در چهارچوب جمجمه

حقیقت نیازمند انتقاد است ، نه ستایش - نیچه

۱۳۸۹/۰۶/۰۹

نمایشگاه قران

# نمایشگاه قران
# قران کلام خدا مستقیم خدا یا از لسان پیامبر خدا
# استفاده از متخصصین سکولار در انجام کارهای مذهبی



متاسفانه نسبت کارها‌ئی که برای تزئین قرآن می‌شود
به کارهائی که برای ترویج مفاهیم آن می‌شود
بسیار کم است



می‌دانید برای مذاکره با ناشری در مورد نوشتن یک کتاب فنی تخصصی به نمایشگاه قران رفتم

لذت احساس همدلی با دولت خود جلوی غرفه‌ی مردم غزه هنوز توی وجودم کاملا جذب نشده بود که با دیدن اینکه نه تنها یک بروشور ساده برای توضیح اینکه غزه کجاست و ماجرایش چیست (ایمان دارم اکثریت مردم درک درستی از ماجرای فلسطین ندارند) به مراجعین نمی‌دهند بلکه برای کمک به غزه مطالبه‌ی پول هم می‌کنند جای خود را به یاس و افسوس داد و این افسوس وقتی بیشتر شد که حتی نمی‌شد براحتی کسی را پیدا کرد که سئوالی را از او  پرسید

سئوالی را مایل بودم از متخصصی در مورد قران بپرسم و احساس می‌کردم جای یک بروشور ارزان چند برگی در مورد قران خالی است.

به جای نوشتن قران روی فقط یک صفحه و یا نوشتن قران روی یک خط حلزونی یا نوشتن اینطور و چاپ کردن آنطور خوب است با نوشتن چند صفحه در مورد ویژگی‌های آیات کمی مردم را با قران آشناتر نمود

البته نه اینکه چندتا "واو" دارد و یا "لام" هایش با "نون" هایش چقدر است!

بگویم که دیدگاه من به قران از منظر کتابی که خداوند انشاء کرده باشد و حضرت محمد هم آنرا نوشته باشد نیست

می‌دانید که اساسا در زمان پیامبر اسلام این زبان با این لغات و این رسم خط اصلا وجود نداشته و زبان عربی که قران با آن نوشته شده بعدها پدید آمده پس نمی‌توان کلمه به کلمه قران را وحی منزل دانست و باید بدانیم  اگر آنچه محمد به نام پیام خدا بیان می‌کرده الهامات خدا  در ذهن وی نبوده باشد که او معنای آنها را بیان می‌کرده و دقیقا عبارات و لغات انتخاب شده توسط خدا بوده باشد و این آیات  در آن زمان به این زبان فعلی بوده باشد  برای مردم آن روزگار قابل فهم نمی‌بوده است که می‌دانیم این موضوع قابل پذیرش نیست چرا که یکی از وسایل جذب ایشان قرائت آیات مسحور کننده از بابت انسجام معنائی و زیبائی شناختی بوده و اگر برای مردم بی معنا بود که او را یک دیوانه‌ای که کلمات نا مفهوم می‌گوید می‌خواندند

پس قران ترجمه‌ی آیات وحی است که معلوم نیست کی‌ و توسط چه کسی انجام شده است

همه اینها را گفتم تا دیدگاه خود را در مورد قران بگویم و تاکید کنم این توجه من به ارائه ‌ی بد قران به دلیل نگاه قدسی نیست بلکه با یک نگاه سکولار معتقدم مردم ما خیلی با قران غریبه اند و فقط آنرا برای بوسیدن و لب طاقچه گذاشتن و از زیر آن رد شدن استفاده می‌کنند و با محتویات آن به شکل نامعقولی ناآشنا هستند.

البته منکر کارهای خوبی که انجام شده نیستم اما نمایشگاهی که از فرط ازدحام باعث شد که من نه تنها سئوالم را نپرسم بلکه غرفه‌ی ناشر مورد نظرم را نیز پیدا نکنم می‌توانست فرصتی عالی برای آشنا کردن مردم با قران باشد و نه محلی برای هنرنمائی ناشرین قرانی و خطاطان و هنرمندانی که قران را وسیله‌ی برای عرضه‌ی خود قرار داده‌اند

و این نیازمند استفاده از نظرات افراد سکولاری است که در کار خود متبحرند و می‌دانند چگونه چیزی را ارائه دهند چه آن چیز مسئله‌ی پیشگیری از ایدز باشد چه شناخت بیشتر کلام خدا



۱۳۸۹/۰۶/۰۸

گرگ ! یا الاغ نادان ؟!

# فیل/ترینگ
# جمهوری اسلامی
# نبرد نرم

دروغ چرا ؟!!!
از خواندن رمز این مطلب حیات وحش! که در یک وبلاگ روشنفکری! بود به وحشت افتادم. (مطلب سرگرمی تا کنون نداشته است).
خیر سرم مصمم به حمایت از وی با نوشتن کامنت های تشویق آمیز  به خیال اینکه نوجوانی اندیشمند است بودم .

۱۳۸۹/۰۶/۰۳

خاندانی از یک قوم


# صهیونیسم
# تاریخ ایران
# جمهوری اسلامی
# تشیع
# شنودهایم


  • .....تو اجداد ..........
  • .......خودتی احمق......
  • آقایان ......
  • مگر نمی بینید چگونه دارد به ............
  • آقای ایزاک کار شما هم درست نیست که به اجداد ایشان بی احترامی می کنید.
  • آخر مگر نمی بینید اینها چطور تمام نقشه های ما را پنبه اش را می زنند؟
  • چه می گوئید؟ اگر میتوانستید می کردید
  • در واقع دارند تمام زحمات چند هزار ساله ی ما را مصادره به مطلوب میکنند
  • اگر ما نبودیم که اینجا را هم از دست داده بودیم
  • اگر شما و خود خواهی هایتان نبود ما اینجا را از مهاجرین پر می کردیم
  • دیدید که چگونه ابتکار عمل از دستتان در رفت و آن قلدر حکومت را بدست گرفت
  • آنهم توطئه شما بود فکر کردید نمی دانیم

۱۳۸۹/۰۶/۰۱

بلاهت در نهایت !

نهایت بلاهت در جمهوری اسلامی موج میزند و خود بگوئید اگر قبال این رژیم معجزه ی الاهی نیست پس چیست؟!

# اینترنت پر سرعت
# فیل /ترینگ
# جمهوری اسلامی
# عوارض اینترنت کم سرعت
# سواد رسانه ای
# تهاجم فرهنگی
# احمدی نژاد

درد بزرگی است که کسی مواضع دولتش را بر حق بیابد اما رفتار مسئولینش را ناشیانه و نادرست ببیند.

من هم مانند تمام جوانان این مملکت با خشم و بغض همه ی مسائل جاری را به نقد غیر منصفانه و چالش نا موجه میکشاندم و تا یک نکته ی مثبت در کارنامه ی آقایان میدیدم آنرا با بزرگنمائی نقاط ضعفش تخطئه میکردم.

جنبش به اصطلاح سبز نعمت بزرگی برای همه ی ما بود.


۱۳۸۹/۰۵/۳۰

کلامی برای اوباما

کلامی برای اوباما 3.0



TRANSLATABLE WITH PROGRAM                      



من ترجیح می‌دهم این نامه را مطالعه کنید که جدیدتر است لینک برای خواندن: >> نامه ی دوم من به اوباما  

I prefer you read this:>>  My next letter to Obama   


                              




رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا جناب آقای باراک حسین اوباما

آمریکا کشوری است که بنیان گذاران بزرگی چون " ابراهام لینکلن " و"جرج واشنگتن" دارد.

کشوری که با اندیشه های مقدسی بنیان گذاشته شده و به برکت آن اندیشه های متعالی به جایگاهی رفیع نیز رسیده است.

بنابراین انتظار تمام انسانهای فرهیخته دنیا از چنین کشوری به واسطه توانمندی و قدرتش، رویکرد اقتدارگرایانه و تهدید نیست.

بزرگی و قدرت صبوری و درایت بیشتر خواهد آورد نه قدرت طلبی و زورگوئی !

تهدید و صدمه زدن به دیگران فقط کار انسانهای ضعیف است و بس.

امروزه هر انسانی که در خاورمیانه کشته می شود فقط بذرنفرتی است که کاشته خواهد شد تا روزی چون علفی هرز برای بشریت مشکل ساز گردد. و شایسته نیست که چنین رویکرد غلطی از کشور شما و با رئیس جمهوری مانند شما صورت پذیرد.



۱۳۸۹/۰۵/۲۸

مصدق، مسلمان سکولار!

# سکولاریسم
# رفرم اسلامی
# کامنتهایم
# محمد مصدق
# سعید حجاریان 



محمد مصدق
یک سکولار یا مظهر و نمادی برای سکولاریسم؟






در رابطه با مقاله ی آقای حجاریان در بانک مقالات فارسی در مقاله ای به همین نام

مصدق، مسلمان سکولار!


آقای سعید حجاریان


چه اصراری به توجیه و تبین تفکر مصدق برای ما وجود دارد؟
آیا تفکرات و دید سیاسی مصدق را که در زمان خودش مطرح بود (اگر بود) با تیز بینی جوان امروز ایرانی قابل قیاس میدانید؟ که میخواهید برای ملت مثال از تفکرات مصدق بیاورید؟
ای کاش حتی میشد تفکر مصدق را مستند به وبلاگی از خود آن مرحوم ! ویا کتابی نوشته شده در سایه ی امنیت آزاد و رها بودن از معذورات ایشان جهت تفسیر و الگو سازی بیان میکردید.


در واقع آیا از کردار مردی که در آن واحد باید با دهها دشمن حقیقی و ماهوی بجنگد میتوان اندیشه اش را استحصال کرد؟

هر کس در هر دوره ی یک قدم اندیشه ی اجتماع ایرانیان را جلو ببرد وام دارش هستیم
آقای مصدق آقای مطهری آقای خمینی آقای بازرگان آقای بنی صدر آقای خاتمی جنابعالی هر کدام اندکی ما را جلو برانید تا آخر عمر ما را مدیون خود کردید و نیازی نیست که همواره از خود و قدما انتظار تبلور اندیشه های معجزه آسا داشته باشیم.


براستی هر نکته ای در عصر خود میتواند مترقیانه و حتی پیامبر گونه باشد ولی در عصر دیگر واپسگرایانه باشد و همانطور که فرمودید اساسا اجتهاد هم همین معنی را می دهد یعنی شرایط زمانی را موثر در تببین ضرورتها و تعیین راهکارها دانستن.


نه خدای نکرده جهت تسخیف اما استدعا دارم نوشته ی تان را در این بخش دوباره بخوانید:


------------------------------
مصدق چگونه مسلمی بود؟ من برای پاسخ دادن به این سئوال، پرسش دیگری را مطرح می کنم و آن این است که آیا می توان هم لائیک (۲) بود و هم مسلم؟ آیا می توان هم سکولار بود و هم مسلم؟ «سکولار مسلم» چگونه ترکیبی است و چه معنایی دارد؟به نظر من «سکولار مسلم» کسی است که عرصه سیاست را از سپهر دین جدا می کند. دین را متعلق به حوزهء خصوصی می داند و سیاست را از آن سپهر همگانی می شمارد. سیاست در چنین نگاهی به عرف عام می پردازد و دین به عرف خاص در سیاست خرد جمعی تصمیم می گیرد و در دین خرد شخصی.دین، شرع است و شرع عرف خاص اما سیاست عرف عام است. مصدق این چنین اعتقادی داشت و در نتیجه «سکولار مسلم» بود یعنی هم مسلم بود هم سکولار.همچنان که مرحوم بازرگان هم در اواخر عمر (هنگامی که خطابهء «خدا و آخرت، هدف بعثت انبیا» را ایراد کرد) «سکولار مسلم» بود. یعنی در حوزهء خصوصی مسلم بود و در حوزهء عمومی سکولار..............

.و در ادامه .........

.......مسلم سکولار با روشنفکر دینی هم تفاوت می کند چرا که روشنفکر دینی می کوشد جامعه و سیاست را دینی کند اما مسلم سکولار چنین تلاشی را در دستور کار ندارد. بازرگان اول روشنفکر دینی بود اما سرانجام مسلم سکولار شد در حالی که مصدق از اول مسلم سکولار بود. مسلم سکولار در واقع تلاش می کند «برای این که سکولار نشویم، سکولار شود.»در این جمله سکولار اول و سکولار دوم تفاوت دارند.سکولاریسم در معنا و واژه اول خود همان گیتیانه شدن است اما سکولاریسم در معنا و واژه دوم «افتراق ساختاری بین نهاد دین و نهاد دولت» را مورد توجه قرار می دهد.بنابراین بهتر است این جمله را این گونه بنویسم که: «برای این که قدسیت زدایی از دین صورت نگیرد باید میان نهاد دین و نهاد دولت افتراقی ساختاری صورت گیرد».--------------------


جناب حجاریان


سکولاریسم یا خرد گرائی به گمان من احتیاجی به رجوع به کردار و گفتار گذشتگان جهت تببین کارکرد و مصادیقش ندارد!


بخصوص سکولاریسم را از اسارت در تقدس بزرگان ملی ما معاف کنید ! چرا که سکولاریسم یا دنیا گرائی دقیقن همین تقدس زدائی از چنین مراجعی است تا عقل بتواند با خرد گرائی حاصله از آن بدون هیچ تعصبی صلاح کار را تعیین کند.


سکولاریسم یعنی بدون بندهای نگاه متعصبانه و محدودیتهای نگاه قدسی به راهکارها اندیشیدن و صلاح کاری یا حکمی یا روشی را تشخیص دادن و بدون هیچ چهارچوبی بجز عقل به اجرا در آوردن


حتی اگر این عمل التزام ما باشد به محدود کردن عملی دیگر در چهارچوب سنت و یا محرمات دیانتی.


به عبارتی دیگر هیچ تناقضی در تفکر خردگرای ما ایجاد نخواهد شد اگر استدلالی تمامن سکولار ، ما را موظف کند به ایجاد قید ، چهارچوب و یا تقدسی که مصلحت بالاتری ما را مجاب به رعایت آن کرده است!


و البته


هیچ تعصبی به جدائی دین از سیاست نخواهد بود ، اگر مصلحت در ایدئولوژیک کردن سیاست کشور، بنا بر ضرورتی عقلانی باشد!




۱۳۸۹/۰۵/۲۶

تا یازده سپتامبر خوش بگذرون!

# طنز

درباره ی شنودک

تا یازده سپتامبر خوش بگذرون (جدی نیست)
  • وای وای وای تو یک ابله ی .....
  • بخدا بخدا ....
  • دیوید فکر کنم الان ....
  • خنثی کننده ی الکترو مغناطیس رو .........
  • ... ساعت منو بزار بیرون .........
  • اون جرج ابله رو بگو بیاد الکس دارم دیوانه ...............
  • اومد!
  • هه هه هه یه یه یه  هی هی هی هی .......
  • ............
  • ...........
  • هه هه هه چطوری میخنده هه هه هه 
  • ........
  • .......
  • جرج جرج !!!
  • هو هو هو هو های های
  • جناب جرج واکر !!!
  • ها ها ها هی هی هی ها؟ جان ؟ بله ؟ هی هی هی
  • حرف جدی جناب پرزیدنت !
  • هه پرزیدنت !

تجدید نظر

روشنفکر واقعی هرگز اندیشه اش را وحی منزل نمیداند و نیک میداند فقط ابلهان همیشه بر یک عقیده مانده اند و آنکس که دیکته ننویسد بی اشتباه خواهد بود.
روشنفکر باید بخواند تفکر کند زیاد در شک نماند و چون به اندیشه ای رسید آنرا اعلام کند بی محبا از نقد شدن و اشتباه کردن و چون به نکته ای قابل تجدید نظر رسید اندیشه اش را اصلاح نماید و چه باک از اینکه بگوید : آقا جان آنچه گفتم و اندیشیدم همه یکسره غلط بود و باطل و اکنون چنین می اندیشم و نیک میدانم هیچ تضمینی نیست که بزودی بر غلط بودن آن پی ببرم .
اما مفتخرم بگویم نه از اشتباه میترسم و نه خود را فریب میدهم و یا جز آنکه می اندیشم به زبان می آورم.

زنده ام چون می اندیشم و سر بلندم چون بی محابا اندیشه ام را اعلام می کنم.


در هر مقطع که تجدید نظری لازم بود با ذکر شماره ی آن (تجدید نظر می کنم 00) اعلام میکنم و مطالب گذشته را با حفظ مطلب به تجدید نظر جدید ارجاع میدهم

عبداللعیم کسوف

من سالها فقه خونده بودم


و سالها در زمینه ی اختراع "یک چیزی توی" اسلام تلاش و مجاهدت کردم اما اشتباه من آن بود که برای به چالش کشیدن اندیشه های ذاله نگاه طلبکی ام را از کتابخانه ی اصلی حوزه (که همان هم یکی از علما نظر به حرام بودن بعضی از کتبش داشت ) فراتر افکندم.


تحصیلات غربی و گرفتن حکم های دنیوی دانشهای فنا پذیر تا مقطع دکترا عملن مرا در مسیرسیه روزی و بی بازگشت تباهی به اصطلاح روشنفکری در غلطانید!

اکنون که منطق اندیشه های سکولاریستی و فلسفه ی غرب را فهمیدم دیگر توان درک اندیشه های ناب نبوی از وجودم رخت بربسته و هر چه تلاش میکنم بین انحرافات تازه آموخته ام با انوار الاهی قدسی علمای اعظام پیوندی ایجاد کنم جز آنکه بیشتر مضحکه ی خاص عام شوم و از هر دو جناح مطرود شوم حاصلی ندارم.
شما بگوئید چه باید بکنم؟
عبداللعیم کسوف

۱۳۸۹/۰۵/۲۳

من اعتراف میکنم!

# از دیگران
# اصلاحات یا تغییر رژیم
# جنبش سبز
# جنبش مغز

از خانم
مهشید راستی تو مثل من نباش / رادیو زمانه

متن زیر بخش پایانی متن نوشته شده خانم مهشید راستی به نام "تومثل من نباش" که در سایت رادیو زمانه می باشد
بدون هیچ توضیح اضافه توجه شما را به آن جلب میکنم.
=============



من اعتراف می‌‌کنم!

من قدم در راه نادانسته‌ای گذاشتم، من بدون شناخت از سران جنبش، آن را حمایت کردم. بدون شناخت از توانایی‌های خودم، فکر کردم که اگر غیر از خواست من شد، تغییرش می‌دهیم.

۱۳۸۹/۰۵/۱۸

چه باید کرد؟ مقصر کیست؟

# حمله به ایران
# جوانان
# کامنتهایم
# از دیگران
# تاریخ ایران


چرا جوانان ما در مقابل موضوع حمله ی آمریکا به ایران (که امری است محال) چنین موضعی دارند؟


نوشته ای از یک وبلاگ روشنفکری با نویسنده ای احتمالن جوان که از معتقدین به تفکرات سکولاریستی است.
لازم به ذکر است که وجوه سکولاریستی اندیشه های ایشان ربطی به مواضع وی در این مورد ندارد.


چه کسی باید پاسخگو باشد و چه باید کرد؟
خواهشمندم قبل از مطالعه ی متن زیر به این نکات توجه فرمائید:


  • چرا جوانان ما تا این حد از همه چیز متنفر و بدون توجه به عواقب آن خواستار سرنگونی رژیم هستند و آنهم به هر قیمتی و توسط هر کس؟
  • چه کسانی مسبب این شرایط بوده و هستند و آیا کماکان اعمالی که منجر به این نتایج گردیده تداوم دارد؟
  • تا چه حد تعمد در این مسائل بوده؟
  • آیا تاریخ سازی و داستان پردازی دیگران در مورد تاریخ ما تا این حد آگاهانه نبوده که اثرات آنرا در همین وجوه فکری هم میتوان دید؟ (خواهشمندم به این نکته توجه ویژه کنید)
این را هم حتما بخوانید: گرگ یا الاغ نادان !


به دلیل مشخص منبع ذکر نمیشود و توجه داشته باشید که کامنت اول و آخر از اینجانب میباشد.


=====================================

سال‌هاي آخر عمر حکومت‌ها را در کتاب‌هاي تاريخ به ياد مي‌آوريد؟

فرستاده شده: آگوست 6, 2010 
تقريبا همه کتاب‌هاي تاريخي، در سالهاي پاياني عمر حکومت‌ها دلايل و شرايط مشابهي براي زوال آنها شمرده‌اند. ازجمله:

۱۳۸۹/۰۵/۱۵

آيامسلمان مي ميرم يا كافر؟!!!

# تویتهایم
# مسلمان بودن
# حق طلبی و حق گوئی
# تویتر
# تویتهایم

یک ویژه گی قابل توجه "تویتر" محدودیت استفاده برای حروف استفاده شده در هر تویت به 140 کاراکتر میباشد.
این موضوع ایجاز گوئی را ایجاب میکند و نوع فضای آنجا هم به نحوی است که این ایجاز به کمک آن امکان طرح افکار را به راحتی بیشتری ممکن میکند.
هر بار من از تویتر نام میبرم وظیفه ی خود میدانم به اعتیاد آور بودن آن تاکید کنم.

  • چهارده بار ازطریق عبارت "آيامسلمان مي ميرم يا كافر"در گوگل به وبلاگم ریفرنس داده شده!آیا کسی میتواند توضیح دهد جویندگان چرا از گوگل میپرسند؟
  • مگه مسلمان بودن شاخ و دم دارد ؟ شما اگر تسلیم حق باشی مسلمانی دیگر! کافر نیستی که!
  • خوب هر کس که حق بگوید و جز آنچه برحق هست تن به چیزی ندهد میشود مسلمان / ملاک حق هم برای هرکس گواه دلش است خود را که گول نمیتوان زد

قدرشناسی!

# کامنتهایم
# احمد شاملو
# قدرشناسی و ایرانیان
# غلامرضا تختی (خودکشی یا قتل)
# فرهنگ


کامنت من در وبلاگ مجموعه ی مقالات جناب آقای مسعود بهنودشاملو به عنوان یک روزنامه نویس


بنظر استاد روی ما زیادی حساب کردند و مانند دانشجویان مقطع دکترا با ما رفتار میکنند
دیگر اصول را نمیگویند .
حرفی وسط می اندازند تا شاگردان که چون پروانه هائی (بعضن هم مگس هائی) دور شمع وجودش گرد آمده اند خود بگویند و در معیت استاد یاد بگیرند.
دوستی شهرت تختی را برتر از شاملو دانستند.
من شخصن از آن بی هنرانی هستم که با عدم درک هشتاد درصد شعرهای شاملو به مرحله ی عبودیت وی نرسیدم
اما انصافن بعضی شعرهایش مانند مصلوب شاملو را فهمیدم و خوشم آمد.
فرق شاملو و تختی در ماندگاری اثرشان است.