شماست.

هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ4؛

اوست خدایی که میان عرب امّی (قومی که خواندن و نوشتن هم نمی‎دانستند) پیغمبری بزرگوار از همان قوم برانگیخت، تا بر آنان وحی خدا را تلاوت کند و آنها را (از لوث جهل و اخلاق زشت) پاک سازد و کتاب سماوی و حکمت الهی بیاموزد؛ با آن که پیش از این، همه در ورطه‌ی جهالت و گمراهی بودند.




از قرآن کریم استفاده می‎شود که هدف از تشریع حکم الهی، وجوب حجاب اسلامی، دست‌یابی به تزکیه‌ی نفس، طهارت، عفت و پاکدامنی است. آیاتی هم‎چون:

قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِکَ أَزْکى لَهُمْ؛[18] ای رسول ما مردان مؤمن را بگو تا چشم‎ها از نگاه ناروا بپوشند و فروج و اندامشان را محفوظ دارند، که این بر پاکیزگی جسم و جان ایشان اصلح است.

وَ إِذا سَأَلُْتمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ ذلِکُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِکُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ؛[19] و هرگاه از زنان رسول متاعی می‎طلبید از پس پرده بطلبید، که حجاب برای آن که دل‌های شما و آنها پاک و پاکیزه بماند بهتر است.

وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللاَّتِی لا یَرْجُونَ نِکاحاً فَلَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُناحٌ أَنْ یَضَعْنَ ثِیابَهُنَّ غَیْرَ مُتَبَرِّجاتٍ بِزِینَةٍ وَ أَنْ یَسْتَعْفِفْنَ خَیْرٌ لَهُنَّ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ؛[20] و زنان سالخورده که از ولادت و عادت بازنشسته‌اند و امید ازدواج و نکاح ندارند، بر آنان باکی نیست که اگر اظهار تجملات و زینت خود نکنند، نزد نامحرمان جامه‎های خود را از تن برگیرند و اگر بازهم عفت و تقوای بیش‌تر گزینند، بر آنان بهتر است و خدا به سخنان خلق شنوا و آگاه است.

یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْواجِکَ وَ بَناتِکَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلاَبِیبِهِنَّ ذلِکَ أَدْنى أَنْ یُعْرَفْنَ فَلا یُؤْذَیْنَ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً؛[21] ای پیغمبر با زنان و دختران خود و زنان مؤمنان بگو که خویشتن را به چادرهای خود فروپوشند که این کار برای این که آنها به عفت و حریت شناخته شوند تا از تعرض و جسارت (هوس‎رانان) آزار نکشند بر آنان بسیار بهتر است و خدا در حق خلق، آمرزنده و مهربان است.




چون نگاه به نامحرم توسط مردان، باعث تحریک و تهییج جنسی آنان و در نتیجه منجر به فساد می‎شود، خداوند در کنار دستور حجاب و پوشش بدن به بانوان، به مردان نیز دستور به حجاب و پوشش چشم داده و نگاه به نامحرم را بر آنان حرام کرده است؛ چنان‎که از امام رضا(ع) نقل شده است:

حُرّم النظر الی شعور النساء المحجوبات بالازواج و غیرهنّ من النساء لما فیه من تهییج الرجال و ما یدعوا التهییج الی الفساد و الدخول فیما لا یحلّ و لا یجمل؛[22] نگاه به موهای زنان با حجاب ازدواج کرده و بانوان دیگر، از آن جهت حرام شده است که نگاه، مردان را برمی‎انگیزد و آنان را به فساد فرا می‎خواند در آنچه که ورود در آن نه حلال است و نه شایسته.




از مجموع آیات و حدیث فوق به خوبی استفاده می‎شود که هدف و فلسفه‌ی وجوب حجاب اسلامی، ایجاد تزکیه‌ی نفس، طهارت و عفت و پاکدامنی در بین افراد جامعه، و ایجاد صلاح و پیش‌گیری از فساد است.



آثار و فواید حجاب در ابعاد مختلف

حجاب و پوشش دارای چه آثار و فوایدی است؟


‎ حجاب و پوشش، در ابعاد مختلف، دارای آثار و فواید زیادی است که بعضی از مهم‌ترین فواید آن عبارت‌اند از:




الف) فایده‎ی حجاب در بُعد فردی

یکی از فواید و آثار مهم حجاب در بُعد فردی، ایجاد آرامش روانی بین افراد جامعه است که یکی از عوامل ایجاد آن عدم تهییج و تحریک جنسی است؛ در مقابل، فقدان حجاب و آزادی معاشرت‎های بی‎بندوبار میان زن و مرد، هیجان‎ها و التهاب‎های جنسی را فزونی می‎بخشد و تقاضای سکس را به صورت عطش روحی و یک خواست اشباع نشدنی درمی‎آورد.

غریزه‌ی جنسی، غریزه‎ای نیرومند، عمیق و دریا صفت است که هرچه بیش‌تر اطاعت شود بیش‌تر سرکش می‎گردد؛ هم‌چون آتشی که هرچه هیزم آن زیادتر شود شعله‎ورتر می‎گردد. بهترین شاهد بر این مطلب این است که در جهان غرب که با رواج بی‎حیایی و برهنگی، اطاعت از غریزه‌ی جنسی بیش‌تر شده است، هجوم مردم به مسئله‌ی سکس نیز زیادتر شده و تیراژ مجلات و کتب سکسی بالاتر رفته است. این مطلب پاسخ روشن و قاطع به افرادی است که قایل‎اند همه‌ی گرفتاری‌هایی که در کشورهای اسلامی و شرقی بر سر غریزه‌ی جنسی وجود دارد، ناشی از محدودیت‎هاست؛ و اگر به کلی هرگونه محدودیتی برداشته شود و روابط جنسی آزاد شود، این حرص و ولعی که وجود دارد، از بین می‎رود.




البته از این افراد باید پرسید؛ آیا غرب که محدودیت روابط زن و مرد و دختر و پسر را برداشته است، حرص و ولع جنسی در بین آنان فروکش کرده است یا افزایش یافته است؟![23]

پاسخ هر انسان واقع‎بین و منصفی به این سؤال این است که نه تنها حرص و ولع جنسی در غرب افزایش یافته است، بلکه هر روز شکل‎های جدیدتری از تمتّعات و بهره‎برداری‎های جنسی در آنها رواج و رسمیت می‎یابد.

یکی از زنان غربی منصف، وضعیت جامعه‎ی غرب را در مواجهه با غریزه‎ی جنسی این‎گونه توصیف کرده است:

کسانی می‌گویند مسئله‌ی غریزه‌ی جنسی و مشکل زن و حجاب در جوامع غربی حل شده است؛ آری، اگر از زن روی‌گرداندن و به بچه و سگ و یا هم‌جنس روی آوردن حل مسئله است، البته مدتی است این راه حل صورت گرفته است!![24]




ب) فایده‎ی حجاب در بُعد خانوادگی

یکی از فواید مهم حجاب در بُعد خانوادگی، اختصاص یافتن التذاذهای جنسی، به محیط خانواده و در کادر ازدواج مشروع است. اختصاص مذکور، باعث پیوند و اتصال قوی‌تر زن و شوهر، و در نتیجه استحکام بیش‌تر کانون خانواده می‎گردد؛ و برعکس، فقدان حجاب باعث انهدام نهاد خانواده است.


یکی از نویسندگان، تأثیر برهنگی را در اضمحلال و خشکیدن درخت تنومند خانواده، این گونه بیان کرده است:


در جامعه‎ای که برهنگی بر آن حاکم است، هر زن و مردی، همواره در حال مقایسه است؛ مقایسه‌ی آنچه دارد با آنچه ندارد؛ و آنچه ریشه‌ی خانوده را می‎سوزاند این است که این مقایسه آتش هوس را در زن و شوهر و مخصوصاً در وجود شوهر دامن می‎زند.


زنی که بیست یا سی سال در کنار شوهر خود زندگی کرده و با مشکلات زندگی جنگیده و در غم و شادی او شریک بوده است، پیداست که اندک اندک بهار چهره‎اش شکفتگی خود را از دست می‎دهد و روی در خزان می‎گذارد. در چنین حالی که سخت محتاج عشق و مهربانی و وفاداری همسر خویش است، ناگهان زن جوان‎تری از راه می‎رسد و در کوچه و بازار، اداره و مدرسه، با پوشش نامناسب خود، به همسر او فرصت مقایسه‎ای می‎دهد؛ و این مقدمه‎ای می‎شود برای ویرانی اساس خانواده و بر باد رفتن امید زَنی که جوانی خود را نیز بر باد داده است؛ و همه‌ی خواهران جوان لابد می‎دانند که هیچ جوانی نیست که به میانسالی و پیری نرسد و لابد می‎دانند که اگر امروز آنان جوان و با طراوت‌اند در فردای بی‎طراوتی آنان، باز هم جوانانی هستند که بتوانند برای خانواده‌ی فردای آنها، همان خطری را ایجاد کنند که خود آنان امروز برای خانواده‎ها ایجاد می‎کنند.[25]




ج) فایده‎ی حجاب در بُعد اجتماعی

یکی از فواید مهم حجاب در بُعد اجتماعی، حفظ و استیفای نیروی کار در سطح جامعه است. در مقابل، بی‎حجابی و بدحجابی باعث کشاندن لذت‎های جنسی از محیط و کادر خانواده به اجتماع، و در نتیجه، تضعیف نیروی کار افراد جامعه می‎گردد. بدون تردید، مردی که در خیابان، بازار، اداره، کارخانه و … همواره با قیافه‎های محرّک و مهیّج زنان بدحجاب و آرایش کرده مواجه باشد، تمرکز نیروی کار او کاهش می‎یابد. برخلاف نظام‎ها و کشورهای غربی، که میدان کار و فعالیت‎های اجتماعی را با لذت‎جویی‎های جنسی درهم می‎آمیزند،[26] اسلام می‎خواهد با رعایت حجاب و پوشش، محیط اجتماع از این‎گونه لذت‎ها پاک شده، و لذت‎های جنسی، فقط در کادر خانواده و با ازدواج مشروع انجام شود[27].




د) فایده‎ی حجاب در بُعد اقتصادی


استفاده از حجاب و پوشش، به ویژه در شکل چادر مشکی، به دلیل سادگی و ایجاد یکدستی در پوشش بانوان در بیرون منزل، می‎تواند از بُعد اقتصادی نیز تأثیر مثبت در کاهش تقاضاهای مدپرستی بانوان داشته باشد؛ البته به شرط این‎که خود چادر مشکی دست‌خوشِ این تقاضاها نگردد. متأسفانه بعضاً مظاهر مدپرستی در چادرهای مشکی نیز مشاهده می‎گردد، به گونه‎ای که برخی از بانوان به جای استفاده از چادرهای مشکی متین و باوقار، به چادرهای مشکی، توری، نازک و دارای طرح‎های جِلف و سبک که با هدف و فلسفه حجاب و پوشش تناسبی ندارند روی می‎آورند.




یکی از دانشجویان محجبه درباره‌ی رواج فرهنگ مدگرایی در خاطرات قبل از انقلاب خود گفته است:

یادم می‌آید آن وقت‌ها که حجاب نداشتم، اگر دو روز پشت سر هم قرار بود که به خانه‌ی کسی بروم، لباسی را که امروز پوشیده بودم، حاضر نمی‌شدم فردا بپوشم! احساس می‌کردم مسخره است و سعی داشتم حتی اگر شده، لباس دیگران را به عاریه بگیرم و بپوشم، تا من هم با لباس جدیدی رفته باشم. این کارها واقعاً رفاه حال و راحتی را از خانم‌ها سلب کرده بود.[28]




علاوه بر فواید یاد شده، به طور فهرست‎وار فواید و آثار دیگری نیز برای حجاب و پوشش می‎توان نام برد، که مهم‎ترین آنها عبارتند از:


ـ حفظ ارزش‎های انسانی؛ مانند عفت، حیا و متانت در جامعه و کاهش مفاسد اجتماعی.


ـ هدایت،کنترل و بهره‎مندی صحیح و مطلوب از امیال وغرایز انسانی.


ـ تأمین و تضمین سلامت و پاکی نسل افراد جامعه.[29]



###################################









حجاب در ادیان الهی غیر از اسلام 



فطری بودن پوشش:

حجاب و پوشش در تمام ادیان و مذاهب، دارای جایگاه خاصی است و یکی از دلایل اساسی آن این است که حجاب و عفاف، یک امر فطری است. داستان حضرت آدم و حوا نیز فطری بودن پوشش را اثبات می کند. در تورات (کتاب مقدس یهودیان که برای مسیحیان نیز مقدس است) می خوانیم: «و چون زن دید که آن درخت برای خوراک نیکوست و به نظر، خوش نما و درختی دلپذیر و دانش افزا، پس، از میوه اش گرفته بخورد و به شوهر خود نیز داد و او خورد. آنگاه چشمان هر دوی ایشان باز شد و فهمیدند که عریان اند، پس برگهای انجیر به هم دوخته، سترها برای خویشتنن ساختند...». بعد ادامه می دهد: «و آدم، زن خود را حوا نام نهاد، زیرا که او مادر جمیع زندگان است و خداوند رخت ها برای آدم و زنش از پوست بساخت و ایشان را پوشانید» (تورات، سفر پیدایش، باب 3، آیات 8-6 و 21-20).




بر طبق این متن، آدم و حوا لباسی نداشتند و بعد از خوردن شجره ممنوعه چشمشان باز شد و فهمیدند که عریان اند که بلافاصله با برگ درختان خود را پوشاندند و بعدا خداوند لباسی از پوست به ایشان ارزانی داشت. در قرآن کریم در مورد داستان حضرت آدم علیه السلام و حوا چنین آمده است: «فلما ذاقا الشجرة بدت لهما سواتهما و طفقا یخصفان علیهما من ورق الجنة؛ آن گاه که آدم و حوا از درخت ممنوعه چشیدند، پوشش خود را از دست داده (عورتشان آشکار گردید) و به سرعت، با برگ درختان بهشتی خود را پوشاندند» (سوره اعراف/ آیه 22 ).




طبق آیات شریفه قرآن کریم، حضرت آدم و حوا قبل از چشیدن درخت ممنوعه دارای لباس بوده اند، اما با خوردن از آن درخت ممنوعه (بر اثر اغوای شیطان) لباس خود را از دست دادند که بلافاصله به پوشاندن خود اقدام نمودند. به هر حال، مطابق هر دو نقل، پس از احساس برهنگی (خواه طبق نقل تورات قبل از آن دارای لباس نبوده و یا طبق قران کریم دارای لباس بوده اند) بلافاصله خود را با برگهای درختان بهشتی پوشاندند. این احساس شرم از برهنگی حتی بدون حضور ناظر بیگانه، و سرعت در پوشاندن خود به وسیله برگ ها (هرچند به طور موقت)، از آن جهت که تحت هیچ آموزش یا فرمانی از جانب خداوند یا فرشته وحی و یا تذکر هریک به دیگری صورت گرفته است، بیانگر فطری بودن پوشش در انسان است و ثابت می کند که لباس و پوشش، به تدریج و بر اثر تمدن ها ایجاد نشده است، بلکه انسان های نخستین، یا به تعبیر بهتر، نخستین انسان ها، به طور فطری بدان گرایش داشته اند. و بنا به گواهی متون تاریخی، در اکثر قریب به اتفاق ملت ها و آیین های جهان، حجاب در بین زنان، معمول بوده است. هر چند حجاب در طول تاریخ، فراز و نشیب های زیادی را طی کرده و گاهی با اعمال سلیقه حاکمان، تشدید یا تخفیف یافته است، ولی هیچ گاه بطور کامل از بین نرفته است.




تمام ادیان آسمانی، حجاب و پوشش زن را واجب و لازم شمرده اند و جامعه بشری را به سوی آن دعوت کرده اند؛ زیرا لزوم پوشش و حجاب به طور طبیعی در فطرت زنان به ودیعت نهاده شده است و احکام و دستورهای ادیان الهی هماهنگ و همسو با فطرت انسانی تشریع شده است، پس در همه ادیان الهی پوشش و حجاب زن واجب گشته است. در ادیان زرتشت، یهودیت، مسیحیت و اسلام، حجاب زنان امری لازم بوده است. کتاب های مقدس مذهبی، دستورها و احکام دینی، آداب و مراسم و سیره عملی پیروان این ادیان الهی، بهترین شاهد و گواه اثبات این مدعاست.




