در چهارچوب جمجمه

حقیقت نیازمند انتقاد است ، نه ستایش - نیچه

۱۳۸۹/۰۶/۲۷

درد اصلی

# فرهنگ
# علوم انسانی
# بومی کردن علوم انسانی

# کامنت هایم


درد اصلی


فقر آگاهی درد اصلی است!!!
استاد واقعا سکوت شما بسیار ضایعه ی بزرگی بود که خوشبختانه با التفاط شما بر طرف گردید.
اما در مقام شاگردی کوچک مایلم عرایضی جهت تکمیل و یا کسب راهنمائی عرض کنم.
به نظر من تاریخ تلخ و سراسر تظلم به انسان ایرانی او را دارای شخصیتی مخرب برای جامعه و بواسطه ی آن خود نموده است.
اولا چنان که فرمودید امروز در دنیا برای انسانها اغلب اولین معیار برای انجام امور فردی و تعیین رویکردهای زندگی کسب لذت می باشد .
در گذشته نیز چنین بوده اما رنج هنجار شکنی و ترد اجتماعی ، توده را مجبور به تحدید علایقش و تمکین به حدود میکرده است.
اما حدود و محدودیتهای عرفی و دینی امروزه برای انسان ایرانی مرز غیر قابل عدول نبوده بلکه متاسفانه در پی سر خوردگی از دولتی که تمام کمال تمام جنبه های اجتماعی و فردی زندگی را به نام خود ثبت کرده  شکستن این هنجارها شده نماد آزادی خواهی و روشنفکری!!!
تعجب نخواهید کرد اگر بگویم در اطراف من لااقل بی ایمانی ، بی اعتمادی مطلق به هر نوع فعالیتی که سرسوزنی دولت نیز به آن نظری داشته و حتی عدم همکاری  و حتی کارشکنی در آن  که کلا قانون شکنی است و بصورت  فساد اخلاقی و مالی و حتی آزار و تجاوز به حریم اجتماعی افراد ( مثلن رفتار ملت در چهارشنبه سوری) نمود می یابد نه تنها نا پسند و قابل سرزنش نیست بلکه اسباب تفاخر نیز میباشد.
و متاسفانه قدرت سرکوبگر خارجی و داخلی چنان ضرب شستی به ایرانی نشان داده که ایرانی در هر تعاملی با دیگران اگر بتواند تجاوز میکند و هر گاه مقهور شود مورد تجاوز واقع شدن را سرنوشت منطقی ضعف قوای قهریه خود می داند و اخلاقیات و اصول شرافتمندانه یک حماقت محسوب میشود تا یک فضیلت !
وبلاگها هم نمونه بارز فرد گرائی است.
هرکس یک وبلاگی دارد و خود می گوید و می نویسد و اگر وبلاگ دیگری را میخواند جهت یاد گیری و حتی شناخت اندیشه ی دیگری نیست بلکه می گیرد که اگر سر سوزنی با اندیشه اش مغایر بود به تمامیت از امکان مصونیت پشت وب مخفی شدن استفاده کرده و بغض فرو خفته سالها سکوت خود را با انتقادی بی رحمانه فریاد کند.
شما استاد باید چاره ای بیندیشید برای تغییر این فاجعه ی پنهان ! فاجعه ای که البته دهشتباری آن در دیدگان تیزبین اظهر من الشمس است.
اینجاست که نگرش اجتماعی و سیاسی ما نیز شده انتقام و تخریب و هیچ روی کرد سازنده ای در آن دیده نمیشود.
حال جالب اینجاست که رژیم که میبیند هر جا که دست گذاشته که کم هم نیست آنرا نابود کرده ( مثل دین ، عفت ، اخلاق ، تربیت ، وطن پرستی ، ورزش ، تحصیل ، تولید ، روابط میان ملتها و...) حال تنها راهکار نجات ملت را که علوم اجتماعی است نیز مورد طمع دارد که مبادا نظریه پردازهائی از دل اندیشه های سکولار راه نجاتی برای این مردم دین گریز جهت وفاق ملی و تحمل دگر اندیشی بیابد و پیش روی ملت نهد و گویا تا آخرین حلقه های متملقین ریا کار دور خود را از دست ندهند نمیفهمند در پس محافظین و اهل بیت خود مردم چگونه می اندیشند و عمل میکنند.

هیچ نظری موجود نیست: