در چهارچوب جمجمه

حقیقت نیازمند انتقاد است ، نه ستایش - نیچه

۱۳۸۹/۰۴/۰۷

فردای آزادی ایران!

کامنتهایم
# جنبش سبز
# طنز


در پی انتشار کاریکاتور فوق توسط آقای نیک آهنگ کوثر مدعیان دموکراسی که زیر نام جنبش سبز مدتی است اتحادی رقم زدند از این حرکت ضد انقلابی! به خشم آمده که آقای مسعود بهنود در دفاع از حقوق نیک آهنگ   اشاره ای به فاش شدن چهره ی واقعی مدعیان در این گونه آزمونها  کرده اند.




پاراگراف آخر سخن ایشان:
اگر همین الان در زمانی که نمایندگان جنبش در زندانند یا در تبعید، و دشمنان جنبش سبز احساس ظفر می کنند نتوانیم معیارهای دموکراتیک را در خود تکثیر و تقویت کنیم، گمان نکنم وقت وقتش مجال باشد. وگرنه خوف آن دارم، فردا که آفتاب برآمد همین عیب های کوچک در تبعید به عیوب بزرگ، به دارهای فراوان، به گورهای جمعی بکشد. باید تا درد عمیق نشده چاره اش کنیم. حق نیک آهنگ کوثر و همه کسانی تولید فرهنگی دارند همین است که هر چه به نظرشان می رسد آزادانه بیان کنند. حق ماست که مخالفشان باشیم. دشنام و تهمت مقدمه حذف است و حذف پاسخی جز حذف ندارد. 


برای مطالعه ی(تلمذ در مکتب) مجموعه مقالات مسعود بهنود


در این پست من چهار عدد کامنت گذاشتم:


در این کامنتها با چاشنی طنز و به بهانه ی موضوع جاری میخواهم گوشه ای بزنم مفاهیمی عمیق تر
کامنتهای من در پست مربوطه:



انسان سکولار said...
من کاملا جنبش سبز را از پایه مبتنی بر دروغ و آنرا آلوده به زهر اجنبی دانستم و متاسفم که آقای موسوی آلت دست شد و نتوانست این جنبش را با زیاده خواهی به یک قدم هرچند کوچک به عقب رفتن رژیم تبدیل کند.



و معتقدم وای بر ما اگر ایشان قدرت را بدست بگیرند.
فکر نمیکنم اینان که من میبینم چنین تهمت ناروائی را به یک انتخابات پرشور چنین تحمل کنند.
لازم به ذکر است که من از مخالفین سرسخت آقای احمدی نژادم.
اما جنبش سبز فقط تبدیل شد به نقطه ضعف رژیم تا غربی ها بیش از پیش به حقوق ما تجاوز کند.

آهان من مزدور رژیمم لابد !!!

###################


انسان سکولار said...


آقای بهنود آقای بهنود

شما چرا ؟ مگر شما سبز نیستید ؟




چطور اجازه دادید به خودتان که خون سبز شهدای قرمزمان
ببخشید خون قرمز شهدای سبزمان را با تکرار این تصویر کفر آمیز پایمال کنید؟
این عوض صدور فرمان واجب القتل بودن این مزدور خائن میباشد؟


آیا ما خون خودمان را برای آزادی بیان و تساهل و دمکراسی و سوسیالیسم و سادیسم و فمنیسم تداعذوزیسم و همه ی این چیزهای خوب و مقدس فدا کردیم که هر کسی بیاید و خون ندا را پایمال کند؟


به خون ندا قسم در اولین طلوع خورشید آزادی اولین نفری که باید جلوی جوخه آتش قهر انقلابی ملت فهیم و آزادی خواه ایران بایستد و تیرباران شود همین آقاست .

همچنین اعضای آن پایگاه بسیج که با سنگ زدن سرم را شکستند و با شلیک تیر هوائی و کشتن یکی از بچه هائی که با هم میخواستیم پایگاهشان را تصرف کنیم ما را ترساندن و شرمنده ی ندا شدیم .


از همین جا به آنها میگویم که شانس آوردند با نامردی و توسل به خشونت که شیوه ی همه ی مزدوران است خود را نجات دادند و گرنه با قیچی کوچیکم تکه تکه شون میکردم .


حالا اسم آدرسشون رو از یکی از بچه های خودشون گرفتم و زخم سرم هم ردش خواهد ماند ما میدانیم این کاریکاتوریست و بچه های ان پایگاه در فردای آزادی ایران .


همچنین انسان سکولار !
کامنت کفر آمیز میزاری وای بر تو وای
زنده باد آزادی





#############


انسان سکولار said...