حجاب در دین یهود

رواج حجاب در بین زنان قوم یهود، مطلبی نیست که کسی بتواند آن را مورد انکار یا تردید خود قرار دهد. مورخین، نه تنها از مرسوم بودن حجاب در بین زنان یهود سخن گفته اند، بلکه به افراط ها و سخت گیریهای بی شمار آنان نیز در این زمینه تصریح کرده اند.


در کتاب «حجاب در اسلام» آمده است: «گرچه پوشش در بین عرب مرسوم نبود و اسلام آن را به وجود آورد، ولی در ملل غیر عرب، به شدیدترین شکل، رواج داشت. در ایران و در بین یهود و مللی که از فکر یهود پیروی می کردند، حجاب به مراتب شدیدتر از آنچه اسلام می خواست وجود داشت. در بین این ملتها وجه و کفین (صورت و کف دستها) هم پوشیده می شد. حتی در بعضی از ملتها سخن از پوشیدن زن و چهره زن نبود، بلکه سخن از قایم کردن زن بود و این فکر را به صورت یک عادت سفت و سخت درآورده بودند».




ویل دورانت که معمولا سعی می کند موارد برهنگی یا احیانا تزیینات و آرایش های زنان هر قوم را با آب و تاب نقل کند تا آن را طبیعی جلوه دهد، در این مورد می گوید: «در طول قرون وسطا، یهودیان همچنان زنان خویش را با البسه فاخر می آراستند، لکن به آنها اجازه نمی دادند که با سر عریان به میان مردم روند. نپوشاندن موی سر، خلافی بود که مرتکب را مستوجب طلاق می ساخت. از جمله تعالیم شرعی یکی آن بود که مرد یهودی نباید در حضور زنی که موی سرش هویداست، دست دعا به درگاه خدا بردارد».




او در توصیف زنان یهودی می گوید: «زندگی جنسی آنان علی رغم تعدد زوجات، به طرز شایان توجه، منزه از خطایا بود. زنان آنان دوشیزگانی محجوب، همسرانی ساعی، مادرانی پرزا، و امین بودند و از آنجا که زود وصلت می کردند، فحشا به حداقل، تخفیف پیدا می کرد». در کتاب مقدس یهودیان، موارد متعددی یافت می شود که به طور صریح و یا ضمنی، حجاب و پوشش زن و مسائل مربوط به آن، مورد تایید قرار گرفته است. در برخی از آنها لفظ «چادر» و «برقع» به کار رفته است که نشانگر کیفیت پوشش زنان آن عصر است.




در مورد پوشش کامل در مقابل نامحرم در «سفر پیدایش» تورات چنین می خوانیم: و رفقه، چشمان خود را بلند کرد و اسحاق را دید و از شتر خود فرود آمد. زیرا که از خادم پرسید: این مرد کیست که در صحرا به استقبال ما می آید؟ و خادم گفت: آقای من است. پس برقع خود را گرفته، خود را پوشانید، (سفر پیدایش، باب24، فقره 64 و 65). و در مورد عدم تشبه مرد و زن به یکدیگر در «تورات» آمده است: «متاع مرد، بر زن روا نباشد و مرد، لباس زن نپوشد، زیرا هرکه این کند، مکروه یهود (خدای تو) است» (تورات، سفر تثنیه، باب 22، فقره5').




حتی به نزول عذاب در اثر آرایش دختران یهود برای بیگانگان پرداخته است در این زمینه در «تورات» آمده: «و خداوند می گوید از این جهت که دختران صهیون متکبرند و با گردن افراشته و غمزات چشم، راه می روند و به ناز می خراماند و به پاهای خویش، خلخالها را به صدا می آورند. بنابراین، خداوند فرق سر دختران صهیون را کل خواهد ساخت و خداوند، عورت ایشان را برهنه خواهد نمود. و در آن روز، خداوند زینت خلخال ها و پیشانی بندها و هلال ها را دور خواهد کرد. و گوشوارها و دستبندها و روبندها و انگشترها و حلقه های بینی را و رداها و شال ها و کیسه ها را. و آینه ها و کتان های نازک و عمامه ها و برقع ها را. و واقع می شود که: به عوض عطریات، عفونت خواهد شد و به عوض کمربند، ریسمان و عوض موهای بافته، کلی و به عوض سینه بند، زنار پلاس و به عوض زیبایی، سوختگی خواهد بود. مردانت به شمشیر و شجاعانت در جنگ خواهند افتاد. و دروازه های وی ناله و ماتم خواهند کرد و او خراب شده، بر زمین خواهد نشست. (تورات، کتاب اشعیاء نبی، باب سوم، فقره 10-8).




در تورات، از چادر و برقع و روبنده ای که زنان با آن سر و صورت و اندام خویش را می پوشانده اند، صریحا نام برده شده است، که نشانگر کیفیت پوشش زنان است. برای نمونه در کتاب «روت» می خوانیم:«بوعز گفت: زنهار کسی نفهمد که این زن به خرمن آمده است. و گفت: چادری که بر توست، بیاور و بگیر. پس آن را بگرفت و او شش کیل جو پیموده بر وی گذارد و به شهر رفت. (تورات، سفر پیدایش ، باب 38 ، فقره 14 و 15 ). در مورد عروس یهودا می خوانیم: « پس رخت بیوگی را از خویشتن بیرون کرد. برقعی به رو کشید و خود را در چادری پوشید و به دروازه عینایم که در راه تمنه است، بنشست» (تورات، سفر پیدایش، باب 38، فقره 14 و 15 ).




ویل دورانت می نویسد در مورد لزوم پوشاندن سر از نامحرمان در آیین یهود: اگر زنی به نقض قانون یهود می پرداخت، چنانکه مثلا بی آن که چیزی برسرداشت به میان مردم می رفت، و یا در شارع عام نخ می رشت، یا بر هر سنخی از مردان، درد دل می کرد، یا صدایش آن قدر بلند بود که چون در خانه اش تکلم می نمود، همسایگانش می توانستند سخنان او را بشنوند، در آن صورت، مرد حق داشت بدون پرداخت مهریه ای او را طلاق دهد. او همچنین می نویسد: ...و به استعمال سرخاب و سرمه، نکوهیده می شمردند. موافق بودند که مرد، باید برای پوشاک زن خویش سخاوتمندانه خرج کند، لکن غرض آن بود که زن، خود را برای شوهر خویش بیاراید نه برای سایر مردها. در کتاب «حکمة الحجاب و ادلة وجوب النقاب»،

 برای تایید این که منشا حجاب زنان یهودی، وجوب حجاب در شریعت موسی علیه السلام بوده، به داستان حضرت موسی و دختران شعیب اشاره شده است که در آن، حضرت موسی به آنان امر کرد تا پشت سر او حرکت کرده و از پشت سر، او را به منزل پدرشان هدایت کنند (حکمه الحجاب واداله وجوب النقاب ، ص 252).




حجاب در مسیحیت:

ادیان الهی، به خاطر تناسبشان با فطرت و احکام کلی، جهت و شیوه واحدی دارند. در مسیحیت، همانند دین زرتشت و یهود، حجاب زنان امری واجب به شمار می آمده است. «جرجی زیدان»، دانشمند مسیحی در این باره می گوید: «اگر مقصود از حجاب، پوشانیدن تن و بدن است، این وضع، قبل از اسلام و حتی پیش از ظهور دین مسیح، معمول بوده است و آثار آن هنوز در خود اروپا باقی مانده است». مسیحیت نه تنها احکام دین یهود در مورد حجاب زنان را تغییر نداده و قوانین شدید آن را استمرار بخشیده است، بلکه در برخی موارد، قدم را فراتر نهاده و با تاکید بیشتری وجوب حجاب را مطرح ساخته است، زیرا در شریعت یهود، تشکیل خانواده و ازدواج، امری مقدس محسوب می شد و حتی در کتاب «تاریخ تمدن» آمده است که: «ازدواج در سن بیست سالگی اجباری بود، اما از دیدگاه مسیحیت که تجرد، مقدس شمرده شده است جای هیچ شبهه ای باقی نخواهد ماند که برای از بین رفتن تحریک و تهییج، این مکتب، زنان را به رعایت پوشش کامل و دوری از آرایش و تزیین، به صورت شدیدتری فراخوانده است».




در این ارتباط، در انجیل می خوانیم: «و همچنین زنان خویشتن را بیارایند به لباس مزین به حیا و پرهیز، نه به زلفها و طلا و مروارید و رخت گرانبها. بلکه چنان که زنانی را می شاید که دعوای دینداری می کند به اعمال صالحه....» (انجیل، رساله پولس به تیموناوس، باب دوم، فقره 9- 15). «همچنین ای زنان، شوهران خود را اطاعت نمایید تا اگر بعضی نیز مطیع کلام نشوند، سیرت زنان ایشان را بدون کلام دریابد. چون که سیرت طاهر و خدا ترس شما را ببینند. و شما را زینت ظاهری نباشد از بافتن موی و متحلی شدن به طلا و پوشیدن لباس. بلکه انسانیت باطنی قلبی در لباس غیر فاسد روح حلیم و آرام که نزد خدا گران بهاست. زیرا بدین گونه، زنان مقدسه در سابق نیز که متوکل به خدا بودند، خویشتن را زینت می نمودند و شوهران خود را اطاعت می کردند. مانند ساره که ابراهیم را مطیع بود و او را آقا می خواند و شما دختران او شده اید» (انجیل، رساله پطرس رسول، باب سوم، فقره 1- 6). همچنین درباره وقار و امین بودن زن می خوانیم: «و به همین گونه زنان نیز باید با وقار باشند و نه غیبتگو؛ بلکه هوشیار و در هر امری امین» (انجیل، رسوله پولس به تیموناوس، باب سوم، فقره 11).




در روایات ما نیز چنین آمده است: حضرت عیسی علیه السلام فرمود: از نگاه کردن به زنان بپرهیزید، زیرا شهوت را در قلب می رویاند و همین، برای ایجاد فتنه در شخص نگاه کننده کافی است (سفینه البحار، ج 2 ، ص 596). حواریون و پس از آنها پاپ ها و کاردینال های بزرگ که دستورهای دینی آنان از طرف کلیسا و مذهب مسیحیت لازم الاجرا شمرده می شد، با شدتی هرچه تمام تر زنان را به پوشش کامل و دوری از آرایش های جسمی فرا می خوانده اند.




دکتر «حکیم الهی» استاد دانشگاه لندن در کتاب «زن و آزادی» پس از تشریح وضعیت زن نزد اروپاییان، در مورد حکم پوشش و حجاب زن نزد مسیحیت، عقاید «کلمنت» و «ترتولیان»، (دو مرجع مسیحیت و دو اسقف بزرگ) را درباره حجاب بازگو می کند: «زن باید کاملا در حجاب و پوشیده باشد، مگر آن که در خانه خود باشد، زیرا فقط لباسی که او را می پوشاند، می تواند از خیره شدن چشم ها به سوی او مانع گردد. زن نباید صورت خود را عریان ارائه دهد تا دیگری را با نگاه کردن به صورتش وادار به گناه نماید. برای زن مؤمن عیسوی، در نظر خداوند، پسندیده نیست که نزد بیگانگان به زیور آراسته گردد و حتی زیبایی طبیعی آن نیز باید مخفی گردد، زیرا برای بینندگان خطرناک است ( زن و آزادی، حکیم الهی، ص 53). تصویرهایی که از پوشاک مسیحیان و مردم اروپا انتشار یافته است، به وضوح نشان می دهد که حجاب در بین زنان، کاملا رعایت می شده است.



#######################################


آیا “حجاب اسلامی” در اسلام اجباریست و یا اختیاریست؟

اکثر ایرانیانی که طی سی سال اخیر به ایران سفر کرده اند شاهد پدیده ای بوده اند که به یک معجزه شبیه است. در پروازهای بین المللی که ایران را به مقاصد خارج از ایران ترک می کنند دقایقی بعد از این که هواپیما از باند برمی خیزد، بسیاری از خانم های ایرانی را با حجاب اسلامی می بینیم که یکی بعد از دیگری به دستشویی های هواپیما می روند و دقایقی بعد بدون حجاب اسلامی، مقنعه، مانتو و با آرایش و بسیار زیباتر و شاداب تر از دستشویی بیرون می آیند.

گویی این کابین دستشویی یک جعبه جادویی و زیباکننده است که این چنین تاثیر شگفتی در مدت چند دقیقه بر ظاهر این خانمها ایجاد می کند! ولی مهمتر این که دیدن این صحنه، دیگر مسافران را از این واقعیت بسیار اسفناک و تلخ آگاه می کند که چرا حجاب اسلامی برخلاف خواسته این بانوان به آنها تحمیل شده و چقدر حجاب اجباری این خانم ها بی ارزش و به دور از تقواست که به محض این که اجبار از آن برداشته می شود، آن حجاب اجباری در داخل هواپیما تا پرواز برگشت باقی گذاشته می شود. 

قصدم از نوشتن این نامه فقط آشنایی برخی از خوانندگان عزیز با قسمت هایی از قرآن که در آن به حجاب اشاره شده است می باشد و شاید بتوانیم دلیل وجود حجاب اسلامی و رفتار برخی مسلمانان و حکومت اسلامی حاکم بر ایران را بهتر درک کنیم. مطمئن هستم خانم های ایرانی بسیاری هستند که طعم تلخ خشونت و توسری را یا از ماموران دولت جمهوری اسلامی و یا از لباس شخصی های متعصب و مذهبی و یا حتی از همسران متعصب و ناآگاه خود چشیده اند. پس بی مناسبت نیست که این مطلب را به عنوان یک مورد اجتماعی و به مناسبت روز جهانی زن مورد بررسی قرار دهیم.

هدف اصلی دین اسلام از "حجاب اسلامی" چه بوده و هست؟ در پی پیدا کردن جواب این سئوال، به سوره احزاب و نور در قرآن برخوردم. به مسئله حجاب در این دو سوره بیشتر اشاره شده و شاید بتوان گفت که دلیل شروع رسم "حجاب اسلامی" در اسلام است. همه آیه های هر سوره به آن سوره مرتبط هستند، برای درک بهتر مطلب نیاز به خواندن تمام این سوره است. (بسیار علاقه داشتم که بتوانم همه آیه ها را در این نامه بنویسم ولی به دلیل حجم زیاد آیه ها، ذکر تمام این آیه ها در این نامه امکان پذیر نیست). قصد اینجانب تفسیر این آیه ها نیست. برداشت، قضاوت، تفکر و اندیشه را به خوانندگان محترم واگذار می کنم.


بسیار جالب است که در همین سوره "احزاب" و در آیه ۳۶ اختیاری و یا اجباری بودن (احکام) فرمان های خدا و رسول او، برای مسلمانان مطرح شده است. در این آیه به نظر می رسد که مسلمانان (زن و مرد مؤمن) نمی توانند در مورد فرمان های خدا و رسول او هیچگونه اختیاری از خود داشته باشند و از آن ها نافرمانی و سرپیچی کنند. ترجمه این آیه {هيچ مرد و زن مؤمن را در کاری که خدا و رسول حکم کنند، اراده و اختيارى نیست (که رأی خلافی اظهار نمایند) و هر كس نافرمانی خدا و رسول کند دانسته به گمراهى سختی افتاده است}

. پس با استناد به این آیه و اگر دستورالعمل مربوط به حجاب در این آیه، فرمان خدا و رسول او به حساب بیاید ـ که قاعدتاً می بایست فرمان خدا به حساب بیاید ـ آیا می توان گفت برای زنان مسلمان در عدم رعایت حجاب اسلامی هیچ اختیاری وجود ندارد؟ و زنان مسلمان باید علاوه بر رعایت کامل حجاب اسلامی و هر آنچه را که در بقیه آیه های قرآن به مسلمانان حکم شده است بدون اختیار رعایت و اجرا کنند؟ مهمتر این که تنها گناه و جرم نافرمانی از حکم خدا و رسول بر طبق این سوره در مورد بد حجابی، به گمراهی سخت افتادن شخص نافرمان است. آیا به گمراهی سخت افتادن آن شخص نافرمان یک امر شخصی و مربوط به خود او نیست؟ و آیا نیازی به توسری زدن به آن شخص نافرمان از جانب سایر مسلمانان وجود دارد؟ همانطور که در این آیه می خوانیم هیچ جزایی و یا توسری و جبر و زوری برای نافرمانی از حکم رسول خدا در مورد حجاب، حداقل در این سوره بیان نشده است. با توجه به مطالب بیان شده در این سوره آیا می توان گفت که بخش جبر و "توسری" مربوط به حجاب، یک نوع اعمال سلیقه شخصی و اضافه شده توسط بعضی از مذهبیون افراطی و متعصب است؟


در سوره احزاب، آیه ٥٩ بطور مستقیم به حجاب اشاره شده است. ترجمه این آیه: {اى پيغمبر با زنان و دختران خود و زنان مؤمنان بگو که خویشتن را به چادر فرو پوشند که این کار برای این که آنها شناخته شوند تا از تعریض و جسارت (هوس رانان) آزار نکشند بر آنان بسیار بهتر است و خدا (در حقّ خلق) آمرزنده و مهربانست}. در این آیه خطاب به زنان مؤمن از آنان خواسته شده که خود را با چادر بپوشند و خیلی آشکارا گفته شده برای این که آن ها شناخته شوند و مهمتر این که از غیر مسلمانان به خوبی تمایز داده شوند، و به خوبی واضح است که هیچ دستوری برای حجاب اجباری برای زنان غیر مسلمان داده نشده است.


پس می توان دریافت که حجاب اسلامی فقط برای مؤمنان و مسلمین است و به نظر نمی رسد که هیچ ارتباطی و اجباری برای زنان غیرمسلمان داشته باشد. آیا می توان گفت که دستور (به چادر فرو پوشند) در این آیه به معنای حکم خدا و رسول او در مورد حجاب است؟ کاملاً به نظر می رسد که این یک حکم و فرمان است.

 برای درک دلایل حجاب در اسلام خواندن تمامی سوره احزاب و سوره نور می تواند تا حد زیادی کمک کند. ترجمه آیه های ٣٠ و ٣١ سوره نور: {ای رسول ما، مردان مؤمن را بگو تا چشمها (از نگاه ناروا) بپوشند و فروج و اندامشان را (از کار زشت با زنان) محفوظ دارند که این بر پاکیزگی (جسم و جان) شما اصلح است و البته خدا به هرچه می کنید کاملاً آگاه است (٣٠). ای رسول زنان مؤمن را بگو تا چشمها بپوشند و فروج و اندامشان را (از عمل زشت) محفوظ دارند و زینت و آرایش خود جز آنچه قهراً ظاهر می شود بر بیگانه آشکار نسازند و باید سینه و بر و دوش خود را به مقنعه بپوشانند و زینت و جمال خود را آشکار نسازند جز برای شوهران خود و پدران خود و پدران شوهر و پسران خود و پسران شوهر و برادران خود و پسران برادر و خواهران خود و زنان خود (یعنی زنان مُسلمه) و کنیزان ملکی خویش و اتباع (خانواده که رغبت به زنان ندارند) از زن و مرد یا طفلی که هنوز بر عورت و محارم زنان آگاه نیستند (و از غیر این اشخاص مذکور احتجاب و احتراز کنند) و آنطور پا به زمین نزنند که خلخال و زیور پنهان پاهایشان معلوم شود و ای اهل ایمان همه به درگاه خدا توبه کنید باشد که رستگار شوید(٣١)}. در اینجا نیز به مؤمنان حکم شده که حجاب را به چه نحو و تا چه حد رعایت کنند.


اغلب توصیه می کنند که وقتی قرآن را می خوانید در آن اندیشه کنید. (البته من هنگام خواندن قرآن سعی کرده ام آن را از دید یک فردی که هیچگونه دسترسی به منابع اطلاعاتی و یا کتابی به غیر از قرآن نداشته و هیچ اطلاعی از تاریخچه سایر ادیان و مسایل جانبی مربوط به مکه و مدینه و پیامبر نداشته است، بخوانم.

همانند یک سرخ پوست متولد شده در آمریکا و یا یک ایرانی که در یک روستای بسیار دور افتاده ایران زندگی می کند). با خواندن سوره احزاب و سوره نور دهها سؤال به ذهنم رسید، برخی از آنها را بدین شرح بیان می کنم: چرا اسم این سوره احزاب است؟ زمان دقیق (تاریخ) نزول سوره احزاب و نور چند روز و ماه و سال بعد از رسالت پیامبر است؟ چرا و به چه دلیل بحث حجاب و احکام آن در سوره نور و سوره احزاب آمده است؟ چرا برخی در ایام نزول این آیه به فکر آزار پیامبر و زنان او بوده اند و به منزل ایشان می رفته اند و چه انتظاری از این حضور در منزل پیامبر داشته اند؟ چرا در این آیه ها خواستار جداسازی و تمایز زنان مسلمان از غیر مسلمان شده است؟ آیا رسم مهریه زنان، یک حکم اسلامی است و یا یک رسم رایج بین اعراب بوده است؟ آیا این جداسازی مسلمان از غیر مسلمان شامل مردان مسلمان نیز می شود؟ منظور دقیق از کار زشتی که به آن اشاره شده چیست؟ چرا برخی بخصوص در ایام نزول این سوره در پی آزار جنسی به زنان و یا کنیزان بوده اند؟ چه دشمنی در بین طرف های درگیر در این جنگ بوده است؟ این جنگ برای چه شروع شده بوده است؟ چرا برخی در این آیه مریض حال خطاب شده اند و مرض آنها چه بوده است؟ چه بر سر زنان به اسارت گرفته شده در این جنگ آمده بود؟ افرادی که در آیه ٦٠ و ٦١ (سوره احزاب) حکم به قتل و کشتن آنها داده شده است چه کسانی بوده اند و به چه جرمی سزاوار این مجازات شده اند؟ به چه دلیل آنها منافق لقب داده شده اند؟ و غیره و غیره. سئوالهایی که جواب آنها را فقط با خواندن این سوره نتوانستم پیدا کنم! به خواندن قرآن ادامه میدهم شاید بتوانم جوابهایم را پیدا کنم. اگر در حال خواندن قرآن سعی کنیم بعد از خواندن هر آیه برای خود حداقل سه سئوال از آیه مطرح کنیم آنوقت قرآن را به نحو احسن مطالعه کرده ایم. در جواب اینکه آیا حجاب در اسلام اختیاریست و یا اجباریست؟ توصیه می کنم که حداقل سوره احزاب و نور را با دقت مطالعه کنید و خود قضاوت کنید. قضاوت شما هرچه باشد قضاوت شماست و امیدوار باشیم که خالق هستی راضی به قضاوت مخلوق خود باشد.


توضیح نویسنده: در ترجمه های قرآن از ترجمه آقای مهدی الهی قمشه ای استفاده شده است.

###################################



سيرى دوباره در آيات حجاب


منبع

نويسنده: هما ميرزا وزيرى

با رشد و پويايى اجتهاد و فقه نوين در دو دهه اخير و تلاش‌ها و نوآورى‌هاى امام خمينى(ره) پژوهش‌هاى تازه در زمينه شخصيت و حقوق زنان و نقش آنان درجامعه و فعاليتهاى اجتماعى نمود بيشترى يافته است؛ چه اينكه پيدايش شرايط و ويژگي‌هاى زمانى و مكانى نو تأثيرى جدى در دگرگونى موضوعات داشته و به تبع آن، تغييرى انكارناشدنى در آرا و احكام حقوقى و فقهى مربوط به زنان را در پى آورده است.

مسائلى از جمله محدوده حجاب، خروج زن از خانه، سخن گفتن او با نامحرم، شركت در اجتماعات، اختلاط با مردان در محيط بيرون از خانه, رانندگى زنان، مشاركت زنان در امور سياسى و اجتماعى از جمله مسائلى هستند كه بازنگرى منابع دينى جهت استخراج احكام دقيق و روشن و پيراستن ابهامات گوناگون موجود را با تلاشهاى تخصصى فقاهتى بايسته مى سازد.

نوشتار حاضر پرسش‌هايى درباره حجاب كه مربوط به سه آيه از قرآن مى باشد مطرح مى كند، تا انديشمندان و صاحب نظران به بررسى و پاسخگويى آنها بپردازند.

نگارنده اين سطور هرگز مدعى تخصص در تفسير يا فقه نيست تا درصدد پاسخگويى به پرسشها باشد، بلكه تنها زمينه را براى پاسخ‌گويى اهل نظر و تخصص فراهم ساخته است.


آيه نرمش در گفتار

(يا نساء النّبى لستنّ كأحد من النّساء إن اتقيتنّ فلاتخضعن بالقول فيطمع الّذى فى قلبه مرض و قلن قولاً معروفاً. و قرن فى بيوتكنّ و لاتبرّجن تبرّج الجاهليّة الأولي…)

احزاب/33ـ32

اى زنان پيامبر شما همانند هيچ يك از زنان نيستيد [و برتر و مسؤول تريد]; اگر تقوا پيشه كنيد. پس در سخن نرمى نكنيد كه فرد بيمار دل به طمع [خام] افتد, و به نيكى [و سنجيدگى] سخن گوييد. و درخانه هاتان قرار و آرام گيريد و همانند زينت نمايى روزگار جاهليت پيشين, زينت نمايى نكنيد….1

از ظاهر آيه چنين استنباط مى شود كه آيه مختص زنان پيامبر(ص) است و دستورات خاصى براى آنان به دليل موقعيت ويژه آنها ذكر شده است. چنان كه استاد مطهرى(ره) در پاسخ نقدهايى بر كتاب مسأله حجاب مى نويسد:

(جمله (قرن فى بيوتكن) اولاً به عقيده من جمله اختصاصى است و زنان پيغمبر, آنها كه مقيّد به اجراى دستور بودند, از اين جمله چنين فهميدند كه دستورى اختصاصى است, و لهذا حتّى از مسافرت احتراز داشتند. و به علاوه قطعاً مفاد آيه اين نيست كه از خانه بيرون نرويد, به مسجد و زيارت دوستان و ارحام هم نرويد, مقصود اين است كه به كارى كه مستلزم اين باشد كه از حرم پيغمبر خارج شويد دست نزنيد؛ نظير كارى كه عايشه كرد. به هر حال آيه (قرن فى بيوتكن) نيز دستور پرده نشينى نيست, نه براى زنان پيغمبر و نه براى غيرآنها).2

توجه به كلمات آغازين آيه اين تصور را تقويت مى كند كه آيه تنها خطاب به زنان پيامبر(ص) نازل شده است. توضيحات استاد مطهرى نيز به تقويت اين برداشت كمك مى كند. به نظر مى رسد فضاى عمومى آيه در مورد مسائل اجتماعى و سياسى مربوط به زنان پيامبر(ص) است. استاد دركتاب مسأله حجاب چنين مى نويسد:

(اسلام عنايت خاصى داشته است كه زنان پيغمبر چه در زمان حيات آن حضرت و چه بعد از وفات ايشان درخانه هاى خود بمانند, و در اين جهت بيشتر منظورهاى اجتماعى و سياسى در كار بوده است… اسلام مى خواسته است (امهات المؤمنين) كه خواه ناخواه احترام زيادى در ميان مسلمانان داشتند از احترام خود سوء استفاده نكنند و احياناً ابزار عناصر خودخواه و ماجراجو درمسائل سياسى و اجتماعى واقع نشوند.)3

به اين ترتيب آيا مى توان ساير جملات آيه را نيز در همين فضاى سياسى و اجتماعى معنى كرد؟ آيا ساير جملات آيه نيز دستورهايى مختص زنان پيامبر(ص) نيست, تا آنان از موقعيت سياسى خود سوء استفاده نكنند؟ يا ديگران از موقعيت آنها به سود اهداف خود بهره نبرند؟

در آيه ابتدا توصيه مى شود كه زنان پيامبر(ص) تقوا پيشه كنند, سپس امر مى شود كه در سخن خضوع نكنند تا افراد بيمار دل به طمع نيفتند. در هيچ جاى آيه قرينه اى وجود ندارد كه ناگزير باشيم طمع را به طمع جنسى معنى كنيم و برداشت كنيم كه منظور آيه اين است كه افراد بيماردل به گناه نيفتند.

از سوى ديگر, خضوع در قول در ترجمه ها و تفاسير مختلف به ناز و كرشمه در صدا معنى شده است. آيا اگر مقصود چنين تعبيرى بود كلمه صوت از قول مناسب تر نبود؟ بويژه آن كه پس از اين جمله خداوند امر مى كند كه (قول معروف) بر زبان بياوريد, و در عبارت (قول معروف) نيز هيچ نشانه بر اينكه مقصود صداى بدون ناز و كرشمه و خشك و خشن است به چشم نمى خورد.

به نظر مى رسد اگر بخواهيم اين جمله را در فضاى سياسى و اجتماعى ذكر شده در بالا معنى كنيم چنين برداشت مى شود كه خداوند به زنان پيامبر(ص) دستور مى دهد كه در برابر منافقان بيمار دل در كلام خضوع نداشته باشند, زيرا آنان ممكن است مطامع سياسى زيادى در سرداشته باشند. يعنى منافقان و بيماردلان براى رسيدن به مطامع سياسى خود سعى داشته اند از زنان پيامبر(ص) سوء استفاده كنند و با آنها از درِ مذاكره و سازش وارد شوند و قرآن با اين بيان, زنان پيامبر(ص) را از هرگونه مداهنه نهى كرده است و به آنها دستور داده كه در برابر منافقان در كلام خضوع نداشته باشند. اما از سوى ديگر در قسمت بعد آيه تصريح مى كند كه با آنان پسنديده سخن گويند يعنى نه سازش كنند و نه كلام زشتى بر زبان آورند كه منافقان را عليه مسلمانان گستاخ سازد.

به طور كلى در مورد اين بخش از آيه مى توان به موارد زير اشاره كرد:

1. مقصود قرآن از مورد خطاب قراردادن زنان پيامبر(ص) توجه به موقعيت خاص سياسى آنها بوده است. در طول تاريخ گاهى همسران زعما و رهبران هر قومى از موقعيت ويژه سياسى خود سوء استفاده كرده اند يا منشأ تغييراتى در سطح جامعه شده اند. شواهدى از اين دست در تاريخ صدراسلام نيز وجود دارد. نقش عايشه در جنگ جمل و در بازگشت سپاه اسامة بن زيد از جُرف به مدينه در واپسين روزهاى زندگى پيامبر از اين جمله است. همچنين زنان سران و بزرگان قبايل چه قبل از اسلام يا بعد از اسلام در جنگها حضور داشته به طرق مختلف به تهييج سپاهيان مى پرداختند; از جمله هند همسر ابوسفيان در جنگ احد, و نيز ساير دشمنيها با پيامبر(ص).

2. اگر قرار بود اين تكاليف در آيه براى ساير زنان نيز استنباط شود, عبارتى در آيه براى تأكيد بيشتر آورده مى شد, در صورتى كه هيچ اشاره اى به زنان ديگر در آيه ديده نمى‌شود (نظير عبارت نساء المؤمنين در آيه جلابيب)

3. در آيات ديگر قرآن نيز نشانه اى بر فراگير بودن اين دستورات نيست.

4. خداوند در آيات ديگر قرآن نيز توجه ويژه خود را به زنان پيامبر(ص) به سبب موقعيت خاص ايشان نشان داده است; مثلاً وقتى بعضى مسلمانان مطرح مى كنند كه پس از رحلت پيامبر(ص) زنان ايشان را به عقد خود درمى آورند، در آيه اى ازدواج همسران پيامبر را غيرمجاز مى شمارد. شايد اين دستور كه از ويژگيهاى آنان است به اين دليل صادر شده كه مورد سوء استفاده قرار نگيرند.

5. در 12 آيه قرآن از افرادى كه دلهاشان بيمار است با تعبير مرض در قلب نام برده شده است؛ مثلاً در سوره بقره آيه 10, براى آنان كه به سبب نفاق بيمار دل اند افزونى در عذاب وعده داده مى شود. در سوره مائده آيه 52, بيان مى شود كه كسانى كه بيمار دل اند از ترس خدا و رسول به طرف يهود و نصارا مى روند و حال آن كه رويگردانى آنان به سبب آن است كه يهود و نصارا را دوست دارند.

در آيه 49 انفال, بيماردلان مى گويند مؤمنان مغرورند و حال آن كه خود مغرورند.

در سوره توبه آيه 124, بيماردلان معتقدند كه با نزول سور قرآن، ايمان مؤمنان افزوده نمى گردد و حال آن كه چنين نبوده و پليدى بر خودشان نيز اضافه مى گردد.

