در چهارچوب جمجمه

حقیقت نیازمند انتقاد است ، نه ستایش - نیچه

۱۳۹۱/۰۵/۱۲

تنگه‌ی هرمز باید بسته شود


بیانیه‌ی شماره‌ی سه حزب خردگرائی

قطعی بودن حمله به ایران مدتهاست که بر ما آشکار شده است و اکنون مطمئن هستیم که واقعه‌ی یازده سپتامبر شروع سناریوئی بوده که پرده‌ی آخر آن حمله به ایران است.

آمریکا می‌دانست که اگر با ایران وارد جنگ شود چنانکه فرماندهان پنتاگون پیشبینی کرده بودند شروع آن با آمریکا بود اما پایان آن قابل کنترل نبود.

از نظر تئوری ممکن بود که تمام دشمنان آمریکا در منطقه با هم متحد شده و وارد جنگ شوند.

عراق لیبی سوریه سه کشوری بودند که به صورت بالقوه دشمن قسم خورده‌ی آمریکا بودند و اگر آمریکا وارد جنگ با ایران می‌شد به احتمال زیاد آنها به نفع ایران دخالت می‌کردند و حداقل اسرائیل در این میان ضربات سختی تحمل می‌کرد.

آنچه که ساده لوحانه بهار عربی و بیداری اسلامی نامیده می‌شود در واقع عقیم کردن کشورهائی است که به طور سنتی روحیه‌ی ضد غربی داشتند وگرنه چرا بهار عربی در کشورهای دوست آمریکا مانند عربستان اتفاق نمی‌افتد؟

گرچه ما معتقدیم که آنها هم در زمان خودش طعم این نیرنگ صهیونیستی را خواهند چشید.
زمانی که خواسته‌های غرب از حد تحمل آنها فراتر رود و صرفه به سرنگونی آنها باشد.

به هر حال تا کنون ما در حمایت از قذافی و صدام غفلت کردیم همانطور که اکنون از درد و رنجی که مردم لیبی و عراق متحمل می‌شوند غافلیم.

اما اکنون ما رسما به حکومت ایران هشدار می‌دهیم که حمله به ایران قطعی و غیر قابل اجتناب است.
تحریمها به نحوی طراحی شده که همواره از آستانه‌ی تحمل سران نظام کمتر باشد و در هر مرحله که توسط ایشان به عنوان یک واقعیت قبول می‌شود دور جدیدی از آنها آغاز می‌گردد.
همه می‌دانیم که آمریکا و غرب هنوز یک دهم توانائی‌های خود را در فلج کردن اقتصاد ایران بکار نبردند و منتظرند تا با هر مرحله تحریم که ایران ضعیف می‌گردد و قدرت تهاجمی اش کمتر می‌گردد مرحله‌ی دیگری را اعمال کنند.

مذاکرات هسته‌ای هم بازیچه‌ای بیش نیست جهت سرگرم کردن ما تا زمان بگذرد و اولا کار سوریه یکسره شود و دوما انتخابات آمریکا انجام شود چون هرگز در طول تاریخ حکومت آمریکا نزدیک انتخابات با کشوری وارد جنگ نگردیده است.

ما باید این واقعیت را قبول کنیم و منفعل نمانیم تا مانند گوسفندی ما را سر ببرند.

اکنون که خصومت غرب بر ما اشکار شده ما باید تا گرفتار آشوب و قحطی نشده‌ایم و تا سوریه و حزب‌الله هستند از شرایط زمانی موجود استفاده کنیم و در تنگه‌ی هرمز محدودیت عبور و مرور ایجاد کنیم و کشتی‌ها را از نظر مقصد و نوع کالای حمل شونده بازرسی کنیم و برای کشورهای متخاصم محدودیت عبور و مرور ایجاد کنیم.

این امر قطعا تنش زا خواهد بود و احتمالا ما را وارد جنگ خواهد کرد.
اما این جنگ محتوم و قطعی است پس بهتر است به ابتکار ما باشد.
شاید شاید در صورت وقوع یک رویاروئی زود هنگام یک دیپلماسی فعال بتواند آمریکا را وادار کند که با ما وارد مذاکره‌ای جهت ایجاد تفاهمی در راستای منافع مشترک و ترک مخاصمه شود.

گرچه آنهم قابل اعتماد نخواهد بود.
اما باید بدانیم که در سرنوشت ما نبردی سهمگین نوشته شده و نباید حرفهای حساب شده‌ای که گاه و بیگاه افرادی به عنوان کارشناس و دولتمرد غربی میزنند امید واهی امکان اجتناب از این رویاروئی را در ما ایجاد کنند.

ما رسما اعلام می‌کنیم که به دلایل متعددی که در این مجال نمی‌گنجد رویاروئی ایران و امریکا امری حتمی است و انفعال دولتمردان ما در این رابطه یک خیانت آشکار است.

از این به بعد از نظر ما هر گونه کوتاهی برای کمک به سوریه و بشار اسد و بستن تنگه‌ی هرمز مصداق بارز خیانت است.

شورای رهبری حزب خردگرائی ایران

12 مرداد 1391

سرنوشت خود را خود می‌سازیم



ا.خراباتی
مصدق را یک قهرمان ملی میدانند اما وی یک بازنده‌ی بزرگ بود.
بازنده‌ای که چنانکه جواهر لعل نهرو به وی تذکر داد پلهای موفقیت را با کمک دوستانی پیمود که زمانی که الزاما باید از اوج پائین می‌آمد آنها را در کنار خود نداشت و با سر سقوط کرد.
لجبازی مصدق در نرسیدن به یک تفاهم معقول با انگلستان و به وقوع پیوستن کودتای 28 مرداد که تنها راه برون رفت از بن بست روی آمده بود تاثیر بسیار بدی برروی ایرانیان گذاشت.

بعد از 28 مرداد بود که فضای فعالیتهای سیاسی و مشارکت مدنی مردم در تعیین سرنوشت خود تا به امروز در ایران نابود گردید و مردم ایران به کاباره‌ها و سر در لاک خود فرو کردن روی آوردند و دلارهای نفتی و پادشاه دلسوز هم آنها را بیش از بیش به این سمت سوق داد که در خانه بشینند و انتظار داشته باشند دولتمردان ایشان برایشان همه کار بکنند و ایشان جز ناله کردن و همواره نق زدن کاری نکنند.

اواخر حکومت شاه مجددا داشت شوراهای محل و انجمنها شکل می‌گرفت که انقلاب ایران ضربه‌ی بعدی را به مشارکت مدنی وارد نمود.

مردم که خود می‌دانستند آنچه رویداد به هیچ عنوان خواست آنها نبوده حیرت زده فقط شاهد اتفاقاتی بودند که با دستهائی نامرئی در حال شکل گرفتن بود و بیش از پیش متقاعد شدند که اراده‌ی آنها هیچ تاثیری در سرنوشتشان ندارد.

اما آن دستهای نامرئی یک کار مخرب بزرگتری هم کردند.
مردم را متقاعد کردند که اینهمه بدی و سیاهی حاصل از اراده‌ی آخوندهاست و این روحانیون و شخصیت موهومی به نام جمهوری اسلامی است که تمام این کارها را می‌کند.

بنابراین این عبارت در فرهنگ مردم چنان متداول شد که گوئی جمهوری اسلامی یک شخص خاص و فردی دیکتاتور می‌باشد.

جنایات جمهوری اسلامی
جمهوری اسلامی کشت
این جمهوری اسلامی جنایتکار
باید جمهوری اسلامی برود
جمهوری اسلامی نمی‌گذارد
جمهوری اسلامی .....

و عبارتهائی اینچنینی در فکر و روح مردم رسوب کرد.

از طرفی آن دستهای پنهان هر کاری که توانستند کردند که مردم را از جمهوری اسلامی بیزار کنند.

حجاب اجباری را تحمیل کردند.
جوانان را مورد آزار قرار دادند.
روزنامه‌ها و مطبوعات را توقیف کردند.
اینترنت را فیلتر کردند و بطور کلی مردم را از دسترسی به اینترنت محروم کردند.
ماهواره‌ها را جمع‌آوری کردند و پارازیت انداختند.
صحت انتخابات را زیر سئوال بردند و خلاصه هر کاری کردند که مردم هر چه بیشتر ناامید و سرخورده شوند.
حال دیگر مکانیزم نفرت زائی خودکار گردید.
هر کس در هر سمتی بود حتی در بالاترین پستها در این نفرت با سایر مردم شریک بود.
اگر کسی برنامه ساز تلویزیون و یا رئیس بانک و یا حتی راننده‌ی تاکسی بود هر چقدر که می‌توانست تلاش می‌کرد که در کار مردم کارشکنی کند و نفرت انگیز و ناراحت کننده عمل کند

چرا که کاسه کوزه آخر سر جمهوری اسلامی شکسته می‌شد و او می‌توانست انتقام خود را از این جمهوری اسلامی پلید بگیرد.

اگر کسی برنامه ساز بود تا جائی که می‌توانست در چاپلوسی و تملق و بطور کلی نفرت انگیز ساختن برنامه‌ی خود اغراق می‌کرد.
و یا اگر رئیس بانک بود تا جائی که می‌توانست کار مردم را به دست انداز می‌انداخت و یا اگر راننده‌ی تاکسی بود تا جائی که می‌توانست کرایه‌ی بیشتری می‌گرفت و در دل خوشحال بود که بازخورد عمل وی ایجاد نفرت بیشتر از جمهوری اسلامی بود.

و چنان مردم از کشور و حکومت خود بیگانه شده بودند که اپوزسیونهای خارج کشور به مردم توصیه می‌کردند تا جائی که می‌توانید آشغال در خیابان بریزید!!!

اما واقعیت اینست که چیزی به نام جمهوری اسلامی وجود خارجی ندارد.

جمهوری اسلامی فقط یک پسوند ساده است

پسوندی که در قبل از نام ایران می‌آید تا نوع حکومت ایران را تعریف کند.

جمهوری اسلامی ایران یعنی کشور ایران با قانون اساسی موجود آن که 98 درصد مردم به آن رای مثبت داده‌اند و در ذات این قانون اساسی مشکل حاد و پیچیده‌ای ندارد.

و آنچه در کشور اتفاق می‌افتد فقط حاصل و برایند رفتار و تفکر تک تک ماست و بس
تا زمانی که تک تک ما از کشور مهاجرت کنیم و یا تسلیم و مقهور وضع موجود باشیم در به همین پاشنه می‌گردد.
اعتراض و فعالیت ما هم اگر قرار باشد مانند جنبش سیز منبعث از خواست و اراده‌ی همان دستهای پنهان باشد نتیجه‌ای ماننده گذشته خواهد داشت که همان سرخوردگی و ناامیدی طراحی شده است.

اما توده‌ی مردم وقتی می‌توانند به اهداف خود برسند که ضمن اینکه تک تک خود را تغییر دهند با هم همسو و متحد و سازماندهی شده باشند.
و این با کمک احزاب و کار حزبی میسر است.
باید سرخوردگی و تنبلی را از خود دور کرد
انتطارات عبث که دیگران برای ما کاری انجام دهند را بدور ریخت.
و برای رسیدن به آینده‌ی بهتر تلاش کرد و هزینه نمود.
رفاه اجتماعی خواسته‌های مدنی ما و حقوق بحق ما مانند تحصیلات و تندرستی در خوشبختی ما موثر است و باید تک تک ما برایش هزینه کنیم و تلاش نمائیم.
و آن فقط در غالب احزاب شدنی است.
در تمام کشورهای مترقی مردم عضو حزبی هستند به آن کمک مالی میکنند برای آن فعالیت می‌کنند به آن رای میدهند تا آن حزب به نمایندگی آنها تحقیق کند صحبت کنند و با قدرتی که از حمایت مردم بدست می‌آورد حقوق آنها را بگیرد.
کشور ما کشور بسیار ثروتمندی است و واقعا ظلم بزرگی در حق خودمان کرده‌ایم اگر با این مملکت جوان و ثروتمند زندگی شاد و توام با خوشبختی نداشته باشیم و این میسر نخواهد بود مگر اینکه سرنوشت خود را خود بسازیم.

۱۳۹۱/۰۴/۱۸

جنگ حتمی است



میگویند سیاست بلوفه و غرب بلوف میزند

گویندگان این سخنان اگر خائن نباشند  از تاریخ کشور هیچ اطلاعی ندارند.

ما سه ساله که داریم از خطر قطعی جنگ میگوئیم و این ربطی به بلوف کسی ندارد
شرایط و مقتضیات تاریخی و سیاسی و حتی اقتصادی غرب ایجاب می‌کند که به ایران مستقیما حمله کند و خواهد کرد

حمله به عراق و لیبی و سوریه هم مقدمه‌ی جنگ ایران هست.

امریکا هنگام حمله به عراق یشدت نگران بود که ایران به کمک عراق برود و مقامات ایران شخصا به آنها اطمینان دادند که نادان‌تر از این حرفها هستند که بفهمند اگر امروز به کمک صدام نروند فردا نوبت خودشان است.

دیدید که بعد نویت قذافی رسید و اکنون بشار اسد اما هدف نهائی ایران است.

از زمانی که جرج بوش ایران را جزو محور شرارت قرار داد برنامه‌ی کار چیده شده بود.
روشن‌تر بگویم از زمان یازده سپتامبر برنامه‌ی حمله به ایران کلید خورد.

شرفم کو؟



"شرفم کو؟"

آری هموطن من

اینها جنایت کارنداما نه بخاطر قتلعامهای سال شصت
آری اینها سفاکنداما نه بخاطر اعدامهای سال شصت و هفت
نه بخاطر ندا نه بخاطر سیاوش
اینها غارت گرند آری آری
اما بدان هموطن
اینها حیثیت ما را کشتند
اینها آزادگی ما را قتلعام کردند
دست اینها به خون شرف ما آلودست

زنانگی دختران ما را به تاراج بردند

مردانگی مردان ما را به یغما بردند

پول نفت به چه درد ما می‌خورد؟

شرفم کو؟ شرفم را می‌خواهم

انسانیت!!! انسانیت ما را باز پس دهید

ا.خ 91

۱۳۹۱/۰۳/۱۱

یک ازمایش انفجار اتمی




فقط یک امید می توانیم داشته باشیم

آنهم یک ازمایش انفجار اتمی غافلگیر کننده است

که آنوقت من برای استعفای رهبر جناب خامنه ای قیام می کنم

هیچ موضوعی مهمتر از آن نبود که یک رهبر صادق و راستگو باشد

اگر بمب اتمی حرام است فاتحه خوندم به اون ملتی که فعل حرام انجام می دهد زیر نظر مرجع تقلیدش

دیگر چه می شود که ما از یک طرف بگوئیم فلانی چنان ادم درستی است که ما شستشوی مقعد خود را هم بر اساس نظر او انجام می دهیم اما معلوم نیست هر چه او بگوید راست باشد شاید دروغ مصلحتی بوده و ببخشید بدلایلی مصلحت ایجاب می کرد فتوی دهیم طهارت با اسید مستحب است

البته خیلی بعید است این دهاتی ها که اساسا نگاه شان به سید الشهدا و دنبال رسیدن به خوشبحتی در آن دنیا ست جرات بمب اتم درست کردن داشته باشند.

پس ماجرا معلوم است

مذاکرات که به نتیجه نخواهد رسید چرا که اصلا طرف غربی چنان هدفی ندارد.
آنها این کسخلها را همونطور که صدام و قذافی را بازی دادند دارند بازی می دهند تا تحریمها حسابی ما را ضعیف کند.

اینها که جز اینکه سرشان را شمر ببرد و زنشان را یزید عقد کند آرزوئی ندارند؟

دارند؟

فرمانده ی کل نیروهای مسلح ما حتی برای فرار از جاوی دشمن هم نکرده وزنش را کم کند.

او اتفاقا ترجیح می دهد با افزایش سطح موثر بدنش گلوله خور خود را بالا برده تا شانس رسیدن به توفیق شهادت برایش به بالاترین سطح ممکن رسیده و به همین هم اکتفا نکرده و روز شب گریه کنان ار رهبر می خواهد که از خدا برای او توفیق شهادت طلب کند (رهبر برای آنها فقط کارکرد زمینی ندارد).

یکی نیست بگه مردک پس لاقل جای خود را به کسی بده که بخاطر جون خودش هم شده از ما بتونه دفاع کنه.

بنابراین وقتی خوب ضعیف شدیم امریکائیان اعلام میکنند "بهشتی هاش بیان جلو" و یک عده از جا مانده های دفاع مقدس و امثالهم گریه کنند و گلاب زده از زیر قران رد می شوند می روند در صحنه تا امریکائیها که انگار دارند بازی کامپیوتری انجام می دهند از اتاقهای کنترل خود با موشکهای پیشرفته و هواپیماهای بدون سرنشین خود بدرک واصلشان کند ببخشید منظور شربت شهادت به ایشان بنوشاند.

اما اگر بدبختی به اینجا تمام میشد مشکلی نبود.

مناطق نفت خیز هم می رود اصلا مهم نیست.

ای کاش از اول یک قطره نفت نداشتیم.

با یک جامعه ی فروپاشیده و اینهمه نوجوان و جوانی که به هیچکس هیچ چیز نه اعتماد دارند و نه اعتقاد دارند چه کنیم؟

این جامعه را نمی توان از بحران در آرود.

۱۳۹۱/۰۲/۳۰

تذکر به رهبری کار مجلس خبرگان نیست

آیت الله مهدوی کنی درسخنانی مجلس خبرگان را واجد شرایط برای تذکر دادن به رهبری دانسته است.
امری که نمی تواند مورد قبول و منطبق با تعریف رهبری باشد.


قرار نیست مجلس خبرگان بر کشور رهبری کند و رهبر عملا بشود کارپرداز مجلس خبرگان اگر قرار به این باشد دیگر رهبر به چه کار می آید مجلس خبرگان می شود مجلس سنا و رئیس جمهور اوامر مجلس سنا را انجام می دهد.
مجلس خبرگان باید هر زمان که احساس کرد که صلاحیت رهبر از میان رفته و او صالح نیست او را عزل کند.
و اینکه مجلس خبرگان بخواهد اخطار به رهبر بدهد که اگر تو این کار را نکنی عزل خواهی شد نیز غلط است.
اگر رهبر تصمیمی گرفته که از نظر مجلس خبرگان مردود است پس این رهبر فاقد صلاحیت است و باید عزل شود و اگر خبرگان به رهبر بگوید که فلان کار تو غلط بوده درستش کن عملکرد خودش را زیر سئوال برده و خواسته اش قابل قبول نخواهد بود.
این شرایط با توجه به قدرت مجلس خبرگان در عزل رهبری باعث می شود که قدرت رهبر به چالش کشیده شده و عملا قدرت به رئیس مجلس خبرگان منتقل شود.


آنچه ما را متقاعد به پذیرش ولایت فقیه کرده اینست که بدانیم یک نفر هست که می تواند قدرت مخرب روحانیون را کنترل کند.


اگر قرار باشد که روحانیون از طریق مجلس خبرگان کماکان قدرت را در دست داشته باشند محاسن حکومت ولایت فقیه از بین رفته و باعث خواهد شد که ما حمایت خود را از سیستم ولایت فقیه پس بگیریم.


تذکر به رهبر کار نخبگان است و مجلس خبرگان بهتر است خود را اعلم تر از نخبگان مردمی ندانسته و به صرف بودن در مجلس خبرگان فکر نکنند واقعا در تشخیص مصلحت مردم از خبرگی خواصی برخوردار هستند.


خواهشا حد خودتان را رعایت کنید.


فراموشتان نشود که شما هنوز نتونسته اید موضوع فرشتگان سه بال در قران برای ما تبیین کنید.

راک باراک!!!


لرد از پشت مبز بلند شد و کنار پنجره ی بزرگ کاخش رفت و وقتی مطمئن شد که انچه می خواهد در باغ اشاره کند در دیدرس است مهمانان بلند پایه اش را به کنار پنجره دعوت کرد و گفت :
آقایان
شما می گوئید که ممکن است ایران با کمک کره شمالی واشنگتون را مورد بمباران اتمی قرار دهد و این را خطری می دانید که شما را برای حمله به ایران مردد کرده است
دوستان!
آن دختر بازیگوش و زیبا را که در باغ دارد با سگش بازی می کند می شناسید و می دانید که حاضرم جانم را بدهم اما خاری در پایش نرود
اما اگر بگوئبد او قطعا بر اثر حمله ی تلافی جویانه ایران کشته می شود باز هم نظر من حمله است
چون من ترجیح می دهم او در جنگ کشته شود اما با عزت و اجترام دفن شده و نامش در تاریخ بماند بجای آنکه با چشمانش تکه پاره شدن پدرش رو توسط مردم شورش کرده بر اثر فروپاشی اقتصادی را ببیند و عمری را در تنگدستی زندگی کند
آقایان آیا شما حاضرید دلارهایتان را بدور بریزید و در یک نظام کمونیستی برابر با یک کارگر ساده باشید؟
کسی تکانی نخورد و صدائی از کسی در نیامد حتی لرد احساس کرد که
مهمانانش ناخوداگاه پلک هم نزدند تا شکی برای او نماند که جواب منفی است و او ادامه داد
خوب ما سالها فقط دلار چاپ کردیم و آنرا از چنگ حکومت در اوردیم و باز به حکومت قرض دادیم و حکومت دلار چاپ کرد تا بهره ی اوراق فرضه ی ما را بدهد و اکنون انقدر ما دلار داریم که تمام طلاها و ثروتهای روی زمین هم نمی تواند با آنها برابری کند و کافیست که یک نفر جرات کند و اعتبار دلار را به چالش بکشد تا ثروتهای ما با هیچ برابر شود
تنها پشتوانه ای که در این کره ی خاکی می تواند ما را قادر به ادامه ی برتری خود کند ثروتی است که اولا تحت هر شرایطی ارزش دارد و روزبروز هم تقاضای آن بیشتر می شود
و مقادیر آن آنقدر زیاد است که تا سالها ما را سرور جهان می کند
بله نفت!
میلیاردها بشکه ثروتی که زیر پای یک مشت انسان بدوی قرار دارد در واقع متعلق به تمام مردم دنیاست
خوب فکر می کنید ما می توانیم تمام کشورهای نفت خیز را در گرفتاری مذهبی و بدبختی نگه داریم اما اجازه دهیم ایران چنان صنعتی و توانمند شود که عملا هیچ احتیاجی به فروش نفتش نداشته باشد و مانند شاه جرات کند در مورد یک سبد ارزی بجای معامله ی نفت با دلار صخبت کند؟
آقایان اگر شاه ایران, صدام و قذافی باید طعم بچالش کشیدن پول ما را می چشیدند این دور از عدالت است که امروز ما چنان غفلت کنیم که روزی واقعا از پس ایران برنیائیم

پس به اون اوبامای احمق بگین:
راک باراک!!!

۱۳۹۱/۰۲/۱۶

مقام زن در شاهنامه فردوسی

حتما می دانید که من از طرفداران جدی تئوری توطئه هستم و منکران این موضوع را دهاتی های ابلهی می دانم که حتی نفهمیده اند چه کلاهی سرشان رفته و از سر نادانی چون خود افق دید محدودی دارند نمی توانند بپذیرند که ممکن است غربیانی تا این حد آینده نگر بوده باشند که چنان برنامه ریزی کرده باشند که حال مساعد ما برای آنها در این روزگار خواست و نقشه ی آنها باشد.

به نظر من ادبیات جعلی ما قطعا جهت پوشش دادن به واقعیت پوریم جعل شده پس از چه روی نباید با عناصر مخرب جعل می گردیده؟

این را بدانید که زنان اساسی ترین عنصر تعالی یک جامعه می باشند و هدف قرار دادن زنان یک جامعه مخرب ترین کاری است که می توان برای عقب مانده نگه داشتن آن جامعه انجام داد.

مدتی است که من متوجه شده مهمترین کاری که می توان برای نجات ایران انجام داد حل معضلات مربوط به زنان است و این موضوع حساس شجاعتی زیاد می طلبد که من بنا بر حساسیت و اهمیت موضوع تلاش کردم در خود ایجاد کنم و قطعا مصون از افراط و اشتباه نخواهم بود.


پس آنچه برداشت خودم است ارائه می دهم و خرد و انصاف شما را به قضاوت فرا می خوانم.


قضاوت در باب اینکه شاهنامه که قطعا سروده ای است مربوط به صد سال اخیر هر چند از فرط نادانی پذیرفته شده که هزار سال از سرودن آن می گذرد چه برای ما در وصف زن داشته؟

آیا اینکه ادبیات ما هیچ چیزی ندارد جز تشویق تنبلی و تن پروری و خوشگذرانی و اینکه زن جز در نقش یک فاحشه برای خوشگذرانی در بهترین حالت جلوه ای در ادبیات ما ندارد در اثر "پدر!!!" زبان فارسی یعنی فردوسی چه حضور و  نمودی دارد؟

به نظر من باید گفت شاگردان فردوسی ظاهرا از باب زن ستیزی نتوانسته اند به پای استاد برسند

تئودور نولدكه درباره ی مقام زن در شاهنامه می‌نویسد: «در شاهنامه زنان نقش فعالی ایفا نمی‌كنند؛ تنها زمانی ظاهر می‌شوند كه هوس یا عشقی در میان باشد».


آیا حق با اوست؟

چند مثال: 


زن و اژدها هر دو در خاك به / جهان پاك ازین هر دو ناپاك

 این بیت به داستان سایوش شاه زاده ی پاك نهاد ایرانی مربوط می‌شود كه نامادریش سوداوه بدو دل می‌بازد و او را به سوی خود می‌خواند؛ اما پس از آن كه با مخالفت سیاوش رو به رو می‌شود و از وصل ناامید، نزد شوهرش كیكاوس چنین وانمود می‌كند كه سیاوش قصد دست‌اندازی به او را داشته است.


سرانجام به پیشنهاد موبدان سیاوش برای اثبات بی‌گناهی خود باید از آتش بگذرد. هیزم انبوهی گرد می‌آید و همه منتظرند كه سیاوش از كوه آتش بگذرد:


۱۳۹۱/۰۲/۱۳

دیگر بس است



دوستان غربی من دیگر بس است.


ظاهرا بهائی که ما قرار است برای زندگی مصرفی شما بپردازیم زیادی دارد سنگین می شود.

این چیزی نیست که شما را انسانهای برتر و پیشرفته ی نشان دهد

اینکه پایه های سوء استفاده های عده ای از سران شما بر روی خون و عقب ماندگی ما مردم خاورمیانه باشد.
تو را بخدا کمی هم شرم کمی هم خجالت!
واقعا شما فکر می کنید هیچکس نمی فهمد که دنیا را با دروغهای شاخدار خود به بازی گرفته اید؟
مردم افغانستان و پاکستان را گرفتار طاعون طالبان کردید که از دل آن تروریست بفرستید تا نمایش مضحک یازده سپتامبر را درست کنید؟

جالب آنکه طالبان کلید نمایشنامه ی شما را زد ولی به بهانه ی سرنگونی آن صدام را سرنگون کردید قذافی را سرنگون کردید اما نتوانستید طالبان را شکست دهید؟

واقعا روی مردم دنبا چه فکری میکنید؟

چگونه یک حکومتی سکولار چون حکومت عراق و لیبی با ارتشهای شما شکست داده می شود تا طالبان آنها را تحویل بگیرد؟

مردم اروپا و آمریکا

هیچ متوجه هستید که اساس نظام شما بر اساس یک اندیشه ی غلط مالی یعنی "ربا" هیچ آینده ای ندارد؟

مدام در این سیستم ثروت خود به خود افزایش می یابد بدون آنکه معادلی واقعی داشته باشد.

۱۳۹۱/۰۲/۱۰

اولین لرد جهان




داستان از آنروزی شروع شد که یکی از نیاکان ما که از سرما و گرسنگی در غار خود می‌لرزید انسان تنومند و بلند قامتی را دید که با زن و بچه‌هایش در حالی که از رعد برق و باران هراسناک بودند در ورودی غار ظاهر شدند

آنها وارد غار شدند و انسان ضعیف و گرسنه با نگاهی وحشت زده آنها را نظاره می کرد.

مرد قوی و خانواده‌اش آرام در گوشه‌ای از غار نشستند و دختر خانواده کمی غذا برای مرد گرسنه برد

صدای رعد و برق بسیار بلند بود و همه می‌ترسیدند اما مرد گرسنه آنقدر گرسنه بود که نمی‌توانست توجه خود را معطوف طوفان کند و با ولع خاصی تکه‌ی گوشت شکار را دندان می‌زد

خانواده‌ی مرد قوی متوجه‌ی تصاویر آهو و بزهائی شدند که مرد گرسنه روی دیوار کشیده بود و با خنده با اشاره به آن تصاویر با زبان ابتدائی خود به هم می‌گفتند که او به جای شکار واقعی تصاویر شکار را می‌کشد

مرد قوی برای تمسخر پرسید که این تصاویر را چرا کشیده‌ای و مرد گرسنه که دیگر گرسنه نبود گفت برای آنکه کشیدن این تصاویر باعث می‌شود اتفاق آن هم انجام شود

مرد قوی خندید و گفت پس یک خورشید بکش تا طوفان فرونشیند 

۱۳۹۱/۰۲/۰۷

نظارت خبرگان انتقاد از رهبری



من مدعی تئوری پردازی مکتب سکولاریسم به عنوان یک روشنفکر ایرانی هستم و علاوه بر آن به هیچ عنوان فرد مذهبی نیستم.

در عین حال نظام ولایت فقیه را در حال حاضر و احتمالا تا آینده ای نه چندان نزدیک بهترین سیستم حکومتی برای مردم ایران می دانم.


دلایلش را قبلا در مفالاتی گفته ام اما خیلی خلاصه باید بگویم یک رهبر مادام العمر برای هر کشوری یک موهبت بزرگ است چرا که اگر در راس یک کشور فردی با ثبات نباشد و اگر شخص اول مملکت در یک دوره ی محدود این مقام را داشته باشد و یا بقای حاکمیتش معطوف به رای مردم باشد آنگاه جریانات قدرتمند می توانند او را تحت نفوذ خود در بیاورند و آراء وی را با تبلیغات و جریان سازی تحت تاثیر قرار دهند و قدرت او را به چالش بکشند و طبعا چنین رهبری قدرتی ندارد و قدرت در دست جریانات مافیائی خواهد بود.

چیزی که مطلوب فراماسونری جهانی است تا براحتی دولتها را به اسارت بگیرد.

اما اگر این رهبر تعادل روانیش را از دست داد چه؟
اگر فاسد شد چه؟
اینجاست که مجلس خبرگان وارد عمل خواهد شد و او را عزل خواهد کرد.
آیا مجلس خبرگان می تواند در جزئیات اعمال رهبر تظارت کند و از او بازخواست نماید؟
خیر
قرار نیست مجلس خبرگان بر کشور رهبری کند و رهبر عملا بشود کارپرداز مجلس خبرگان
اگر قرار به این باشد دیگر رهبر به چه کار می آید مجلس خبرگان می شود مجلس سنا و رئیس جمهور اوامر مجلس سنا را انجام می دهد.
مجلس خبرگان باید هر زمان که احساس کرد که صلاحیت رهبر از میان رفته و او صالح نیست او را عزل کند.

حتی اینکه مجلس خبرگان بخواهد اخطار به رهبر بدهد که اگر تو این کار را نکنی عزل خواهی شد نیز غلط است.

اگر رهبر تصمیمی گرفته که از نظر مجلس خبرگان مردود است پس این رهبر فاقد صلاحیت است و باید عزل شود و اگر خبرگان به رهبر بگوید که فلان کارت غلط بوده درستش کن عملکرد خودش را زیر سئوال برده و خواسته اش قابل قبول نخواهد بود.

پس چه کسی باید به عملکرد رهبر نظارت کند و او را نقد کند؟
مردم

انتقاد از رهبر به معنای عدم اطاعت از وی نیست

ما باید یاد بگیریم که از رهبر کشور اطاعت کنیم حتی اگر شدیدترین انتقادات را به وی داشته باشیم

حتی اگر تمام مردم مخالف نظر رهبر باشند باید به جهتی که او دستور می دهد بروند

چون معنای رهبر داشتند این است

۱۳۹۱/۰۲/۰۱

حفظ سروری خویش


ببینید بعد از جنگ جهانی دوم چه اتفاقی افتاد؟

جهان به دو اردوگاه شرق و غرب تقسیم گردید

شرق هم هر چقدر که در کشورهای غیر متعهد منفور شده بود بماند خود نیز سیستم بسته ای داشت

همانقدر که از دسیسه های غرب مصون بماند

اما اردوگاه غرب آسیای خاور نزدیک خاور میانه و خاور دور را تقریبا در سلطه ی خود داشت نیمی از اروپا افریقا و آمریکای شمالی

خوب خوراک فکری مردم چه بود؟

اول در خاور میانه و خاور نزدیک ادیان ابراهیمی مانند اروپا و آمریکا اصل باور مردم بود
حال به خاور دور کار نداریم و نه می دانیم چه می گذشت به آنها و نه می توانستند صدای خود را به ما برسانند

خدای آنها از بودائیسم و هندوئیسم و همین خداهای ناشناس و غریبه برای ما تشکیل می شد و زبانشان هم غیر قابل فهم برای ما

ژاپن از قدرت مندان آن منطقه شکست خورده ی اختراع علمی دانشمندان یهودی (بمب اتم)  چین مقهور از کمونیست خود کرده و درونگرا از ترس خود

ما نه می دانیم حرف هیتلر و ژاپنی ها چه بود و نه می دانیم خدای آنها چرا توسط خدای ما که خدای اصلی بود نابود نمی شد

اما تمام مناطقی که تحت نفوذ ادیان ابراهیمی بود یک ریشه ی اساسی داشت

ابراهیم و خدای ناپیدای او که چون بت شکسته نمی شد

ساده لوحی است که فکر کنیم اسلام را هم همچون مسیحیت و بهائیت و بابیت آلوده ی برنامه های خود نکرده باشند

پس آنها تا عمق افکار بخش بزرگی از مردم عادی نفوذ کرده بودند و با دانستن رمز این افسون آنها را بر جهت دلخواه خود هدایت می کردند

جهان را هم با یک رقیب بی اکسیر و صد در صد مادی که اتفاقا دشمن رفاه و خدا  هم معرفی می شد به طرز نا مساوی تقسیم کرده بودند و از نظر قدرت نظامی با غنیمت گرفتن ثمره ی سالها تلاش علمی و تکنیکی  ژاپنی ها و آلمانی ها و منابع نفتی خاورمیانه و سایر نقاط دنیا دین و دنیای جهان را در ید خود داشتند

و معترضین خود را چون هیتلر و رضا شاه که من معتقدم ما در مورد او بسیار غافلیم را یا کشته و یا عملا حذف کرده بودند


می مانست فکر مردم به اصطلاح تحصیل کرده و فرهیخته ی عالم

اینجا بود که برای طبقه ی روشنفکر هم اکسیری ساز کردند فرهنگ و زندگی غربی

فیلم های آنچنانی کتاب های مصور برای کودکان ادبیات و نمایشنامه های ادیبان غربی فلسفه و حکمت غربی همه در خدمت همان اندیشه ی اصلی ادیان می آمد

اصالت سرمایه و سرمایه داری

کمونیسم می گفت انسانیت و انسان و غرب به اسم بشر و حقوق فردی آن در واقع ذهن ها را به گروگان گرفته بود فقط برای یک هدف

حفظ سروری خویش

۱۳۹۱/۰۱/۲۳

کهریزک


لازم دانستم که به این اصطلاح که در ادبیات سیاسی مخالفین داره حسابی تثبیت میشه برای ثیت در تاریخ یک توضیح الصاق کنم چون ما ایرانیها خیلی راحت برای اغراض سیاسیمون حق رو زیر پا می ذاریم و بعد از مدتی خودمون هم یادمون میره که برای رو دست زدن به رژیم بود که ما این تهمت رو به رژیم زدیم

چند نفری که در کهریزک بر اثر ضرب و شتم نیروهای پلیس و دادگستری (اصلاحم کنید اگر اشتباه می کنم) کشته شدند سیاسی نبودند بلکه اراذل و اوباش بودند (بقول متخلفین)
آیا من معتقدم که مردم از نظر حقوقی به دو گروه مردم عادی و اراذل و اوباش تقسیم بندی می شوند؟ خیر

آیا من معتقدم اینکه آنها به در عرف جامعه اراذل و اوباش خطاب می شوند ارزش جانشان از افرادی که مجرم امنیتی هستند کمتر است؟ خیر

آیا من معتقدم نبروی انتظامی باید در برابر خشم خود برای ناتوانی از کنترل نا امنی های اجتماعی که محصول سیاستهای کلی نظام مانند حجاب است با ضرب و شتم افرادی که ضربه خورده ترین و اصلی ترین قربانیان این سیاستها هستند با الصاق این برچسب که انها اراذل و اوباش افریده شده اند و با کتک و شکنجه درست می شوند در واقع وانمود کند که دارد کاری انجام می دهد و چون موضوع سیاسی نیست قصر در برود؟ خیر

۱۳۹۰/۱۱/۲۶

و قرعه به نام 22 بهمن افتاد



پیام آیت الله خمینی برای شاه

مرد از رجال دربار بود که در حرم امام اول شیعیان روبروی ضریح نشسته بود و منتظر بود تا اذان مغرب گفته شود تا نماز بخواند

او داشت به قراری که با روحانی جوانی گذاشته بود برای اینکه فردا صبح زود برای ملاقات با آیت الله خمینی به حرم بیاید فکر می کرد
ساعاتی پیش روحانی جوانی که او را شناخته بود به او نزدیک شده بود و تقاضا کرده بود که فردا صبح زود بیاید حرم چرا که آقای خمینی کار مهمی با او دارد و حال با خود می اندیشید که خمینی با او چکار دارد

خمینی سالها بود که به عراق تبعید شده بود و همه کاملا وی را از خاطر برده بودند

مرد به تنها چیزی که فکر نمی کرد آن بود که خمینی از او تقاضا کند که وساطت وی را به شاه بکند تا او بتواند به ایران برگردد

تقاضائی که مرد وقتی به تهران برگشت فراموش کرد و بقدری مانند شاه به اقتدار حکومت شاهنشاهی ایمان داشت که دیگر از نظر او خمینی هیچ تهدیدی محسوب نمی شد

آنهم برای حکومتی که چندی پیش رئیس جمهور ایالات متحده کارتر, ایران تحت حکمرانی شاهنشاه با تدبیرش را چون جزیره ی ثبات در دل خاورمیانه ی پر آشوب معرفی کرده یود
در یک میهمانی شام و در حالی که گیلاس شرابش را به افتخار شاه بلند کرده بود
و بعدها بارها و بارها مرد با خود اندیشید که سرنوشت ایران چگونه تغییر می کرد اگر این پیام را به شاه می رساند و خمینی با دادن تعهد مبنی بر عدم انجام کار سیاسی به ایران بر می گشت

۱۳۹۰/۱۱/۱۳

راز ایران و سال 2012



خواهشمندم لینک این متن را به هر جا که می توانید بفرستید
راز ایران و سال 2012
این سند بیانگر اخطاری است که یک شهروند عادی ایران به نام ا. خراباتی ساکن تهران مهندس برق 35 ساله به مردم ایران و جهان حکومت ایران سازمان ملل و تمام حکومتهای دنیا ارائه می دهد ایمیل تماس من : SECRLAR.IRN@GMAIL.COM

مطالبی که در ادامه می خوانید بدون تردید دور از ذهن و عجیب خواهد بود اما باید توجه داشته باشید که برای پوشش دادن به این موضوع قرنهاست که برنامه ریزی و تلاش شده و اکنون ما را به همین دلیل به دامان جنگ سوق می دهند.
من تلاش می کنم بطور فعال و تا حصول نتیجه مدام اسناد مدعی هایم را به این متن پیوست کنم اما بدلیل حساسیت موضوع لازم دیدم هر چه زودتر این مطالب را اعلام کنم.

تا جائی که من می دانم این ادعا منحصر به فرد است و باید بر اساس تحلیل ارائه شده در همین متن بررسی شود.

….....................................................................................

حدود دوهزار و پانصد سال پیش بخت النصر به اورشلیم حمله کرد و معبد یهودیان را ویران و اموال آنها را ضبط نمود و ایشان را اسیر کرد و به بابل آورد مدتی بعد کوروش به اولین شهر مدرن دنیا بابل حمله کرد و با کمک یهودیان مخفی در میان مردم شهر بابل که به مردم شهر خیانت کردند توانست شهر بابل را فتح کند و سپس یهودیان را آزاد کرد که اگر مایل بودند به اورشلیم برگردند و آنجا را بازسازی کنند.
اما یهودیان در قلمرو پادشاهان هخامنشی متفرق شدند و با ایجاد تشکیلات مخفی از راههای غیر قانونی کسب سود می کردند و با نفوذ در میان سیستم و بزرگان امپراتوری هخامنشی دنبال مطامع و منافع خود بودند.
این موضوع در زمان خشایار شاه به حدی غیر قابل تحمل شد که پادشاه هخامنشی تصمیم به قتلعام بزرگان و سران یهودیان گرفت.
اما یهودیان با کمک ملکه ی پادشاه که یهودی مخفی بود از موضوع مطلع و در کودتائی خونین که به روز پوریم مشهور است جمعیت کثیری را در سراسر امپراتوری قتلعام کردند و با قتل خشایار شاه مسیر تمدن هخامنشیان  منقطع کرده و چنان فرهنگ و تمدن ایران زمین و دنیا  را نابود کردند که تا پانصد سال پیش هیچ نشانی از رشد و پیشرفت در سراسر منطقه مشاهده نمی شود.
این موضوع امروزه یک مسئله ی تاریخی بیش نیست اما حدود صد سال پیش که جهان شاهد شکلگیری نظامهای جدید بود و یهودیان جای خود را در لایه های مخفی حکومتها تثبیت می کردند موضوعی نبود که فاش شدنش و تحمل تبعات این موضوع برای سران یهود قابل پذیرش باشد.
یهودیانی که در نظام کلیسا و نظامهای مالی دنیا تسلط کامل یافته بودند و دنیا را بدین وسیله کنترل می کردند.
بنابراین شروع کردند به اعزام افرادی به اسم باستانشناس تا با تغییر ظواهر آثار تاریخی بجای مانده و بعضا تخریب بناهای باستانی ماجرای قتلعام پوریم را پنهان نمایند به عنوان مثال با تغییراتی در وضعیت تخت جمشید ترتیبی دادند که آنجا یک بنای تمام شده به نظر برسد و نه یک بنای نیمه ساز که بر اثر یک رویداد ناگهانی ساخت آن به پایان نرسیده باشد.

ایشان با جعل انبوهی از مطالب و اسناد تاریخی جعلی و باشکوه برای ایران ساختند تا بتوانند این موضوع را که ایران به دلیل قتلعام پوریم دو هزار سال یعنی تا پانصد سال اخیر خالی از سکنه بوده تحت شعاع قرار دهند.

اولین کسی که این موضوع را متوجه گردید آقای دکتر منوچهر اقبال بود که شاه را هم در جریان گذاشت (مکاتبات شاه و دکتر اقبال ) و اما قبل از اینکه شاه بتواند بر تزلزل خود کنار بیاید  عظمت موضوع را درک کند و متوجه ی دسیسه هائی که به نام تشیع گرائی شود (مکاتبات حمیدرضا پهلوی و شاه) با انقلاب ایران و انحراف افکار با مسائل مختلف اجازه ندادند این موضوع مطرح شده و نهایتا دکتر اقبال توسط هویدا در یک دیدار نیمه رسمی به قتل رسید گرچه رسما گفته می شود که

"هویدا، وزیر دربار صبحگاهی به دیدن دکتر اقبال رفت و به امر اعلیحضرت استعفایش را خواست. یک ساعت بعد اقبال سکته قلبی کرد و درگذشت دکتر منوچهر اقبال، در تاریخ ۱۴ آذر ۱۳۵۶ بر اثر سکته در سن ۶۸ سالگی بدرود حیات گفت"