در چهارچوب جمجمه

حقیقت نیازمند انتقاد است ، نه ستایش - نیچه

۱۳۸۹/۰۲/۱۷

باز هم صدر!





کامنتهایم
درباره ی غائله ی شادی صدر


مژگان عزیز و هنوع من
چشم امیدت به کیست به امسال خانم صدر؟
امیدواری او چکار انجام دهد برای تو؟
تو را به خدا کمی فکر کن!
او یک فمنیست است مژگان جان یک فمنیست !
میفهمی یعنی چه ؟
یعنی دشمن درجه یک زنان !
من اساسن حالم از زن ومرد کردن بهم میخوره ولی خوب چکار کنم؟
وقتی یک عده که نام خودشان را زن گرا میگذارند و بعد یکسره به تمام مردها اعلام جنگ میدهند و به اسم مبارزه برای اعتلای حقوق زنان بهانه دست مردان ناتوانی میدهند که چون نمیتوانند خواسته های زنان مرتبط با خودشان را برآورده کنند می خواهند خواسته های آنها را منکوب کنند مجبورم که زنها و مردها کنم.
گوئی زنان گونه ی دیگری از موجودات هستند و مردان گونه ی دیگر و در یک تنازع برای بقاء در حال رقابت و جنگ!
می دانی ایشان اصلن چه میخواهند ؟ نمیدانی؟ حق داری که ندانی!
خودشان هم نمیدانند .

آخر کی سنکسار می شود ؟ و مگه فقط این حکم منسوخ شده مال زنهاست؟
حالا کی با افغانی ازدواج کرده که مشکل شناسنامه ی بچه هایش باشد؟
حالا قتلهای ناموسی کجا بود؟! بچه شدی ؟ نمیبینی مردهای این دوره را که در بی غیرتی دست اروپا را از پشت بسته اند؟
شما را چکار به پشت کوه کتول آباد که حالا زنک رفته پسر عموی پدر کشته ی یارو را آورده توی طویله ای که گاو بابا رو هم توی همین طویله چیز خور کرده و کشته و داره با هاش بی عفتی میکنه یارو هم دیده داد زده گاوه عصبانی شده یک شاخ زده گیر به زنه کرده زنه مرده !
والا بابا کو قتل ناموسی ؟ چند تا قتل باید توی کشور 70 ملیونی باید باشه که موضوع یک معضل باشه؟
مشکل حجاب ؟
بگذریم که باور کن اگر رفراندوم بشه همین خانمها به حجاب رای میدن ولی حالا شما تا گشت رو میبینی یکم روسریتو پائین بکش ! بجاش تو جشن تولد بچه ات دو تیکه بپوش ما که حرفی نمیزنیم میزنیم؟
نگاه همه رو توی مهمونیها رو تن و بدنتون میبینیم و دم برنمی آریم که نگین مرد سالارید ! ولی وای بحالمون اگه با خواهرتون کمی خدمونی تر حرف بزنیم!


بعضی هامون هم که از بس شما مخ ما رو خوردیم میگیم ما فمنیستیم که اسباب تمسخر سایر مردها شدیم بلکه شما ول کنید این تظلم نمائی تون رو!
بعدش هم میشه بگی همین خانم رو کی مجبور کرده توی اروپا لچکش رو رو سرش بکشه؟!
بحث دیه هست؟
خوب ما چکار کنیم ؟ کی این امام زاده ها رو رونق داده ؟ ما یا شما ؟
کی سفره ی حسن و حسین میزاره ؟ ما یا شما ؟
خوب اگر مسلمونید اینه دیگه ؟
بعدش هم حالا شما فرض کنید دیه همون نصفه است !
ارث هم رو خوب به ننه بابا ها بگید وصیت کنن برابر تقسیم شه!
دیگه؟
حالا اگه ما مردها بخوایم از ظلم شما بگیم که هیهاته !
ولی هنوع من ما همه بشریم و تا هر دو جنس خوشحال نباشیم به تعالی و کامیابی نخواهیم رسید!
لطفن مطالب من رو دنبال کن تا ببینی مشکلات واقعی زنها اون چیزهائی نیست که اینها میگن !
اینها مشکلشون اینه که از زن بودن خودشون ناراحتن و.....