در آيه 53 حج، القاء شيطان بر بيماردلان و مؤمنان را آزمايش شمرده است.

در سوره احزاب آيه 60، مى گويد اگر بيماردلان و منافقان از كارهاى خود دست برندارند, پيامبر(ص) از سوى خداوند مأمور مى شود تا در برابر ايشان قيام كند.

با نگاهى گذرا به اين آيات در مى يابيم كه منظور قرآن از بيمار دل، افراد ضعيف الايمان هستند كه گاهى شامل منافقين مى گردد، اما در هيچ يك از آيات قرينه اى براى آن كه مقصود از (مرض) را شهوات بدانيم ديده نمى شود.

6. علامه طباطبايى (قول) را مطلق معاشرت مى داند و بنابراين معناى عبارت (خضوع در قول) نرمى در رفتار هم مى شود كه برداشت ما را تأييد مى كند.4

7. عبارت (قول معروف) نيز چهار بار در قرآن ذكر شده است كه از اين شواهد هم بيشتر مفهوم (سخن سنجيده و درست) استنباط مى شود.

ديدگاه مفسران

در ادامه بحث به تفاسير مختلف مراجعه مى كنيم تا ببينيم درباره اين دستورات چه برداشتهايى ارائه شده و تا چه اندازه روايات به تأييد اين برداشتها پرداخته اند؟

ابوالفتوح رازى در تفسير روض الجنان و روح الجنان مى نويسد:

(نبايد تا خضوع كنيد در سخن گفتن با مردان… پس طمع كند آن كس كه در دل او ريبتى و تهمتى باشد و ضعيف اعتقاد و بصيرت باشد در دين. و گفتند: مرض به معناى فجور است در آيت (و قلن قولاً معروفاً) و بگويى گفتارى درشت درست. در خبر است كه بعضى از زنان صحابه چون اين آيت آمد, چون مردى به در سراى ايشان آواز دادى و در سراى مردى نبودى تا جواب دهد، آن زن انگشت در دهن نهادى و آوازى منكر كردى منفّر براى اين آيت را.)5

در تفسير مجمع البيان نيز آمده است: (صداى خود را نازك نكنيد و با مردان به نرمى حرف نزنيد و با بيگانگان روبرو سخن نگوييد كه به طمع آنها بينجامد, پس مانند زنى باشيد كه اظهار تمايل به مردان مى كنيد. قتاده گويد: پس طمع كند آن كه در دل او بيمارى نفاق است. عكرمه گويد: آن كه در دلش شهوت زناست و بعضى گفته اند: كه براى زن مستحب است وقتى با بيگانه صحبت مى كند صداى خود را خشن و كلفت نمايد; براى اينكه اين دور از طمع و ريبه و شهوت است (و قلن قولاً معروفاً) و بگوييد سخن پسنديده؛ يعنى سخنى مستقيم و نيكو كه برى از تهمت و دور از ريبه و موافق با دين و اسلام است.)6

علامه طباطبايى در الميزان مى نويسد:(فرموده پس در سخن خضوع نكنيد (و چون ساير زنان آهنگ صدا را فريبنده نسازيد) و درخانه هاى خود بنشينيد و كرشمه و ناز مكنيد… و خضوع در كلام به معناى اين است كه در برابر مردان, آهنگ سخن گفتن را نازك و لطيف كنند تا دل او را دچار ريبه و خيالهاى شيطانى نموده, شهوتش را برانگيزانند و در نتيجه آن مردى كه در دل بيمار است به طمع بيفتد. و منظور از بيمارى دل, نداشتن نيروى ايمان است؛ آن نيرويى كه آدمى را از ميل به سوى شهوات باز مى دارد (و قلن قولاً معروفاً)؛ يعنى سخن معمول و مستقيم بگوييد; سخنى كه شرع و عرف اسلامى (نه هر عرفى) آن را پسنديده دارد، و آن سخنى است كه تنها مدلول خود را برساند. (نه اينكه كرشمه و ناز را بر آن بيفزايى، تا شنونده علاوه بر درك مدلول آن دچار ريبه هم بشود.)7

در تفسير نمونه نيز چنين مى نويسد:

(مى فرمايد: بنابراين به گونه اى هوس انگيز سخن نگوييد كه بيمار دلان در شما طمع كنند… بلكه به هنگام سخن گفتن, جدى و خشك و به طور معمول سخن بگوييد, نه همچون زنان كم شخصيت كه سعى دارند با تعبيرات تحريك كننده كه گاه توأم با ادا و اطوار مخصوصى است كه افراد شهوت ران را به فكر گناه مى افكند سخن بگوييد.)8

نويسنده تفسير اطيب البيان نيز مى نويسد:

(صدا را نازك نكنيد، باعث هيجان شهوت اراذل و اوباش شرور شود… به خصوص مثل عايشه كه جوان و خوش سيما بود و قلن قولاً معروفاً، معروف مقابل منكر است.)9

در تفسير جوامع الجامع نيز آمده است:

(فلاتخضغن بالقول: اى لاترققن الكلام للرجال مثل كلام المربيات و المونسات، فيطمع الذى فى قلبه مرض: اى: نفاق و فجور, و قلن قولاً معروفاً: بعيداً من التهمة مستقيماً بجدّ و خشونة من غيرتخنّث، او قولاً حسناً مع كونه خشناً.)10

چنان كه در تفاسيرى كه يادشده و بسيارى ديگر از تفاسير ديده مى شود, بيشتر مفسران يك جمله را تكرار كرده اند و آن اينكه خضوع در قول, يعنى نازك كردن صدا و با ناز و كرشمه سخن گفتن; و در اين ميان اجزاء ديگر جمله را مورد نظر قرار نداده اند, چنان كه روايتى نيز در تأييد اين برداشت نياورده اند. افزون بر اينكه اگر رواياتى نيز در اين زمينه باشد, تنها به استناد آنها نمى توان آيه را تفسير كرد, بلكه بررسيهاى سندى و دلالى بايد درباره آنها به كار رود, چرا كه دست وضع و جعل حديث, روايات بسيارى را در ميان منابع روايى راه داده است و برداشتهاى نادرست از برخى روايات صحيحه نيز اندك نبوده است. چنان كه شهيد مطهرى در باب نقد استدلال به روايت (اشراط الساعة) بر حرام بودن رانندگى زنان, سخنان گسترده اى دارد.11

در چند تفسير نيز از مرض ـ كه در آيه آمده است ـ به نفاق و فسق تعبير شده كه برداشت پيشنهادى نگارنده را تأييد مى كند.

ديگر آن كه در آيين درخشان اسلام, تطبيق عقل و شرع و هماهنگى ميان آنها حقيقتى انكارناپذير است كه نقش خرد را در آموزه هاى دين و برداشت و استنباط از آنها روشن مى سازد; به گونه اى كه اجتهاد, وابستگى انكارناپذيرى با عنصر (عقل) دارد.

با توجه به نكته هايى كه گذشت مى توان گفت جمله آغازين آيه كه مى فرمايد: (يا نساء النبى لستنّ كأحد من النساء) عقل را به سوى برداشت مفاهيم اجتماعى و سياسى از آيه راهنمايى مى كند, بويژه كه آوردن عبارت (كأحد من النساء) اين فضا را بيشتر القا مى كند; يعنى زنان پيامبر(ص) مانند يك فرد از جامعه زنان نيستند و تأثير اجتماعى و سياسى ايشان بسيار متفاوت با تأثير يك فرد ازجامعه زنان است. چنان كه گفتيم در جامعه آن روز عرب, زنان سران قبايل با زنان معمولى تفاوت داشتند. آنها به سبب نزديكى با رؤسا مى توانستند منشأ بسيارى تغييرات و اتفاقات در جامعه باشند. به همين سبب قرآن تأكيد دارد كه مسير سوء استفاده ازاين طريق بسته شود و افراد بيمار دل و منافقان نتوانند از راه مذاكره با زنان پيامبر(ص) مطامع خود را عملى سازند. خداوند در اين آيه به زنان پيامبر(ص) به دليل وضعيت خاص آنها سه دستور مى دهد:

نخست آن كه در خانه بمانند و هر روز درجامعه ظاهر نشوند و با استفاده ازموقعيتى كه به دليل انتساب به پيامبر دارند آشوب و بلواى سياسى يا اجتماعى به راه نيندازند.

دوم آن كه در برابر منافقان در سخن نرمى نشان ندهند, يعنى با آنان مداهنه نكنند و آنها را در طمع خام نيندازند (نه آن كه آنها را حتى به فكر گناه هم نيندازند!) درعين حال با منافقان كلام پسنديده گويند; يعنى نه سازش كنند و نه آنها را تحريك كنند كه عليه اسلام نقشه هاى جديد طرح كنند. و دستور سوم آن كه مانند جاهليت نخستين در جامعه خودنمايى نكنند.


اگر بخواهيم عبارت (تبرّج جاهلى) را با توجه به فضاى مورد نظرمان توضيح دهيم, باز بايد به اين نكته توجه كنيم كه زنانى كه موقعيت خاص سياسى درجامعه داشته اند با خودنمايى در جامعه موجب تحولات سياسى خاصى مى شده اند (مانند نقش آنها در تهييج و ترغيب جنگاوران). به نظر مى رسد كه خداوند زنان پيامبر(ص) را از ايفاى چنين نقشهايى برحذر مى دارد. به اين ترتيب جاهليت اُولى, يعنى جاهليت پيش از اسلام كه زنان برجسته جامعه باخودنمايى از موقعيت خود سوء استفاده مى كردند. توجه به اين نكته جالب است كه چنين جاهليتى و چنين سوءاستفاده هايى پس از اسلام نيز اتفاق افتاد. بنابراين خداوند با آوردن كلمه جاهليت اولى خبر از جاهليت دومى مى دهد كه پس از اسلام اتفاق مى افتد.


مفهوم تبرّج جاهلى


براى بررسى بهتر مفهوم تبرج جاهلى و جاهليت اولى نگاهى دوباره به ديدگاه هاى برخى از مفسران مى افكنيم:

در تفسير روض الجنان و روح الجنان مى نويسد:

(ولاتبرّجنّ تبرّج الجاهليّة الاولى: مجاهد و قتاده گفتند: تبرج, تكسر و تبختر و تغنج باشد و گفتند: مجنبى و كرشمه مكنى چنان كه اهل جاهليت پيشينه كردند. و گفته اند: اظهار زينت باشد.

در معنى جاهليت خلاف كردند; شعبى گفت: ميان عهد عيسى است و ميان محمد ـ صلى الله عليه و على آله ـ .

ابوالعاليه گفت: روزگار داود و سليمان است كه در آن روزگار زنان پيرهن نا دوخته پوشيدندى و اندام ايشان ظاهر بودى.

كلبى گفت: جاهليت عبارت است از آن روزگار كه ابراهيم ـ عليه السلام ـ در او بزاد; چه در آن روزگار زنان پيرهن از درّ نظم كردندى و در پوشيدندى و جز آن جامه ديگر نداشتندى و به بازار و مجمع مردان درآمدندى, و اين در روزگار نمرود بود و خلقان همه كافر بودند.

حكم گفت: جاهليت آن روزگار بود كه در ميان آدم و نوح, و آن هشتصد سال بود, و در آن روزگار زنان زشت بودند و مردان نكو, پس زنان به مردان رغبت كردندى و در مردان آويختندى.

عكرمه گفت از عبدالله عباس كه: جاهليت ميان ادريس بود و نوح ـ عليهما السلام ـ و آن هزار سال بود. و دو بطن از فرزندان آدم. … همه مردم مجتمع شدندى آن روز و زنان خويشتن بياراستندى و آنجا آمدندى و مردى از اهل كوه آنجا آمد در روز عيد ايشان و زنان را بديد و جمالشان, برفت ومردم كوهستان را خبر داد. ايشان بيامدند و آنجا مقام كردند و زنان به مردان مايل شدند ومردان به زنان, و فواحش آشكار شد!)12

طبرسى در مجمع البيان مى نويسد:

(التبرّج : ابراز كردن زر و زيور و موارد زينت و زيبايى خود را, گرفته شده از برج است… ولاتبرّجنّ تبرّج الجاهليّة الاولى; يعنى بيرون نياييد بنابر عادت زنان جاهليت نخستين و ظاهر نكنيد زر و زيور خود را چنانچه زنان جاهليت مى كردند. قتاده و مجاهد گويند: تبرّج به معناى تبختر و خودنمايى در راه رفتن است. مقاتل گويد: تبرّج اين است كه روسرى خود را بر سرش اندازد ولى آن را نبندد كه گلو و گوشواره اش مستور دارد, پس اينها ظاهر گردد… بعضى گفته اند كه معناى تبرّج جاهليت اولى اين است كه آنها تجويز مى كردند كه يك زن جمع كند بين شوهر و رفيقش را, پس پايين تنه خود را براى شوهر قرار دهد (كه با او آميزش كند) و براى رفيقش بالا تنه خود را قرار دهد كه او را بوسيده و معانقه نموده و در آغوش كشد.)13

در تفسير الميزان نيز آمده است:

(كلمه تبرّج به معناى ظاهر شدن در برابر مردم است, همان طور كه برج قلعه براى همه هويدا است. و كلمه (جاهليّة الاولى) به معناى جاهليت پيش از بعثت است, پس در نتيجه مراد از آن جاهليت قديم است. و اينكه بعضى گفته اند مراد از آن دوران هشتصد ساله بين آدم ونوح است و يا گفته اند: زمان داود و سليمان است و يا گفتار آنان كه گفته اند زمان ولادت ابراهيم است و يا گفتار آنان كه گفته اند زمان فترت بين عيسى و محمد(صلوات الله عليهما) است, اقوالى است بدون دليل… و در تفسير قمى روايتى با سند از امام صادق از پدرش(عليهما السلام) در ذيل آيه (ولاتبرّجنّ تبرّج الجاهليّة الاولى) آورده و آن اين است كه حضرت فرمود: بعد از جاهليت اول, جاهليت ديگرى نيز خواهد آمد.

مؤلف: اين روايت نكته اى جالب و لطيف را از آيه شريفه استفاده كرده.)14

در تفسير نمونه نيز مى نويسد:

(همچون جاهليت نخستين در ميان جمعيت ظاهر نشويد و اندام و وسائل زينت خود را در معرض تماشاى ديگران قرار ندهيد… تبرّج به معنى آشكار شدن در برابر مردم است و از ماده برج گرفته شده كه در برابر ديدگان همه ظاهر است. اما اينكه منظور از جاهليت اولى چيست; ظاهراً همان جاهليتى است كه مقارن عصر پيامبر صلى الله عليه و آله بوده, و به طورى كه در تواريخ آمده در آن موقع زنان حجاب درستى نداشتند, و دنباله روسرى هاى خود را به پشت مى انداختند به طورى كه گلو و قسمتى از سينه و گردن بند و گوشواره هاى آنها نمايان بود…

به هر حال اين تعبير نشان مى دهد كه جاهليت ديگرى همچون جاهليت عرب در پيش است كه ما امروز درعصر خود آثار اين پيشگويى قرآن در دنياى متمدن مادى را مى بينيم.)15

شيخ طوسى در التبيان مى نويسد:

(ولاتبرّجن: قال قتادة: التبرّج التبختر و التكبّر, و قال غيره: هو اظهار المحاسن للرجال.)16

طبرسى نيز در تفسير جوامع الجامع آورده است:

(ولاتبرّجنّ تبرّج الجاهليّة الاولى و هى القديمة التى يقال لها: الجاهليّة الجهلاء و هى الزمن الذى ولد فيه ابراهيم ـ عليه السلام ـ كانت المرأة تلبس الدرع من اللؤلؤ فتمشى وسط الطريق تعرض نفسها على الرجال.)17

چنان كه ملاحظه مى شود در تفاسير يادشده يك برداشت طى قرنها دركتابهاى تفسيرى تكرار شده است و پشتوانه اى از روايات براينكه مراد از تبرّج, برداشت يادشده بوده است, به چشم نمى خورد.

آيه جلباب

(يا ايّها النبى قل لأزواجك و بناتك و نساء المؤمنين يدنين عليهنّ من جلابيبهنّ ذلك أدنى أن يعرفن فلايؤذين و كان الله غفوراً رحيماً) احزاب/59


اى پيامبر به همسرانت و دخترانت و ز نان مسلمان بگو كه روسرى هاى خود را برخود بپوشند كه به اين وسيله محتمل تر است كه شناخته شوند و رنجانده نشوند و خدا آمرزگار مهربان است.

در اين آيه چند نكته چشم گير است:

الف. شأن نزول آيه


مراجعه به شأن نزول هايى كه در تفاسير مختلف درمورد اين آيه ذكر شده به فهم فضاى عمومى آيه كمك مى كند. به چند نمونه توجه مى كنيم.(چه بسا بود كه منافقين از شوخى با كنيزان تجاوز كرده و سر به سر زنان آزاد و نجيبه هم مى گذاشتند. پس وقتى به ايشان مى گفتند چرا اين كار را كردى, مى گفتند ما خيال مى كرديم كنيز و برده هستند پس خدا عذر ايشان را قطع نمود.)18

(جمعى از متهتكان به شب بيرون آمدندى و چون زنان به قضاء حاجت شدندى بر عقب ايشان رفتندى و انگشت بر ايشان زدندى, اگر كسى از آن زنان باستادى مراد خود حاصل كردندى و اگر ايشان را زجر كردندى بگريختندى, زنان اين حال با شوهران خود بگفتند, شوهران ايشان رسول صلى الله عليه و آله را از اين حال خبر دادند, خداى تعالى اين آيت فرستاد.)19

(سبب نزول آيه مزبور آن بودكه بانوان براى اقتدا كردن به پيغمبراكرم(ص) در مسجد حاضر شده ونماز را پشت سر آن حضرت بجاى مى آوردند, هنگام بازگشتن بعضى از جوانان ولگرد و اوباش مزاحم و متعرض آنها شده اذيت و آزار مى نمودند. چه عادت ايشان آن بود كه با كنيزان مزاح و شوخى مى كردند. منافقين آنها شرارت را از حد گذرانده و متعرض زنان آزاد نيز مى شدند. چنانچه از آنها بازخواست مى كردند مى گفتند گمان كرديم اين بانو از جمله كنيزكان است. پروردگار عذر آنان را با نزول آيه حجاب برطرف نمود.)20

تقريباً بيشتر تفاسير ديگر نيز اين شأن نزول را بيان كرده اند. از اين شأن نزول استفاده مى شود:


1. قرآن كريم براى تمايز زن آزاده مسلمان از كنيز دستور حجاب را صادر كرده است. لحن قرآن كريم دراين دستور لحنى توبيخى نيست و براى عدم رعايت حجاب هيچ وعده عذابى مشاهده نمى شود, بلكه به نظر مى رسد خداوند از سر مهربانى و خيرخواهى و رحيميت, به زنان مسلمان امر مى كند كه از جلباب استفاده كنند تا آنها را كنيز نپندارند و به آنان توهين جنسى نكنند.

2. تمايز زن آزاده از كنيز كه در بخش بعدى آيه بدان اشاره شده (ذلك أدنى أن يعرفن فلايؤذين) به دليل اختلاف سطح اجتماعى يا تفاوت شأن يا تمايز طبقاتى نبوده است, بلكه مراد اين بوده كه زن آزاده مسلمان نبايد درجامعه به ديد زنى نگريسته شود كه برده است و چون كالايى قابل خريد و فروش در انظار قرار مى گيرد.

چنان كه مى دانيم حجاب بر كنيز حتى پس از نزول تمام آيات حجاب نيز واجب نبوده, تا جايى كه كنيز هنگام نماز نيز نبايد حجاب را رعايت مى كرده است.

شواهد جالب توجهى در تفاسير و تاريخ دراين زمينه وجود دارد كه از جمله:

انس بن مالك مى گويد: روزى كنيزى سروصورت خود را پوشيده بود. عمر او را تازيانه اى زد و گفت: واى بر تو چرا به روش زنان آزاد درآمده اى؟21

در وسائل الشيعه است كه ابى خالد قماط از امام صادق(ع) مى پرسد: آيا كنيز سرخود را مى پوشاند؟ فرمود: اگر بخواهد چنين مى كند و اگر نخواهد نه; از پدرم شنيدم كه كنيزان را مى زدند و مى گفتند: همانند زنان آزاده نگرديد.22

ب. ابهام در مفهوم جلابيب


در مورد معناى جلابيب در تفاسير مختلف نظرات متفاوتى ارائه شده است; طبرسى مى گويد ابن عباس و مجاهد گويند: جلباب مقنعه و روسرى زن است.

در تفسير منهج الصادقين آمده است:

(بدان كه جلابيب جمع جلباب است كه آن ثوبى است واسع كه اوسع از خمار است و كمتر از ردا كه زن آن را بر سر خود مى پيچد و فاضل آن بر سينه فرود مى آورد. ابن عباس فرموده كه جلباب ردائى است كه ستر بدن مى كند از فوق تا اسفل. و به روايت ديگر از او نقل است كه جلباب مقنع زنان است كه جبهه و رأس خود را به آن مى پوشانند.)23

در تفسير اثنى عشرى مى گويد:

(لباس مختصه به زنان مؤمنه كه از جمله آنها جلابيب باشد:

1. درع (پيراهن زن) 2. مقنعه (سرانداز) 3. خمار (سرپوش) 4. ملحفه (چادر) 5. جلباب (چادر روى خمار كه تعبير به ثياب ظاهره كنند و زنها به آن سرو بدن بلكه اندام تا قدم را به آن پوشند.)24

علامه طباطبايى مى نويسد:

(كلمه جلابيب جمع جلباب است و آن جامه اى است سرتاسرى كه تمامى بدن را مى پوشاند, و يا روسرى مخصوصى است كه صورت و سر را ساتر مى شود.)25

در تفسير نمونه نيز آمده است:

(مفسران چند معنى ذكر كرده اند: 1. ملحفه (چادر) و پارچه بزرگى كه از روسرى بلندتر است و سروگردن و سينه ها را مى پوشاند. 2. مقنعه و خمار(روسرى) 3. پيراهن گشاد.)26

يكى ديگر از مفسران مى نويسد:

(راغب, جلباب را پيراهن و روسرى گفته است. صحاح اللغه آن را ملحفه (چادرشب). ابن اثير در نهايه, چادر و رداء گويد. فيروزآبادى در قاموس مى گويد: آن پيراهن و لباس گشاد است كه زن لباسهاى خود را به آن مى پوشاند و يا آن ملحفه است.)27

چنان كه ملاحظه مى شود معناى جلباب طيف گسترده اى از روسرى تا پيراهن, چادر و حتى روبند را در بر مى گيرد. اگر جلباب را به معناى پيراهن بدانيم كه در بعضى تفاسير آمده است, معناى عبارت (يدنين عليهنّ من جلابيبهنّ) اين است كه زنان آزاده مسلمان بدن خود را بپوشانند تا از كنيزان متمايز شوند. شايد مراد آيه مطلق پوشاندن است و اساساً خداوند در اين آيه حدود حجاب را مشخص نساخته, بلكه يكى از فلسفه هاى حجاب را بيان فرموده است. چنان كه گفتيم از نشانه ها چنين استنباط مى شود كه رعايت نكردن حجاب براى كنيز در جامعه ممنوع نبوده است و مفهوم آيه نيز تمايز بين زن آزاده مسلمان و كنيز است. گويى خداوند مى خواسته زنان مسلمان آزاده در جامعه داراى پوششى باشند تا براى مردانى كه درصدد شناسايى و خريد كنيزان بوده اند, مشخص شود كه نمى توانند با اين نگاه به زنان آزاده مسلمان بنگرند.

(به قرينه اينكه اين سوره پيش از سوره نور نازل شده, معلوم مى شود كه اين آيه در صدد تحديد حجاب و نماياندن حد و مرز براى آن نبوده است, بلكه بر آن بوده كه نشانه اى براى زنان آزاده و پاكدامن برنهد و مى خواسته با اين امتياز و امتياز قلمداد كردن آن, كارى كند كه بانوان با شوق پذيراى حجاب شوند.)28

تصور مى شود كه برخى برداشتها ازآيه جلابيب؛ مانند آن كه حدود حجاب شامل پوشاندن صورت هم هست يا پرهيز زنان از هر رفتارى كه جلب توجه كند ازاين آيه قابل استفاده نباشد, چنان كه استاد مطهرى به برخى از اين موارد اشاره كرده اند:

(ستر وجه و كفّين به اجماع فقهاى فريقين واجب نيست, حداكثر اين است كه مستحب است… پس آنچه بعدها رخ داده بالاتر است از حدود توصيه اخلاقى اسلامى, البته خود اعراب, نه اولياى دين در اين جهت بى تأثير نبوده اند.)29


آيه حجاب


(قل للمؤمنين يغضّوا من أبصارهم و يحفظوا فروجهم ذلك أزكى لهم إنّ الله خبير بما يصنعون. و قل للمؤمنات يغضضن من أبصارهنّ و يحفظن فروجهنّ و لايبدين زينتهنّ إلاّ ما ظهر منها و ليضربن بخمرهنّ على جيوبهنّ و لايبدين زينتهنّ إلاّ لبعولتهنّ…) نور/31 ـ 30

به مردان بگو ديدگان [از نظربازى] فروگذارند, و ناموس شان را محفوظ بدارند, اين براى آنان پاكيزه تر است. بى گمان خداوند به آنچه مى كنند آگاه است.

و به زنان مؤمن [هم] بگو ديدگان شان را فروگذارند و ناموس شان را محفوظ بدارند و زينت شان را جز آنچه از آن آشكار است آشكار نكنند, روسرى هاشان را برگريبانهاشان بيندازند و زينت شان را آشكار نكنند, مگر بر شوهران شان…

نكته هاى زير دراين آيه مهم به نظر مى رسند:

الف. مردان و زنان هر دو به (غضّ بصر) امر شده اند, و معناى اين عبارت كاهش دادن نگاه است; چنان كه استاد مطهرى به آن اشاره دارد:

(در آيه مورد بحث, معناى (يغضّوا من أبصارهم) اين است كه نگاه را كاهش بدهند; يعنى خيره نگاه نكنند و به اصطلاح علماء اصول, نظرشان آلى باشد نه استقلالى.)30

(اين نكته بايد اضافه شود كه برخى از مفسران كه (غضّ بصر) را به معناى ترك نظر گرفته اند مدعى هستند كه مقصود, ترك نظر به عورت است. همچنان كه جمله بعد نيز ناظر به حفظ عورت از نظر است. و باز همان طور كه فقها گفته اند, فرضاً مقصود از غضّ بصر, ترك نگاه به طور كلى باشد, اعم از نگاهى كه به منظور تماشا و التذاذ باشد و يا نگاهى كه لازمه مخاطبه است, متعلق نگاه ذكر نشده است كه چيست.)31

بنابراين از اين قسمت آيه, نمى توان استنباط كرد كه زنان بايد خود را بپوشانند تا مردان نگاه شان به آنها نيفتد, همان گونه كه در مورد عكس اين مطلب نيز چنين حكمى نداريم. در فقه بيان شده كه زنان نبايد به قصد لذت به بدن مرد نگاه كنند, اما بر مردان واجب نيست كه بدن خود را بپوشانند. اين قسمت از آيه چنين مى نمايد كه دراين مورد تفاوتى بين زن و مرد نيست.

ب. اين آيات, پس از آيه جلابيب نازل شده است و حدود حجاب را مشخص مى كند. در آيه آمده است كه زنان بايد روسرى هاشان را برگريبانهاشان بيندازند. بنابراين به نظر مى رسد كه تا پيش از نزول اين آيه زنان گريبانهاى خود را نمى پوشانده اند. از اين رو آنچه در تفسير آيه جلابيب ذكر شده كه پس از نزول آيه زنان مدينه تمام اندام خود را با چادر مشكى مى پوشانده اند, درست به نظر نمى رسد. مگر اينكه بپذيريم زنان مدينه پس از نزول آيه جلابيب از سرتا پاى خود را با پارچه هاى مشكى پوشانده اند, اما توسط پيامبر(ص) از اين پوشاندن كامل بدن منع شده اند و دراين آيه به آنان امر شده كه با روسرى هاى خود گريبانهاشان را بپوشانند.

ج. درآيه به زنان امر شده كه زينت خود را آشكار نكنند, مگر آنچه ظاهر است (و خواه ناخواه آشكار مى شود) در مورد مفهوم زينت نيز برداشتهاى متفاوتى ارائه شده كه همچون معناى جلباب طيف گسترده اى را در بر مى گيرد, ولى بى ترديد استثناى آنچه خودبه خود ظاهر مى شود, ما را در فهم صحيح كلمه زينت راهنمايى مى كند.

آيا اين استثنا ناظر به شرايط مكان و زمان نيست. گاه در شرايط خاص, مانند كار در مزرعه يا كار در مراكز بهداشتى و درمانى, به طور قهرى قسمتى از دست يا پا آشكار مى شود. آيا اين استثنا با توجه به احكام فقهى كه در اين موارد خاص وجود دارد ما را رهنمون نيست كه مقصود از زينت, قسمتهايى از بدن زن است كه آشكار بودن آن زن را به عنوان موجودى همچون كنيز (با توجه به آيه جلابيب) در جامعه معرفى مى كند؟ چنان كه در صدر آيه نيز به پوشاندن گريبان اشاره شده است, بويژه كه در ادامه آيه محارم را ذكر مى كند كه مى توان نزد آنها زينت خود را آشكار كرد؟


چكيده سخن


با توجه به آيات قرآن در مورد مسأله حجاب، به نظر مى رسد يكى از مهم ترين فلسفه هاى حجاب اين است كه زنان مسلمان در جامعه مورد تعرض جنسى قرار نگيرند و به شأن انسانى آنان لطمه وارد نشود. براى تحقق اين هدف, قرآن كريم دستورات ويژه اى براى زنان مسلمان بيان مى كند. اين دستورات با توجه به شرايط خاص زمان و مكان تغييرپذيرند; اما همواره اصل كلى حفظ شأن انسانى زن بايد رعايت شود.

همان گونه كه لذت جنسى بردن از زن فراتر از چارچوب خانواده او را تا حد يك شىء پايين مى آورد, به همان ترتيب نگاه به زن به عنوان موجودى كه (جلب توجه) مرد را مى كند و اين موجود بايد به عناوين مختلف محدود شود تا توجه مرد جلب نشود, شأن زن را تا حد يك شىء فرو مى كاهد.


 آيا مى توان گفت زن به عنوان يك انسان داراى شخصيت, ويژگيهاى روانى و جسمى و نيازهاى متناسب با اين ويژگيها; بايد در خانه بنشيند, در جامعه ظاهر نشود و حتى صورت و دستهاى خود را بپوشاند, تا اين شىء جلب توجه مرد را نكند؟ با نگاهى دوباره به آيات قرآن مى توان فلسفه حجاب را از لابه لاى آيات آن دريافت.



پي نوشت ها:
1. براى ترجمه آيه ها دراين مقاله از قرآن كريم با ترجمه آقاى بهاء الدين خرمشاهى استفاده شده است.
2. مطهرى, مرتضى, پاسخهاى استاد به نقدهايى بر كتاب مسأله حجاب, قم, انتشارات صدرا, 1367, 47.
3. همو, مسأله حجاب, قم, صدرا, 80.
4. طباطبايى, محمدحسين, ترجمه الميزان, 16/461.
5. رازى, ابوالفتوح, روض الجنان و روح الجنان, بنياد پژهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى, 15/414.
6. طبرسى, فضل بن حسن, مجمع البيان, 8/557.
7. طباطبايى, محمدحسين, ترجمه الميزان, 16/461.
8. مكارم شيرازى, ناصر, تفسير نمونه, تهران, اسلاميه, 17/292.
9. طيّب, عبدالحسين, اطيب البيان, 10/499.
10. طبرسى, فضل بن حسن, جوامع الجامع, 2/321.
11. مطهرى, مرتضى, پاسخهاى استاد به نقدهايى بر كتاب مسأله حجاب, 50و 51.
12. رازى, ابوالفتوح, روض الجنان, 15/423.
13. طبرسى, فضل بن حسن, مجمع البيان, 8/557.
14. طباطبايى, محمدحسين, ترجمه الميزان, 16/462 و 473.
15. مكارم شيرازى, ناصر, تفسير نمونه, 17/293.
16. طوسى, محمدبن حسن, التبيان, 8/339.
17. طبرسى, فضل بن حسن, جوامع الجامع, 5/152.
18. همو, مجمع البيان, 8/578.
19. جرجانى, ابو المحاسن, تفسير گازر, 6/24.
20. بروجرى, تفسير جامع, 5/374.
21. رازى, ابوالفتوح, روض الجنان, 16/20.
22. حجت بلاغى, صدرالدين, حجة التفاسير, ذيل آيه 59 سوره نساء.
23. كاشانى, فتح الله, منهج الصادقين, 7/368.
24. تفسير اثنى عشرى, 10/488.
25. طباطبايى, محمدحسين, ترجمه الميزان, 16/509.
26. مكارم شيرازى, تفسير نمونه, 17/427.
27. قرشى, على اكبر, احسن الحديث, 8/387.
28. عابدينى, احمد, فصلنامه فقه, قم, دفترتبليغات اسلامى, شماره 23, بهار 1379, صفحات 49 تا 92.
29. مطهرى, مرتضى, پاسخهايى به نقدهايى بر كتاب مسأله حجاب,13.
30. همان, 33.
31. همان, 34و35.


