در چهارچوب جمجمه

حقیقت نیازمند انتقاد است ، نه ستایش - نیچه

۱۳۸۹/۱۰/۰۲

جادوی مغالطه

# مغالطه
# اعتقادات و مذاهب خرافی 
# مجعولات در تاریخ ایران
# فرهنگ و اخلاق

# زندگی 
# آزمایشی درباره‌ی ادراک‌های بصری


این پست را حتما تا آخر بخوانید



چرا جامعه‌ی ایرانی سال‌هاست با عقب‌ماندگی و مشکلات درگیر شده و دائما گذشته‌ی خود را تکرار می‌کند؟

چرا ایران با این همه مواهب نتوانسته به جایگاه شایسته‌ی خود برسد؟


چرا  مردم ایران همواره با دولتمرادان مستقل و غیر وابسته‌ی خود مشکل داشته‌اند؟


چرا طبقه‌ی روشنفکر ایران اینچنین نگاه به دهان غرب دارد؟

چرا ایرانیان با این همه اشتراک فرهنگی با اعراب با غربیان تعامل بهتری دارند؟


 چرا ایرانیان و اعراب تا این حد از هم متنفرند؟


چرا مردمان یک کشور تا بدین حد متفاوت فکر می‌کنند؟


چرا باورهای ما با اعتقادات دیگران تا این حد می‌تواند متفاوت باشد؟


چرا موضوعاتی که زمانی بشدت بدیهی به نظر می‌رسیدند امروز حماقتی بزرگ جلوه می‌کنند؟


چرا ما تا این حد در منجلاب نادانی و بدبختی فرو رفته‌ایم؟


 و بدتر از آن خود نیز نمی‌دانیم که آنچه ما می‌کنیم! نه آن است که می‌نامندش زندگی؟

این چه طلسمی است که ما را اینچنین گرفتار خود کرده است؟

جادوی مغالطه

مغالطه
با  بهره گرفتن از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

تعریف جامع مغالطه در ویکیپدیا







مُغالِطِه، سَفسَطه یا مَغلَطِه  استدلالی است که از نظر علم منطق نادرست باشد. مغالطه جزئی از برهان است که به طور قابل اثباتی در منطق آن ایراد وجود دارد و بنابراین کل برهان را نامعتبر می‌سازد.

مغالطه ممکن است برای وارونه کردن حقیقت(ها) به کار رود. مغالطه‌گر کسی است که از روی استدلال نادرست به یک نتیجهٔ درست یا نادرست رسیده‌است و ممکن است آن نتیجه را برای نتیجه‌گیری‌های دیگری هم به کار گیرد.



آیا تشخیص مغالطه در استدلال‌های حقیقی مشکل نخواهد بود وقتی که این استدلال‌ها غالباً در ساختارهای خود از الگوهای بدیع و فصیحی استفاده می‌کنند که اتصالات منطقی در بین اظهارات آن‌ها مبهم و نامفهوم می‌شود و گوینده با ایجاد خود بزرگ‌بینی کاذب در شنونده او را  به نتایج مورد نظر او متقاعد می‌کند؟

آیا انتشار خبر دروغ در سطح وسیع، که دروغ مغالطه و عامل لغزش اندیشه است باعث غفلت و کج‌روی ما نخواهد گردید؟



 آیا نادرستی مقدمات استدلال باعث عدم اعتبار کل استدلال نمی‌شود؟






آیا ما در تمام ابعاد زندگی خویش دچار مغالطه‌ی خود کرده برای رسیدن به نتایج مطلوب خود نمی‌شویم
و عملا واقعیات مسلم را مقلوب استنباط نمی‌کنیم؟











عوام‌فریبی و استفاده از هیجان جمعی، گرایش به تفاخر به جای استدلال، مغالطه جزمی‌گرایی که به معنای مطرح کردن مدعا و اجازه ندادن تشکیک در آن است و به طور کلی هجویات موجود در تار و پود تاریخ، ادبیات و هنر ایران با چه هدفی در جامعه‌ی ما اینچنین گسترش یافته و نتیجه‌ی آن چه می‌تواند باشد؟






چرا ما واقعیات عینی را بدرستی ادراک نمی‌کنیم؟

آیا موضوعاتی که به چشم خود نیز می‌بینیم می‌توانند به دلیل اعتقادات و برداشت‌های قبلی ما نادرست درک گردند؟

اجازه بدهید یک آزمایش انجام دهیم

عجیب‌ترین نمونه‌ی خطای دید
یک نمونه از آنچه ممکن است فکر کنیم چون با چشم خود می‌بینیم ممکن نیست که برداشت نهائی‌ ما با واقعیت تطبیق نکند.


آیا نقطه‌ی الف و ب با هم همرنگ هستند؟




اجازه دهید اصرار کنم که بله نقطه‌ی الف و ب با هم همرنگ هستند!!!


آیا به عقل من شک می‌کنید و مطمئن هستید که اینطور نیست؟ 

لطفا چند دقیقه این غفلت عظیم را که  اگر چیزی را می‌بینیم حتما  واقعیت است را دور بیاندازید.

 تصور اینکه مغز ما بدون خطا و متعالی کار می‌کند خطا و آفت بزرگی است 
لطفا دوباره نگاه کنید و تمام بضاعت خود را بکار برید تا خود را قانع کنید که من خودم را مسخره نکرده‌ام و قطعا باید این دو نقطه همرنگ باشند که چنین ادعائی دارم

هیچ کلکی در کار نیست در واقع وجود عناصر جانبی علارغم اینکه مستقیما جلوی
 دیدن خانه‌های مورد نظر را نگرفته‌اند اما با حضورشان مغز را در تشخیص به اشتباه می‌اندازد




...............‌.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.


اجازه دهید با ماسک کردن اشیاء همجوار بدون تحت تاثیر قرار گرفتن از آنها به این خانه‌ها نگاه کنیم








ماسک کردن عناصر اطراف باعث قضاوت بهتر می‌شود
ماسک با شافیت 50 درصد مزاحمت عناصر جانبی را کمتر می‌کند

.
.
.



خوب اکنون متعجب خواهید شد اگر بدانید حقیقت چیست



هیچ کلکی هم در کار نیست می‌توانید با یک نرم‌افزار نقاشی کد رنگ تصویر اول را مشخص کنید

ماسک با شفافیت 10 درصد ادراک مغز را از وضعیت به واقعیت نزدیک‌تر می‌کند


وقتی که ذهن ما تحت تاثیر عوامل ثانوی قرار می‌گیرد
به طرز حیرت انگیزی ممکن است واقعیت‌ها را واژگون ببینیم
باور اینکه سایه‌ی یک جسم مجاور باعث تیره‌تر شدن سوژه می‌شود و محدود بودن رنگ یک صفحه‌ی شطرنجی به دو رنگ یکسان تیره و روشن چنان در ذهن ما به عنوان اصول ثابت و حتمی تثبیت شده و قدرتمند است که مغز اطلاعات دریافتی از چشم را نادرست ارزیابی کرده و بر اساس آنچه وضعیت درست می‌داند ادراک نهائی ما را تغییر می‌دهد!

آیا توانستم عمق دهشتناکی این موضوع را به شما منتقل کنم

یا به دلیل برداشت‌ها و باورهای خود از من دچار مغالطه شده‌اید؟



آیا ممکن است این هجویات و مجعولاتی که بدروغ به خورد ما دادند و ما بدان مفتخر هستیم و یا اعتقادات مذهبی که موجب آرامش و دلگرمی ما هستند و باورهای خرافی والدین ما که بدان مبتلا شده‌ایم و علاقه‌ای هم نداریم که در مورد صحت آن تحقیق کنیم و فکر می‌کنیم می‌تواند اعتماد به نفس و آرامش ما را زیاد کند، عملا باعث ناکامی‌ها و مشکلات ما بخاطر ایجاد اختلال در استنباط‌های ما باشد و مغالطعه‌ای مخرب را موجب گردد؟









با حذف هجویات و مجعولات است که می‌توان حقیقت را دید

.

۱۰ نظر:

borzu گفت...