==================================

زن ایرانی
همنوع محترم
خوشحالم که حرمت نامی که برای خودت انتخاب کردی داری و می گوئی از زن بودنم مشعوفم.
خوب چرا نباشی ؟
هر انسانی که در محیط سالمی پرورش یافته باشد هیچ مشکلی با جنسیتش ندارد .
کی گفت مرد بودن امتیاز است ؟!
نگذارید از بدبختی های مرد بودن بگویم که بحث به انحراف کشیده نشود . البته این به این معنی نیست که من از جنسیتم ناراضیم نه !
ولی اگر زن هم میبودم همانقدر زندگی برایم جالب بود که هم اکنون.
هر مردی که بداند چگونه میتوان دل یک زن را بدست آورد از زنان موجوداتی دلپذیر تر برای معاشرت نمی یابد و بیچاره مردی که زنی بخواهد نابودش کند . وای وای!!!



===============================

 Behnaz در می 9, 2010 نوشت. در 9:55 ب.ظ

جناب رها،

تمامی‌ نوشته های شما و ادبیات گفتارتون نشون دهنده خیلی‌ چیزا از شخصیت شماست ! مخصوصاً اولین کامنت به خوبی گویای عقیده‌ی برابری حقوق است که از اون دفاع می‌کنید!و همینطور جدی نگرفتن حرفای خانوم صدر که انقدر جدی نگرفتید که هر روز باید جوابیه ای بر جوابیه صادر کنید.

باید تاکید کنم که تمامی نوشته‌های شما برای من به روشنی روز تداعی کنندهٔ کلمهٔ زن ستیز(آن هم از نوع ایرانی‌!!!!)است به همان روشنی که نوشتهٔ شادی صدر برایم ذره‌ای مرد ستیز به نظر نمیاید.

شما از اصل مقاله و تمامی درد دلهای ما در مورد همان “متلک” به ظاهر ساده (نویی‌ از بیان برای برقراری رابطهٔ جنسی‌؟؟!!!!در این صورت‌ مردان متأهلی که این کارو می‌کنن برای چیه؟ آهان یادم نبود حتما زنشون خوب نیازهای جنسیشون رو برآورده نمی‌کنه!!!!!) خیلی‌ فاصله دارید کاش بجای اینهمه فریاد به ظاهر برای دفاع کردن از یک کاسه شدن همهٔ مردا (که توهینها،کلمات بی‌ ادبانه و مثالهای بی‌ ربط شما که برای من مثل متلک‌های همیشگی مردان مریضیست که در هر روز زندگی‌ اونو تجربه می‌کنم)فقط کمی‌ اصل مطلب رو درک میکردید بجای کوچهٔ علی‌ چپ رفتن و فرا فکنی‌ و قاطی‌ کردن تمام مسائلی‌ که اصلا حرفی‌ از اونا در این مقاله نیست؛به اصل قضیه فکر میکردید.که اگر درک میکردید،هیچوقت این رو با حجاب اجباری مقایسه نمیکردید که برای امثال من رفتار هرزهٔ مردهای سرزمینم هزاران بار سخت تر از حجاب اجباریست که دارم.وقتی‌ با اینهمه پوشش اجباری وضع ما این است وای از زمانی‌ که در این جامعه و فرهنگ بیمار آزادانه پوشش خود را انتخاب کنیم و به خیابان برویم.

این مقاله و این حرفا نه مطلق بود نه آیه نازل شده تلنگری بود که خوشبختانه موثر افتاد نه تلنگر به همهٔ مردان”تلنگر به خودمان”همهٔ ما که سهمی در این فرهنگ بیمار جاری داریم چه خود آگاه چه ناخود آگاه.به نظر من فقط یک ابراز عقیده‌ی بیرحم میتواند چنین تلنگری بزند

و به این قضیه با روراستی دقت کنیم که وقتی‌ صحبت از یک اکثریت اشکالدار و یک اقلیت بهتر میشود،ما خود را در کدام گروه میبینیم؟!