نوچه ی استاد انسان سکولار

اجازه میخواهم رخصت بگیرم و جسارت کرده به استاد اعظم جناب آقای مسعود بهنود بزرگوار سلام عرض کنم 

اگر سخن در باب عرض شاگردی کوتاه میکنم بدین دلیل است که استاد انسان سکولار فرمودند که اصلن حق مطلب را در باب عرض ارادت به جناب بهنود ادا نکن که ایشان از سر فروتنی کامنتت را منتشر نخواهند کرد. چشم

با اجازه

دوست عزیز آگاه تر از استاد بزرگ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!! هیهات

آیا نه اینست که شما حتی آنقدر آگاهی نداری که چگونه در یک وبلاگ فارسی با فونت فارسی نظر بدهی ؟
آیا کمبود امکانات داشتی ؟
هموطن من آیا فکر نمی کنی همین بی انصافیها امثال استاد ها را از وطن دلسرد میکند؟
بر حسب دستور بعد از گریه های فراوان آمدم بعد از اینکه استاد مثلن محض دلداری فرمودند که استاد اعظم از این نامهربانی ها زیاد دیدند و موضوع بازداشت و زندان ... ای وای ای وای .

..... چه گویم چه گویم این چه کاری است که ما با خودمان میکنیم ؟
اندیشمندانمان را به حبس میبریم ؟
آنهم به قصد بازپرسی و تحقیق ؟

یعنی اگر به استاد اعظم میگفتند : لطفن تا اطلاع ثانوی نه از خانه بیرون برو و نه با کسی تماس بگیر و ایشان رخصت همکاری میدادند آیا ممکن بود غیر از این کنند ؟ 

چه کسانی استاد اعظم را به حبس میکشند و به دستانش دستبند میزنند ..........ابلهانی چون تو

حال ببینیم مترجمان" نوشته های مجعول" چه ترجمه کردند کلام شما را :

anchenan sokhan gofteid ke ingar dar magham vali faghih hastid..

rastash khaili shoma khodeton az khdeton khoshetoon miyad.. va in aval rah diktator shodan ast mragheb bashid

nokteh dovom.. ancheh dar mored nik ahang gofteid dar mored khode shoma niz sadegh ast ..

Bavaretan beshavad ,,mardom hatta az shoma ham bishtar chiz mifahmand ..che bersaD BE NIK AHANG...

SALAMAT BASHID

آنچنان سخن گغتید که انگار در مقام ولی فقیه هستید
راستش خیلی شما خودتون از خودتون خوشتون میاد و این اول راه دیکتاتور شدن است مراقب باشید

نکته ی دوم :آنچه در مورد نیک آهنگ گفتید در مورد خودتان هم صادق است
باورتان بشود مردم از خود شما نیز بیشتر چیز میفهمند
چه برسد به نیک آهنک
سلامت باشید

-------------------

براستی چه باید گفت ؟


استاد از تحمل انتقاد میگوید و شما مخالف خود را دیکتاتور مینامی ؟ خوب خودت یک بار مقاله را بخوان و بعد خواهی فهمید
چرا انسان سکولار میگوید "من از سبزیها بیشتر از اینها میترسم"


اگر از این نوشتار [...] فوران نمیزد میگفتم اینها عناصر رژیمند که میخواهند جناب بهنود را ناامید کنند.


استاد میفرمودند:" نه اینکه فکر کنی جناب بهنود معصوم است و یا غم نان نخواهدتوانست او را هم به زانو در آورد آنهم با این همه بی محبتی که میبیند و ما باید هشیار باشیم اما اندیشمند همیشه محترم است چون میفهمد و چون میفهمد لاجرم رنج میکشد و روشنفکری که اندیشه اش را میفروشد بسیار درد مند ورنجور میشود" ه


حتی یک روز استاد پریشان آمدند و گفتند : "فروخت! بهنود قلمش را فروخت "ه


گفتم استاد حال چه میکنید ؟


فرمودند: هیچ ایشان بقدری به گردن ما حق دارند که من فقط میخواهم برایشان یک پیام کوچک بدهم که :"فقط ارزان نه "ه
و بعد دست افشان و پای کوبان آمدند که :اشتباه کردم نهایتن آن مقاله از دستشان در رفته "ه


"وسمه بر ابروی کور" را میگفتند


گفتم ولی استاد مگر نه اینکه اگر استاد اعظم نظری دادند که ما آنرا نفهمیدیم باید به خود اجازه ی شک کردن ندهیم ؟ که گوشمان را گرفتند و خدا روز بد بهتان ندهد پیچاندند. 


با نهایت ادب
رخصت





گفتگو :




borzo گفت ..:



خیلی باحال بود، خصوصا اون کامنت دوم بر علیه کامنت اول خیلی مرا خنداند. حال اومدم، مرسی 
البته نظراتتون همه جالب توجه اند، اما سوالی که برای من مطرح است اینه که آیا ما مجازیم که سایت بهنود و شاید خیلی از مخاطبان وی را سر کار بگذاریم . مثلا بشیم هابیل و قایل هم باشیم! آیا اینکار فریب دادن آدم نیست؟ 
.....
خوب خیلی هم غیر مخاطب بودن (ناشناس بی نشان) یک جور بی ادبی است . من برزو هستم.

موفق باشید

آگوست ۲, ۲۰۱۰، ساعت 


.......................................

 انسان سکولار گفت...
برزوی عزیز
به شما کاملا ارادت دارم

گرچه رویکرد کلی من پاسخ ندادن به انتقادات در جهت توجه به درستی هر نوع نگرش مخالف از دیدگاهی دیگر است اما هم بدلیل اینکه هنوزندیده تر از این حرفها هستم که از خیر تشکر از توجه چون شمائی بگذرم و هم بدلیل تائید فرمایشتان دست به کیبورد شدم.

بله قطعن مجاز نیستیم که هیچ کس را سرکار بگذاریم باالخص جناب بهنود و مهمتر از آن مخاطبان جناب بهنود که میهمانان استاد من محسوب میشوند
خواهشمندم توجه کنید که من شاید بیش از نیمی از کامتهایم در وبلاگ جناب بهنود تائید نمیشود و این را نهایت تفقد استاد به خودم میدانم که نه تنها به این طرق اجازه نمیدهند با حرف نا بجا خودم را بی ارزش کنم بلکه بعد از فهمیدن نظر ایشان و رفع هیجان ناشی از تحریک بر اثر کامنت دوستان"که به زعم خودم نا بجا بوده" متوجه ی نکته ی محل ایراد در کارم میشوم. من هرگز کامنتی که تائید نشود در سایت خودم منعکس نمیکنم مگر بدون اشاره به مبداء.
باور بفرمائید که مطالب فوق را صادقانه و بدون اغراق میگویم.
هدف من از کاربرد چاشنی طنز استفاده از خواص آن میباشد و جالب است که هر گاه مطلبی بدون طنز پردازی هم قابل طرح باشد توسط جناب بهنود تائید نمیشود.
از طرفی اندیشه های من کاملن روشن است و میدانید که التزامن از تمام جهات همسو با جناب بهنود نیست اما باز هم نسبت استاد شاگردیمان برقرار است.

در باب کسب وجه بسیار درست میفرمائید و خواهشمندم به بخش "اصول من در وب"مراجعه کنید.
بله کامنت گذاشتن بسیار کار مهمی است و وظیفه ای هر روشنفکر است.
من تلاش میکنم به ازای هر پست حداقل پنج کامنت خوب در وبلاگ دیگران گذاشته باشم.

بسیار ممنون از توجه شما

borzo گفت ..:

اجازه میخاهم دوباره مخالفت کنم، هر چند میدانم که شروع بی ادبی است. اما از بهنود حذف کامنت را تجربه نکردم، هر چند گهگاه حالش را حسابی به هم زده‌ام اما به یاد ندارم حذف کردن کامنت مرا. شما که کاملا موجه هستید، و همینطور رفتاری بالغ دارید، یقین دارم که دلیلی برای حذف کامنت شما وجود ندارد. آیا از دریافت کامنت خود تایید میگیرید ؟ البته لازم است اضافه کنم که گلایه شما از بهنود را هم کاملا به جا میدانم. این شاگرد آقای بهنود هم دارد با کمال تاسف آرام آرام ناامید میشود از درختی که گمان میرفت شفا بدهد.
در ضمن از بابت تهمت نا بجا عذر میخواهم.

برزو
اما نکته را نگرفتی برادر !
همین که کامنتهای بقول شما حال گیر را تائید میکنند و کامنتهای که در دفاع از خودشان خطاب به کامنت گذاری نوشته ام تائید نمیکنند را نشانه ی نهایت تفقد استاد به خود میدانم.
در باب گلایه هر چه گشتم مبداء سوء تفاهم را پیدا نکردم
من گلایه ای جز صبوری مسیح وار ایشان که گاه دل ما را بدرد می آورد ندارم.
اما هرگز نخواستیم استاد شفا بدهد که خودمان باید همت کنیم شفا یابیم و کمک کنیم دیگران هم شفا یابند و نقش استاد آموزش راه شفا یابی است.

۱ نظر:

معین المقابر گفت...

معین المقابر اندر حکایت فمنیستهای مرد زده انگاشتی رنگین نموده وافاضاتی از ماتحت خود در خصوص مرد ذلیلان مقیم این دیار باقی عرض نموده که این من لیلان مرد ستیز از بزرگی و ستبری مردان عاشق بیزار و فرتوت شده لذا گاله دان خود مهرو موم کرده سر خلای مردان بزرگ خاموش شده . باشدکه خلا همیشه پرباشد از برای فمنیستهای مردستیز . معین المقابر سنه 1031 بلخ و.