با تحسین مثال زیبای شما از خطای دید و مرتبط با آن اجازه میخواهم بگویم که
ما دقیقا به همنین دلیل نیاز به یک زمینه ی مبنا داریم
تا بتوانیم تفکرات خود را با آن محک بزنیم
مثلا در زمینه ی رنگها رنگ سفید را مبنا قرار دهیم
و در مسایل اجتماعی و حقوق فردی، اصول دمکراسی باید مبنا باشد برای نیل به تشخیص صحیح مطلب

این حقیر بر این باورم که همین مغلطه و چراهایی که به آن اشاره داشته ید
تا حدود زیادی باز میگردد به عدم درک صحیح از اصول اولیه دموکراسی توسط ما و حتا طبقه ی روشنفکر و درس خوانده ی ما
آیا به نظر شما اینطور نیست؟

انسان سکولار گفت...

برزوی عزیز

برای پاسخ به سئوال شما دو سئوال در پست قبلی مطرح کردم که پاسخ آنها می‌تواند ضمن تداوم بحث قبلی به نوعی نتایج ما را نیز در باب این موضوع شکل دهد.

ولی در یک جواب کوتاه و ابتدائی باید بگویم چیزی که در جامعه‌ی ایران بسیار نبودش احساس می‌شود صداقت و عقلانیت است

برزوی عزیز باور نمی‌کنید چه رنجی من تحمل می‌کنم از چیزهائی که مشاهده می‌کنم

واقعا مردم ما خشمگین و مجنون شده‌اند

خسته و سرگشته

از یک طرف لردهای بین‌المللی چون بختک افتاده‌اند به جان شعور مردم و از یک طرف لردهای محلی که مطابق با سنت لردها نان بهم قرض می‌دهند

یعنی از یک طرف شبکه‌ی غارت‌گران داخلی قول سهم استعمار را می‌دهد و از یک طرف شبکه‌ی غارت‌گران بین‌المللی قول همسوئی با ایشان را

یک عده دارند هجویات مذهبی و ملی را به خورد مردم می‌دهند و عده‌ای دیگر از خارج دارند مغز مردم را از چرندیات فتنه‌گرانه‌ی سیاسی پر می‌کنند به اسم آزادی

و در این میان چیزی که هیچ ارزشی ندارد شعور و حقیقت و شرافت و وطن است

دروغ فریب و ریا شده قاموس مردم و خشم و بغض فروخورده‌ی ایشان همان چشم کلاج‌شان را هم بسته

من نمی‌دانم حکومت چگونه انتظار بصیرت از مردمی دارد که مدام به خوردشان چرندیات درهم و برهم داده است؟

طبقه‌ی تحصیل کرده‌ی ما انقدر ریا و تظاهر کرده و آنقدر دروغ و فریب شنیده که بی‌شرمانه ادعای دروغ می‌کند و واقعا خودشان هم به دروغ‌شان ایمان آوردند و اگر دولت بهترین عملکرد را داشته باشد به چشم ایشان مردود است

من نمی‌دانم چگونه خدا این مردم پابرهنه را بصیرتر از ما به اصطلاح تحصیل کرده‌ها ساخت

واقعا شانس ما بود که احمدینژاد سکولار از دامن مذهبیون پدیدار شد و واقعا نگران ادامه‌ی راه احمدینژاد هستم بعد از اتمام دوره‌ی ریاست جمهوری وی اکنون که مشخص است جناح هاشمی با غرب توافقی اساسی کرده است

زمزمه‌هائی در مورد تعویض رئیس صدا و سیمای ایران که آقای ضرغامی است با علی‌اکبر ولایتی و حداد عادل می‌شود که مرا نگران کرده بخصوص بعد از خواندن پست اخیر استاد بهنود
پست مربوطه را خوانده‌اید؟

انسان سکولار گفت...

منظور اینکه براستی چرا آنها که عوام می‌نامیم در تشخیص از تحصیل کرده‌گان ما بهتر تشخیص دادند؟

مگر این تحصیل کرده‌گان چه تحصیل کرده‌اند که تا این اندازه دچار بدفهمی و کج‌فهمی می‌شوند؟

شما اینجا نیستید که بفهمید چقدر این به اصطلاح روشنفکران مشمئز کننده شده‌اند.

سرسوزنی منطق و خرد در مواضع و افکارشان وجود ندارد.

این جای تاسف است که ملتی تا این اندازه تحت تاثیر عده‌ای دزد بین‌المللی باشد که با چند کانال تلویزینی و جریان سازی، منطق وی بشود قیافه‌ی احمدینژاد که می‌گویند خوشمان نمی‌آید!!!

خوب چرا؟ مثلا رفسنجانی خیلی خوش قیافه‌تر از احمدینژاد است؟

ملتی که عادت کرده بدون منطق مصرف کند و هدر بدهد و در عین حال فقیر بی‌چاره باشد و وقتی دولت شجاع یک افت بزرگ اقتصاد را که یارانه‌ها می‌باشد را اصلاح می‌کند فقط نق می‌زند و آیه‌ی یاس می‌خواند بدون اینکه بداند چه قدر از ثروتش فقط از طریق قاچاق سوخت از مملکت خارج می‌شده و یا نان خشک می‌شده و دور می‌ریخته

و یا ثروت‌های تجدید ناپذیری چون نفت و گاز را که بسیار با ارزش‌تر از آن است که به صورت سوخت مصرف شود در کامیون‌های جنگ جهانی دوم می‌سوزاند و اتومبیلی می‌راند که در هر صد کیلومتر پانزده لیتر بنزین مصرف می‌کند چون دولت می‌خواهد سامانی به این شرایط بدهد نق نق می‌کند یا به احمدینژاد رای می‌دهد و می‌گوید رای من کو

چگونه این همه غفلت و نادانی از او متصاعد می‌شود؟

بدون تردید همانند موضوعات داخل آن تصویر چیزهائی که به خورد او دادند و در مغزش به عنوان بدیهیات رسوب کرده‌است باعث می‌شود تا این اندازه در تشخیص اشتباه کند
حرف من اینست

borzu گفت...

دوست عزیز،
جانا سخن از زبان ما میگویی .
ابتدا بگویم که در واقع همین طرح هدفمند کردن یارانه ها و باز خواست از مسولین کشور بود که تعلق خاطر مرا به دولت فعلی موجب شد.
و مهندسی این طرح را تا به اینجا قابل تحسین میدانم.
ا ما چرا جمع عظیمی از روشنفکران نمیتوانند و یا نمیخواهند منافع درازمدت خود و کشور را درک کنند پیرو آنچه شما گفته ید
به نظر این حقیر باز میگردد به عدم توجه و احترام به حقوق شهروندان دیگر اعم از کم سواد، کارگر، روستایی وشهرستانی
چرا که اگر حتا آرای احمدی نژاد در مناطق محروم را بپذیرند آنرا بی ارزش میدانند.
فکر میکنند که روستایی نمیداند که احمدی نژاد بد است بهمان دلیلی که قانون جاذبه ی نیوتون را نمیداند
روشنفکران ما باید سعی کنند الفبای دمکراسی را دوباره و اینبار بطور صحیح بیاموزند

پ.ن
پست استاد بهنود و کامنتهای شما را خواندهام و کامنتی هم از من درج شده است .

انسان سکولار گفت...

برزوی عزیز

مدتی است که تیغ نقدم را برای دموکراسی تیز می‌کنم و خوب بحثی را برای این پست آغاز کردید

آیا واقعا اکثریت درست فکر می‌کنند؟

چرا لردهای بین‌المللی اینچنین از دموکراسی حمایت می‌کنند آیا کنترل افکار عمومی را آسان‌تر می‌یابند؟

borzu گفت...

دوست خوبم،
حالا که صفحه ی هفتم و آخر را زور میزنم تا حدودی متوجه تاکید شما بر بحران دمکراسی شده ام، گویا پیش از این کل مطلب را نگرفته بودم، این جمع بندی ژیژک در پایان تازه اصل مطلب است.
ناگهان بیاد آوردم که چقدر مسولانه لردها را زیر نظر مونیتور هایمان نگاه داشته ایم
ژیژک اما نکته مهم دیگری راهم گوشزد میکند که باید آنرا در رابطه با لردها ببینیم
و آن احمق ها هستند که دلقک شدن را ارتقاء درجه میدانند.
کمونیسمی که ژیژک به آن اشاره دارد، کمونیسمی است که از پوشش مارکسیسم - لنینیسم در آمده و به دنبال پوشش برازنده ی جدیدی است
حال این نام و پیام که " کمو نیسمی در راه است "چقدر حساسیت بر انگیز باشد
تنها به دلیل عدم فهم اینکه معنای کمونیسم به فارسی به معنای توده ، به اسلامی امت و به عربی جامعه و به غربی سوشیال است با پسوند "گرا" و یا " یسم"
پس آینده ی دو راهی امروز برای ما
یا جمهوری اسلامی است اگر بتواند طلایه دار شعار حکومت های عدالت و با محور قرار دادن انسان باشد

یا لردها با کمک احمقها بر مسند نشسته اند به تمسخر بیشتر بشریت

مرسی از تا کیدتان بر قسمت آخر یعنی بحران دموکراسی، این لطف تان را هرگز فراموش نخواهم کرد
ارادت بسیار

انسان سکولار گفت...

برزوی عزیز چه می‌گوئید؟!

این شما بودید در پست "جمهوری اسلامی جواب بده!" مرا به این کلیپ روشنگران رهنمود شدید.

برای خوانندگان این سطور توضیح دهم که منظور کلیپی از آقای ژیژک است که در اینجا می‌توانید آنرا ببینید.
http://tegenlicht.vpro.nl/backlight.html
و برزوی عزیز مشغول ترجمه‌ی مطالب آن هستند تا من آنرا زیر نویس کنم و برای کسانی چون من که محدود به زبان محلی خود (نه بومی محلی درست‌تر است گویا) هستند بتواند روشنگر باشد

و اما برزوی عزیز حقیقت چون آئینه‌ی بزرگی است که از آسمان بر زمین افتاده و هزار تکه شده که هر تکه‌ی آن نزد کسی است و تا تکه‌هایمان را کنار هم نگذاریم نمی‌توانیم حقیقت اصلی را ادراک کنیم

انسان سکولار گفت...

بله برزوی عزیز سی سال پیش امام گفتند که اصل ولایت فقیه مترقیانه ترین قانون دنیا است و خیلی‌ها نفهمیدند ایشان چه می‌گویند

امروز باید احمدینژاد انتخاب می‌شد و لردها فعال می‌شدند تا ما دلقک‌ها را فعال ببینیم و خطر هوچی‌گری را درک کنیم و بفهمیم نقش یک رهبر چقدر در یک جامعه مهم است

اما من به دلقک‌ها لقب "جوجه‌ لردها" داده‌ام

borzu گفت...

دوست عزیز،
البته جوجه لردها اسم مودبانه تری است اما شاید این شبهه را ایجاد کند که جوجه لردها یک روز لرد خواهند شد
در حالی که اینطور نیست و ایشان قربانیان آخرین خواهند شد یعنی بردگان رسمی

انسان سکولار گفت...

البته من منظورم کسانی است که کوچکتر از آنند که بخواهند لردی محسوب شوند اما در عالم کوچکی و حقارت خود می‌خواهند چون لردها نان ترس و حماقت مردم را بخورند

لردها همواره فهمیده‌اند که دیکتاتورها غیر قابل پیشبینی هستند و اگر آگاه شوند ممکن است به اشارتی کاخ عاج آنها را فرو ریزند اما چون در دموکراسی سیاست مدارها نیاز به رای مردم دارند با کنترل رای مردم می‌توانند حکومت را در دست خود بگیرند

پس با ایجاد ماجراها و تهدیدات ساخته‌گی جریان افکار عمومی را در دست می‌گیرند و همیشه با ایجاد موضوعات خبری مانند حوادث تروریستی و التهابات کاذب اذهان را مشغول و لابلای این جریان خبری خواسته‌ی خود را به خورد مردم می‌دهند