###########################################################


چرا به حجاب اجباري نه مي‌گوييم؟

فاطمه صادقي دختر حجة السلام صادق خلخالي (دادستان سابق تهران)

چيزكي شورش‌وار در تمام آن سال‌ها در من رشد مي‌كرد و من در تلاش بودم تا با انواع ترفندهايي كه مي‌شناختم ميان انتظارم از خودم و انتظار ديگران از من كه رابطۀ پيچيده‌اي توأم با عشق و نفرت را با آنها تجربه مي‌كردم، برقرار كنم. هر چه بيشتر كتاب‌هاي مطهري را مي‌خواندم، كمتر قانع مي‌شدم و دست آخر ديگر اصلاً خود را طرف خطاب او نمي‌دانستم. از نظر من او روحاني‌اي باسواد بود كه خيلي چيزها مي‌دانست و در مورد تجربه‌هاي شخصي و اجتماعي از حجاب هرگز هيچ. نمي‌توانستم برايش احترام زيادي قائل باشم.
برج عاج نشيني اين روحاني و عالم ديني كه مرگش نيز در جو آن سال‌ها تأسف‌آور هم بود، به نظرم نابخشودني مي‌آمد. او چه مي‌دانست پوشيدن روسري كه در آن عالم بچگي هيچ نيازي به آن نيست، چه حسي دارد؟ كمتر از آن مي‌دانست كه براي من پوشيدن حجاب براي نخستين بار به مردن مي‌مانست و نمي‌توانستم خودم را قانع كنم كه چرا يك كودك دختر كه هيچ علامتي از زنانگي در او مشاهده نمي‌شود، به صرف اينكه به سن خاصي رسيده بايد روسري و بعدها هم چادر سر كند. حال گيرم كه مزايايي كه او در كتاب مسألۀ حجاب از آنها ياد مي‌كرد و من هرگز تا به امروز به آنها پي‌نبرده‌ام، حقيقت داشته باشند.

تجارب و تحقيرهاي شخصي من و ديگران از حجاب در هيچ‌يك از كتاب‌هاي جلد اعلاي روحانيون حوزه كه بارها و بارها هم تجديد چاپ شده‌اند، يافت نمي‌شود.


 كمتر از آن در شعارهاي رنگارنگي كه براي پاسداشت اين وظيفۀ خطير به خورد ما مي‌دهند. بگذاريد بگويم كه بعد از آن تجارب كودكي، تحقيرآميزترين جمله‌اي كه در مورد حجاب شنيده‌ام اين جمله بوده است كه: « حجاب براي زن مثل صدف است براي گوهري!» مي‌توانستم جملاتي با شأن بيشتر از اين قبيل كه: «خواهرم، حجاب تو كوبنده‌تر از خون من است!» را تحمل كنم، اما جملۀ فوق را هرگز.

در جملۀ نخست توهيني نهفته است كه براي هر انساني قابل درك است. بي‌آنكه سازنده يا سازندگان آن را ديده باشم، مي‌توانم حدس بزنم كه در روانشناسي تخريب شخصيت بايد زبردست بوده باشند. شما هم مي‌توانيد حس كنيد چرا. در اين جمله ستايش با تحقير توأم مي‌شود. با تعريف از زن، اما، فقط به عنوان موجودي كه بايد زيبا باشد. بگذريم. اينها را شما بس بهتر از من مي‌دانيد. در جملۀ بعدي اما نوعي شأنيت را احساس مي‌كنم. از مبارزه جويي‌اش همراه با احترامي كه براي زنانگي من قائل مي‌شود، خوشم مي‌آيد، ولو آنكه مرا نفهمد و از منِ زن سرسري بگذرد.
مطمئنم كه كسان بسياري اين تجارب را از سر گذرانده‌اند و من در اين ميان تنها نيستم. مجاز نيستم در اينجا از آن‌ها ياد كنم، اما برايشان سخت احترام قائلم. تنها مي‌كوشم از خلال گشودن اين تجربۀ شخصي به اين پرسش پاسخ دهم كه چرا حجاب چالشي اساسي براي ما زنان است و نمي‌توان از آن به سكوت گذشت. خاصه در اين روزها كه مسأله ابعادي تلخ به خود گرفته است. تو گويي مي‌شود يك شبه همۀ مبارزات و چالش‌هايي را كه زنان بسيار در اين راه متحمل شده‌اند، ناديده گرفت.

به گمان من اين امر غيرممكن است. نمي‌خواهم در اينجا پر دور بروم و از اين حرف بزنم كه بحث پوشش آزادانه در كنار بحث آموزش از نخستين خواسته‌هاي زنان در ايران بوده است. كتاب‌هاي تاريخي پراند از ماجراي زناني كه همچون من از اين پوشش همراه با مزاياي نخواستني آن حس تحقير داشته‌اند و حتي بعضاً به همين خاطر مجبور شده‌اند در كنار دولت‌هايي بايستند كه از آنها هيچ دل خوشي نداشته‌اند، بلكه تنها مزيتشان اين بود كه بعد از گذر از دالان‌هاي تنگ تاريخ پر از وحشت زنانه، دستكم به اين امر رضايت دادند كه زنان تا حدودي از پستوي خانه در بيايند. امثال محترم اسكندي و صديقه دولت‌آبادي و تاج السلطنه و مهرانگيز منوچهريان و نويسندگان شجاع عالم نسوان كه در نهايت قرباني بي‌پروايي خود شدند، تنها مشهورترين‌هاي اين تاريخ‌اند.


براي من چالش حجاب اما تنها به پوشيدن يا نپوشيدن مانتو و روسري يا چادر خلاصه نشد. بحث ديگر بر سر خود پوشش اجباري بوده و هست. در تمام اين سال‌ها چالش ابعادي ديگر و وسيعتر به خود گرفت و از بحث فردي به بحثي اجتماعي و سياسي بدل شد. كيست كه نداند در تمامي اين سال‌ها «بي‌حجاب بودن» از مؤثرترين حربه‌ها براي خاموش كردن صداي زنان معترض بوده است. بي‌حجابي با ضدانقلاب بودن يكي شد و اين واقعيت به سادگي ناديده گرفته شد كه اگر نگوييم اكثريت زنان، اما تعداد كثيري از آنها كه در انقلاب شركت جستند و شعار «مرگ بر شاه» سر دادند، بي‌حجاب بودند.

‌بزرگتر كه شدم، اما قضيه ابعادي پيچيده‌تري به خود گرفت. تقريباً به‌زودي متوجه شدم كه بايد ميان روسري و چادر فرق بزرگي قائل شوم. اگر روسري براي كنترل جنسي من بود؛ البته به شيوه‌اي بس ناموفق، يا براي آن بود كه كم‌كم مرا از عالم بچگي بِكنند و به زور زنم كنند و زن‌بودن را به خوردم بدهند، بحث چادر چيز ديگري بود. مي‌ديدم كه مادرم و بسياري ديگر از زنان دور و برم از چادر به شيوه‌هاي مختلف استفاده مي‌كنند. هرجايي هر چادري را نمي‌پوشند و تازه هر جايي هم خيلي تنگ رو نمي‌گيرند. به‌ويژه وقتي قرار بود روحاني معظمي قدم به خانۀ ما بگذارد يا آنكه ما قرار بود نزد روحاني معظمي برويم، مي‌ديدم كه خانم‌ها از هميشه تنگ‌تر روي مي‌گيرند و طبيعتاً در اين ميان دائماً با اين خطاب روبرو مي‌شدم كه: «مواظب حجابت باش!»، يعني آنكه تنگ رو بگير. آيا اين آقايان نامحرم‌تر از بقيۀ مردها بودند؟ به نظرم آري. هرچه درجه و مقام بالاتر مي‌رفت، صورت بايد بيشتر پوشيده‌تر مي‌ماند. حجاب با قدرت همواره پيوندي ناگسستني داشته است.

چادر فقط يك پوشش نبود و نيست. با چادر هزار نوع فاصله‌گذاري، كدگذاري، همرنگ شدن، متمايز شدن، و امتيازدهي و امتيازگيري و ... صورت مي‌گرفت و مي‌گيرد. من نيز بايد مي‌آموختم كه در سلسله مراتب قدرت اريستوكراتيك روحانيت چگونه از چادر بايد استفاده كرد. چطور بايد آن را به ابزار قدرتي بدل كرد و بر ديگران اعمالش كرد. بايد مي‌آموختم چگونه علائم و نشانه‌ها را به كار بگيرم و با آن براي خودم سري ميان سرها بشوم، به رسميت شناخته بشوم، ديده شوم، مزايا به من تعلق گيرد. ثابت كردم كه استعدادش را ندارم.


صرف پوشيدن روسري و مانتو هم كافي نبود؛ همچنان‌كه وقتي براي نخستين‌بار يواشكي مانتو و روسري را آزمايش كردم، احساس برهنگي مي‌كردم. امروز مي‌دانم كه بيش از احساس عرياني جسمي، عاري شدن از آن‌همه عقبه، از آن‌همه علامت‌گذاري، از آن‌همه مزيت و تشخص و اعتبار، از آن اريستوكراسي بود كه آشفته و پريشانم مي‌كرد. پوشيدن مانتو و روسري با همۀ ترس‌ها و خطرهايش، اما مزيتي ماجراجويانه و بس چشمگير داشت. مرا در كنار بسياري چيزهاي ديگر وادار ساخت تا به‌دنبال بي‌بهره شدن از مزاياي اجتماعي و سياسي‌اي كه با حجاب و چادر همراه بود، قدم در راهي ديگر بگذارم. با پوشيدن مانتو و روسري، بي‌هويت و خالي شدم و حال نياز بود كه هويت جديدم را خودم بسازم.




از اين هم نمي‌گويم كه پس از انقلاب، حكومت تازه تأسيس پس از يك مداراي موقتي با تغيير ناگهاني لحن و گفتارخود زنان بي‌حجاب را ضدانقلاب و مزدور امپريالسم خواند و تظاهرات گوناگون زناني را كه حجاب اجباري را زير سؤال بردند، سركوب كرد. اينها قضايايي هستند كه بعدها به كرات روايت شده‌اند. حتي براي خود من نيز در آن عالم كودكي كم كم اين موضوع بس بديهي به نظر مي‌آمد كه كسي كه حجاب ندارد، ضدانقلاب است. تنها بعدترها بود كه به ياد آوردم و فهميدم كه زنان خانه‌نشين مذهبي از قضا كمتر از بسياري ديگر در تظاهرات ضد رژيم شاه شركت جستند و بسياري از نسل‌هاي قديمي محافظه‌كار، آنها كه ديگر خود را صاحب بي‌چون و چراي انقلاب مي‌دانستند و از مزاياي حكومت اسلامي چه بهره‌ها كه نبردند، اصلاً قبول نداشتند كه زن بتواند به تظاهرات برود و فرياد بزند.

در خانۀ خودمان و در ميان خويشان دور و نزديك اين جدال را از نزديك تجربه كردم و در موارد ديگر نيز شاهد آن بودم. بسياري از اين بانوان محترم از شنيدن اينكه زنان در خيابان جيغ مي‌كشيدند و بر ضد شاه فرياد سر مي‌دادند، مو بر اندامشان راست مي‌شد. بسياري ديگر براي خود و دخترانشان ننگ مي‌دانستند كه زن از پليس باتوم بخورد و يا دستگير شود و شب را مجبور باشد در پاسگاه و ميان يك مشت مرد شب را صبح كند. بارها شاهد مرافعه‌هايي از اين قبيل در ميان اطرافيانم بودم كه: «براي دختر اين كارها عيب است.» امروز اما همان آدم‌ها عقبۀ رويۀ سركوبگرانۀ دولت اسلامي را تشكيل مي‌دهند و تشويقش مي‌كنند كه بر دختران به اصطلاح بدحجاب سخت بگيرد، چون وضع شهرمان «غير قابل تحمل» شده و وقتي دختران با اين «سر و وضع» به خيابان مي‌آيند، «كيان خانواده‌ها به خطر مي‌افتد». حق دارند. در گفتاري كه زن در بهترين حالت مرواريد صدف است و زينت المجالس، ديدن دختران و زناني كه از زينت بودن به ستوه آمده‌اند، عجيب است و بهترين كار آن است كه با مشت و لگد بار ديگر وادارشان كنيم زنانگي را به ياد بياورند.

نسل من با تعجب تمام به همۀ اين تغييرات مي‌نگريست و براي اين پرسش ساده كه اصلاً حجاب اجباري چرا هست و اين دعوا بر سر چيست؟، هيچ جوابي نمي‌جست و نجسته است. در سرزميني كه آموزه‌هاي ديني در بسياري موارد ديگر به‌راحتي ناديده گرفته مي‌شوند، چرا بر سر حجاب زنان كه تازه بر سر تفسير آن در شرع اينهمه اختلاف وجود دارد و معلوم نيست كه از محكمات باشد، اينچنين پافشاري مي‌شود؟ آرزو مي‌كردم يك‌بار كسي يافت شود و پاسخي قانع‌كننده داشته باشد.


وقتي از يكي از روحانيون بسيار مشهور در مورد حجاب شرعي پرسيدم، با مضموني شبيه به اين پاسخ داد: « در شرع چنين حجابي نداريم. مسأله عرفي است.» و ديگري كه باز هم از روحانيون مشهور زمان خود و مدرس حوزه و دانشگاه بود برايم فاش گفت كه اصلاً حجاب در شريعت به معناي پوشش سر نيست و در كمال تعجب حتي مرا نيز دعوت كرد كه در رويۀ خودم در مورد پوشش تجديد نظر كنم. با اين‌حال هيچ‌يك از آنها هرگز عقيدۀ خود را به صراحت براي عموم بيان نكردند؛ همچنانكه بسياري ديگر نيز امروز چنين نمي‌كنند. مي‌دانيم كه آن معدودي هم كه شهامت داشته‌اند، چگونه خلع لباس و متحمل مجازات‌هاي ديگر شده‌اند.




براي بسياري از مايي كه اين دوران را گذرانده‌ايم، كتاب‌هاي آقاي مطهري و امثال او حتي اگر به شكرانۀ بودجه‌هاي هنگفت وزارت ارشاد و سازمان تبليغات اسلامي هزاران بار ديگر هم چاپ شود، پاسخگوي پرسش سادۀ بالا نيست. حتي خود او نيز به خوبي به اين امر واقف بود كه ديدگاه روحانيت ارتجاعي ديگر نمي‌تواند پاسخگوي نسل جديد باشد. از همين رو كتاب خود را « مسألۀ حجاب» ناميد و در آن تلاش كرد تا رويكردي به اصطلاح علمي را نسبت به اين مسألۀ خطير در پيش گيرد. اما گمان نمي‌كنم كه خود او نيز مي‌توانست رويه‌اي اين‌چنين را كه در نهايت منجر به تخريب كل ماجرا و حذف مسأله شده است، تخيل كند.

در تلاش براي به كرسي نشاندن دعوي حجاب، كتاب او بارها و بارها مورد تبليغ، خوانش، بازخواني و باز هم بازخواني هر چه بيشتر قرار گرفته است. جالب آنكه نظام اسلامي با اين كار نشان داده است كه هنوز از مطهري و افكار او گامي فراتر نگذاشته و قادر نبوده متني بهتر از آن را توليد كند، آنهم براي موضوعي كه نه تنها كيان خانواده‌ها بلكه ديگر هستي و نيستي دولت اسلامي به آن وابسته شده است. در فرصت‌هايي كه براي اين موضوع گاه و بيگاه به كتابفروشي‌هاي قم و تهران سرك كشيده‌ام، و در متن‌هايي كه دستكم من خوانده‌ام، مطهري هنوز هم دست بالا را دارد. ديگران در بهترين حالت حاشيه‌هايي بر افكار او توليد كرده‌اند كه خود بعضاً حاشيه‌هايي بر افكار راسل و روسو و ديگران بوده‌اند. آري، موضوعي به اين مهمي كه گفته مي‌شود با هويت زن مسلمان ارتباط تنگاتنگ دارد، تنها با مراجعه به آراي معدودي از فيلسوفان غربي امكان توجيه داشت.


بحث حجاب كه سرنوشت بسياري از دختران و زنان ما را تعيين مي‌كند، به لحاظ نظري از فقيرترين موضوعات بوده و هست و دليل آن هم روشن است. تلاش‌هاي نظري از پيش از انقلاب تا كنون قادر نبوده‌اند پا را فراتر از آن چيزي بگذارند كه مطهري زماني گذاشته است. اين بحران و آشفتگي بارها از سوي دست‌اندركاران نيز تحت اين عنوان كه « بايد كار فرهنگي كرد» مورد تأكيد واقع شده است. اما واقعيت آن است كه اتفاقاً كار فرهنگي زياد شده، اما كفگير به ته ديگ رسيده است.

همان‌هايي كه در تمام اين سال‌ها كار فرهنگي كرده و موي خود را در اين آسياب، به‌نظر من بي‌جهت سپيد كرده‌اند، مي‌دانند كه در اين مورد حرف جديدي وجود ندارد. حرف‌ها و استدلال‌ها همان حرف‌هاي قديمي است.

هر آنچه بايد گفته مي‌شد، گفته شده و چيزي نگفته باقي نمانده است. از همه چيز براي توجيه حجاب بهره گرفته شده است. بياييد اعتراف كنيم كه متأسفانه اين حنا ديگر رنگي ندارد و تنها بايد به زور متوسل شد. آنچه در اين باب نوشته شده، نه تنها امثال مرا كه با آن فرهنگ بار آمده ايم نتوانسته قانع كند، بلكه پاسخگوي بي‌شمار پرسش‌هاي نسل امروز نيست كه ديگر از تكرار بي‌پايان و هذيان‌وار اين مكررات سخت به‌ستوه آمده است.


براي يك نمونه از اين تلاش‌هاي اخير شوراي فرهنگي و اجتماعي زنان كه در سال 66 از اين رو تأسيس شد كه بتواند خلاًهاي موجود در مورد مسائل زنان را پوشش دهد و البته همچون بسياري ديگر از نهادها تنها كاري كه نكرده است، پرداختن به مسائل واقعي زنان بوده، در پاييز سال 86 دو مجلد را به موضوع «حجاب و عفاف» اختصاص داده است كه از هر حيث جالب‌اند.

مايلم برخي از مقالات و محتواي اين دو مجلد را در اينجا ذكر كنم تا در مورد آشفتگي نظري بالا تنها به دعوي صرف اكتفا نكرده باشم.
در يكي از مقالات اين مجموعه نويسنده در مطلبي با عنوان «پژوهشي در الزام حكومتي حكم حجاب» با اين ادعا كه «از منظر فلسفۀ سياسي حكومت‌ها مي‌توانند اتباعشان را ملزم به انجام يا ترك فعلي كنند»، و «اقتضاي حكومت بر الزام اتباع خود امري كاملاً بديهي و آشكار است» بر الزام حكومتي حكم حجاب رأي مي‌دهد. فراموش نكنيم كه در اينجا از استدلال نظري براي داشتن حجاب خبري نيست. ديگر نيست. بحث بر سر الزام و اجبار حكومتي آن است. يك گام جلوتر! اما اين مانع از آن نيست كه نويسندۀ محترم در ادامه مدعي نشوند كه الزام حكومتي و اطاعت از آن «شرعي» است.

البته اين استدلال با عنوان انديشۀ «تغلُّب» در تاريخ اسلام سابقۀ فراوان دارد و به هيچ رو نظريۀ جديدي نيست، اما جا دارد اين سؤال ساده پرسيده شود كه چنان‌چه حكومت‌ها مي‌توانند اتباع خود را به هر كاري ملزم كنند، در اين‌صورت خود پديدۀ حكومت اسلامي كه با عدم اطاعت از نظام شاهنشاهي و شوريدگي بر آن نظام سر برآورد، چگونه توجيه شدني خواهد بود؟ اين كه خود نقض آشكار مشروعيت حكومت اسلامي است.


مابقي مقالات مجلد اول اين مجموعه به بررسي آيات و روايات اختصاص دارد كه صد البته تازه نيست. مقالۀ پاياني اين مجلد از هر حيث جالب است، زيرا نه تنها مقالۀ نخست را كاملاً نقض مي‌كند، بلكه رويۀ حكومت را يكسره بر اساس ادلۀ فقهي زير سؤال مي‌برد. نويسنده باز هم به «بررسي الزام حجاب در حكومت ديني» مي‌پردازد و پس از در انداختن بحثي نيمه ديني، نيمه جامعه‌شناختي مي‌گويد:«در سال‌هاي نخستين انقلاب حجاب تبديل به فرهنگ اجتماعي گرديد و در بخش‌هاي زيادي بدون آنكه آن اجبارها شكل بگيرد، با اكثريت جامعه همراهي مي‌كرد، اما از آنجا كه رفتارها شكل خشونت‌آميز پيدا كرد، و فلسفۀ حجاب تبيين نشد [؟] و مفهومي متفاوت پيدا كرد، امروز شاهد بي‌اثر شدن قانون و تزلزل اقتدار آن هستيم.»


از نگاه نويسندۀ محترم عدم تبيين بحث حجاب باعث بي‌اثر شدن قانون و تخلف از آن بوده است. جالب‌تر آنكه نويسنده خود با بررسي روايات و آيات گوناگون بر اين امر معترف است كه «در آيات و روايات... هرگز نكته‌اي كه دلالت بر الزام و اجبار حجاب و مجازات بدحجاب به صورت تعزيري داشته باشد، وجود ندارد... در هيچكدام از اين منابع [ قرآن و حديث] مطلبي در جهت الزام حجاب نيامده و هيچ حديثي مبني بر اينكه در حكومت پيامبر، امام علي، و حتي خلفا و حكام اسلامي، كسي را بر عدم رعايت حجاب مواخذه و مجازات كرده باشند، نقل نشده است.»


و در ادامۀ مطلب به درستي بر اين نكته تأكيد مي‌كند كه در واقع عكس موضوع صادق بوده است. يعني امامان و خلفا چنانچه كنيزي را مي‌ديدند كه سر خود را پوشانده او را وادار به ترك آن مي‌كردند و يا به مجازات مي‌رساندند!

مجموعه مقالات مجلد دوم نيز عمدتاً از نوع مقالاتي است كه به بحث ديني حجاب اختصاص دارند. اما در اين مجموعه نيز مقاله‌اي باز هم جلب توجه مي‌كند با اين عنوان «نقدي بر مادۀ 638 قانون مجازات اسلامي در جرم انگاري بدحجابي». نويسنده در اين مقاله يكي از مهمترين موضوعات يعني قانون مجازات اسلامي را كه اخيراً بحث از دائمي شدن آن در بين است، در مورد جرم‌انگاري مورد بررسي قرار داده است.

در اين مادۀ قانوني چنين آمده است: «هر كس علناً در انظار و اماكن عمومي و معابر تظاهر به عمل حرامي نمايد، علاوه بر كيفر عمل، به حبس از ده روز تا دو ماه يا تا 74 ضربه شلاق محكوم مي‌گردد و در صورتي كه مرتكب عملي شود كه نفس آن عمل داراي كيفر نمي‌باشد، ولي عفت عمومي را جريحه‌دار نمايد، فقط به حبس از ده روز تا دو ماه يا 74 ضربه شلاق محكوم خواهد شد. تبصره: زناني كه بدون حجاب در معابر و انظار عمومي ظاهر شوند، به حبس از ده روز تا دو ماه يا از پنجاه هزار تا پانصد هزار ريال جزاي نقدي محكوم خواهند شد.» نويسنده با نگاه حقوقي و شرعي قانون مجازات اسلامي را در اين بندها دچار اشكال دانسته است و پيشنهاد به اصلاح آن داده است، به نحوي كه لزوم رعايت حجاب را براي زنان غير مسلمان و سالخورده قابل نقد دانسته است.

مجموعه مقالات فوق كه نمونه‌هاي آنها را در ساير نشريه‌ها و كتب چاپ شده در همين چند سال اخير به وفور مي‌توان يافت، حاوي حقايقي‌اند كه در جدال زورگويانه در مورد حجاب اجباري به راحتي ناديده گرفته شده‌اند. نخست آنكه بر اساس خود اين اسناد كه توسط نهادهاي ذيربط توليد شده‌اند،


در مورد اين مسأله اختلافات زيادي هست كه آيا اساساً در شرع چيزي به نام حكم در مورد حجاب وجود دارد كه حال مسنلزم تعزير باشد؟ در واقع براساس همين مدارك، بي‌حجابي اجباري در شريعت رويه بوده است، اما حجاب اجباري هرگز.








در اين مورد نيز كه آيا حكومت مي‌تواند زنان را به داشتن حجاب مجبور كند يا خير، پاسخ‌ها و شبهات آنقدر زياد و آنقدر گوناگون‌اند كه براي يك خوانندۀ عادي و غيرحرفه‌اي هم كاملاً روشن مي‌شود كه در هيچيك از موارد مربوط به فقه و قانونگذاري و بسيار كمتر از آن در رويۀ عملي در مورد پوشش اجباري بحث بر سر رعايت محكمات اصول شرعي نبوده و نيست. در واقع بر اين اساس نه در نظام اسلامي و نه در هيچ نظام ديگري حجاب نمي‌تواند بر اساس دلايل شرعي اجباري باشد و مسلماً اينكه حكومت نمي‌تواند در اين مسأله به زور متوسل شود. از اينرو قانون مجازات اسلامي نيز در اين ميان سندي مغاير با شرع است؛ همچنانكه متخصصين امر اذعان مي‌كنند.






اينها را هم ساليان سال است كه مي‌شنويم و مي‌دانيم. بي‌شمار مطالب در اين باب نوشته شده‌اند كه من از آن ميان تنها برخي از نمونه‌هاي اخير را گزينش كردم. و چه دليلي از اين محكم‌تر كه چنانچه اختلافي در اين باب نبود، چرا پس از گذشت ساليان بسيار اينهمه وقت و بودجه مصروف اين موضوع مي‌شود تا پوشش اجباري را توجيه كرده و رويۀ زورگويانه در مورد آن را نيز جا بيندازند. گو اينكه هر چقدر بيشتر نوشته مي‌شود، كمتر نتيجه مي‌دهد و كمتر قانع‌كننده مي‌شود، از آنرو كه ميان دستگاه‌هاي ذيربط و خود مراجع و متخصصان نيز در اين باب اختلافات جدي وجود دارد.از اين هم نمي‌گوييم كه رئيس جمهور كه خود را مهرپرور مي‌نامد، وقتي در مورد حجاب از او پرسيدند، چگونه با عوامفريبي پاسخ داد: «آيا همۀ مشكلات ما خلاصه شده در دو تا موي خانم‌ها؟ آيا در مملكت هيچ كار ديگري وجود ندارد كه انجام بشود؟»


جدال دائمي خياباني در مورد حجاب اين روزها رنگ ديگري به خود گرفته است. قرار است همه چيز از نو زير چكمه له شود و كسي هم دم بر نياورد.

  حتي كساني كه خود روزي به نام شرع همۀ اين‌ها را توجيه مي‌كردند، اكنون گرفتار صداي شوم چكمه شده و زبان در كام كشيده‌اند. بنابراين مسأله ديگر به هيچ رو بر سر انتخاب ميان كار فرهنگي و كار نظامي در مورد حجاب نيست. مسأله بر سر خود حجاب اجباري است.

از بسياري نسل‌هاي پيش از من تا به امروز هر روز اين صدا رساتر به گوش مي‌رسد كه به هر دليل و با هر توجيهي بسياري از زنان ديگر نمي‌خواهند هيچ نوع پوشش سري را اعم از چادر، روسري يا به هر شكل ديگري تحمل كنند. اين صدا آنقدر واضح، آنقدر بلند و آنقدر ديرينه و تاريخ‌دار است كه براي شنيدن آن به لوازم كمكي هيچ نيازي نيست.

همه خوب مي‌دانند كه براي موضوع حجاب تنها يك راه حل وجود دارد و آن‌هم واگذاري امر پوشش به انتخاب فردي خود زنان است.


اگر كيان خانواده، اجتماع، و حكومت اسلامي به حجاب وابسته شده است، پس لاجرم اشكال را بايد در آن كيان، در بنياد آن خانواده، در آن اجتماع و در آن حكومت جست كه خود تجديد نظري جسورانه اما ضروري را مي‌طلبد.

 اما در واقع چنين نخواهد شد، يا لااقل نه به اين زودي. اكنون نظام اسلامي يا دستكم بخش‌هاي مهمي از آن تهاجمي‌تر از هميشه با زنان برخورد مي‌كنند؛ به‌گونه‌اي كه از ابتداي انقلاب تا كنون در هيچ حكومتي چنين رويۀ تهاجمي‌اي را نمي‌توان سراغ كرد. بايد پرسيد چه چيز اين خشونت و تهاجم را كه رويكرد‌هاي مربوط به حجاب تنها يكي از بي‌شمار ابعاد آن را تشكيل مي‌دهد، موجب شده است؟


حجاب و مأموريت دولت مقدس نظام اسلامي ما از هر دولت و نظام ديگري ولو آنهم اسلامي بوده باشد، همواره برتر و بالاتر در نظر گرفته شده است. از همان ابتداي انقلاب تصور مي‌شد كه نظام اسلامي در ايران موهبتي الهي است. مأموريت مقدس مبارزه با امپرياليسم، برقراري عدالت جهاني، آزادسازي دنيا از چنگال قدرت‌هاي جهاني و خلاصه تغيير جهان به آن سپرده شده است و بالتبع در اين مسير بسيار چيزها مي‌بايست تغيير كنند. اين ادبيات افت و خيزهاي بسياري داشته است.

 اما اخيراً در بيانات بسياري از رجال سياسي، در مكاتبات و نامه‌نگاري‌هاي آنها با سران جهان، با پيشنهادهاي عجيب و غريب براي اصلاح دنيا و مردم آن و جز اينها از نو ظاهر شده است؛ هر چند با در نظر گرفتن وضع اسفناك اقتصادي و اجتماعي و ... ديگر كمتر قانع كننده.








شايد هيچ دولتي در جهان الا نو محافظه‌كاران آمريكايي و رژيم‌هاي سابق كمونيستي در جهان از اين حيث شبيه ما نبوده باشند كه حضور خود را بر اريكۀ قدرت و در دست‌ داشتن افسار توده‌ها را خواه به صورت الا بختكي يا با سركوب شديد مخالفين و با قوۀ قهريه، چنين مقدس بدانند كه به خود جرأت دهند به هر اقدامي در ارتباط با شهروندان مبادرت كنند؛ بي‌آنكه نگران پيامدهاي آن باشند.


حوادثي همچون تهاجم نظامي به عراق و افغانستان، زندان ابوغريب در عراق، خليج گوانتانامو و جز اينها براي صدور به اصطلاح دموكراسي در جهان همانقدر از تصور اين مأموريت مقدس سرچشمه مي‌گيرند كه تصور ايجاد عدل و عدالت جهاني، و به اصطلاح نجات جهان در گفتار دولتمردان نظام اسلامي. روشن است كه بيش از هر چيز اين گفتار در واقع ابزاري براي رفع و رجوع بحران مشروعيت سياسي دولت‌هايي بوده است كه همواره با آن در داخل و خارج دست به گريبان بوده‌اند. جالب آنكه در واقع نظام اسلامي با غصب آنچه كه در آموزه‌هاي شيعي توسط مهدي موعود بايد به انجام برسد، براي خود جايگاه و شأني مقدس را قائل شده است كه كمتر مورد پرسش قرار گرفته است.

سواي بسياري مسائل ديگر اين رتوريك بسياري از طرح‌هاي امنيت اجتماعي، بگير و ببند شهروندان، آزار و سركوب فعاليت‌هاي مدني و غير خشونت‌آميز و ... را عميقاً توجيه كرده و مشروعيت نظام اسلامي را دستكم به صورتي نيم‌بند و در كوتاه مدت تأمين كرده است. در تمام اين سال‌ها شاهد بوده‌ايم كه هر گاه مشروعيت نظام اسلامي به پايين‌ترين حد خود رسيده اين رتوريك تشديد شده و بر عكس زماني كه مشروعيت مردمي آن بالنسبه بالا بوده است، اين تصور نيز تا حدودي كنار گذاشته شده است.