و آخر اینکه جناب رها دفاع کردن و اعلام مخالفت با “دید مرد ستیزانه”(به برداشت شما نه به گفتهٔ خانوم صدر)یک چیز است و حرف از بخار معده و مفت خوری زنها چیز دیگری!
========================================================

 انسان سکولار در می 10, 2010 نوشت. در 7:37 ق.ظ

همنوع من بهناز خانم

چقدر از خواندن کامنتت غمگین شدم و اعتراف میکنم که در میانه ی متن حتی در حدی عصبانی شدم که کاملن مستعد نوشتن ناسزا خطاب به تو عزیز بودم اما وقتی به اسم زیبایت که مانند اسم تمام زنان دلفریب بود رسیدم مانند سنت چند صد هزار ساله ی مردان که اسیر زیبائی های زنان هستند من هم تمام خشونت و بی منطقی نوشته ات را محو شده با طنین دل انگیز پس وند “ناز”اسمت یافتم که جایش را به غمی صادقانه و عمیق داد .
اسم زیبایت نه اینکه محملی برای سیلان حس وجود یک زن در جسم و جانم باشداما خشونتی هم که همواره نه علیه شما که باید برای مبارزه بخاطر شما در یک مرد باشد را در من محو کرد.
تصور میکنم اگر من برحسب بد روزگار در خانواده ای رشد میکردم که مادر خواهر و تمام زنان اطرافم نشانی از زنانگی و انسانیت نداشتند و طبعن با احتمال بیشتری یاری نیز می یافتم که او هم ذاتی نبرده از هستی ، بخش می داشت و البته که کی میتوانست شود هستی بخش؟!

و من هرگز شانس این را نمی یافتم تا بفهمم یک زن به مثابه ی یک انسان زاینده و چشمه ی جوشان احساس و ایجاد انگیزه ی زیستن ، جنگیدن و رسیدن به وصالش چگونه انسان را به معراج هدایت میکند.

چه موجود قابل ترحمی می شدم آنگاه!!!

===========================
 

Behnaz در می 10, 2010 نوشت. در 10:54 ق.ظ

انسان سکولار،

ارتباطی‌ بین نوشته‌ام و جوابی‌ که به آقای رها دادم و حرفای شما پیدا نمیکنم،لطفا به جای ترحم،متنهای ادبی‌ و داستانهای جالب!دربارهٔ اصل مطلب صحبت کنید،حداقل خوشحالم که با خواندن نوشتهٔ من کمی‌ احساس من را وقتی‌ کامنتهای امثال شما را میخواندام درک کردید.

و برای محو شدن خشونت هموارهٔ کسی‌ مثل “شما” برای “مبارزه” بخاطر کسانی‌ مثل “ما” باید با والدین من صحبت کنید که چنین اسم قابل ترحمی برایم انتخاب کردند که حداقل مرا از “فحش خوردن” در فضای “مجازی”نجات داد!!!

.بهناز.
=========================================


 انسان سکولار در می 10, 2010 نوشت. در 2:52 ب.ظ

همنوع من بهناز عزیز
من اگر پدر محترمتان را ملاقات کنم بجای صحبت در باره ی نامتان که می توانست بتوله هم باشد با ادب و احترام به ایشان یاد آور میشوم که گرچه قطعن خودشان هم قربانی یک تربیت اشتباه هستند ولی ای کاش با کمی تعقل و یا رجوع به فطرت خود اینچنین اعمال و رفتاری در پیش نمیگرفتند و به برادرانتان هم اجازه ی این گونه برخورد نمیدادند و حتی اگر به مثابه ی یک مسلمان معتقد هم رفتار میکردند باز هم نباید چنین نفرتی از مردان در شما زاده میشد.
و خطاب به برادرانتان میگفتم لااقل با تجدید نظر در نگاه غیر انسانی خود به زن اجازه ندهند دخترانشان که شما عمه یشان هستید با شنیدن حرفهای شما و دیدن مصداق عینی آن در پدرانشان جا پای شما بگذارند .
آیا برادرانتان با دیدن زندگی شما میتوانند بگویند آن رفتارها می توانست منجر به یک زندگی سالم برای دختران خانواده باشد.
و اگر مادرتان را می دیدم به ایشان میگفتم به راستی شما نمیدانستید که مردانی بسیار متفاوت هم هستند که چون کوهی صبور ، متین و استوار تکیه گاه زنان نیک سیرت و مهر آفرینی هستند که چون آینه ای جلوه ی مردانگی مردشان را به ایشان می نمایانند.
تو گوئی با القا بزرگی و توانائی به مردشان اورا بزرگتر و توانا تر می کنند و البته که همه در ضمیر خود میدانند که توانا کننده و بزرگساز واقعی خود باید بزرگ و توانا باشد تا خطاها و لغزشهای مردش را ندیده بگیرد تا او را نشکناند که مرد حقیر به چکارش می آید!
و اگر دیده بود چرا یک کلام نگفت بهناز گلم تمام مردان اینچنین که بخت تو و من به ما نمایانده نیستند!؟

========================================

 انسان سکولار در می 10, 2010 نوشت. در 3:26 ب.ظ

کیوان جان مثل اینکه تو بدلیل خانواده ی مهربانی که داشتی و نگاهی که به همه ی زنان چون زنان اطرافت داری خشم ایشان را حاصل تظلمی به ایشان رفته می دانی و فکر میکنی چونان که حقوق ایشان استیفاد گردد قطعن آنها حتی بیشتر از سایرین پذیرای مهر مردان همسنگرشان خواهند بود.
اما کیوان جان
تظلم یا بی عدالتی به هر جنس از بشر کلیت بشریت را تضعیف میکند و اگر تا کنون انسان بالنده و پویا در مسیر پر مخاطره ی تکامل به اینجا رسیده قطعن نشان از تعادل در تامین ضرورتهای ذاتی هر دو جنس دارد.
آنچه امروز اتفاق افتاده تغییر بعضی از خصوصیات و نیازهای ابناع بشر برای زندگی امروز طی این یکی دو قرن اخیر می باشد که می دانی بسیار بیشتر از الباقی تاریخ بشر هوشمند شاهد تغییر بوده است.
تغییر این ضرورتها گاهی بر خلاف غرایز طبیعی زن ومرد بوده وگاهی به درستی درک و اصلاح نشده است .
زنانی همگی به دلیل ویژگی های فطری و طبیعی خود اگر تعالیم و دانششان جبران نکند نیاز و گرایش به کنترل دارند .
و از طرفی چون انسان امروزی مدارا و تساهل بیشتری را آموخته گاهن زنانی که در مسیر تطبیق شرایط خود با مقتضیات زندگی امروز راه افراط پیموده اند بی نصیب از این ضرورت شده اند و به یکباره خود را در فضائی بی حد و مرز برای زیاده خواهی یافته اند و اگر هم بر سبیل اتفاق در مسیرشان مردانی ناآگاه و حتی منحرف قرار گرفته به یکسره مرد و مردانگی را نفی و آرمان خود را در سروری و تفوق بر مردان می دانند و همانطور که در مقاله ی خانم صدر و مطالب سایر همفکرانش می بینی بدون استثنا و به واقع نفس مرد بودن را نشانه ی پستی و دئانت این جنس از انسان میدانند.
اینان زنان فمنیست یا زنگرا نام دارند و اگر تو در سنگرشان بجنگی فقط اخرین مردی خواهی بود که بعد از مردانی که تن به این زیاده خواهی ها ندهند به یوغ بردگی خواهی رفت اما نهایتن هیچ چیز و هیچ کار نمیتواند ننگ مرد بودنت را در دید ایشان بزداید.
=======================================

 Behnaz در می 10, 2010 نوشت. در 3:57 ب.ظ

انسان سکولار،

در شناخت من و موقعیت من و دید من نسبت به مردها همانقدر به بیراهه می‌روید که در مورد اصل حرف این مقاله.من نه از مردها نفرت دارم که دو دوست اول صمیمی زندگی‌ من برادرم و دوست پسرم هستند.انقدر راحت قضاوت نکنید و وارد مسائل شخصی‌ نشوید که این ره به ترکستان است. قضاوت می‌کنید تا وادار کنید از خودم دفاع کنم و این تغییری در اصل موضوع ندارد.بجای کنکاش و روانکاوی در شخصیت “قربانی”! من میتوانید در باره‌ مقاله صحبت کنید،و چرایی هر حرفی‌ را بپرسید.

.بهناز.


هیچ نظری موجود نیست: