در چهارچوب جمجمه

حقیقت نیازمند انتقاد است ، نه ستایش - نیچه

۱۳۹۱/۰۵/۱۲

تنگه‌ی هرمز باید بسته شود


بیانیه‌ی شماره‌ی سه حزب خردگرائی

قطعی بودن حمله به ایران مدتهاست که بر ما آشکار شده است و اکنون مطمئن هستیم که واقعه‌ی یازده سپتامبر شروع سناریوئی بوده که پرده‌ی آخر آن حمله به ایران است.

آمریکا می‌دانست که اگر با ایران وارد جنگ شود چنانکه فرماندهان پنتاگون پیشبینی کرده بودند شروع آن با آمریکا بود اما پایان آن قابل کنترل نبود.

از نظر تئوری ممکن بود که تمام دشمنان آمریکا در منطقه با هم متحد شده و وارد جنگ شوند.

عراق لیبی سوریه سه کشوری بودند که به صورت بالقوه دشمن قسم خورده‌ی آمریکا بودند و اگر آمریکا وارد جنگ با ایران می‌شد به احتمال زیاد آنها به نفع ایران دخالت می‌کردند و حداقل اسرائیل در این میان ضربات سختی تحمل می‌کرد.

آنچه که ساده لوحانه بهار عربی و بیداری اسلامی نامیده می‌شود در واقع عقیم کردن کشورهائی است که به طور سنتی روحیه‌ی ضد غربی داشتند وگرنه چرا بهار عربی در کشورهای دوست آمریکا مانند عربستان اتفاق نمی‌افتد؟

گرچه ما معتقدیم که آنها هم در زمان خودش طعم این نیرنگ صهیونیستی را خواهند چشید.
زمانی که خواسته‌های غرب از حد تحمل آنها فراتر رود و صرفه به سرنگونی آنها باشد.

به هر حال تا کنون ما در حمایت از قذافی و صدام غفلت کردیم همانطور که اکنون از درد و رنجی که مردم لیبی و عراق متحمل می‌شوند غافلیم.

اما اکنون ما رسما به حکومت ایران هشدار می‌دهیم که حمله به ایران قطعی و غیر قابل اجتناب است.
تحریمها به نحوی طراحی شده که همواره از آستانه‌ی تحمل سران نظام کمتر باشد و در هر مرحله که توسط ایشان به عنوان یک واقعیت قبول می‌شود دور جدیدی از آنها آغاز می‌گردد.
همه می‌دانیم که آمریکا و غرب هنوز یک دهم توانائی‌های خود را در فلج کردن اقتصاد ایران بکار نبردند و منتظرند تا با هر مرحله تحریم که ایران ضعیف می‌گردد و قدرت تهاجمی اش کمتر می‌گردد مرحله‌ی دیگری را اعمال کنند.

مذاکرات هسته‌ای هم بازیچه‌ای بیش نیست جهت سرگرم کردن ما تا زمان بگذرد و اولا کار سوریه یکسره شود و دوما انتخابات آمریکا انجام شود چون هرگز در طول تاریخ حکومت آمریکا نزدیک انتخابات با کشوری وارد جنگ نگردیده است.

ما باید این واقعیت را قبول کنیم و منفعل نمانیم تا مانند گوسفندی ما را سر ببرند.

اکنون که خصومت غرب بر ما اشکار شده ما باید تا گرفتار آشوب و قحطی نشده‌ایم و تا سوریه و حزب‌الله هستند از شرایط زمانی موجود استفاده کنیم و در تنگه‌ی هرمز محدودیت عبور و مرور ایجاد کنیم و کشتی‌ها را از نظر مقصد و نوع کالای حمل شونده بازرسی کنیم و برای کشورهای متخاصم محدودیت عبور و مرور ایجاد کنیم.

این امر قطعا تنش زا خواهد بود و احتمالا ما را وارد جنگ خواهد کرد.
اما این جنگ محتوم و قطعی است پس بهتر است به ابتکار ما باشد.
شاید شاید در صورت وقوع یک رویاروئی زود هنگام یک دیپلماسی فعال بتواند آمریکا را وادار کند که با ما وارد مذاکره‌ای جهت ایجاد تفاهمی در راستای منافع مشترک و ترک مخاصمه شود.

گرچه آنهم قابل اعتماد نخواهد بود.
اما باید بدانیم که در سرنوشت ما نبردی سهمگین نوشته شده و نباید حرفهای حساب شده‌ای که گاه و بیگاه افرادی به عنوان کارشناس و دولتمرد غربی میزنند امید واهی امکان اجتناب از این رویاروئی را در ما ایجاد کنند.

ما رسما اعلام می‌کنیم که به دلایل متعددی که در این مجال نمی‌گنجد رویاروئی ایران و امریکا امری حتمی است و انفعال دولتمردان ما در این رابطه یک خیانت آشکار است.

از این به بعد از نظر ما هر گونه کوتاهی برای کمک به سوریه و بشار اسد و بستن تنگه‌ی هرمز مصداق بارز خیانت است.

شورای رهبری حزب خردگرائی ایران

12 مرداد 1391

سرنوشت خود را خود می‌سازیم



ا.خراباتی
مصدق را یک قهرمان ملی میدانند اما وی یک بازنده‌ی بزرگ بود.
بازنده‌ای که چنانکه جواهر لعل نهرو به وی تذکر داد پلهای موفقیت را با کمک دوستانی پیمود که زمانی که الزاما باید از اوج پائین می‌آمد آنها را در کنار خود نداشت و با سر سقوط کرد.
لجبازی مصدق در نرسیدن به یک تفاهم معقول با انگلستان و به وقوع پیوستن کودتای 28 مرداد که تنها راه برون رفت از بن بست روی آمده بود تاثیر بسیار بدی برروی ایرانیان گذاشت.

بعد از 28 مرداد بود که فضای فعالیتهای سیاسی و مشارکت مدنی مردم در تعیین سرنوشت خود تا به امروز در ایران نابود گردید و مردم ایران به کاباره‌ها و سر در لاک خود فرو کردن روی آوردند و دلارهای نفتی و پادشاه دلسوز هم آنها را بیش از بیش به این سمت سوق داد که در خانه بشینند و انتظار داشته باشند دولتمردان ایشان برایشان همه کار بکنند و ایشان جز ناله کردن و همواره نق زدن کاری نکنند.

اواخر حکومت شاه مجددا داشت شوراهای محل و انجمنها شکل می‌گرفت که انقلاب ایران ضربه‌ی بعدی را به مشارکت مدنی وارد نمود.

مردم که خود می‌دانستند آنچه رویداد به هیچ عنوان خواست آنها نبوده حیرت زده فقط شاهد اتفاقاتی بودند که با دستهائی نامرئی در حال شکل گرفتن بود و بیش از پیش متقاعد شدند که اراده‌ی آنها هیچ تاثیری در سرنوشتشان ندارد.

اما آن دستهای نامرئی یک کار مخرب بزرگتری هم کردند.
مردم را متقاعد کردند که اینهمه بدی و سیاهی حاصل از اراده‌ی آخوندهاست و این روحانیون و شخصیت موهومی به نام جمهوری اسلامی است که تمام این کارها را می‌کند.

بنابراین این عبارت در فرهنگ مردم چنان متداول شد که گوئی جمهوری اسلامی یک شخص خاص و فردی دیکتاتور می‌باشد.

جنایات جمهوری اسلامی
جمهوری اسلامی کشت
این جمهوری اسلامی جنایتکار
باید جمهوری اسلامی برود
جمهوری اسلامی نمی‌گذارد
جمهوری اسلامی .....

و عبارتهائی اینچنینی در فکر و روح مردم رسوب کرد.

از طرفی آن دستهای پنهان هر کاری که توانستند کردند که مردم را از جمهوری اسلامی بیزار کنند.

حجاب اجباری را تحمیل کردند.
جوانان را مورد آزار قرار دادند.
روزنامه‌ها و مطبوعات را توقیف کردند.
اینترنت را فیلتر کردند و بطور کلی مردم را از دسترسی به اینترنت محروم کردند.
ماهواره‌ها را جمع‌آوری کردند و پارازیت انداختند.
صحت انتخابات را زیر سئوال بردند و خلاصه هر کاری کردند که مردم هر چه بیشتر ناامید و سرخورده شوند.
حال دیگر مکانیزم نفرت زائی خودکار گردید.
هر کس در هر سمتی بود حتی در بالاترین پستها در این نفرت با سایر مردم شریک بود.
اگر کسی برنامه ساز تلویزیون و یا رئیس بانک و یا حتی راننده‌ی تاکسی بود هر چقدر که می‌توانست تلاش می‌کرد که در کار مردم کارشکنی کند و نفرت انگیز و ناراحت کننده عمل کند

چرا که کاسه کوزه آخر سر جمهوری اسلامی شکسته می‌شد و او می‌توانست انتقام خود را از این جمهوری اسلامی پلید بگیرد.

اگر کسی برنامه ساز بود تا جائی که می‌توانست در چاپلوسی و تملق و بطور کلی نفرت انگیز ساختن برنامه‌ی خود اغراق می‌کرد.
و یا اگر رئیس بانک بود تا جائی که می‌توانست کار مردم را به دست انداز می‌انداخت و یا اگر راننده‌ی تاکسی بود تا جائی که می‌توانست کرایه‌ی بیشتری می‌گرفت و در دل خوشحال بود که بازخورد عمل وی ایجاد نفرت بیشتر از جمهوری اسلامی بود.

و چنان مردم از کشور و حکومت خود بیگانه شده بودند که اپوزسیونهای خارج کشور به مردم توصیه می‌کردند تا جائی که می‌توانید آشغال در خیابان بریزید!!!

اما واقعیت اینست که چیزی به نام جمهوری اسلامی وجود خارجی ندارد.

جمهوری اسلامی فقط یک پسوند ساده است

پسوندی که در قبل از نام ایران می‌آید تا نوع حکومت ایران را تعریف کند.

جمهوری اسلامی ایران یعنی کشور ایران با قانون اساسی موجود آن که 98 درصد مردم به آن رای مثبت داده‌اند و در ذات این قانون اساسی مشکل حاد و پیچیده‌ای ندارد.

و آنچه در کشور اتفاق می‌افتد فقط حاصل و برایند رفتار و تفکر تک تک ماست و بس
تا زمانی که تک تک ما از کشور مهاجرت کنیم و یا تسلیم و مقهور وضع موجود باشیم در به همین پاشنه می‌گردد.
اعتراض و فعالیت ما هم اگر قرار باشد مانند جنبش سیز منبعث از خواست و اراده‌ی همان دستهای پنهان باشد نتیجه‌ای ماننده گذشته خواهد داشت که همان سرخوردگی و ناامیدی طراحی شده است.

اما توده‌ی مردم وقتی می‌توانند به اهداف خود برسند که ضمن اینکه تک تک خود را تغییر دهند با هم همسو و متحد و سازماندهی شده باشند.
و این با کمک احزاب و کار حزبی میسر است.
باید سرخوردگی و تنبلی را از خود دور کرد
انتطارات عبث که دیگران برای ما کاری انجام دهند را بدور ریخت.
و برای رسیدن به آینده‌ی بهتر تلاش کرد و هزینه نمود.
رفاه اجتماعی خواسته‌های مدنی ما و حقوق بحق ما مانند تحصیلات و تندرستی در خوشبختی ما موثر است و باید تک تک ما برایش هزینه کنیم و تلاش نمائیم.
و آن فقط در غالب احزاب شدنی است.
در تمام کشورهای مترقی مردم عضو حزبی هستند به آن کمک مالی میکنند برای آن فعالیت می‌کنند به آن رای میدهند تا آن حزب به نمایندگی آنها تحقیق کند صحبت کنند و با قدرتی که از حمایت مردم بدست می‌آورد حقوق آنها را بگیرد.
کشور ما کشور بسیار ثروتمندی است و واقعا ظلم بزرگی در حق خودمان کرده‌ایم اگر با این مملکت جوان و ثروتمند زندگی شاد و توام با خوشبختی نداشته باشیم و این میسر نخواهد بود مگر اینکه سرنوشت خود را خود بسازیم.