به گمان من نه تنها موضع تهاجمي حكومت در مقابل زنان بلكه بسياري ديگر از اقدامات آن براي محو صداهاي منتقدانه تا حدود زيادي از همين تصور و تخيل مأموريت مقدس و بالتبع بحران مشروعيت سياسي نهفته در پس آن سرچشمه مي‌گيرد. غرور و تبختر نهفته در تخيل مأموريت مقدس زماني به تجربه‌هاي اسفباري از انواعي انجاميد كه در تمام سال‌هاي پس از انقلاب شاهد آنها بوده‌ايم. جالب آن است كه براي زن ايراني و بي‌آنكه از او پرسيده باشند، در اين تخيل نقشي در نظر گرفته شده است كه مطلقاً و تنها با پوشش اسلامي او به انجام خواهد رسيد. وقتي جامعه‌مان مي‌رود تا از همۀ ديگر مظاهر دين عاري شود، تنها يك چيز همچنان توجيه‌گر آن مأموريت جهاني خواهد بود و آنهم حجاب زنان است.

پس از يك افت نسبي، اين تخيل به اشكال ديگري در رتوريك مقامات سياسي و شخصيت‌هاي فرهنگي به ويژه در توجيه برخورد با زنان و پوشش آنها ظاهر شده است. براي نمونه پژوهشگر محترمي كه انقلاب اسلامي را «انقلاب اسلامي را انقلاب حجاب» مي‌نامد، با همان ساده‌سازي هميشگي و سياه و سفيد كردنِ همۀ مجادلات و تحولات سياسي و اجتماعي در جهان امروز، به گونه‌اي هيجان‌زده از تصور همان مأموريت جهاني كه به اعتقاد او به دنبال وقوع انقلاب اسلامي در ايران حادث شده است، مي‌نويسد: «در بخش عظيمي در جهان اسلام كه تا اين زمان شيفتۀ انديشه‌هاي غربي بود، گرايش به حجاب بيشتر شد؛ بدين ترتيب غرب پس از چندين دهه تلاش، در خارج از مرزهاي خود و در حوزۀ كشورهاي اسلامي، با شگفتي شاهد بازگشت مسلمانان به حجاب بود.

شگفت‌تر آنكه در دو دهۀ اخير، زنان مسلمان در اروپا و آمريكا نيز همچنان بر حجاب اصرار مي‌ورزند... حجاب امروز به صورت يك مسألۀ بحران‌زا براي كشورهايي مثل فرانسه درآمده و هر روز جدي‌تر از پيش مي‌شود. به علاوه مي‌توان پذيرفت كه امروزه حجاب در ميان زنان فرهيختۀ كشورهاي در حال توسعۀ مسلمان مانند مصر، سوريه، و حتي تركيه كه روزگاري كمتر زمينۀ مقبوليت داشت، مورد استقبال قرار گرفته و شمار فراواني از زنان دانشگاهي به حجاب روي آورده‌اند...» طبعاً ايشان اشاره‌اي به اين ندارد كه مسأله در ايران نيز شكل بحران اجتماعي را به خود گرفته است و از اين هم سخن نمي‌گويد كه همان نسل جديدي از زنان مسلمان در بسياري از كشورهاي اسلامي كه به قول ايشان به حجاب روي آورده‌اند، اگر بخواهند در خيابان‌هاي تهران يا ديگر شهرهاي ايران راه بروند، مورد توهين و تحقير قرار خواهند گرفت و قطعاً توسط مأموران انتظامي به عنوان مصاديق بارز بدحجابي و بي‌حجابي دستگير خواهند شد! در عين حال به نظر مي‌رسد دستكم بخش مهمي از آن مأموريت مقدس كه در تمام اين سال‌ها هرگز به درستي معلوم نشد كه دقيقاً چيست و همچنان در هاله‌اي از ابهام باقي ماند، آن است كه زنان همۀ جهان را وادار كنيم تا پوشش مورد نظر ما را پذيرا شوند!

رتوريك نهفته در اين گفتاربه هيچ رو تازگي ندارد. همانطور كه آقاي مطهري در توجيه حجاب به راسل و ديگر فيلسوفان غربي مراجعه مي‌كند و خواسته‌هاي زنان و مردان ايراني را يكسره كنار مي‌گذارد، نويسندۀ مورد بحث ما نيز براي توجيه حجاب، پوشش زنان مسلمان و حتي غير مسلمان در ديگر كشورها را به عنوان شاهدي بر صدق گفتار خود مي‌آورد. باز هم زن ايراني، خواسته‌هاي او و آنچه او مي‌خواهد، كمترين اهميتي ندارد. از ديگريِ غير ايراني دليل و شاهد آوردن و از او به عنوان مرجع براي صدق سخن استفاده كردن در واقع همواره از ويژگي‌هاي اصلي رتوريك مورد بحث در باب حجاب بوده است.


موارد زيادي را شاهد بوده‌ايم كه در آنها زن غربي‌اي كه به تازگي مسلمان شده و حجاب را قبول كرده، به عنوان دليلي براي اثبات حقانيت اسلام و حجاب او نيز به عنوان الگوي مناسبي براي زن ايراني مورد ستايش و تمجيد قرار گرفته است! در واقع اين گفتار به اصطلاح غرب ستيزِ مدافع حجاب در نهايت سر از دامان همان غربي درمي‌آورد كه در ظاهر مورد تنفر است و ادعا مي‌شود زن ايراني را مسخ كرده و او را كوركورانه و تقليدوار به دنبال خود كشيده است!

رتوريك مأموريت مقدس در واقع به دليل پيوند عميق آن با بحران مشروعيت آشكارا با خشونت توأم است. بي‌دليل نيست كه وقتي كشورمان در آستانۀ همه نوع بحران اجتماعي و اقتصادي قرار دارد، طرح‌هاي امنيت اجتماعي هر بار به شكلي تازه ظهور مي‌كنند و از نو به خشونت دامن مي‌زنند. البته كسي به اين پرسش ساده نيز پاسخي نمي‌دهد كه با در نظر گرفتن ابعاد وسيع نارضايتي داخلي، آن مأموريت مقدس جهاني چگونه قرار است به انجام برسد.


چرا به حجاب اجباري "نه" مي‌گوييم؟

ما زنان سال‌هاست كه حجاب اجباري از انواع گوناگون آن را با پوشيده‌گويي و فاش‌گويي، با طعنه، اعتراض، استدلال، مقاومت مدني و هزاران شكل ديگر نقد كرده و خواهيم كرد. امروز اما به نظر مي‌رسد با در نظر گرفتن رويۀ تهاجمي نظام اسلامي بايد از نو دربارۀ آن سخن گفت، بايد به آن «نه» گفت. بايد گفتاري ديگر را آغاز كرد. موضوع را نمي‌توان به سادگي و با دستور اين سردار و آن سردار، با دستگيري تعداد زيادي از زنان در خيابان‌ها و شركت‌هاي خصوصي و بيرون كردن آنها از ادارات و غيره فيصله داد. به نظر من جدال اصلي در راه است. جدالي كه بانيان «طرح امنيت اجتماعي» و «ارتقاي عفت عمومي» مبتكر آن بوده‌اند.

اين حجاب چيست؟ آيا آنگونه كه ادعا مي‌شود بازگشت به ارزش‌هاي سنتي است؟ به گمان من نه.در فرهنگ و جامعۀ ما تعادل و نظم جهان و همزمان بي‌تعادلي و در هم ريختگي نظم آن همواره تابعي از پوشش ما زنان بوده است. اگر در اسلام سنتي زن از آن رو مي‌بايست پرده‌نشين و پوشيده باشد كه تعادل جامعه را حفظ مي‌كرد و نظم آن را موجب مي‌شد، پس از انقلاب اسلامي رويه‌اي معكوس شكل گرفت. در انديشۀ انقلابيون جهان تبيين شده بود، حال نوبت تغيير آن بود و زن مسلمان با حجاب «كوبندۀ» خود نشانه‌اي از اين تغيير جهان و به انجام رساندن آن مأموريت مقدس به شمار مي‌رفت.

حجاب بر آمده از نظام اسلامي به هيچ رو به حجاب سنتي شباهت نداشت، از اينرو كه دقيقاً بر هم زنندۀ تعادل جهاني‌اي بود كه آن مأموريت مقدس قصد به انجام رساندنش را داشت. در اين گفتار نيز همچون اولي همه چيز به پوشش من زن وابسته بوده است. فرقي نمي‌كند تعادل باشد يا بي‌نظمي و درهم ريختگي. من زن بايد همواره با پوششم يا مدافع نظم مستقر يا بر عكس مدافع بي‌نظمي مي‌بودم.
پوششي كه در هر حال ادعا مي‌شود اسلامي است براي ما همواره به يكي از اين دو مقصد و يا همزمان به هر دو ختم شده است. هم برقرار كنندۀ تعادل جامعه و هم مشروعيت بخش آن مأموريت مقدسي بوده است كه قصد دارد جهان را تخريب و از نو بسازد. سر در گمي گفتار سياسي در مورد حجاب نيز از همين دوگانگي و تضاد سرچشمه مي‌گيرد و درست به همين دليل براي زناني همچون من پوشش اجباري مصداق بارزي از اين قرار گرفتن در جايگاه نامعلوم و رفت و برگشت‌هاي مداوم و بي‌نهايت است. آنجا كه پاي خانواده و نظام اجتماعي در جامعۀ ما در ميان است، من با پوششم تعادل و عفت را بنا مي‌كنم و آنجا كه پاي آن مأموريت مقدس در ميان است، برهم زنندۀ آن تعادلم. نظام اسلامي به پوشش من از همين رو محتاج است.

مي‌توانم با همۀ آن كساني هم كه درست عكس تجربۀ مرا داشته‌اند، نيز احساس همدلي كنم. كساني كه بر خلاف من اما باز هم به خاطر آن تعادل مردانه، آن رابطۀ قدرت و آن مأموريت مقدس مجبور بوده‌اند پوشش خود را كنار بگذارند. در مورد اين دومي نيز بايد سخن گفت. زيرا به خاطر حساسيت موضوع حجاب و پوشش اجباري وضعيت زناني كه مجبور بوده‌اند از خود رفع پوشش كنند، همواره به حاشيه رانده شده و مسكوت گذارده شده است.








در هر دوي اين گفتارها من با حجابم، هم فاعل بوده‌ام و هم مفعول. آنجا كه پاي تعادل در ميان است، اگر روسري‌ام، چادرم عقب برود و اندامم نمايان شود، فاعلم و تعادل جامعه را، عفت آن را، و خلاصه همۀ آن چيزهايي را كه به دست آمده در طرفه العيني به هم مي‌زنم. نيز با حجابم به امپرياليسم جهانخوار«نه» مي‌گويم و به او ثابت مي‌كنم كه نظام مقدس از حقانيت بي‌چون و چرا برخوردار است. در اينجا تعادل و نظم را برهم مي‌زنم. اين هر دو اوج نقش فاعلي من است. در هيچ مذهب و آييني تاكنون براي زن هرگز اينقدر نقش فاعلي و اثرگذاري قائل نشده‌اند كه با حجاب و پوشش به او داده شده است. اما نكتۀ ديگري را هم بايد اضافه كرد و آن اينكه در هيچ آييني نيز زن تا اين حد به واسطۀ زن بودن تخريب نشده است كه ما او را با حجاب اجباري تخريب مي‌كنيم. زيرا حجاب هم منتهاي نقش فاعلي زن است و هم نهايت مفعول بودن او.


اگر زن ايراني با پوشش خود عامل ايجاد تعادل در جامعه و بي‌تعادلي در نظم مستقر جهاني است، اما مدال افتخاري به او نمي‌دهند و اصلاً آدمش به‌حساب نمي‌آورند. نقش او فقط به همين ختم مي‌شود كه تابع باشد. با اعطاي اين مدال، ما را چهار ميخ مي‌كنند. من اين نشان افتخار را نمي‌خواهم. اين مردان‌اند كه از ما ايجاد تعادل يا بي‌نظمي را طلب مي‌كنند. من زن محكوم به آن بوده‌ام كه مأموريت را به انجام برسانم بي‌آنكه هيچ نقشي در آن داشته باشم و بي‌آنكه در موردش از من پرسش كرده باشند. بيشتر به عكس روي ديوار آن شبيه بوده‌ام.
از اينرو بحث در مورد حجاب در واقع بحث در مورد دستكم دو نوع رهيافت و نگاه متفاوت به جهان است كه يكي از آنها همواره قرباني ديگري بوده است. يكي برداشت زناني چون من از جهان است و ديگري برداشت همان آقايان و خانم‌هايي كه خدمتتان عرض كردم. جهان من و نگاه من اما همواره در اسارت نگاه آنها مانده است. من محكوم بوده‌ام كه جهان را از دريچۀ ديدگان آنها بنگرم. باور كنيد كه اگر از اين دريچه جهان زيباتر مي‌نمود، اي بسا هيچ مشكلي نداشتم، اما نيست.


جهاني كه من مجبور شده‌ام از دريچۀ چشم آقايان و خانم‌هاي مدافع حجاب كه عينك خود را همواره از آقايان غرض گرفته‌اند، بنگرم، جهاني زشت، كثيف، ناامن، غير اخلاقي، پر از دروغ و پنهانكاري و سخت غير قابل اعتماد است.



چگونه مي‌توانم آن مناظر را زيبا بدانم و خود را وادار كنم كه از زشتي‌اش رو برگردانم.


مي‌گويند حجاب محض خاطر امنيت من است، اما من با حجاب هرگز احساس امنيت نكرده‌ام، برعكس بيشتر احساس نا‌امني و در هم ريختگي و آشفتگي داشته‌ام. در خيابان‌هاي شهرهاي ما فرقي نمي‌كند كه شب و نصف شب و حتي وسط روز با چادر بيرون بروي، يا با روسري و يا با هيچيك. 


مي‌گويند زن با حجاب زيباتر است.


پيشترها البته منظورشان البته آن بود كه زن براي «مردان» در حجاب زيباتر است، اما اخيراً مي‌شنويم كه حتي در دانشكدۀ هنرهاي زيبا كه تعداد دانشجويان دختر آن از پسرها بيشتر است، دانشجويان را مجبور مي‌كنند كه از ماكت زن چادري به عنوان يكي از مظاهر ذوق زيبايي شناختي گرته‌برداري كنند! من در آن زيبايي‌اي نجسته‌ام.


مي‌گويند عفت و تعادل جامعه با حجاب حفظ مي‌شود، اگر اينطور است پس بحمدالله به نظر مي‌رسد ما متعادل‌ترين و عفيف‌ترين جامعۀ كرۀ خاك باشيم. نيستيم.

ما نه قائل به آن مأموريت مقدسيم و نه هرگز توجيه شده‌ايم كه چه كسي، كجا، چگونه و چرا اين مأموريت مقدس را بر دوش نظام اسلامي نهاده است كه حال ما زنان با پوشش خود بخواهيم آن را به انجام برسانيم.


من به حجاب اجباري نه مي‌گويم از آنرو كه نه فاعليت مطلقي را كه در آن به من نسبت مي‌دهند انساني مي‌دانم و نه آن مفعوليت مطلق را.


من نه مي‌خواهم و نه مي‌توانم با حجابم مسئول عفت و تعادل جامعه و نظم مستقر يا بي‌نظمي و آشفتگي آن باشم و نه آنكه با پذيرفتن آن، خود را انكار كنم.


نگاه من به جهان از همان اعتباري برخوردار است كه نگاه هر موجود انساني ديگر.


 من و ميليون‌ها مثل من در حجاب نه امنيت جسته‌ايم، نه زيبايي، نه اخلاق، نه عفت و نه پاكي، و برعكس بي‌حجابي را هم ملازم بي‌عفتي و بي‌اخلاقي و ناپاكي نمي‌دانيم.


 اصلاً به نظر ما پوشش ملازم با پاكي و ناپاكي، عفت و بي‌عفتي، تعادل و عدم تعادل نيست. پوشش و حجاب بحثي يكسره مربوط به قدرت است. كاري به اخلاق و دين ندارد.



هیچ نظری موجود نیست: