# تاریخ ایران
# مستشرقین
# ایران و ایرانی
تاریخ بردگی انسان
دومین گردنهی تاریخی این قوم با تشویق هامان عمالقی با تحریک خشایار شاه به قتلعام ایشان بوجود آمد.
اما تاریخ بشر تاریخ بزرگان ایشان نبود و داستانهای ایشان داستان خلقت بشر نبود
# مستشرقین
# ایران و ایرانی
راز بزرگ باورهای ما
تاریخ بردگی انسان
دوستان عدهای میخواهند با مسدود کردن اینترنت نگذارند کوس رسوائیشان زده شود
و
حقیقتی را در ایران دفن کنند
و
حقیقتی را در ایران دفن کنند
ولی تا دیر نشده باید با رسوا کردن ایشان ایران را نجات دهیم
سر نخ رسوائی امپراتوری ایشان در این سرزمین است
و سالهاست که میخواهند این مدارک را از بین ببرند
تلاشهای ایشان برای تحریف حقایق کاملا نشان از اهمیت این موضوع در سرنوشت بشر دارد
سر نخ رسوائی امپراتوری ایشان در این سرزمین است
و سالهاست که میخواهند این مدارک را از بین ببرند
تلاشهای ایشان برای تحریف حقایق کاملا نشان از اهمیت این موضوع در سرنوشت بشر دارد
حقایق تلخی که جدیدا مکشوف شده را هر چه زودتر بفهمیم بهتر است
رسوائی تاریخ ایران یک موضوع بینالمللی است نه یک موضوع محلی
خواست ایشان بر اینست که این راز به هر قیمتی باید در ایران دفن شود و اگر لازم شود بخاطر آن هر کاری میکنند
همانطور که به بهانهای احمقانه به عراق حمله کردند و توراتها و آثار باستانی موجود در این کشور را از عراق خارج کردند این کار را با ایران هم خواهند کرد
درست است که اندیشهی ابراهیم در زمان خود اندیشهای مترقی و موجب بوجود آمدن اخلاقیات انسان امروز بوده است عقایدی مبنی بر انصاف و نیکوکاری و پرهیز از دزدی و قتل که در زمان خود و در مقابل اقوام وحشی اندیشهای مترقی بود اما به مرور این عقاید وسیلهای شد برای تفوق و سیادت عدهای بر مردم
و این افراد اندیشهی یهودیان را وسیلهی رسیدن به اهداف خود نمودند یهودیانی که بر اثر یک ویژگی خاص سالها تاریخ و اعتقادات بشری را با خود داشتند.
این ویژگی مهم که باعث شد کسانی که به جهانبینی دیگری اعتقاد داشتند نتوانند در مواقع برتری بر این قوم آنها را نابود کنند این ویژگی خاص یهودیان بوده که صفت یهودی بودن از مادر به ارث برسد نه از پدر
این ویژگی استثنائی ریشه در اختلاف بین سارا و هاجر دو زن ابراهیم دارد سارا که از قوم ممتاز تری بود به هاجر که کنیزی مصری بود و فرزندش اسمائیل حسادت میکرد تا جائی که ابرهیم را مجبور کرد اسمائیل و هاجر را به صحرای عربستان برده و آنها را ترک کند.
معبدی که ابراهیم برای خدا درست کرد شد قبلهی فرزندان اسمائیل و فرزندان اسحاق (فرزند دیگر ابراهیم از سارا) همواره تلاش داشتند که خود را از فرزندان کسی که مطرود بود یعنی اسمائیل جدا ببینند و خود را انسانهای برتری میدیدند همان طور که مادرشان همواره در گوش ایشان میخواند که شما چون از من هستید برترید و فرزندان هاجر موجودات پستی هستند
پس رسم بر این شد که ملاک برتر بودن منتسب بودن به رحم برتر باشد و نطفهی پدر نسب فرزند را تعیین نکند
همین رسم ایجاد شده بر اثر یک اختلاف ساده موجب شد که این قوم بتوانند خود را از تمام گردنه های تاریخ سالم عبور دهند
هر بار که قومی بر ایشان تفوق مییافت و مردان و پسران ایشان را میکشت و زنانشان را به اسارت می گرفت باز نسل ایشان از فرزندان قوم مقلوب به واسطهی انتساب با مادر محفوظ میماند و ایشان حامل عقاید و مرام ابراهیم میشدند
اولین گردنهی تاریخی این قوم بعد از اینکه اسرای یهود (فرزندان سارا) در بابل که توسط نیاکان عرب (فرزندان هاجر) بعد از سقوط اورشلیم به بردگی برده شده بودند توسط کوروش آزاد شدند بسلامت گذشت و اجازه یافتند که فرزندان خود را آزادانه آگاه به عقاید خود کنند .
ایشان در زمان خشایار شاه که از جانشینان کوروش بود توانسته بودند در تمام امپراطوری ایران گسترش یابند.
دومین گردنهی تاریخی این قوم با تشویق هامان عمالقی با تحریک خشایار شاه به قتلعام ایشان بوجود آمد.
ایشان با کمک استر ملکهی خشایار شاه از توطئهی نابودی خود مطلع شدند و در کودتائی تمام رقبای خود را نابود کردند و در این منطقه سالها زندگی کردند
در تماس با امپراتوری رم بود که مسیحیت از دامن آن تداخلات بوجود آمد و در این مراحل یهودیان دسته دسته به جای جای دنیا رفتند و هر کدام در مقطعی سازی برای خود زدند مذاهب مختلف اسلام و بابیت و بهائیت و زرتشتیت و تمام این بدعتها حاصل ابتکارات ایشان بود
اما تاریخ بشر تاریخ بزرگان ایشان نبود و داستانهای ایشان داستان خلقت بشر نبود
مبنای اصلی اعتقادات ایشان همان صورت تغییر یافتهی اعتقادات پیشینیان بود که مهد تمدن ایشان به باشکوه ترین شکل در ایران بود
الواح سنگی و گلی و فلزی و آثار معابد مختلف در جای جای این کشور وجود دارد و اگر مردم متوجهی این معابد بشوند و به مطالب لوحهائی که تعداد زیادی از آنها به دانشگاه شیکاگو برده شده پی برند و در آن تفکر کنند به ماهیت اعتقادات خود پی میبرند و این امپراتوری مسیحیت و سرمایهداری غرب را به نابودی میکشاند
مسیحیتی که سالها حافظ مدافع سرمایه داران و این اواخر در رقابت با کمونیسم او را هم از پا در آورده بود
باید حقایق تحریف میشد پس واتیکان و بزرگان یهودیت و حکامی که منافع خود را با اصحاب دین پیوند داده بودند در یک برنامهی حساب شده با اعزام مامورینی به نام باستان شناس اقدام به محو آثار تمدن اقوامی که رقبای اعتقادی قوم یهود بودند شدند تا انسان امروز تصور کند تاریخ یعنی داستانهای کتاب مقدس و باید از دستورات اصحاب دین و زر اطاعت کنند
اسلام به واقع طغیان بازماندگان اقوام دیگر بود که بر علیه ایشان شورید
××××××××××××××××××××××××××××××××××××
ارتباط جعليات تاريخي "ريچارد فراي" و ترويج مكتب ايران
اتفاق ناخوشایندی که یک ماه پیش به وقوع پیوست اهدای قصر به عامل سرويسجاسوسي امريكا است که تنها درخواست یک قبر کرده بود. ریچارد فرای كه به گواه اسناد محکم وزارت اطلاعات دارای سابقه جمع آوري اطلاعات است و ساخت جاعلانه کتاب های کهن برای بریدن گوش دولت ایران و مجموعه داران، با برملا شدن جعلی بودن کتاب قابوس نامه او، که پس از رسوایی، کابوس نامه فرای خوانده شد، یکی از خانه های تاریخی اصفهان را به عنوان هدیه به دلیل آنچه خدمات وی نامیده شد، دریافت کرد.
به گزارش رجانيوز، وزارت اطلاعات در سال 1376 كتابي با عنوان هويت منتشر كرد كه در صفحه 131 اين كتاب كه در 375 صفحه توسط انتشارات حيان به چاپ رسيده، درباره ريچارد فراي آمده است:
«ريچارد فراي چندي پيش به دعوت و تلاش برخي روشنفكران داخلي به ايران سفر كرد و در طول اقامت خود در تهران با استفاده از برخي عناصر نا آگاه اقدام به جمع آوري گسترده اطلاعات محرمانه كرد. ريچارد فراي كه همكاري به ظاهر علمي او با سيا امري آشكار است در اين سفر تا آنجا پيش رفت كه حتي براي جذب برخي مديران اجرايي و آموزشي كشور اقدام كرد كه البته اين تلاش با برخي هوشياري ها ناكام ماند.»
مجتبی مینوی در باره قابوس نامه فرای سخنان شنیدنی دارد؛ وی می نویسد:
«با یکی از دوستان بزرگوار خود که در ردیف علمای درجهی اول استشراق نام برده می شود، در سال جاری در ایتالیا ملاقات کردم و از نسخهی کاپوس نامهی فرای که تا آن زمان دو مقاله درباره آن منتشر شده بود، بحث به میان آمد و چون اصرار این دوست بزرگوار را به مجعول بودن این نسخه شنیدم، گفتم اگر علما فریب این جعل ها را بخورند و فقط گرد آورندگان اشیاي عتیقه، آن ها را به عنوان نسخه کهنه به قیمت هنگفتی بخرند و مبلغی دلار محتاج الیه ما را به ایران بفرستند، چه زیان دارد؟ در این روزها نامه ای از آن دوست به بنده رسید که در آن به براهین متقن و دلایل دندان شکن دعوی خود را اثبات و بنده را اقناع کرده است که کاپوس نامهی فرای قبل از ۱۳۲۱ هجری شمسی وجود نداشته و عقیدهی بنده که این گونه جعل ها ضرری ندارد، باطل بوده است. زیرا که هم از لحاظ لغوی و ادبی مضر است که مشتی لغت تقلبی و غلط در ذهن ما می اندازد و به کتاب ها راه می دهد و هم از جنبهی هنری زیان دارد که اشخاصی مانند ارنست کونل را به دام می اندازد. به این جهت است که بنده از برای جبران خطایی که سابقا مرتکب شده ام که شفاهاً اصالت و صحت این نسخه را تایید نموده ام، خویشتن را مجبور می بینم که مکتوب آن دوست بزرگوار را زمینهی این مقاله قرار داده به مسئولیت خود اعلام دارم که: آن نمونه هایی از نسخه کاپوس نامه ی فرای که منتشر شده، و ما دیده ایم، مجعول است». (مجتبی مینوی، کاپوس نامهی فرای، تمرینی در فن تزویر شناسی، نامهی بهارستان، دفتر پنجم، ص ۱۶۸)
بنابراین ما با دانشمندی که قصد کار علمی آزاد دارد، روبرو نیستیم بلکه با جاعلی روبرو هستیم که مرزی برای جعلیات خود نمی شناسد. به همین دلیل قصد نداریم به سوابق جاسوسی وی بپردازیم زیرا حوزه فکری و نرم افزاری که فرای و امثال او در آن فعالیت می کنند، از جاسوسی مستقیم مهمتر و خطرناک تر است. ریچارد فرای مورخ یهودی از مورخانی است که در یک سده اخیر در تاریخ باستان و اسلام ایران به تحقیقات پرداخته اند. این دسته از مورخان که فارغ از ملیتی که دارند، همگی یهودی هستند به عنوان منبع اصلی ایران شناسی شناخته می شوند. بدون استناد به آقایانی مانند؛ فرای، پوپ، کریستن سن، اشمیت، آستروناخ، کخ، گیرشمن و... نمی توان در باره ایران باستان سخن گفت. این افراد که همگی هویتی مشکوک دارند، عامل اصلی شناساندن تاریخ ایران به خصوص دوره باستان آن شناخته می شوند تا حدی که آنها تاریخ ایران را بهتر از مردم کشورمان می شناسند! مثلا برای نخستین بار سفیر انگلیس در ایران یعنی "سر جان ملکم" از سلسله ای به نام اشکانی در ایران سخن گفت یعنی مردم ایران از وجود سلسله ای با 500 سال قدمت در کشورشان بی خبر بودند و باید یکی از انگلیس می آمد و آنها را از وجود چنین سلسله ای مطلع می کرد. این اتفاق عجیب در مورد تمام تاریخ ایران باستان صدق می کند. تا 150 سال پیش کسی در ایران کوروش و یا برخی دیگر از پادشاهان باستان را نمی شناخت.
این تاریخ سازی که با ایجاد و دامن زدن به ناسیونالیسم ایرانی با تحریف و یا اغراق گویی در باره وقایع گذشته انجام شده، ریشه بسیاری از مشکلات کنونی بهويژه در بین روشنفکران ایرانی است. این تاریخ سازی همزیستی مسالمت آمیز مردم ایران را که سال ها در پناه آموزه های قرآن به خوبی با همسایگان مسلمانشان زیسته اند، هدف قرار داده است. با القای ناسیونایسم قومی در کشور و فریب برخی از روشنفکران شرایطی را پدید آورده اند که متاسفانه حس نفرت و بدبینی از مردم مسلمان منطقه به جامعه فکری (روشنفکری) کشور القا شده است؛ البته این مختص به ایران نیست و این برنامه برای سایر اقوام منطقه نیز پیاده شده است تا جایی که ما در تمام کشورهای مسلمان منطقه به "پانهای" رنگارنگی برخورد می کنیم که بدون هیچ گونه استدلال منطقی برتری طلبی های زیادی را نسبت به دیگران مدعی هستند که تنها ثمره آن ایجاد موج نفرت در بین برخی از مردم مسلمان منطقه از یکدیگر بوده است.
نکته ظریف بحث این است که اگر کسی بخواهد به کتاب و حوزه های فکری روی بیاورد به جرات می توان گفت تنها کالای قابل خرید برای وی در حوزه تاریخ نظرات امثال فرای است به همین دلیل است که شاهدیم دانشگاهیان ما با درصد بسیار بالایی اسیر افکار روشنفکری می شوند و ارتباطشان با جامعه و دنیای واقعی به حداقل می رسد.
در اینجا قصد پرداختن به تمام تاریخ ایران باستان و نقش مورخان یهودی در نوشتن داده های کنونی نیست، بلکه هدف پرداختن به نقش ریچارد فرای است. برای نمونه به یکی از دروغ سازی هایی که وی در مرکز آن قرار دارد و با هدف به حاشیه راندن دین بهوسیله ناسیونالیسم انجام شده، اشاره می کنیم.
وی گرچه خود را هخامنشیشناس جا می زند و در فیلم های تبلیغاتی با موضوع تخت جمشید ظاهر می شود، و حتی به اظهار نظر بزرگترین معماران ایران که از طرف "سازمان نظام مهندسی ایران" بنای تخت جمشید را بررسی کرده و بهطور رسمی گزارش داده اند که این بنا به دلیل ایرادهای متعدد معماری نمی تواند یک بنای کامل باشد، اعتنا نمی کند و در یک همنوایی یهودی آن را محل برگزاری جشن های سالانه معرفی ميكند.
اين در حالي است كه نخستین حفاران در مجموعه تخت جمشید بودند، هرچه می خواستند بدون هیچ تعهدی و هیچ نظارتی انجام دادند. دانشگاه شیکاگو به عنوان نخستین حفار در محدوده تخت جمشید بیش از 30 هزار لوح عیلامی را به آمریکا منتقل کرده و از استرداد آنها به ایران خودداری می کند. با وجود اینکه در مورد هویت عیلامی این لوحه ها به دلیل استرداد ندادن آنها به ایران و یا اجازه دادن به گروه های تحقیقاتی مستقل امکان اظهارنظر قطعی وجود ندارد؛ داستان ها و افسانه های عجیبی در مورد هخامنشی بودن آنها سرداده شده که اغراق های تمام عیاری برای ستایش ایران باستان است. در حالي كه اگر آنها از مطالب گفته شده در مورد هویت آنها اطمینان دارند و ارزش موزه ای زیادی برای لوحه هایی که بیش از صد هزار از آنها در جهان وجود دارد (شامل اکتشافات انجام شده از زیگورات های مختلف) نمی توان قائل شد، سوال این است که چرا دانشگاه شیکاگو از استرداد آنها به ایران خودداری می کند؟
فرای به عنوان کسی که مدعی هخامنشیشناسی است، چطور از ناقص بودن بنای تخت جمشید بیاطلاع بوده و برای یک بنای نیمه کاره داستانهای فراوانی برای برگزاری جشن ها در آن ساخته و به خورد افکار عمومی داده است؟ اگر به اهمیت تخت جمشید برای باستان پرستان و روشنفکران کنونی کشور دقت کنیم و ببینیم که چه تاثیر مخربی به دلیل افزایش حس قوم گرایی در آنها بوجود آورده است؛ آنگاه می توانیم بفهمیم که چرا فرای و دوستان یهودیاش این چنین برای تخت جمشید و هخامنشی ها قلم فرسایی کرده اند و از اسطوره قوم یهود اسطوره ملت ایران ساخته اند. کوروش برای یهودیان بسیار مقدس است و جالب است که نخستین تیم فوتبال یهودیان ایران که در دوره پهلوی راه اندازی شد کوروش نام داشت. جشن های 2500 ساله که اوج تظاهر به قوم گرایی توسط پهلوی های دست نشانده بود در تخت جمشید انجام شد.
جعل کتاب، جعل تاریخ از انسان دانشمند قابل احترام نمی سازد. مرحوم آل احمد مستشرقین را افرادی می داند که از سر بیهنری زبان ملتی را آموخته اند و خود را کارشناس معرفی می کنند اما ظاهرا داستان از این نیز پیچیده تر است زیرا کار این عده تنها کارشناس شدن نیست بلکه تاریخ سازی آگاهانه با قصد نفاق افکنی بین مردم مسلمان منطقه است. با این اوصاف آیا نباید پرسید که اهدا یک خانه تاریخی به جاعلی مانند فرای چه معنایی دارد و آیا نباید علیه جعل های مورخین یهودی مانند فرای، پوپ(که در اصفهان به خاک سپرده شد) و ... با تکیه بر آموزه های قرآنی کاری انجام داد و بسط افکار شرک آمیزی مانند کنار گذاشتن مکتب اسلام و ترویج مکتب ایران را برچید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر