در چهارچوب جمجمه

حقیقت نیازمند انتقاد است ، نه ستایش - نیچه

۱۳۸۹/۰۲/۲۶

اصلاحات یا تغییر رژیم

در وبلاگی بین من و دوستی که هر دو کامنت گذار بودیم تبادل نظری بوجود آمد که تاریخچه ی آنرا در زیر میبینید و در واقع در بخش نظرات این پست  تا اطلاع ثانوی

محملی برای اعلام نظر تمام عزیزان در رابطه با آرزویشان جهت آینده ی سیاسی ایران ایجاد نمود.
شما هم دوست عزیز نظرتان را بگوئید
و لطفن یک نام مستعار برای خود انتخاب نمائید.
خواهشمندم از توهین به اشخاص و عقاید خودداری کنید!



  انسان سکولار در
........خطاب به خانم شادی صدر................
ولی این همه مرید حلقه بگوش و خود باخته مرا از روزی که رژیم عوض شود و چون شمائی نسخه ی مونث احمدی نژاد رژیم انحصار طلب بعدی شود به وحشت می اندازد.
من در راه اصلاح همین حکومت تلاش خواهم کرد و اگر برفرض چون شمایانی جهت سرنگونی رژیم وارد کارزار شوید در سنگر جمهوری اسلامی جانم را هم فدا میکنم!!!
  rha در
انسان سکولار
گفته اید که “……..من در راه اصلاح همین حکومت تلاش خواهم کرد و اگر برفرض چون شمایانی جهت سرنگونی رژیم وارد کارزار شوید در سنگر جمهوری اسلامی جانم را هم فدا میکنم!!!……..”
امیدوارم این کار را نکنید. شادی صدر پدیده ای است که از درون نظام مذهبی جمهوری اسلامی بر آمده. شادی صدر یک فرد نیست، بلکه پدیده ای است که ناشی از ۳۰ سال تحمیل ذهنیت مذهبی و رجحان ان به عقل ومنطق بشری است. تفکر سیاه و سفید یکی از مشخصات تفکر و فرهنگ مذهبی است. جنسیت گرایی را هم جمهوری اسلامی با ۳۰ سال دیوارکشی جنسی بین زن و مرد عملا حاکم کرد. لطفا همه مشکل را از این خانم نبینید. کمی هم مشکل را از خود ما ایرانیها و افراط ها و تفریط هایمان ببینید. زمانیکه خانم صدر در ایران زندان بود (بناحق) بسیاری برای آزادی ایشان کوشش کردند. این به نوبه خود عیبی که ندارد هیچ، بسیار هم خوب است. اما بعضی از مبارزان و فعالان سیاسی برای آنکه ایشان را از زندان خارج کنند، القاب بزرگی را گشاده دستانه به ایشان داده اند، در حالیکه به هیچ عنوان لیاقت آنها را نداشت. عنوان اینکه ایشان وکیل بوده و از موکلینش دفاع میکرده و در این راه زندانی شده، هیچ اشکالی که نداشت هیچ، عین واقعیت هم بود. اما بخشش گشاده دستانه القابی مثل مبارز حقوق بشر و غیره انهم در مورد کسی که بهیچ عنوان سابقه کار سیاسی و تشکیلاتی در این زمینه را نداشت (به علت اختناق در ایران) نامی جز به هم ریختن حرمت کلمات نیست. شما به فرد حقیری کار بزرگی و مسوولیت سنگینی داده اید که ایشان حتی تصوری هم از ان ندارند. آیا ایشان نباید مثل هر کس دیگر از پایین شروع کند و کم کم در یک تشکیلات حقوق بشری بالا بیاید؟ آیا کسی که صرفا دانشکده حقوق را تمام کرده و تمام دیدش هم از مرد سالاری و نگاه به مردان، فرق چندانی با نسل قبل از خودش ندارد (به علت اختناق و عدم روشنگری در ایران) میتواند حتی مسوولیتهای خود را درک کند، چه رسد به ان که آنها را انجام دهد؟ آیا شما حاضرید که مسوولیت جراحی مغز خود را به دست کسی بسپارید که حتی نام ابزار جراحی را هم بلد نیست؟ مگر شما انتظار داشتید که غیر از این اظهارات سخیف، از ایشان چه چیزی بشنوید؟ پست ایشان را هم که بخوانید میبینید که ایشان درست مثل جهادیستهایی از قبیل بن لادن خود را در حال جهاد میبیند و تازه گرم هم شده است مثل همانها، چه بکشد و چه کشته شود پیروز است.
  انسان سکولار در
رها جان
میتوانی تصور کنی که گفتن عبارت “در سنگر جمهوری اسلامی جانم را هم فدا میکنم” از چون منی که یک سلول هم در بدنم ندارم که با این نظام قابل ترکیب شدن باشد چه معنی میدهد؟
این فریاد مرحوم بختیار است که می گفت:
“آقایان دیکتاتوری نعلین از دیکتاتوری چکمه بدتراست”(نقل به مضمون)
چقدر فریاد زد که حالا که شاه تا این حد کوتاه آمده و نخست وزیر من عضو نهضت آزادی شده ام بیائید و از همین نظام کار اصلاح امور را سامان دهیم.
اما از دید مردم آن روزگار مگر بدتر از نظام شاهنشاهی محمد رضا شاه با ان ساواکش و …. بدتر هم میتوانست متصور باشد.
خوب کار به اینجا رسید که همسر شهید باکری می گوید: خدا پدر شاه را بیامرزد کجا ما چنین ظلم هائی از ساواک شاهد بودیم!!!
حال به نظر من حرفهای قشنگ آقای خمینی که از روی دستنوشته های آقای بنی صدر می گفت کجا و سخنان جنون آمیز امثال خانم صدر و سایر بزرگترهایش که مثلن به مردم می گویند جهت نشان دادن مخالفت خود با رژیم آشغال بریزید در خیابان و یا روش ساختن بمب و مسموم کردن آب شرب مردم را به هوادارانشان آموزش میدهند؟!
میترسم و بسیار هم میترسم از آمدن روزگاری که بعد از سی سال دیگر تحمل جنگ و کشتار و تسویه حساب ،مجددن مثلن دختر همین خانم شادی بگوید خدا پدر مادر آقای خامنه ای را بیامورزد کجا ما در زمان او اینچنین بودیم که اکنون هستیم؟!!!
  rha در
انسان سکولار
اگر گفتنش هم برایتان سخت است اصلا نگویید؟ من نمیدانم که چرا ما هیچوقت نباید جز انتخابگری پاسیو بین و بدتر چیز دیگری باشیم؟ چرا حداقل از تاریخ دراز کشور خود نمی آموزیم که بین بد و بدتر انتخابی جز بدترین وجود ندارد؟ آیا جای تعجب است که با چنین دیدی چرا وضع ما روز بروز بدتر میشود و بقول معروف سال بسال دریغ از پارسال.چرا خود ان تغییری نشویم و انی را ایجاد نکنیم که میخواهیم ببینیم؟
در مورد آقای بختیار هم، گر چه حرفهای بختیار را حرفهای قشنگی میدانم ولی دولتش را، حتی اگر مردم ساکت میشدند و به خانه میرفتند و رژیم شاه میماند، در هر حال دولت مستعجل میدانم. چرا، به این دلیل که هر گاه در امریکا یک رییس جمهور دموکرات،. قدرت را از یک رییس جمهور جمهوریخواه تحویل میگرفت، رییس جمهور جدید، شاه را مجبور به اتخاذ اصلاحاتی میکرد و بر وی فشار می آورد تا آزادیها و حقوق مردم را رعایت کند. بمحض آنکه دوره این رییس جمهور دموکرات تمام میشد و رییس جمهور جمهوریخواهی جای آنرا میگرفت، این فشار از پشت سر شاه برداشته میشود و دوباره اش همان اش بود و کاسه همان کاسه. کما اینکه در سال ۴۲ هم که کندی روی کار آمد، ایران شاهد همین اوضاعی بود، از نظر رشد مطبوعات و آزادیها، که ما در سال ۵۷ هم دیدیم. متاسفانه رژیم شاه نشان داده بود که اصلاح ناپذیر است، وگر نه شما فکر میکنید که چرا کاری را که در مصدق با ان محبوبیت ملی و بین المللی نتوانست بکند، آقای بختیار که در مقابلش بضاعتی از نظر سابقه سیاسی نداشت میتوانست به انجام برساند. بختیار شاید از روی سادگی،فقط فرصتی به شاه و درباربرای تجدید قوا میداد که وقتی چراغ سبز خود را از امریکا گرفتند، با نیروی تازه نفس مردم را سرکوب کرده به خانه بفرستند. مگر چند بار باید آزموده را آزمود؟ من این عدم اعتماد به رژیم شاه را درست میدانم و کاری هم که در خلع ید از رژیم شاه بود درست بود، اشتباه این بود که قدرت را از شاه گرفتیم و به شیخ دادیم. و الا که اصلا ای کاش مردم به خاتمی و موسوی هم اعتماد نکنند، که این رژیم هم مثل رژیم شاه ثابت کرده که بهیچ عنوان اصلاح پذیر نیست.
من فکر میکنم که اگر همچنان بخواهیم تماشاگر و انتخابگری پاسیو بمانیم و خود را محدود به انتخاب بین بد و بدتر کنیم، خود بخود دور بدست نیروهای فاشیستی و ارتجاعی میفتد که هیچ احترامی برای حقوق و آزادیهای مردم قائل نیستند. در آنصورت مطمئن باشد که بدترین رخ خواهد داد و باز من و شما همچنان درگیر دور باطل انتخاب بین بد و بدتر خواهیم بود. در صورتی که این رژیم بهر دلیل، از جمله الزام خود خواسته ما به انتخاب بین بد و بدتر، بماند باید منتظر ظهور رهبرانی باشیم که بقول شما برای اعتراض، توصیه به اشغال ریختن و مسموم کردن آب شرب مردم خواهند کرد. در آنصورت باید منتظر ظهور نسل جدیدی از امثال “شادی صدر” ها باشیم که دید و فرهنگ مذهبی و استبدادی خود را در زیباترین بسته بندیهای حقوق بشری عرضه خواهند کرد و باید منتظر روزی باشیم که بگوییم صد رحمت به خامنه ای.
  انسان سکولار در
آقای رها
دو سئوال مرا جواب دهید اگر ممکن است.
در حال حاضر ساکن کدام کشور هستید؟
در انقلاب چه هزینه ای پرداخت کرده اید؟
  rha در
در زمان انقلاب نوجوانی بیش نبودم ولی جوانی ام در جنگ و اختناق سخت. چرا میپرسید؟
  انسان سکولار در
رها جان جواب سئوالم را ندادی
در حال حاضر در کدام کشور زندگی میکنی ؟
در طول انقلاب از نزدیکانت کسی توسط رژیم زندانی و یا به شهادت رسیده است یا نه؟
  rha در
انسان سکولار
ببخشید، ترجیح میدهم راجع به این مسائل صحبتی نکنم. من در خارج کشور هستم ولی ترجیح میدهم که بیش از این صحبتی نکنم. من مساله ای عمومی را مطرح کردم چرا باید این مسائل شخصی شوند؟ اگر بحثی دارید میتوانیم صحبت کنیم ولی تصور نمیکنم که وضعیت خصوصی من تاثیری در صحبتهایمان داشته باشد. ضمنا ترجیح میدهم که اگر صحبتهای سیاسی میکنیم روی سایت خانم صدر نباشد، چرا که به بحث ایشان ربطی ندارد و ممکن است که ایشان خوششان نیاید. آیا میتوانیم روی سایت خود شما صحبت کنیم؟
  rha در
انسان سکولار
نگفتی چرا می پرسی؟ من کینه شخصی ندارم، اگر منظورتان این است.

در بخش نظرات آماده ی تبادل نظر هستم

۷۴ نظر:

انسان سکولار گفت...

رها جان در بخش نظرات میتوانیم گفتگو کنیم.
منتظر اعلام حضورت هستم.

ناشناس گفت...

من فکر کردم که شما پستی دراین باره تغییر دارید. بهر حال اینطور که معلوم است شما به حرفهای من اعتراض دارید. بهر حال خوشحال میشوم نظراتتان را بشنوم.
رها

انسان سکولار گفت...

رها جان
اولن اگر میشود با انتخاب گزینه ی "انتخاب نام و آدرس اینترنتی" و فقط پر کردن نام آن با اسم بامسما یت از این عنوان زشت ناشناس خلاصمان کن.
دومن منظور خط اول را نفهمیدم.

واما اعتراضی به هیچ چیز ندارم جز وضع بد ایران و هیچ چیز نمیخواهم جز بهتر شدن امور و این مهم از هر راهی میسر باشد فرقی نمیکند.

در اینجا http://goo.gl/JvzH اشاره کردم که کسانی که در خارج هستند و یا بسختی زخم خورده ی جمهوری اسلامی هستند درست مانند یک پزشک که مجاز به جراحی عزیزش نیست و یا یک فرمانده که در خط اول نیست نمیتواند خط مشی تحولات را رهبری کند و یا الگوی مبارزاتی باشد.
اما تبادل نظر و گفتگو حتی با یک خارجی هم بلا مانع است چه رسد به یک هموطن .
و مطمئن باش که من نمیدانم از درون این گفتگو با چه نظری بیرون خواهم آمد یا به عبارت دیگر قسم خورده ی عقیده ی فعلی ام نیستم.

ناشناس گفت...

من راجع به حوادث انقلاب بسیار فکر کردم، تحقیق کردم و بارها از خود پرسیدم که آیا روند این اتفاقات میتوانست طوری باشد که به دموکراسی منتهی شود. یکی از چیز هایی که دیدم این بود که آیا آقای بختیار حتی در صورت حسن نیت، میتوانست موفق به کاری شود که مرحوم دکتر مصدق از پس ان بر نیامد. به خاطرات بختیار رجوع کردم و با کمال تاسف هر چه بیشتر خواندم، بیشتر ناامید شدم. بختیار نوشته بود که از آمدن ژنرال هویزر به ایران خبر نداشت. بالاتر از ان حتی از مذاکرات امرای ارتش با هویزر و مالا تهیه طرح بیطرفی ارتش، که ارتش را به خمینی داد، بیخبر بود و از طرح تسلیم ارتش از طریق رادیو مطلع شد. آیا چنین ارتشی که بیشتر خود را پاسخگو به ژنرالهای آمریکایی میدانست تا به نخست وزیر کشور، ابایی داشت که در صورتی که از کاخ سفید چراغ سبزی دریافت کنند، بختیار را برکنار کند، تازه اگر این کار را خود شاه نمیکرد؟این ارتش، علیه مصدق کودتا کرد. بختیار که حتی وجاهت ملی مصدق را هم نداشت و سرنگونیش هزینه بمراتب کمتری هم داشت. من شکی ندارم که اگر بختیار پایش را از خط قرمز بیرون میگذاشت و تصمیم به عملی کردن قولهایش به مردم میگرفت، با آمدن جمهوری خواهان به کاخ سفید، سرنگونی و خانه نشینی اش حتمی بود، همانطور که دکتر امینی قبل از وی خانه نشین شده بود. مرحوم دکتر مصدق هم که در حبس و تبعید خانگی مرد. آیا اساسا شاه با تجربه سه بار خلف وعده و زیر پا گذاشتن قانون اساسی، شایستگی داشت که مورد اعتماد قرار گیرد؟
اگر هم شاه به ایران برگشته بود، من فکر میکنم که در کشور ما هم مثل ترکیه یا مصر، شاه باید حکومت را با آخوندها یا احزاب اسلامی تقسیم میکرد. بهر حال شاه که بخاطر زیر پا گذاشتن قانون اساسی، اساسا تبدیل به شاه مستبد شده بود و مشروعیتی نداشت و مجبور بود که از روحانیون و اسلامیها برای مشروعیت بخشی به رژیمش استفاده کند. یادمان نرود که تقسیم قدرت شاه و شیخ در تاریخ سیاست استبدادی ایران سابقه ای طولانی داشت. مشروطیت هم که در طول ۵۰ سال نقض قانون اساسی مشروطه توسط رضا شاه و محمد رضا شاه، دیگر رمقی نداشت. در بهترین حالت ترکیه یا مصر میشدیم. گر چه شاید بگویید که الان در وضعیتی هستیم که شاید آرزو کنیم که ای کاش جای آنها بودیم. شاید. اما یادمان باشد که مصر و ترکیه در طول ۱۰۰ سال، با سه جنبش مواجه نبودند تا به دموکراسی برسند.
رها

انسان سکولار گفت...

خیلی خوب حال امید داری که چه اتفاقی بیفتد؟
فرض کن دارای نیروئی خدائی برای تغییر آینده هستی آنکاه چه برای ایران رقم میزدی؟

ناشناس گفت...

حالا چرا از بختیار شروع کردم؟ از گفته هایتان استنباط کردم که بخاطر اینکه مردم به بختیار اعتماد نکردند، احساس پشیمانی کردید. من چنین احساسی ندارم. بختیار ممکن است که برای مدتی ساواک را منحل میکرد که کرد. اما تمام این دستاوردها قابل بازپس گیری از مردم بود، همانطور که در زمان مصدق و امینی پس گرفته شد. اصلا یک سوال دیگر، آیا دیده اید که اگر شما به بچه ۶ ساله خودتان دروغ بگویید، بار دیگر به شما اعتماد نمیکند. آیا یک ملت رشید باید به رژیمی که ۳ بار خلف وعده کرد برای بار چهارم اعتماد کند؟
رها

ناشناس گفت...

نمیدانم که چه کار باید کرد. ولی میدانم که آزموده را آزمودن خطاست. ما که نمیخواهیم که مثل، عذر میخواهم خر عصاری دور خودمان بچرخیم. وقت گذاشتن برای اصلاح غیر قابل اصلاح ها چیزی جز اتلاف وقت نیست و ما را هم به جایی نمیرساند. بهتر نیست که این وقت را بر سر پیدا کردن یک راه حل بگذاریم؟
رها

ناشناس گفت...

اجازه بدهید سر راه حل ها تا فردا فکر کنم و دنباله این گفتگو را فردا همین موقع ادامه دهیم. اشکالی که ندارد؟
رها

انسان سکولار گفت...

رها جان
نوشته های من راهم میخوانی؟

من تصور میکنم اگر جبهه ی ملی با بختیار کنار می آمد و وجاهت بختیار بیشتر میشد آقای خمینی هم چاره ای جز تبعیت نداشت چون بنی صدر و بازرگان هم با بختیار ائتلاف میکردند و سپس شورای سلطنت تشکیل میدادند و شاه را خلع و پسرش را به مجرد رسیدن به سن قانونی شاه میکردند با همان قانون اساسی مشروطه و یا حتی با اختیارات کمتر .
اما ما به شاه احتیاج داشتیم همانطور که به رهبر احتیاج داریم .
چرا که ساختار حکومت در کشور ما متکی به نهادهای دموکراتیک مانند آمریکا نیست و اگر صرف رئیس جمهور همه کاره باشد وای بر ما خواهد شد اگر یک احمدی نژاد رئیس جمهور ما شود .
آیا بخاطر نداری اوایل احمدی نژاد چکار میکرد تا اینکه آقای خامنه ای گفت نگران نباشید من اگر ببینم ایشان زیاده روی میکنند خلعش میکنم (کاملن نقل به مضمون) و او هم کمی خودش را جمع کرد .
از همان جا من فهمیدم که نقش یک شاه و یا یک رهبر و یا یک مجلس سنا (آمریکا) و یا یک ارتش ایدئولوژیک (ترکیه) برای یک دموکراسی لازم است.

انسان سکولار گفت...

البته
نمیدانم آمریکا هستی یا جای دیگر اما اینجا ساعت 5 صبح است و ما تا الی الابد وقت داریم در این باره صحبت کنیم چرا که هرگز این بحث در کشور ما پایانی نخواهد داشت!!!

ناشناس گفت...

متاسفانه سرعت اینترنت من خوب نیست وقتی من کامنت را برای شما میفرستم فورا آپدیت نمیشود، بهر حال سعی میکنم با وقفه بیشتری بنویسم، بفرستم و بخوانم. نوشته های وبلاگ شما را هم تقریبا از ۳ روز پیش شروع کردم به خواندنعلم.
در مورد بحث خانم صدر هم، بسیار خوشحالم که بیرون آمدیم. ایشان مثل همین انتحاریها هستند که در هر حال پیروزند، چه بکشند و چه کشته شوند. اینها نمیخواهند کسی را قانع کنند، میخواهند حرفشان را به وی حقنه کنند. بهر حال الان میشود یک حرف درست و حسابی زد.
فرموده اید که ".................................... من تصور میکنم اگر جبهه ی ملی با بختیار کنار می آمد و وجاهت بختیار بیشتر میشد آقای خمینی هم چاره ای جز تبعیت نداشت چون بنی صدر و بازرگان هم با بختیار ائتلاف میکردند و سپس شورای سلطنت تشکیل میدادند و شاه را خلع و پسرش را به مجرد رسیدن به سن قانونی شاه میکردند با همان قانون اساسی مشروطه و یا حتی با اختیارات کمتر ........................"
فکر نمیکنم چنین باشد. چرا که مصدق انقدر وجهه ملی داشت که حتی نیازی به ائتلاف با مراجع سنتی از قبیل کاشانی هم نداشت. مساله اینست که شما با یک سیستم حکومتی و درباری طرف هستید که یا نماینده فئودالیسم است یا نان ارتباطات با قدرتهای خارجی را میخورد. چنین درباری هر گونه تلاش برای آزادی را با شکست مواجه میسازد. این دقیقا همان اتفاقی بود که در مورد مصدق افتاد. مساله با بیشتر کردن وجاهت حل نمیشود، بلکه با خلع ید از عوامل استعمار حل میشود وگر نه که باید شاهد دور بی پایانی از کودتاها بر علیه دولتهای ملی و منتخب مردم باشیم. آیا با ارتشی چنین گوش بفرمان یک ژنرال آمریکایی که قبلا گفتم، شما توقع دارید که دولتی مستقل که صرفا به ملت خود پاسخگو است بتواند در کشور مدیریت کند؟
فرموده اید که ".......اما ما به شاه احتیاج داشتیم همانطور که به رهبر احتیاج داریم......"
من خیلی در بند اینکه اسم مدیر کشور شاه باشد یا رهبر، نیستم. دکتر مصدق را هم با وجود اینکه به سلطنت مشروطه اعتقاد دارد دوست دارم. من بیشتر به فکر محتوای حکومت هستم. شما قبل از اینکه بفرمایید شاه میخواهید یا رهبر، کاندید این پستها را معرفی کنید. مهم اینست که کسانیکه این پستها را اشغال میکنند آیا به حاکمیت مردم اعتقاد دارند یاچنانچه بین خواست خود و ملت اختلافی ببینند، ابایی ندارند که خود را بدامان استعمار بیندازند و حتی مساله نفت را به نفع آنان حل کنند فقط به شرط اینکه از حمایت بیگانگان از حکومت مستبد خود مطمئن شوند. آیا خود را به کمپ استعمار و ارتجاع نزدیکتر میبینند یا به کمپ مردم. بنا بر این ، این درست است که ما به یک رهبری، نیاز داریم. همه ملتها نیاز دارند، منتهی یک رهبری دمکراتیک و پاسخگو به مردم و نه یک رهبری استبدادی. خودتان شاهد هستید که رهبری استبدادی، چه در لباس شاه و چه در لباس شیخ چطور کشوری ثروتمند را ویران و فقیر نموده است.

رها

ناشناس گفت...

-------------------------------------------------------------------------دنباله -----------------------------------------------------------------------------------------


فرموده اید که ".....چرا که ساختار حکومت در کشور ما متکی به نهادهای دموکراتیک مانند آمریکا نیست و اگر صرف رئیس جمهور همه کاره باشد وای بر ما خواهد ........"
اگر قرار باشد که تمرکز قدرت تنها در دست یک نفر یا یک الیت محدودی باشد، دوباره حکومت استبدادی ساخته خواهد شد و محتوای حکومت استبدادی خواهد ماند. حال میخواهد شاه همه کاره باشد خواه رییس جمهور. قرار است کسی همه کاره نبوده و قدرت بین شهروندان پخش شده باشد و گر نه که صرف نظر از شکل حکومت، محتوا همچنان استبدادی است. اگر شما رییس جمهور همه کاره را مثال میزنید، من شاه همه کاره ای مثل فتحعلی شاه را در مقابل میاورم که کشور را به باد غارت داد و درست مثل گوشت قربانی تکه هایی از خاک کشور را به روس و انگلیس میبخشید.
فرمودید که ".............آیا بخاطر نداری اوایل احمدی نژاد چکار میکرد تا اینکه آقای خامنه ای گفت نگران نباشید من اگر ببینم ایشان زیاده روی میکنند خلعش میکنم (کاملن نقل به مضمون) و او هم کمی خودش را جمع کرد............... "
اشتباه نکنید. آقای احمدی نژاد هیچ وقت همه کاره نبوده و نیست و از همان اول هم به دستور رهبر کار میکرده. حداقل این جریانات انتخابات پارسال، باید این را به شما ثابت میکرد. ضمنا نتیجه کار این رهبری هم چندان درخشان نیست که هم حق و حقوقمان را در دریای خزر از دست دادیم و هم در عرصه بین الملی منزوی شدیم.
مثال ترکیه را به عنوان دموکراسی آوردید. گر چه حتما خواهید گفت که ترکیه بمراتب از کشور ما بهتر است. این درست است ولی ترکیه دموکرات نیست. آیا شما شاهد نبودید که ترکیه با اقلیت ارامنه چطور رفتار کرد؟ آیا هنوز که هنوز است اساسا کشتار ارامنه را برسمیت میشناسد؟ کردها را که تا همین چند سال پیش، ترک کوهی میخواند و حتی مانع از برگزاری عید نوروز توسط کردها میشد. پرونده ترک ها در نقض حقوق انسانی اقلیت ها انقدر سنگین است که علیرغم اشتیاق بی حد شان برای ورود به اتحادیه اروپا، آنها را از ورود به اتحادیه باز داشته است. ضمنا ترکیه یکی از مکانهای مناسب برای کار احزاب افراطی اسال لامی مانند القاعده است. آیا شما از میزان رشد بنیاد گرایی در ترکیه مطلعید؟ از فساد و رشوه گیری های سیاست مدارانش نمیگویم که اگر آنها را ندیده یا نخوانده باشید، چنانچه سفری به ترکیه کرده باشید، حتما رشوه گیری پلیس آنرا دیده اید.
مجلس سنا در امریکا هم که فرمودید، تا آنجا که من میدانم نمیتواند روزنامه ها و احزاب را تعطیل نماید یا جلوی کار سازمانهای دفاع از حقوق بشر موسوم به (watch dog ) را بگیرد.
من وقتی از دموکراسی برای ایران صحبت میکنم، بیشتر منظورم دموکراسی سبک اروپایی است که دموکراسی از پایین است. یعنی دموکراسی مثل فرانسه که در ان مردم حرف اول را میزنند و دولت از مردم حساب میبرد و نه دموکراسی الیت مانند امریکا. بهر حال با سابقه جنبش های مردمی در ایران ما استحقاق دموکراسی اروپایی را در کشورمان داریم. من دموکراسی اروپایی را که دموکراسی از پایین است، به دموکراسی الیت ترجیح میدهم، چرا که کنترل مردم در ان بمراتب بیشتر است. تنها عیب دموکراسی اروپایی (و نه دموکراسی از پایین) شکنندگی ان در مقابل نژاد پرستی است که انصافا امریکا این مشکل را کمتر دارد، زیرا امریکا کشوری چند قومی است. من فکر نمیکنم که اگر چنانچه یک دموکراسی در ایران ایجاد شود، این دموکراسی در مقابل نژاد پرستی شکنندگی دموکراسی اروپایی را داشته باشد چرا که کشور ما بهر حال کشوری چند قومیتی است.
رها

انسان سکولار گفت...

در مورد خانم صدر که من اعلام کردم دیگر با این ادا هائی که ایشان به نان نیلو در آوردند

موضوع را شخصی کردند و من دیگر صلاحیت ادامه ی بحث با ایشان را ندارم و از طرفی

بحثی هم دیگر نمانده .
من ساده لوحانه به ایشان گفتم بیائید یک الگو برای مردم شوید و کاری کنید که

دولتمردان ما ببینند نمیتوان بدون پرداخت هزینه حرف مفت زد و ایشان تصمیم گرفتند

که همین مفهوم را با پرداخت هزینه به ایشان تفهیم کنند.

در مورد استعمار و نفوذ و دخالت دول غربی هم خوشحالم که باهم عقیده ی مشترکی داریم و لااقل شما مرا متهم به تئوری توطئه نخواهید کرد.

ما با انتخاب آقای بنی صدر واقعن یک حکومت بی نظیر در خاورمیانه داشتیم اما غربی ها یا بدلیل اقداماتی چون تسخیر سفارت آمریکا و شکستشان در حمله ی طبس (که ای کاش بی عرضه ها یک سوخت گیری ساده را میتوانستند مثل آدم انجام دهند) ویا بدلیل رو دستی که از انقلابیون خوردند چنان بغضی از مردم
ایران به دل گرفتند که جنگ و محاصره ی اقتصادی و نهایتن سرنگونی یک هواپیمای
مسافربری و حمله به دو ناو شکن و... نتوانسته هنوز بغضشان را آرام کند و ما نه تنها با شروع جنگ به تحریک آمریکا به طرف رادیکالیزه شدن رفتیم بلکه بنی صدر هم که هیچ گاه منافع ملی را به موقعیت خود نفروخت در هنگامی که در جبهه ها میجنگید اسیر دسیسه ها شد و خلاصه همان شد که دیدیم.
و باز خدا را شکر که همان آقای خمینی با آن قاطعیت غیر عادیش بود که ما تا حدودی قصر در رفتیم. و در مورد آن فرضیه ی دولت بختیار باید گفت اگر انقلاب ایران تا مرحله ی شورای سلطنت و قانون مشروطه متوقف می ماند یحتمل جمهوری خواهها در امریکا پیروز نمیشدند و تاریخ دنیا عوض میشد.
ما ایرانیها شاید بتوانیم به این افتخار کنیم که با به گند کشیدن خودمان تاریخ دنیا را تکانی داده ایم!!!

اما 1000 میلیارد دلار تا سال 68 ضرر مستقیم و غیر مستقیم جنگ بود و خدا میداند این مبلغ معادل کل دارائی چند کشور جهان است.

محتملن دو سه برابر این مقدار بلکه ده برابر آن هم تا بحال ضرر تحریم دادیم و مثلن آیا الان باید قطر از حوضه ی گازی مشترکمان سه برابر نفت استخراج کند . که چه واقعن؟!
یا ما بنزین وارد کنیم؟

آیا اگر انقلاب نمیشد و یا از مسیر بنی صدر خارج نمیشد ما اینقدر ضرر میکردیم؟


اتفاقن ترکیه از معدود کشورهائی است که من هم رفته ام و هم با صنایع و کارخانه جات آن کشور کار کرده ام .
وای که نمیتوانم افسوس خود را از آنچه آنها لایقش هستند و آنچه هستند بیان کنم !
در برابر آنها الان ما باید حداقل مانند یک کشور اروپائی میبودیم !
البته فرهنگ غنی این کشور را هم نباید در نظر گرفت که علارغم اینکه عمق زیادی ندارد ولی عرض زیادی دارد.
برعکس فرهنگ ما که مثل یک چوب دراز و باریک یک سرش و صل میشود به دو هزار و پانصد سال پیش و هرچه ما افتخار داریم معطوف به همان است که آنهم تقش در آمده که البته اجازه میخواهم اگر مخالفید فقط توصیه کنم به سایت موزه ی بریتانیا بروید و در بخش ایران اشیای 3000 سال پیش تا 500 سال پیش را جستجو و سکه هایش را مشاهده کنید !
کاری که من برای دادن جوابی دندان شکن به آقای پورپیرا انجام دادم و جوابی سخت گرفتم!


اما در مورد احمدی نژاد سخت در اشتباهید.
احمدی نژاد رهبری را قبول ندارد ! او بارها به معاونینش گفته:
"او فکر میکند من رئیس جمهور او هستم من رئیس جمهور امام زمانم"
باشد در آینده ببینید که چطور خامنه ای در فاصله ی بین دو انتخابات دور اول و دوم از ترس آبرویش خودش را پشت احمدی نژاد قرار داد .
میدانید او یک یهودی است . این را با ضرس قاطع میگویم! (یهودی بودن افتخار است اما اینکه یک یهودی الاصل رئیس جمهور جمهوری اسلامی ایران بشود بد دهن کجی ای به مردم ایران است).
امیدوارم فکر نکنید که احمدی نژاد رای نیاورده و مثلن تقلب کرده !
من در ایران هستم و با کارگران و حتی افراد تحصیل کرده سروکار دارم احمدی نژاد دارای اکثریت قاطع ملت در طرفداری خود است و من وحشتم از دمکراسی مورد نظر شما از همین است .

بگذارید راحتتان کنم .
جمهوری اسلامی واقعن خواست قلبی اکثریت مردم است حتی اگر خود ندانند و به ظاهر چیز دیگری بگویند.
به عبارت دیگر هر حکومت دموگراتیک به انتخاب حزبی که شبیه همین جمهوری اسلامی خواهد بود منجر میشود.
و حال وای به روزی که در غیاب یک وزنه ی پاسدار قانون اساسی یک لومپنی چون صدر بشود رئیس جمهور!!!!

انسان سکولار گفت...

ضمنن بابت اینکه لغت "حقنه" را به من آموختی بسیار سپاس!
خیلی بدرد میخورد.

ناشناس گفت...

اجازه بدهید که از آخر شروع کنم. من بسیار متاسفم که باید لغت حقنه را شما از من یاد بگیرید. چیز خوبی نیست و امیدوارم که شما هرگز از ان برای تحمیل استفاده نکنید.این از این.
گفته اید که " .....و حال وای به روزی که در غیاب یک وزنه ی پاسدار قانون اساسی یک لومپنی چون صدر بشود رئیس جمهور!!!!....." جناب مگر رییس جمهور ما الان کیست. حرفهای لمپنی اش را نشنیده اید؟ متاسفانه خانم صدر دست پرورده همان نظام است. ادبیاتش و طرز نگاهش دقیقا نگاه غیر علمی و سیاه و سفید مذهبی است که شما از امثال رهبر میبینید. دائم فکر میکند که دشمن (در این مورد یعنی مردان) علیه وی و زنان مشغول دسیسه چینی هستند و دن کیشوت وار به آسیاب های بعدی حمله میکند. آیا این طرز نگاه برای شما تداعی گر نگاه رهبری و مجموعه زیر دستش به جهان و محیط پیرامونی نیست؟ اگر به کامنتهایی که پست خانم صدر در آنجاست دقت میکردید، میدیدید که اکثریت قریب به اتفاق خانمها از دیدگاه مرد ستیزانه وی حمایت میکردند. ان اقلیتی که مخالفت کردند، اتفاقا خانمهای ایرانی ساکن غرب بودند. بواقع که پستهای خانم صدر اگر چیزی هم نبود حداقل آیینه ای بود برای مقایسه دیدگاه آلوده به استبداد ایرانی و دیدگاه آزادی خواهانه تربیت و فرهنگ غربی.
گفته اید که "......جمهوری اسلامی واقعن خواست قلبی اکثریت مردم است حتی اگر خود ندانند و به ظاهر چیز دیگری بگویند......"

این گفتار با گفتار بالاتر شما که حذف بنی صدر را نتیجه دسیسه چینی اسلامیستها و کودتای آنها برهبری خمینی بر علیه بنی صدر از یک طرف و قدرتهای خارجی از طرف دیگر دانسته اید، جور در نمیاید. خوب اگر خواست ملت ایران است که با کودتا سر کار نمیاید. بهتر است در یک انتخابات آزاد هم ان دولت نامطلوب را کنار بگذارند تا وجهه قانونی به چنان عزلی بدهند، بجای روی آوردن به کودتا و نهایتا پرداخت هزینه های آتی ان. اگر نبود "برکت جنگ" و مشروعیت دفاع از کشور، حاکمیت بزحمت میتوانست از عواقب چنین کودتایی بر علیه رییس جمهور منتخب و دموکرات و نابودی باقیمانده احزاب و سرکوب اعضا و هواداران ان احزاب، جانی سالم بدر ببرد.

گفته اید که "به عبارت دیگر هر حکومت دموگراتیک به انتخاب حزبی که شبیه همین جمهوری اسلامی خواهد بود منجر میشود"
این هم با حرفهای بالاتر شما در تناقض است حزب جمهوری اسلامی با تمام تلاشش نتوانست کاندید خود را به کرسی ریاست جمهوری برسند. در ان زمان گفته میشد که جمهوری اسلامی فقط حمایت ۵% جامه را با خود دارد. بنی صدر در خاطراتش میگوید که وقتی این مطلب را با بهشتی در میان گذاشته، بهشتی به وی گفته که همین ۵% هم برای ما کافی است. اگر حمایت مردمی داشتند، نه نیازی به چماقداری داشتند، نه نیازی به کودتا و کشتار مردم. ان چیزی که منجر بروی کار آمدن احزاب فاشیستی میشود، مثل حزب جمهوری اسلامی، ناآگاهی توده های مردم است که در اثر شرایط اختناق حاصل میشود. اگر فضا باز باشد و افراد با نظرات مختلف بتوانند حرفهای خود را بگوش مردم برسانند، این گونه احزاب فاشیستی و افراد وابسته به ان، راهی برای رسیدن به قدرت ندارند. همیشه شرایط اختناق بهترین فرصت را برای شیادانی فراهم میکند که میتوانند عکس مار به دیوار کشیده و عده ای را دنبال خود بیندازند. بهر حال ۵۰ سال اختناق پهلوی بهترین فرصت را برای ناشناخته ماندن روحانیون و جاه طلبی های آنها برای مردم، فراهم کرد. ضمنا انقلاب ایران زمانی به پیروزی رسید که شیعه، تاریخی از مظلومیت را به دوش کشیده بود با کوله باری از وعده های عدل علی و ساخت بهشتی آرمانی بر روی زمین. چه کسی میتوانست آنرا حتی بزیر سوال بکشد. ۳۰ سال وقت لازم بود تا پوچی ان ادعا ها بر همگی معلوم گردد و بطلان نظریه ولایت فقیه و عدم توانایی اش در تحقق وعده های ان برای ساختن جامعه ای آرمانی، به اثبات برسد. بهر حال یک اصل مسلم اینکه اگر چیزی یا کسی را بهر دلیل نتوانی به پرسش و نقد بکشی، همان میشود پناهگاهی برای پنهان شدن عوامل استبداد و استفاده از به عنوان سپر دفاعی و تهاجمی علیه مردم.
رها

ناشناس گفت...

----------------------------------------------------دنباله -----------------------------------------------------------------------------------------
گفته اید که ".....................................................اما در مورد احمدی نژاد سخت در اشتباهید.
احمدی نژاد رهبری را قبول ندارد ! او بارها به معاونینش گفته:
"او فکر میکند من رئیس جمهور او هستم من رئیس جمهور امام زمانم"
باشد در آینده ببینید که چطور خامنه ای در فاصله ی بین دو انتخابات دور اول و دوم از ترس آبرویش خودش را پشت احمدی نژاد قرار داد ......................."
استفاده خامنه ای از احمدی نژاد برای آنکه پشت وی پنهان شود دلیل بر مستقل بودن احمدی نژاد نیست. اگر یادتان باشد، خمینی هم بین جناح های مختلف بند بازی میکرد. یک موقع حامی بنی صدر بود و یک موقع حامی حزب جمهوری اسلامی و بهشتی و در و دسته اش. بعد از انهم، در زمان ریاست جمهوری خامنه ای (جناح محافظه کاران دست راستی)، گاهی به خامنه ای میزد، گاهی به موسوی (جناح خط امام). با اینکار هم خود را بالاتر از دعواهای جناحی قرار داده و به عنوان فصل الخطاب به دو طرف دعوا قالب میکرد و هم اینکه تقصیر ها را خود به گردن نمیگرفت. نهایتا خودش هم دعواهای جناحی را حل و فصل میکرد، بهمان ترتیبی که خود صلاح میدانست. حالا همین کار را خامنه ای دارد میکند که الحق والانصاف درسش را از استادش خوب فرا گرفته. بهر حال الان که مردم دارند شعار مرگ بر اصل ولایت فقیه را میدهند، آقای خامنه ای، با این حرفها هم باید احمدی نژاد را همه کاره و مقصر تقلب، کشتار و تجاوزها نشان دهد. احمدی نژاد دقیقا همان نقشی را دارد بازی میکند که موسوی و خط امامیه در دهه ۶۰ برای خمینی بازی میکردند.
گفته ید که "..... (یهودی بودن افتخار است اما اینکه یک یهودی الاصل رئیس جمهور جمهوری اسلامی ایران بشود بد دهن کجی ای به مردم ایران است)......"
چرا یک رییس جمهور یهودی دهن کجی به مردم ایران است؟ نه ، اصلا این را قبول ندارم. چرا مقامات بالا باید در انحصار شیعیان دوازده امامی باشد. چرا سنی نباید مقامی داشته باشد. چرا یک یهودی یا مسیحی نباید مقامی دولتی داشته باشد. دهن کجی به ملت ایران آنست که ۳۰ سال است راست راست راه میروند و به مردم ایران دروغ میگویند. دهن کجی آنست که دختر و پسری را بجرم آنکه در خیابان با هم راه میروند دستگیر میکنند آنوقت خودشان حرمسراها و صیغه های آنچنانی و روابط انچنانی تر دارند و آقا زاده هایشان هم مشغول قاچاق دختران ایرانی برای خودفروشی به کشورهای عربی هستند. چرا شیخ یک شیخ نشین کوچک انقدر پر رو شده که هم ادعای ارضی نسبت به ایران دارد و هم نسبت به نام خلیج فارس مدعی شده اند. معلوم است چطور برای همسایه ای ارزش قائل باشد که دخترانش در فاحشه خانه های دبی مشغول خودفروشی هستند. من از رییس جمهور انتظار دارم که حقوق و آزادیهای انسانی مرا تضمین کند و تا زمانیکه اینکار را میکند من اصلا کاری به دین و آیین و خدای او ندارم. اگر هم اینکارها را نکرد باید کنار برود صرف نظر از اینکه دین و آیین اش چیست.
رها

ناشناس گفت...

-------------------------------------دنباله----------------------------------------------------------------------
در مورد دموکراسی ترکیه گفته اید که ".......اتفاقن ترکیه از معدود کشورهائی است که من هم رفته ام و هم با صنایع و کارخانه جات آن کشور کار کرده ام .
........."
من نمیدانم چرا هر وقت صحبت از دموکراسی میشود اولین چیزی که دیده میشود همین زرق و برق ظاهری است. اینکه دموکراسی نیست. تمام اینها با یک جنگ یا با سلطه یک گروه افراطی اسلامی براحتی هدر میرود. آلمان پس از جنگ جهانی دوم کشوری بکلی ویران بود که در مدت کمتر از ده سال ساخته شد. زیر ساخت راستین هر کشوری آدمهایش هستند. ادم مدرن لازم نیست لباس کریستین دیور بپوشد، با همان ردا و عبا هم مدرن است، همانطور که امثال خانم صدر با صدها نوع لباس آخرین مدل غربی با مادر بزرگ چادر چاقچوری خود از لحاظ ذهنیت و نوع نگاه فرقی ندارند. ترکیه ممکن است بسیار از لحاظ کارخانجات جلو باشد همانطور که ما هم در زمان شاه تمامی این چیز ها را داشتیم. تنها چیزی که غائب بود، آزادی بود که بدون ان تربیت انسان مدرن و آزادیخواه و آگاه، غیر ممکن است. نتیجه اش هم ظهور جمهوری اسلامی و ولایت فقیه و از بین رفتن همان مظاهر پیشرفت بود. خلاصه آنکه این انسان است که تمدن و کارخانه را میسازد نه بر عکس.
منظورتان را از "و باز خدا را شکر که همان آقای خمینی با آن قاطعیت غیر عادیش بود که ما تا حدودی قصر در رفتیم" نفهمیدم. از چه چیزی قصر در رفتیم؟

گفتید که " ما با انتخاب آقای بنی صدر واقعن یک حکومت بی نظیر در خاورمیانه داشتیم اما غربی ها یا بدلیل اقداماتی چون تسخیر سفارت آمریکا و شکستشان در حمله ی طبس (که ای کاش بی عرضه ها یک سوخت گیری ساده را میتوانستند مثل آدم انجام دهند) ویا بدلیل رو دستی که از انقلابیون خوردند چنان بغضی از مردم
ایران به دل گرفتند که جنگ و محاصره ی اقتصادی و نهایتن سرنگونی یک هواپیمای
مسافربری و حمله به دو ناو شکن و... نتوانسته هنوز بغضشان را آرام کند و ما نه تنها با شروع جنگ به تحریک آمریکا به طرف رادیکالیزه شدن رفتیم ......."
غربیها از خیلی چیز ها میتوانند بغض داشته باشند اما اگر ما یک حکومت مردمی داشتیم امکان نداشت که دسیسه های غرب موثر واقع شود. بخشی از هیات حاکمه برای قبضه قدرت با غربیها وارد معامله شد. نتیجه اش "ایران گیت" و "اکتبر سورپریز" شد. حتی در کودتای ۲۸ مرداد هم اگر دربار به امریکا و اینگلیس مراجعه نمیکرد، غرب مجبور میشد که در مقابل خواسته ملی ایرانیها سر تعظیم فرد آورد.
رها

ناشناس گفت...

--------------------------------------دنباله ----------------------------------------------------------------------------------
مگر شما ندیدید که در زمان جرج بوش، وقتی امریکا بدنبال جمع کردن متحد برای حمله به عراق بود و فرانسه حاضر به تمکین نبود، جرج بوش و رفقایش چطور با فرانسه و رییس جمهور ان حرف میزدند و با چه لحنی با آنها برخورد میکردند. اصلا انگار که رییس جمهور فرانسه نوکر اینهاست به وی دستور میدادند. منتهی رییس جمهور فرانسه بر خلاف دربار شاه یا حزب جمهوری اسلامی و خط امامیها از حمایت مردمی برخوردار بود و با همان حمایت، در مقابل زور گویی و درشت گویی های مشمئز کننده امریکا ایستادند. خلاصه اینها بدشان نمیاید که حتی فرانسه را تبدیل به نوکر خود بکنند. بنا بر این الاو بر جنگ با مطامع قدرت های خارجی، باید حتما یک خانه تکانی اساسی هم در داخل انجام دهیم، چرا که دسیسه خارجی هرگز نمیتواند بدون کمک گروه های سرکوبگر و فاشیستی داخلی به موفقیت برسد. بهمین دلیل هم مبارزه دکتر مصدق دو وجه داشت، یک وجه خارجی که معطوف به ملی کردن نفت و خلع ید از خارجیها در صنعت نفت بود و دیگری اجرای قانون اساسی برای استقرار دولتی دمکراتیک . این رادیکالیزه شدن فضای بعد از جنگ هم نتیجه سلطه حزب چماقدار جمهوری اسلامی و فاشیست های خط امامی امثال موسوی بود که بدون همراهی جمهوریخواهان آمریکایی و بسته شدن فضای بین المللی امکان نداشت.
گفته اید که "...............فرضیه ی دولت بختیار باید گفت اگر انقلاب ایران تا مرحله ی شورای سلطنت و قانون مشروطه متوقف می ماند یحتمل جمهوری خواهها در امریکا پیروز نمیشدند و تاریخ دنیا عوض میشد............"
من نمیدانم ما چرا فکر میکنم که اینقدر مهمیم که تاریخ دنیا را تغییر داده ایم. من قبول دارم که ما هم مثل هر ملت دیگر از بازیگران تاریخ هستیم ولی از انچنان قدرت مادی برخوردار نیستیم که تاریخ را تغییر دهیم. حزب جمهوری خواه هم خواه و نا خواه از آنجا که جز احزاب امریکا است روزی که ماموریت حزب دموکرات تمام میشد و تاریخ مصرفش بسر میرسید، دوباره به قدرت بر میگشت. از ان گذشته چرا باید همیشه استخوان لای زخم گذاشت و پایگاهی در داخل گذاشت برای بازگشت بیگانه. کدام کشوری اینکار را میکند که ما بکنیم. بقول دکتر مصدق ما فکر کردیم که با بستن در سفارت انگلیس، از دسیسه های ان خلاص میشویم غافل از آنکه، تا دربار هست انگلستان نیازی به سفارتخانه ندارد. این حرفها را مصدق بعد از کودتای ۲۸ مرداد زد و میتوانید تصور کنید که زدن این حرفها برای کسیکه معتقد به سلطنت مشروطه بوده چقدر دردناک است و عمق نارضایتی و نا امیدی وی به دربار را نشان میدهد. سلطنت همیشه در ایران حافظ ایران بوده در برابر انیران(غیر ایرانیان). در ۲۸ مرداد سلطنت رسما تبدیل شد به شعبه ای از انیران در ایران. چنین سلطنتی خود به خود فلسفه وجودی خود را نقض کرده و موضوعیت خود را از دست داده. چنین درباری شاخه ای از وزارت امور خارجه کشورهای بیگانه است که هر وقت بخواهند میتوانند از طریق ان علیه عمل و آرزوها و مساله مردم ایران دسیسه چینی کنند. چطور با چنین درباری میتوان دستاوردهای آزادی خواهانه جنبش مردم را میشود حفظ کرد؟ چطور به چنین درباری میتوان اعتماد کرد؟
رها

ناشناس گفت...

ضمنا میتوانم از شما خواهش کنم که ظرفیت پنجره پیغامتان تا بالا ببرید. این پنجره بیش از ۴۱۰۰ کاراکتر را ارسال نمیکند. ممنون.

انسان سکولار گفت...

رها جان
من مدتی برای اینکه ببینم آیا پارتنرم راضی میشه از خیر نگاه جنسیتیم به اون بگذرم مرخصی هستم .
اما توپ رو میندازم تو زمین تو تا حالا من باشم که هرچی تو میگی رد کنم :)
اولن خوبه بدونم کجا هستی ؟
دومن چرا اینقدر با نظام شاهنشاهی مشکل داری ؟ شاید صادقانه بگی که چه تعامل بدی خانواده ات با آن رژیم داشته؟
بنظر من هیچ نظامی فی النفسه بد نیست .
مثلن فکر میکنی نظام آمریکا یک لیبرالیسم واقعیه ؟
نمیدونی آمریکا و جهان رو چند میلیاردر گردن کلفت میچرخونن؟
(سریال فرار از زندان روم تاثیر نذاشته بخدا).
اگر بنا رو بر حال افراد بزاریم همین آقای خامنه ای چشه اگر خودش هم احترامش رو نگر داره و در مورد قتل ندا چیزی نگه؟
فکر میکنی اگر رجوی یا رضا پهلوی سر کار باشن من میتونم حرف بزنم؟
باور کن زودتر از اینا من رو میندازن تو سیا چال.
من با جنبش سبز مخالف بودم در حالی که آرزو میکردم احمدی نژاد رای نیاره ولی دیگه اگر ما ادعای لیبرالیسم داریم نباید حرفی بزنیم وقتی میریم پای صندوق و یعنی انتخابات رو به رسمیت میشناسیم و بعد کاندید مورد نظر ما انتخاب نمیشه مغلطه را بندازیم!
اما اگر میخواستن به موسوی و کروبی تعرض کنند من خودم میرفتم به اعتراض تا آخرش!

حالا بگو تو اگر قدرت ماوراء طبیعت داشتی چی برای ایران آرزو میکردی ؟
فعلن تا بعد 

انسان سکولار گفت...

راستی افزایش حجم باکس نظرات که از دستم من برنیومد.
ولی خدا رو شکر کن مثل بعضی ها توهم برم نمیداره که چه آدم مهمی هستم و چه قدرتی میخواد سایتمو هک کنه که کنترل کلمه رو فعال کرده باشم!!!

ناشناس گفت...

"....... چرا اینقدر با نظام شاهنشاهی مشکل داری ؟ شاید صادقانه بگی که چه تعامل بدی خانواده ات با آن رژیم داشته؟"
قبلا هم به شما گفتم که مشکل شخصی با نظام شاه ندارم و آنرا از نظام فعلی بمراتب بهتر میدانم، ولی آنرا مسبب و علت العلل بیشتر مشکلات امروز میدانم. بسیاری از پایه گذاران این نظام مثل بهشتی و باهنر از مقامات بالایی در رژیم قبل برخوردار بودند. رژیم شاه از آنجا که مشروعیتی نداشت به آخوندها پر و بال زیادی داد در اواخر قدرتش. اگر ملی، کمونیست، چپ و راست بیرحمانه به دست ساواک سرکوب میشدند، مسجد در امان بودند تا روضه خوانها به فریفتن مردم مشغول باشند و انتقادهایی هم اگر میکنند به شاه، این انتقادها از منظری بسیار عقب مانده و ارتجاعی بود. بهر حال حاکمیت فعلی از جهتی ادامه گذشته شاهنشاهی است. در کشور ما شاهنشاهی فلسفه وجودی خود را از دست داده همانطور که قبلا هم اشاره کردم.

"بنظر من هیچ نظامی فی النفسه بد نیست ."
این درست است. باید به محتوا نگاه کرد. آیا ما هرگز در کشورمان پادشاهی مشروطه به شکل انگلستان داشتیم؟

"مثلن فکر میکنی نظام آمریکا یک لیبرالیسم واقعیه ؟ نمیدونی آمریکا و جهان رو چند میلیاردر گردن کلفت میچرخونن؟(سریال فرار از زندان روم تاثیر نذاشته بخدا)"
امریکا لیبرالیسم واقعی دارد منتهی دموکراسی پخته و جا افتاده ای ندارد. همانطور که گفتم دموکراسی امریکا، دموکراسی الیت است. اینهم بر میگرده به تاریخ این کشور که در ان بر خلاف اروپا، دموکراسی با جنبشهای بزرگ آزادیبخش از قبیل انقلاب کبیر فرانسه بدست نیامده بلکه در واقع از طریق قانون اساسی مترقی این کشور به مردم داده شده. این قانون اساسی را عده ای از روشنفکران آمریکایی نوشته اند. بهمین دلیل هم هست که جرج بوش زمانیکه خواست آزادیهای مردم را بگیرد، این کار را تقریبا بدون هیچ مقاومتی از طرف آمریکایی ها انجام داد. تصور چنین چیزی در فرانسه محال است. بهر حال چیزی که آسان بدست بیاید، آسان هم از دست میرود. بهمین دلیل هم هست که من دموکراسی اروپایی را مثل فرانسه یا اسکاندیناوی ترجیح میدهم.
"اگر بنا رو بر حال افراد بزاریم همین آقای خامنه ای چشه اگر خودش هم احترامش رو نگر داره و در مورد قتل ندا چیزی نگه؟"
من به شخص آقای خامنه ای کاری ندارم.ولی ولایت فقیه یک مقام استبدادی است که به هیچ کس هم جواب نمیدهد و این سرمنشاء همه بدبختیها است. در تئوری قدرت میگویند که قدرت فاسد میکند. با این تعریف، قدرت مطلقه فاسد کننده تر است. من نفهمیدم منظورتان چیه از اینکه در مورد قتل ندا چیزی نگه؟ آقای خامنه ای چی میخواهد بگه در مورد قتل ندا، اگر مسوول نیست. اگر هم در این قتلها و تجاوزات مسوله که باید جواب بده.
"فکر میکنی اگر رجوی یا رضا پهلوی سر کار باشن من میتونم حرف بزنم؟‎ باور کن زودتر از اینا من رو میندازن تو سیا چال."
احتمالا نه. نفهمیدم این چه ربطی به حرف من دارد. من کی رجوی یا رضا پهلوی را تبلیغ کردم؟
"من با جنبش سبز مخالف بودم در حالی که آرزو میکردم احمدی نژاد رای نیاره ولی دیگه اگر ما ادعای لیبرالیسم داریم نباید حرفی بزنیم وقتی میریم پای صندوق و یعنی انتخابات رو به رسمیت میشناسیم و بعد کاندید مورد نظر ما انتخاب نمیشه مغلطه را بندازیم!"
من فرقی اساسی از نقطه نظر مطالبات آزادیخواهانه و اساسی مردم و جامعه بین دو کاندیدا نمیبینم و پای صندوق رای رفتن را هم بیفایده میدانم. ولی اگر شک و شبهه ای وجود دارد، این باید توسط یک نهاد مورد قبول طرفین بررسی شود و برای مردم توضیح داده شود. بهر حال مردم حق دارند که راجع به هر چیزی توضیح بخواهند.

"اما اگر میخواستن به موسوی و کروبی تعرض کنند من خودم میرفتم به اعتراض تا آخرش!"
خوب بله مسلمه. گر چه من هیچ یک از این دو را تایید نمیکنم ولی اینها باید زنده و سالم بمانند. آقایان موسوی و کروبی هم راجع به جنایاتی که در ان دست داشتند، یعنی جنایات دهه ۶۰، باید در یک دادگاه صالحه جواب بدهند.

"حالا بگو تو اگر قدرت ماوراء طبیعت داشتی چی برای ایران آرزو میکردی ؟"
دموکراسی، دموکراسی، دموکراسی. آزادی، آزادی، آزادی.
رها

انسان سکولار گفت...

رها جان
اول از هرچیز ظاهرن تمایلی به گفتن محل زندگیت نداری که اصراری نیست.
دوم خواهشی داشتم و آن پرهیز از استفاده از عبارات توهین آمیز برای تمام شخصیتهای حقیقی در حدود قانون باالاخص آقای خامنه ای و آقای خمینی می باشد.
صرف نظر از اینکه ایشان بخصوص آقای خمینی مورد احترام بخشی از مردم کشور هستند استفاده از عبارات تحقیر آمیز تخطی از قانون میباشد و میدانی که علارغم اینکه هیچ احدی حتی نزدیکانم شخصیت مجازی من را نمیشناسند اما من دلیلی نمیبینم که وقتی میتوان نظر و عقیده یمان را در چها رچوب قانون بیان کنیم مرتکب جرمی بی فایده شویم و بهانه ای جهت عده ای نابخرد که اساسن مایل به پرونده درست کردن برای دیگران هستند ایجاد کنیم.
بهر حال من هنوز در درون این نظام زندگی میکنم و معتقد به رعایت قوانین این نظام هستم و اصلن این را هنر نمیدانم که شروع به بزرگنمائی بهتان وار نمایم و با انجام اقدامات خلاف قانون اثر بخشی کارم را از بین ببرم.
چرا که من بدنبال کسب وجهه نیستم تا اینکه بخواهم از طریق تحمل مجازات و کسب وجهه ی یک مبارز از این طریق باشم.
از طرفی به هر حال در هر مملکتی یک خط قرمز وجود دارد . حال میخواهد قانون اساسی آن باشد و یا شخصیت اول . و البته که انتقاد همواره لازم و باید است.کما اینکه من اشاره داشتم که رهبری باید خود احترام خویش را نگه دارد و سخنانی مانند قاتل ندا سیا است بر زبان نیاورند.
و باز البته معتقدم بعد از رهبری رئیس جمهور باید فحش خورش از مردم عادی بالاتر باشد همانطور که در غرب هم هست چرا که شما در حالت عادی به کسی نسبت ناروائی بدهی طرف شاید برگرداندن حیثیتش سخت باشد اما رئیس جمهور چون مطبوعات خودشان هر نکته ای را بررسی و ته تویش را در می آورند و از طرفی باید کسی از ترس مجازات و ناتوانی در اثبات اتهامش مجبور به سکوت نباشد باید مقامات مسئول حد قانونی مجاز شان برای ادعای مدعیان بالا تر باشد. اما باز هم دلیلی به توهین نیست و خوشبختم که شما هم این نکته را رعایت میکنید.
اینجاست که من لازم میدانم که تاکید کنم استفاده از عبارات امام و یا رهبری و یا حضرت رعایت اداب عرفی مقتضی در یک متن عمومی است.
اما در مورد جمهوری اسلامی توجه داشته باشید که بنی صدر هم یک انشعاب و با یک ورژن مطلوبتر از جمهوری اسلامی بود و دیدیم که نقطه ی متعادل تر حکومت همان مدل استبدادی تر آن بود به واقع با ضربه ی جنگ حکومت به سمت استبداد رفت حال از نوع اسلامی اش.
درد اینجاست . هیچ فرق نمیکند رها جان اگر من هم بشوم شخص اول به زودی یا سرنگون خواهم شد و یا مجبور به محدود کردن آزادی خواهم گردید. در ادامه بیشتر توضیح میدهم.

انسان سکولار گفت...

اما این شاه نبود که شیخ را نگه میداشت بلکه این مردم بودند و هستند که طرفداران و حامیان روحانیت و دیانت هستند.
ببینید ! دین از روز اول برای ایجاد پشتوانه ی روانی و ایجاد مشروعیت برای اعمال و افکار بشر ساخته شده و ملت ایران هم مثل تمام مردم دنیا به آن احتیاج دارند.
شاه هم یک بشر مثل سایر ایرانیان بود و او هم احتیاج به کسب مشروعیت الاهی برای کارهایش بود که باید از صاحبان کالا خریداری میشد.
امروزه ما شاهدیم که چطور کثیف ترین تجار و معامله گران در ایام محرم و رمضان با اطعام و نذرهای آنچنانی روان آلوده ی خود را تسکین میدهند و خوب میدانید که روحانیون هم از بزرگترین حامیان بازاریان و به عبارتی حامیان خود میباشند و عده ای اساسن بخشی از انرژی انقلاب را در اقدامات خشن دولت هویدا در کنترل بازار میدانند.
اما در مورد مانورهای امام من واقعن نمیدانم تا چه حد مردم ایران را دول استعماری هدایت میکنند اما مطمئن هستم که دولتمردان ما را مردم هدایت میکنند و این موضوع شاید جنجال برانگیز ترین بخش سخن من است.
به واقع دوست من امروزه ما کمتر چون زمان گذشته دیکتاتوری های صد در صد داریم و حکومتها تا حدودی آینه ی خواست ملتها هستند.
البته این حدود و قصورش میزان دموکراسی ملت است.
و البته آزادی مردم در تمایل فطریشان به استبداد متجلی میشود یعنی مردم خود خواسته در مقابل مصدق گیج و در مقابل رضاشاه راضی تر میشوند .
هنگامی که شاه خودکامه است جاوید شاه میگویند و هنگامی که صدای انقلاب را میشنود مرگ بر شاه میگویند.
و نهایتن امام قاطع را به بنی صدر ی که توی تلویزیون مناظره های جور واجور میگذارد ترجیح میدهند.
اینجاست که آن بحث جنجال برانگیز رابطه ی استقلال و آزادی آقای بنی صدر پیش می آید.
استقلال بدون آزادی معنا ندارد یعنی ملتی را نمیتوان در استبداد نگه داشت و گفت دولت اما استقلال دارد !
این آزادی است که حرف دل ملت و دولت را یکی کرده و دولت را صاحب پشتوانه ی مردمی میکند و در نتیجه نیاز آن دولت به باج دادن و وابستگی به قدرتها کمتر میشود.
از طرفی وقتی آزادی نباشد مردم در یک نا آگاهی مانند یک گله کوسفند بعضن از فشار اختناق به صرف احساس قدرت کردن حرکتهائی کورکورانه حال خود به خود و یا با تحریک نیروهای نفوذی انجام میدهند.
عدم بلوغ یک ملت و نبودن فضای گفت و شنود کار را برای حاکمان سخت تر میکند و نه آسانتر !
اشغال سفارت آمریکا رویدادی بود که به امام تحمیل شد !
ادامه جنگ در سال شصت و دو با خواست مردم بود که لازم بود و قبول قطعنامه با خستگی مردم لازم الاجرا!
موسوی با فشار مردم مرتکب آن اشتباه شد و رهبری با جهت گیری مردم به رفسنجانی پشت کرد.
احمدی نژاد را حماقت مردم به طرف اتخاذ این تصمیمات جنون آمیز میبرد چرا که ایشان حاضر نیستند هزینه ی اتخاذ سیاستهای مناسب برای مردم را با کسب نارضایتی مقطعی بدهند.
و این مردم هستند که با خشونت در جنبش سبز رژیم را مجبور به رفتن به دامان نیروهای رادیکال میکند چراکه میبیند نهایتن آنها ضامن بقایش هستند.
اما این حرکتهای مردم به دلیل نبود آزادی با روشنگری آگاهان هوشمندانه و درست نیست و اساسن قابل پیش بینی نیز نیست.
و این دموکراسی هم که شما برای مردم آرزو میکنی هرگز توسط کسی یا حکومتی قابل اعطا کردن به ملت نیست.
بقول مرحوم بازرگان :"آزادی گرفتنی نیست یاد گرفتنی است"
و بقول آقای بنی صدر:"رفورم یک تحول درونی است"

ناشناس گفت...

انسان سکولار
من امیدوارم که برای شما دردسر درست نکرده باشم، اگر کردم، بسیار متاسفم. اگر نمیتوانیم بطور آزاد صحبت کنید بمن بگویید و من قطع میکنم. در مورد استفاده از القاب امام یا حضرت یا اعلیحضرت، با عرض معذرت من به این القاب اعتقادی ندارم و اینها را در شان انسانهای قرن بیست و یکمی نمیدانم. به نظر من با استفاده از هر یک از این القاب، شما حقارت خود را نسبت به کسی که چنین القابی را در موردش بکار میبرید اعلام میکنید و با تکرار، این ملکه ذهنتان میشود. من چنین چیزی را علاوه بر آنکه برابری طلبانه نمیدانم، حتی این را ادب هم نمیدانم. اما اگر شما اصرار دارید، میتوانم از کلمه "آقا" برای اینها استفاده کنم. بمن بفرمایید که آیا چنین چیزی را قبول میفرمایید که در آنصورت حرفمان را ادامه دهیم.
رها

انسان سکولار گفت...

دوست من اگر شما به این آقایان توهین هم کنید گمان نمیکنم برای من مسئولیت قانونی ایجاد کند در ثانی من از دسترس مقامات قضائی بسیار دور هستم .
(بدلیل نام مستعار و IP متغیر و پروکسی ) اما من در مورد خودم احساس حقارت نمیکنم اگر بگویم : امام خمینی ، رهبری ، شاهزاده رضا پهلوی ، مهندس بازرگان ، دکتر بنی صدر ، حضرت محمد و یا امام حسین اما خوب بحث بیشتر مربوط است به بی دلیل فحاشی کردن و توهین که نه ارزشی ایجاد میکند و نه دلیلی برای تبدیل یک بحث سازنده به یک عمل مجرمانه وجود دارد و البته شما تا کنون مبرا از این موضوع بودید و تذکر من شاید غیر ضروری بود.

انسان سکولار گفت...

چندی پیش ناامیدانه از طریق ایمیل جناب بنی صدر از ایشان تقاضا کردم به تعدادی سئوالات من به عنوان یک نسل دومی - سومی انقلاب پاسخ دهند(زیرا من آقای بنی صدر را انصافن یکی از سالمترین و آگاه ترین رجال روزگار میدانم) و در کمال تعجب ایشان یا پیشکارشان به من ایمیل زدند که سئوالاتتان را بپرسید به مرور پاسخ داده خواهد شد.
آنگاه من شروع کردم به تحقیق بیشتر در گفته هایشان و هر چه سئوال داشتم جوابش را در سخنان ایشان یافتم تا اینکه اکنون به نظرم رسید از ایشان بپرسیم جزئیات پیشنهاد بختیار چه بود و اکنون ایشان در مورد پذیرش آن پیشنهاد چه فکر میکنند؟

انسان سکولار گفت...

جناب دکتر بنی صدر بزرگوار
با سلام
همانطور که سوابق را ملاحظه میکنید از زمانی که اجازه فرمودید سئوالاتم را مطرح کنم زمان زیادی میگذرد و من از آنجا که نمیخواستم وقت شما را با سئوالات تکراری بگیرم مستندات موجود در وب را جهت بررسی سئوالات مطرح شده از جنابعالی مورد بررسی قرار دادم و تقریبن سئوال بی پاسخی نیافتم.
چندی است با دوستان در فضای وب بحثی در مورد آینده ی سیاسی ایران مطرح شده و مورد بحث میباشد که در آن اشاره به پیشنهاد آقای دکتر بختیار در مورد انجام اصلاحات تحت لوای قانون اساسی مشروطه شده و اینکه آیا منطقی تر نبود در چهارچوب همان نظام اصلاحاتی صورت میگرفت؟!
با دوستان در محیط وب در این مورد به بحث نشسته ایم و منتظر شنیدن واقعیات از زبان شما در مورد آنچه به واقع بود و آنچه اگر به این پیشنهاد عمل میشد اتفاق می افتاد هستیم
آیا امروز بهتر نخواهد بود بجای تمرکز روی امر محال انقلابی دیگر تلاشمان را بر اصلاح همین نظام یا بهتر بگویم آموختن دمکراسی به خودمان معطوف کنیم.
ما را که توان جبران مجاهدتهای شما برای ایران نیست آنچه میتوانیم نام نیکتان را جاودان نگه داشتن است
انسان سکولار
بحث در این لینک است که اگر مورد مطالعه ی جنابعالی قرار گیرد باعث سرفرازی است IRANFUTURE.clubpage.de

انسان سکولار گفت...

البته گمان نمیکنم زودتر از یک هفته امیدی به پاسخ باشد چرا که ایشان مشغله هائی غیر از پاسخگوئی به ما ملت قدر نشناس نیز دارند!

انسان سکولار گفت...

رها جان آن لاین شدی مشتاق خواندن نظرت هستم

ناشناس گفت...

جناب انسان سکولار

مطلب نسبتا مفصلی فرستادید و نکاتی را در ان مطرح کرده اید. سعی میکنم جوابتان را تا آنجا ک میتوانم به اختصار بدهم. امیدوارم مثل دفعه قبل طولانی نشود که مجبور شوم متن را تکه تکه کنم و بفرستم.

۱-"از طرفی به هر حال در هر مملکتی یک خط قرمز وجود دارد . حال میخواهد قانون اساسی آن باشد و یا شخصیت اول ........"

این درست است که در هر مملکتی یک خط قرمز وجود دارد ولی جنس این خط قرمز بستگی به جنس حاکمیت و رژیم ان دارد. در یک حاکمیت سرکوبگر و استبدادی، هر نوع نزدیکی به مسائلی که منافع دولتمردان را خدشه دار میکند خط قرمز است. در یک جامعه آزاد اما، تنها خط قرمز محدوده خصوصی افراد در چهارچوب حقوق بشر وقانون هماهنگ با حقوق بشر است.

۲- "اما در مورد جمهوری اسلامی توجه داشته باشید که بنی صدر هم یک انشعاب و با یک ورژن مطلوبتر از جمهوری اسلامی بود و دیدیم که نقطه ی متعادل تر حکومت همان مدل استبدادی تر آن بود به واقع با ضربه ی جنگ حکومت به سمت استبداد رفت حال از نوع اسلامی اش."

شما عامل زمان را فراموش میکنید و یادتان میرود که جمهوری اسلامی پس از تصفیه و کشتارهای سال ۶۰ دچار دگردیسی عمیقی شد. قبل از سال ۶۰، جمهوری اسلامی یک حکومت نسبتا مردمی بود که مردم و احزاب و روزنامه های آزاد در ان وجود داشتند و با وجود آنکه چماقداران بساط تجمعات را بهم میریختند، باز فضای نسبتا بازی برای تبادل اندیشه ها و افکار و آرا وجود داشت. شخص رییس جمهور هم پیگیر تجاوزات مکرر چماقداران و دستگاه های سرکوب به محدوده های آزادی شهروندان بود. حتما یادتان نرفته که بنی صدر مساله شکنجه در زندانها را افشا کرد. بنا بر این فرق بسیار اساسی وجود دارد بین جمهوری اسلامی قبل و بعد از سال ۶۰ و لهذا حکومت بنیصدر بطور کیفی با جمهوری اسلامی سال ۶۰ تفاوت داشت.

۳-"درد اینجاست . هیچ فرق نمیکند رها جان اگر من هم بشوم شخص اول به زودی یا سرنگون خواهم شد و یا مجبور به محدود کردن آزادی خواهم گردید. در ادامه بیشتر توضیح میدهم. "

چه اشکالی دارد که استعفا دهید؟ شما سر اصول آزادی می ایستید و برای ان میجنگید. اگر مردم شما را نخواستند خوب کنار میروید. اصلا دموکراسی همین است. رییس جمهور امریکا هر ۴ سال یکبار انتخاب شده، ۴ سال کار میکند و پس از ۴ سال خود را به رای مردم میگذارد.اگر مردم خواستند، ۴ سال دیگر ادامه میدهد و اگر نخواستند میرود دنبال کارش. پستها فقط در حکومتهای استبدادی همیشگی هستند و این درست نیست. این که درد نیست، این روش درست حکومتهای دمکراتیک است. اگر مردم شما را نخواستند که نباید آنجا جا خوش کنید و مردم را سرکوب کنید. اینطور فکر کنید که در یک دموکراسی مثل امریکا رییس جمهور هر ۴ سال یکبار سرنگون میشود.

قبل از اینکه جلوتر بروم و راجع به بقیه سوالات و موارد صحبت کنیم، ابهامی داشتم که میخواستم از شما سوال کنم. من با توجه به چیزهایی که نوشتید، نفهمیدم که چرا گفتید که "میتوانی تصور کنی که گفتن عبارت “در سنگر جمهوری اسلامی جانم را هم فدا میکنم” از چون منی که یک سلول هم در بدنم ندارم که با این نظام قابل ترکیب شدن باشد چه معنی میدهد؟" من نفهمیدم که مخالفت شما با جمهوری اسلامی بر سر چیست؟

رها

انسان سکولار گفت...

چه سئوال هوشمندانه ای
گرچه مانند مخالفین بنی صدر من دارم می بافم و تو پنبه میکنی و این درست نیست خوب تو همان طور که رد میکنی نظر هم بده!
اما سئوال بسیار بسیار خوبی کردی .
اما من و جمهوری اسلامی .
نسبت من با جمهوری اسلامی نسبت یک انسان لیبرال سکولار است که ادعا ندارد و به واقع هم سکولار است و هم لیبرال و این دو اصل نهادینه در وجودش (که با خون ایرانی منافات دارد) مانند نیروی مخالف در درونش ایجاد تضادی اساسی میکند که در این میانه لیبرالیسم پیروز تر است.
بله من تن به استبداد صالحه ی خودم نخواهم داد تا به قیمت سر بریدن لیبرالیسم سکولاریسم را در ایران پیاده کنم .
لیبرالیسم حکم میکند که رئیس جمهور احمدی نژاد باشد و لیبرالیسم اسلامیت این جمهوری را تبیین میکند.
میدانم که اکنون داد خیلی ها در خواهد آمد همان دوستانی که آمارشان در شمارندهای وب دیده میشود اما خاموشند ! خاموش !
منتظرند تا ما به سر و کله هم بکوبیم و نهایتن آن حکومت لیبرالی رویائی را ایجاد کنیم و تشریف بیاورند.
البته آنهائی که خارج از کشورند را نمیگویم آنها که دلیلی ندارد بیایند ولی از روشنفکر نماهائی میگویم که مثل یک جهارپا فقط به شکم و صلاحشان فکر میکنند و در ایران در پستوهای عافیتند.
آنها را روشنفکر نما مینامم چرا که یک روشنفکر بنا به ذات خود نمیتواند ساکت بنشیند.
خانم صدر گوشه ای به خود بزرگبینی یا چیزی در این مایه ها به من زدند.
باید بگویم یک روشنفکر موظف است روشنگری کند آنهم در جهار چوب جمجمه اش این وظیفه ی یک روشنفکر است و یک انسان مسئول نمیتواند رنج دختران را برای بکارتشان ببیند و دم بر نیاورد و یا فجایع احمدی نژاد را ببیند و سکوت کند و یا فاجعه ی یک انقلاب احتمالی دیگر را درک کند و ساکت بنشیند.
اما مشکل من با اسلامی بودن جمهوری اسلامی سر لیبرالی بودن این نوع حکومت نیست .
مردم ما اکثریت مسلمان شیعه هستند و این شیوه ی حکومت حالا کمی بالا یا پائین حکومت مناسب یک شیعه ی اثنی عشری است والسلام!
اما من به خاطر سکولار بودنم با اسلام مشکل دارم!!!!!!
مشکل من با اسلام سر زیاده روی آن در دخالت در امور غیر شخصی و اجتماعی است.
قانون ارٍث حدود قصاص قوانین حکومتی و حکومت داری و... همه اشکالات کار است که با سکولاریسم در تضاد است.
خوب پس سکولاریسم برو گم شو ؟
نه این یعنی خودکشی دین !
چون سکولاریسم همچین چیز عجیب غریبی چونان که اصولگراها وانمود میکنند نیست.
سکولاریسم یعنی عقل گرائی یعنی همه چیز را در چهارچوب جمجمه دیدن .
حتی شاید عقل حکم کند که لیبرالیسم را فدا کنیم .
خوب عقل است دیگر هیچ چیزش حساب کتاب ندارد هیچ چیزش اصل لایغیر نیست ولی معترفم که اگر برای غلبه بر تضاد اسلام و سکولاریسم ، لیبرالیسم یعنی خواست اکثریت مردم که اسلام است را فدا کنیم میشویم رضا شاه و سرنوشتمان هم میشود سرنوشت او و پسرش!
پس باید چه کرد ؟!
عقل گرائی در اسلام کرد و شگفتا که ما ایرانیان مجهز به آن هستیم!
اجتهاد ! آری اجتهاد!
ما میتوانیم با استفاده از اصل اجتهاد در تشیع و با فهم اینکه قرآن حتی اگر کلام خدا باشد (که هست -;) از زبان یک انسان خارج شده و میتواند متاثر باشد با حذف آیات معطوف به دوران نزولش و برجسته ساختن آیات جهان شمول آن و اصلاح قوانینی مثل سنگسار (که اکنون هزینه ی بالای اجرای آن باعث شده که در 99 درصد موارد آشکار زنای محسنه قضات آنرا نادیده میگیرند)یک روایت جدید و امروزی از اسلام بیآفرینند و با این کار از پتانسیل بالای رهبری جهان اسلام و نهایتن وحدت مسلمانان که منابع عظیم نفت را در اختیار دارند استفاده نمایند .
اما افسوس که علمای دینی ما اکثرن نفوذی های یهود هستند و هرگز جز خرافات روز افزون به اسلام چیزی وارد نمیکنند .
خوب من با جمهوری اسلامی وقتی به مشکل میخورم که حکم یک نوجوانی که با دوستش درگیر شده و شاید شوخی میکرده و سرش میخورد به سنگ را به انتخاب اولیای دم مرگ انتخاب میکند و حکم مردی که با نقشه ی قبلی کسی را میکشد باز به انتخاب اولیای دم عملن چهار الی پنج سال زندان تعیین میکند.

انسان سکولار گفت...

رها جان
ما در ایران کاهی کاری هم باید بکنیم که استخونامون خشک نشه .
اینه که چون دیشب هم خوب نخوابیدم با اجازه فردا اولین کارم مطالعه ی نظر شما و سایر دوستان احتمالی غیر خاموش خواهم بود.

ناشناس گفت...

۴- "اما این شاه نبود که شیخ را نگه میداشت بلکه این مردم بودند و هستند که طرفداران و حامیان روحانیت و دیانت هستند."

سوال من از شما اینست که آیا چیز دیگری بجای دین بود که جای آنرا بگیرد؟ همیشه حکومتهای دیکتاتوری با سرکوب احزاب آزاد و مطبوعاتی که ساز ناسازگاری میزنند به حیات خود ادامه میدهند. مشخص است که با سرکوب احزاب و جمعیتها حکومت مشروعیت خود را از دست میدهد و این در دراز مدت به ضرر ان است. اینجاست که به مذهب روی میاورد. مذهب نه نیازی به فکر کردن دارد و نه استدلال. مذهب تنها اطاعت کورکورانه میخواهد. این یک مشروعیت کاذب و یک لشکر دعا به حکومت میدهد. این اتفاقی بود که در زمان شاه هم افتاد و البته در تاریخ ایران نیز مسبوق به سابقه هم بود. طبیعی است در چنین حالتی مذهب جای احزاب را میگیرد. علاوه بر این مذهب در یک جامعه سنتی نقش تکیه گاه اخلاق را هم بازی میکند که حتما قبول دارید که هر جامعه ای برای بقای خود به ان نیاز دارد. در جوامع مدرن دو کار انجام داده اند که بتوانند از نقش مذهب در جامعه بکاهند و آنرا به حاشیه برانند.

الف- بند ناف اخلاق را از مذهب و خدا و بهشت و دوزخ بریدند و آنرا به منافع زمینی و مادی جامعه وصل کردند. این کاری است که فلاسفه و نظریه پردازان باید انجام دهند. این کاری بود که به عنوان مثال، منتسکیو در فرانسه در زمان سلطه کشیشان و انحطاط مسیحیت در فرانسه ان زمان انجام داد. توضیحا اینکه در ان زمان حکومت کشیشان بر فرانسه برقرار بود و به علت انحطاط مسیحیت، اخلاق نیز که بند نافش به کتاب مقدس و مسیح و کلیسا بسته شده بود، روی به انحطاط گذارده بود و میرفت تا شیرازه جامعه فرانسه را از هم بپاشد. این جداسازی اخلاق از مذهب سبب شد که اخلاق در فرانسه به انحطاط نرفته و فرانسه بتواند دوباره روی پای خود بایستد و سر بلند کند. زمانیکه چنین اصلاحی در اخلاق ما انجام شود، ما هم دیگر نیازی به آخوند، حداقل برای حفظ اخلاق جامعه نداریم.

ب- از آنجا که مذهب رل احزاب سیاسی را هم بازی میکند و تا حدی مشروعیت برای حکومت فراهم مینماید، با تاسیس احزاب سیاسی و امکان فعالیت دادن به آنها خود به خود برای مذهب بمثابه یک حزب سیاسی رقیب هم پیدا میشود و در اینصورت مردم براحتی میتوانند آخوند یا کشیش را کنار زده و مذهب را به جای راستینش یعنی حاشیه جامعه مدنی برانند و مردم هم انتخاب بیشتری دارند منتهی اینکار نمیتواند بدست یک حکومت استبدادی انجام شود چرا که تعدد احزاب نیازمند تعامل با مردم و بدست آوردن رضایت آنها به عنوان تنها منبع مشروعیت برای حکومت است. دیدیم که حتی شاه نیز نهایتا بخاطر ماهیت استبدادی حکومتش، نیاز به آخوندها پیدا کرد.



۵-"و نهایتن امام قاطع را به بنی صدر ی که توی تلویزیون مناظره های جور واجور میگذارد ترجیح میدهند"
کودتای سال ۶۰ و اعلام این طلب توسط خمینی که ۳۵ میلیون بگویند بله من میگویم نه، بخوبی عکس مطلب شما را نشان میدهد که اکثریت مردم مخالف بودند وگر نه همانطور که گفتم هیچ نیازی به کودتا نبود.



۶- "عدم بلوغ یک ملت و نبودن فضای گفت و شنود کار را برای حاکمان سخت تر میکند و نه آسانتر !"

این چیزی که گفتید دقیقا هم برخلاف تمام تجارب تاریخی است و هم بر خلاف تجربه خود ما مردم در جمهوری اسلامی. کاملا برعکس، فضای گفت و شنود را خود حکومتهای دیکتاتوری میبندد تا راحتتر حکومت کند و مجبور به پاسخگویی به مردم نباشد. زندان و شکنجه و داغ و درفش را هم خود حکومت ها با هزینه خودشان بر مردم تحمیل میکنند. حتما قبول دارید که هزینه زندان اوین و کهریزک و غیره را خود حکومت میپردازد نه مردم و این بازداشتگاه ها را حکومت با هزینه دولت میچرخند و به شکنجه گرانش پول و اضافه کاری و ..... میدهد و نه مردم.

رها

ناشناس گفت...

--------------------------------------------دنباله ------------------------------------------------------------------------------

۷- "اشغال سفارت آمریکا رویدادی بود که به امام تحمیل شد !"

اصلا چنین نیست که اگر بود خمینی میتوانست به دولت موقت و شخص مهندس بازرگان دستور دهد که افراد مهاجم را از سفارت امریکا بیرون کند، همانطوریکه تقریبا ۱۵ روز قبل (اگر درست یادم باشد) چریکهای فدایی را از سفارت امریکا بیرون کرد. جالب آنکه حتی وقتی مهندس بازرگان اقدام به بیرون کردن مهاجمین کرد خمینی حمایت کرد و همانطوریکه میدانید بازرگان سر همین مساله استعفا داد.

۸- "ادامه جنگ در سال شصت و دو با خواست مردم بود که لازم بود و قبول قطعنامه با خستگی مردم لازم الاجرا!"

اینهم درست نیست. این خمینی بود که میخواست جنگ ادامه پیدا کند حتی با وجود اینکه کشورهای عرب حاضر به جبران خسارت جنگ بوده و عراق هم از خاک ایران بیرون رفته بود.خود خمینی هم جنگ را برکت و رحمت نامیده بود و درست هم گفته بود چون جنگ بسیاری از تضادها را حل میکرد. وگر نه مردمی که یا خود کسی را در جبهه داشتند یا از فامیلشان کسی در جبهه بود یا داشتند سختیها و گرانیهای ناشی از جنگ را تحمل میکردند و میدیدند که مدیران کشور هم گناه تمام بی لیاقتی ها و سوء مدیریتشان را به گردن جنگ می انداختند، و زیر بمباران ها و موشک باران ها کشته و یا آواره میشدند، هیچ علاقه ای به ادامه جنگ و فتح قدس از طریق کربلا نداشتند.

بقیه مواردی را هم که گفتید هم بر خلاف مشاهدات من است و هم هزارها دلیل بر بطلان هر یک وجود دارد. ولی حتی اگر بقول شما مردم به آقای خمینی التماس میکردند که تو را بخدا جنگ را طولانی کن و مردم را بیشتر بکش، کشور را بیشتر خراب کن، بیشتر سرکوب کن و در زندانها بیشتر به جوانها و زنان ما تجاوز کن و غیره ....باز هم ذره ای از مسوولیت آقای خمینی و حواریونش کم نمیکند.اینها میتوانستند از حکومت بر چنین ملت مازوخیستی عذر خدمت بخواهند و استعفا دهند.

۹- "و این دموکراسی هم که شما برای مردم آرزو میکنی هرگز توسط کسی یا حکومتی قابل اعطا کردن به ملت نیست."

هیچوقت دموکراسی را به کسی و ملتی اعطا نمیکنند. آزادی را با زحمت بدست میاورند و با هوشیاری و زحمت باز هم بیشتر حفظ میکنند. من هم هرگز از هیچ دیکتاتوری انتظار نداشتم که آزادی را به ما در سینی طلا اعطا کند.

۱۰- "بقول مرحوم بازرگان :"آزادی گرفتنی نیست یاد گرفتنی است"
و بقول آقای بنی صدر:"رفورم یک تحول درونی است" "

تمام این حرفها درست است ولی اینها نباید و نمیتواند بهانه بی عملی و همزیستی با یک حکومت دیکتاتوری باشد چرا که این تحولات نمیتوانند در تحت لوای یک حکومت دیکتاتوری که خود دشمن چنین تحولاتی است انجام شود. چطور میتوان در یک دیکتاتوری تمرین آزادی کرد و به ان تحولات درونی رسید کما اینکه آقای بنی صدر هم بر این اعتقادند که بهیچ عنوان در چهار چوب این رژیم هیچ تحول معنی داری به نفع مردم قابل تصور نیست.

در مورد القابی هم که گفتید من نگفتم که با تمام القاب مخالفم. القابی مثل دکتر، مهندس که القاب حرفه ای و یا علمی هستند و هیچ تناقضی هم با برابری طلبی ندارند.شاهزاده هم نشاندهنده نسب و پدر و مادر شخص است که این هم اشکالی ندارد. من تمرکزم روی القابی مثل حضرت (=سرور،یعنی مخاطب لابد در موقعیت نوکر و زیر دست است)، اعلیحضرت ( =بالاترین سروران، این را که دیگر طرفش نمیشه رفت، ) و امام(=پیشوا، واقعا ما در قرن ۲۱ نیاز به پیشوا داریم که از بالای منبر فرمایشات پیامبر گونه کند و خیل مومنین هم از آنجا که عقلشان به مصالحشان نمیرسد باید کور کورانه دنبالش بروند یا آنکه نیاز به یک مدیر مسوول و پاسخگو داریم که به عقل و درایت و انتخاب مردم احترام بگذارد؟) بود. آقا، اگر من نخواهم میمون باشم و مرجع تقلید و امام را هم نخواهم، باید چه کسی را ببینم؟

رها

ناشناس گفت...

نظرات آخر شما انقدر مغشوش و ضد و نقیض هستند که من اصلا برای پاسخ به ان نمیدانم از کجا شروع کنم. عجالتا نکته زیر را یاد آوری میکنم.
۱- چرا شما دنبال آشتی دادن لیبرالیسم و سکولاریسم هستید؟ چرا دنبال برقراری دموکراسی نیستید. در یک حکومت سکولار که دین و دولت از هم جدا هستند، همه اینها در جای خود هستند، هم دولت و هم مذهب.
با روی آوردن به اجتهاد، سکولاریسم فدا میشود و دوباره نقش اسلام پررنگ میشود و در صورت پیشرفت بشر ما برای اخذ ان پیشرفت، دوباره باید اسیر فتوای علما باشیم. این جواب نیست.اسلام با هر تفسیری که دارد جایش در حاشیه جامعه مدنی باید باشد که هیچ تزاحمی با جامعه مدنی و حکومت نداشته باشد. این همان راه حلی است که در فرانسه، اینگلیس و غیره انجام شده و جواب داده.
رها

ناشناس گفت...

راستی تکلیف نگاه جنسیتی که گفتید چه شد!!!
رها

انسان سکولار گفت...

رها جان
با اجازه من لابلای کارهایم طی کامنتهای جدا جدا حواشی و توضیحاتی بر کلیت صحبتهائی که میانمان رد و بدل شد میگذارم و صحبت من زمانی تمام خواهد شد که عبارت تمام را انتهای کامنت آخر بنویسم.
البته شما هر زمان که خواستید میتوانید نظری بدهید این نکته فقط جهت اطلاع است

انسان سکولار گفت...

اما نگاه جنسیتی که گفت برو بابا اگر نبود نگاه جنسیتی تو به من که دوست پسر چه میخواستم یالا وظیفه ات را انجام بده و چنین بنگر!
و ما هم بالاجبار نگریستیم!

انسان سکولار گفت...

اما در مورد تشویشی که در سخنان من وجود داره مربوط میشه به ضرب العجلی که جمهوری اسلامی به من و تو داده که حداکثر طی یک هفته تکلیف نوع حکومت را مشخص کنیم لابد!!!

هموطن حالا چرا میزنی ؟!

نا مهربانی چقدر تو؟!

"نظرات آخر شما انقدر مغشوش و ضد و نقیض هستند که من اصلا برای پاسخ به ان نمیدانم از کجا شروع کنم."

حال که از شوخی گذشته جمهوری اسلامی محکم سر جایش نشسته و تکان هم نمیخورد (الحمدالله) من تو تا قیامت فرصت داریم که توی سر من بکوبیم و راه برون رفت از این وضعیت را پیدا کنیم م هم مجددن نظراتم را شمرده و مدغن توضیح میدم فقط شما که قسم نخوردی هر چه من میگم برهان نقضش را بیاوری خوردی؟ دی:)

ناشناس گفت...

" اما در مورد تشویشی که در سخنان من وجود داره مربوط میشه به ضرب العجلی که جمهوری اسلامی به من و تو داده که حداکثر طی یک هفته تکلیف نوع حکومت را مشخص کنیم لابد!!!..........."
من نگفتم شما سخنان شما تشویش دارد ، گفتم اغتشاش دارن. نه من واقعا نفهمیدم. لیبرالیسم چه ربطی به احمدی نژاد یا جمهوری اسلامی دارد؟ شما لیبرالیسم را چطور تعریف میکنی که احمدی نژاد در ان میگنجد؟
‎"فقط شما که قسم نخوردی هر چه من میگم برهان نقضش را بیاوری خوردی؟ دی:) "
میخواهید من از همین الان اعلام کنم که شما هر چی میگید درسته. صدقنا و ددقنا! خوب شد؟
از بابت نگاه جنسیتی هم خدا را شکر که اوضاع بر وفق مراد است.
رها

ناشناس گفت...

"اگر برای غلبه بر تضاد اسلام و سکولاریسم ، لیبرالیسم یعنی خواست اکثریت مردم که اسلام است را فدا کنیم میشویم رضا شاه و سرنوشتمان هم میشود سرنوشت او و پسرش"
بنظر میرسد که شما دموکراسی را با لیبرالیسم اشتباه گرفتید و تازه باز هم جمله بالا اشکال دارد چرا که در دموکراسی شما لازم نیست مذهب را فدا کنی. مذهب میرود به جای راستینش یعنی حاشیه جامعه مدنی و حکومت بدست مدیرانی میفتد که پاسخگو به مردم هستند و خود را پشت دین پنهان نمیکنند.

"اما افسوس که علمای دینی ما اکثرن نفوذی های یهود هستند و هرگز جز خرافات روز افزون به اسلام چیزی وارد نمیکنند ."
دینی که اکثرا دست نفوذی باشد که دیگر ان دین مرده است. شما پس برای چه میخواهید تازه باب اجتهاد هم باز کنید و این جنازه را همچنان نگهدارید؟ بهتر نیست این جنازه را از بطن جامعه مدنی به حاشیه ببرید و خیالتان را از بابت نفوذی هم راحت کنید؟ که در جایی دیگر گفته اید:"..........................پس باید چه کرد ؟!
عقل گرائی در اسلام کرد و شگفتا که ما ایرانیان مجهز به آن هستیم!
اجتهاد ! آری اجتهاد!............................................"
کجای این عقل گرایی است که باب اجتهاد را باز کنید و اختیار حکومت بر جامعه را بسپارید بدست دینی که بعضی علمایش، بقول شما نفوذی هم هستند؟ مهم هم نیست که نفوذی کجایند. بهتر نیست که بساط خرافات را حدأقل از حکومت جمع کرد.تازه شما با اجتهاد میخواهید عقل را هم بخدمت خرافه درآورده و شمشیر بران منطق را در کف خرافه بگذارید. ما چه احتیاجی به دولتمردانی داریم که بجای آنکه بمردم کار و نتیجه تحویل دهد، فرمایشات پیامبر گونه بدهد و چماق تکفیر بر سر منتقد بزنند و خود را پشت خدا و امام زمان پنهان کنند و تازه انگار همه اینها کم است، شما میخواهید عقل را هم در خدمت اینها قرار دهید. اینجاست که میگویم شما دچار اغتشاش فکری هستید. شما به عنوان سکولار باید خواهان جدایی دین از دولت باشید نه آنکه عقل را هم در خدمت دین در آورید تا دین اینبار قویتر بر جامعه حکومت کند.
رها

انسان سکولار گفت...

رها جان
اجازه میخواهم با آرامشی به بلندای ابدیت سخنان قبلیم را مستدل تر بیان کنم و رمز ما برای پایان عرایضم عبارت " تمام " باشد و البته که شما و سایر دوستان هر زمان که بخواهند بنویسند اما نتیجه گیری نهائی را از عرایضم به اتمام آن موکول کنند.

انسان سکولار گفت...

براستی که اگر کسی انتقادهای شما را با کم توجهی در خواندن عرایضم مورد مطالعه قرار دهد به ساده گیری و کوته بینی من میخندد!
اما براستی حرف من عمق بیشتری نه به ژرفای حقیقت اما بیشتر از آنچه ارائه شد دارد که البته محدود است به چهارچوب جمجمه ام!

انسان سکولار گفت...

رهای عزیز
دموکراسی بر خلاف لیبرالیسم و سکولاریسم و فاشیسم و .... که یک نوع ایدئولوژی میباشند نه یک تفکر بلکه یک راهکار یا روش یا متدولوژی حکومت است.

که صورت ظاهری و وجه تسمیه آن مبتنی بر حکومت مردمی یا حکومت مردم بر مردم و یا مردم سالاری است.

انسان سکولار گفت...

اما اینجا یک مسئله مطرح میشود که این مردم کیستند؟
آیا مردم به معنی اکثریت رای است ؟
چه کسانی حق رای دارند؟
آیا حق رای برای همه باید یکسان باشد؟
اگر اکثریت مردم افرادی نادان و بی سواد باشند آیا لایق حکومت بر خود و بر اقلیت فرهیخته و آگاه هستند؟
آیا اتفاق نظر 51 درصد از مردمان یک جامعه میتواند مجوزی بر تحمیل نظرشان به 49 درصد دیگر باشد؟
آیا اشخاصی ناصالح ممکن نخواهد بود با عوام فریبی و یا با مکانیزمهای مدرن تبلیغاتی نظر مردم را در جهت منافع خود هدایت کنند؟
در صورتی که به هر دلیل اکثریت واجد شرایط رای دادن در انتخابات شرکت نکنند و حاکمان با رای اندک عده ای از طرفدارانشان پیروز شوند آیا باز هم این حکومت مشروعیت دارد؟
آیا عامه مردم ممکن نیست که منافع آیندگان و بلند مدت خود را به منافع خودخواهانه و یا کوتاه مدت خود فدا کنند؟
در مواردی که بر سر موارد حیاتی و عینی چندین نوع نگرش وجود داشته باشد چگونه میتوان به اجماعی مبتنی بر نظر اکثریت رسید؟
و هزاران سئوال دیگر در پس چهره ی بظاهر روشن و ساده ی دمکراسی وجود دارد که ابتدا به آن باید پرداخت!

انسان سکولار گفت...

در ثانی رها جان اگر اعتقاد داری که بوضوح اندیشه ی قطعن ناپخته ی مرا که گهگاه وام گرفته بصورت کم و زیاد از دیگران است و بعضن ساخته و پرداخته ی ذهن خودم باطل میدانی پس چه حاجت به تشریح آنست؟
اما براستی آیا آن دموکراسی که از آن میگوئیم یکی از اساسی ترین آدابش شنیدن نظر دیگران بطور کامل و دقیق نیست تا بعد اگر نخواستیم و یا نپسندیدیم با اطمینان از درک جان کلام مخاطبمان آنرا نقد کنیم؟
اجازه میخواهم که مجالی برای پاسخ گفتن به انبوه سئوالاتت داشته باشم تا بتوانم با آرامش ناشی از اطمینان بر اینکه در بیان مقصودم کم نگذاشته ام تحلیل تو را برای اصلاح معانی قابل تشکیک و تغییر در آن بخوانم و در آن تعمق کنم.

انسان سکولار گفت...

اینجا مجبورم کلامم را قطع کنم و از شایستگی خودم برای انتخاب نام انسان سکولار دفاع نمایم و گرنه باید جامه بر تن پاره کرده ماهیت متحجر خود را که در لباس مقدس سکولاریسم مخفی کرده ام عیان نمایم.
ای کاش دست بر نقطه ی حساس دوست خود نمیگذاشتید تا سخن به آرامی مسیر خود را طی کند و همانطوری که اشاره کردم براستی کسی منتظر به نتیجه رسیدن ما نیست و امیدم اینست که این باب گفتگو تا چندین سال آینده باز بماند و بگویند و بگوئیم و چه بسا بزرگانی اصلاحمان کنند که اگر چند نفری بخوانند و نهایتن هم هیچ نیاید از این محفل بدست!!!
جز تسکین سخن گفتن ،آموختن و تمرین تحمل و گفت و شنود.
اما چرا انسان سکولار دین را به دلها نمیسپرد و تلویحن خواستار اعمال اجتهادی فعال در آن میشود.
دلایلی چند دارد که دلیل فشرده و اصلی آن اینست که بر خلاف مسیحیت اسلام با این شکل قابل جدا شدن از سیاست نیست.
اگر مردم داوطلبانه هم اسلام را به کناری افکنند من قلبن صلاح نمیدانم اما اعتراضی ندارم(صلاح ندانستنش را می گویم) اما اگر مردم معتقد به اسلام باشند آنگاه دولت برامده از این مردم باید اسلامی باشد چرا که اسلام به ذات دین خصوصی نیست و جنبه های اجتماعی هم دارد و این تناقض فقط با تغییر دین میسر میشود.
به مردمی که حتی نمیتوانند سکولاریسم را تلفظ کنند ( به جرات 85 درصد مردم ما نام سکولاریسم را نشنیده اند و یا اگر خیلی همت کنند به خاطر بیاورند که کسی در تلویزیون گفته است : این روشنفکران سکولار میخواهند ایمان ما را یکسره بر باد داده و دنیا و آخرت ما را چون قلبشان به سیاهی و تباهی بکشند" و میدانند که فقط هرچی است بد چیز کفر آمیزی است این سکولاریسم)
چگونه میتوان گفت چون ما منتخبین شما دوست داریم حکومت سکولار باشد پس آن جنبه های اسلام را که در حوزه ی حکومتی است ندیده بگیرید.
آنجا است که فریاد وا اسلامای عده ای مسلمان نما کار را مشکل دار خواهد کرد .
اما بدلایلی به صلاح اخلاق عمومی هویت ملی هویت منطقه ای و اتحاد سیاسی ئ اقتصادی با جمعیت بسیار زیاد مسلمانان سراسر جهان و نهایتن خود اسلام میدانم اگر توسط دلسوزان دین بشدت واکاوی و مدرنیزه شود.
به این فکر کنید چگونه است که شما نمینوانید در خارج از کشور از هویت ایرانی خود جدا شوید؟
این داشتن یک حکومت جبار است که به شما هویت داده و اگر ایران یک کشور کاملن سکولار بود شما هویت خود را چگونه باز می یافتید؟
اکنون از شما میپرسند تو کیستی می گوئید من یک ایرانی مورد ظلم حکومت و مذهب قرار گرفته هستم و همین هویت شماست .
حال در یک شرایط ایده آل اگر نباشد هویت :" من یک ایرانی مسلمان هستم که دینم مترقی است و با یک ملیارد هم کیش خود متحد هستم " 
چه میخواهید بگوئید ؟
بگوئید من مسلمان زاده ای هستم به آئین عقب افتاده ی مسیحیت در آمده؟
آیا همگان را یارای لائیک بودن واقعی هست؟
آیا همگان توان خود اتکائی فارغ از این هویتهای اشتراکی را دارند ؟
آیا مرام کامیابی را خوانده اید در باره ی آن چه فکر میکنید؟
آیا همگان را توان چنین نگریستنی هست؟
آیا بجای این چیزی که چون مزاحم سکولاریسم است میخواهید از دستشان بگیرید هیچ چیز نمیخواهید بدهیدشان؟
انگشت شصتشان را بمکند؟
ادامه دارد

انسان سکولار گفت...

مشکل تمام روشنفکران و سیاستمداران لیبرال ، سوسیالست ، ملی گرا ، سلطنت طلب و ... عدم شناخت توده ی مردم بوده و هست.
حتی امروزه ما میبینیم شخصی مثل موسوی که از بطن جمهوری اسلامی بیرون آمده باز هم راز جمهوری اسلامی را متوجه نشده است.

مصدق بازرگان و بنی صدر هم بنوعی دچار همین مشکل بودند و آن تعمیم دادن تمام مردم به صورت بسط یافته ی اطرافیان خود می باشد.
به عبارت دیگر بسیار دیده شده که اغلب کسانی که میخواهند در مورد مردم خاورمیانه نتیجه گیری کنند یا بر اساس تئوری های مورد کاربرد در مردم مغرب زمین عمل میکنند و یا با تبادل نظر با اطرافیان خود و نتیجه گیری روی نظر مردم ایران بر اساس بسط نظر ایشان قضاوت میکنند.
خوب آقای احمدی نژاد راست میگوید که میگوید:شما فکر میکنید مردم ایران همان عده ای هستند که در اطراف شما هستند(نقل به مضمون).

انسان سکولار گفت...

بدنه ی اصلی مردم خاورمیانه را افرادی کاملن مذهبی تشکیل داده و باید توجه داشت که این موضوع چه بسا در میم های (معادل حامل صفات اخلاقی ژنها) انسان خاورمیانه ای وجود داشته باشد و فراموش نکنیم که اینجا سرزمینی است که اربابان دینی اش معتقدند صدو بیست و چهار هزار پیامبر در اینجا مبعوث شده که اگر از تاریخ ظهور بشر هوشمند تا کنون حساب کنیم میشود هر 17 روز یک پیامبر !!!

انسان سکولار گفت...

حال ما باید چگونه این مسائل را با هم جمع کنیم :

دموکراسی خود دارای اما و اگرهای بسیار است تا به نوعی حاکمیت اکثریتی نادان بر اقلیتی و یا حاکمیت عده ای مردم فریب بر افکار عمومی و نهایتن حکومت نگردد.
از طرفی لیبرالیسم حکم میکند که بر عقاید عمومی و اندیشه ی حداکثری احترام گذاشته شود
از طرفی سکولاریسم اعتقاد دارد که برای تعیین مناسبات اجتماعی باید ملاک فقط دنیا و یا عقل باشد و دین و مذهب امری شخصی است
از طرفی دیگر اکثریت معتقد و متعهد به مذهبی هستند که آن مذهب دارای دستوراتی در حوزه های اجتماعی و حکومتی است.
این را بهش اضافه کن اندیشه ی بسته و تعصبات فکری و خود برتر بینی ناشی از ناآگاهی و خودت بگو چگونه باید این معادله ی چند مجهولی را حل کرد.
فعلن "تمام"

انسان لیبرال گفت...

جناب انسان سکولار
شما از بالا به پائین همینطور که جلو تر میرین از نظریات مستدل به سئوالات چند مجهولی میرسین!!!
میترسم اگه به این بحث ادامه بدین آخرش بگین : در مورد چه کشوری صحبت میکردیم؟

ناشناس گفت...

شما هم کلک میزنی؟
اولا که من نمیدونم که اینهمه صحبت شما را چطور جمع کنم. وقتی هم که با نظر خودم و بعد از کلی بالا و پایین رفتن و خواندن چند باره تمام نوشته شما آنرا بنحوی جمع میکنم، تازه شما با یکی از ان متلک های مودبانه مرا نوازش میفرمایید که حرفم را درست نفهمیدی و قس علیهذا........
تنها چیزی که الان و در وهله اول بنظرم میرسد و شما هنوز جواب نداده اید اینست که سکولاریسم خواهان جدایی دین از دولت است، نه خواستار باز شدن باب اجتهاد و عرضه یک نسخه بهداشتی و اصلاح نژاد شده از دین. این در بهترین حالت میشود یک حکومت اسلامی دیگر، گیرم اصلاح نژاد شده و بهداشتی. اگر هم مردم بهر دلیل آمادگی ندارند، راهش این نیست که دنباله روی مردم شود، بلکه باید نظر خود را تبلیغ کند و مردم را نسبت به سکولاریسم آگاه کند. کار بزرگ و زیادی است ولی خوب سکولار بودن هم افتخار بزرگی است که مسوولیت بزرگی را میطلبد.
رها

انسان سکولار گفت...

میدونی چیه رها!
اولن تو چرا اینقدر عصبانی هستی؟
دومن به کی میخوام کلک بزنم به خودم ؟
که چی بشه؟
اگر بقول دو سه نفر فکر میکنی من مامور رژیم هستم که خودت فکر کن ببین کی رژیم اینقدر شعور داشته همچین مامورهائی بگیره؟(متهم به از خود راضی بودن!!!)

بعد عزیزم گل من !
میدونی حرف آخرم اینه که فایده نداره که نداره!
مردم که هرگز بی دین نمیشن!
اسلام هم سکولار نمیشه!
پس من خاک بر سر باید گورم رو گم میکردم میرفتم آمریکا که به بختم پشت کردم و نرفتم !
اگر رفته بودم بخدا!!! اسم خاور میانه را هم نمی آوردم!

انسان سکولار گفت...

من از مشتریای اروپائی آمریکائی و استرالیائی خودم تعجب میکنم!
فکر کنم فقط جهت یاددآوری اینکه چرا رفتند میان اینجاها رو می خونن!!!

حالا چرا ساکتین !
اونجا هم رسم اینه؟!

انسان سکولار گفت...

راستی جهت اطلاع "درباره ی من" کاملتر شد!

ناشناس گفت...

من عصبانی نیستم. بر عکس خیلی هم سر دماغم. چرا باید عصبانی بشم. شما چقدر نازک دلی؟ ببینم باز هم در سایت صدر اتفاقی افتاده که دلخوری؟
بگذریم، جنابعالی نه به سوالات من جواب دادی و نه نظری. من هم نفهمیدم منظور از رفتن به استرالیا چیه؟ ضمنا همانطور که گفتم مساله را بسیار پراکنده و مغشوش بیان کردی و حتی فهمیدن صورت مساله از روی متن جنابعالی مشکل است چه رسد به جوابش.
اما در صحبتهای شما چند نوع سوء تفاهم وجود دارد.
۱- فکر میکنید که سکولاریسم یعنی بی دینی و یا بی دین کردن مردم. اصلا اینطور نیست. سکولاریسم یعنی جدا کردن دین از دولت و هدف ان بی دین کردن مردم نیست. مردم و شهروندان در یک نظام سکولار همچنان میتوانند دین خود را داشته باشند و به انجام مناسک مذهبی خود بپردازند. هدف سکولاریسم، بیطرف کردن دولت است نسبت به مذهب شهروندان. وگر نه که مردم سویس هم مذهبی هستند ولی مذهب پر و پاچه مردم را نمیگیرد. کسی هم مذهبش را روی پیشانی اش نمینویسد (جای داغ های مهر را میگویم).
۲- در تاریخ اروپا پس از پیدایش پروتستانیسم، مذهب سنتی کاتولیک به کنار رفت و پروتستانیسم زمینه فکری سکولاریسم را فراهم کرد. در ایران با پیدایش نهضت فکری صوفی گری و افشای فریب و ریای روحانیت رسمی، با اخذ عصاره مذهب( مخلوط اسلام، مسیحیت، بوداییگری) ، زمینه برای به حاشیه راندن اسلام سیایسی فراهم شد. منتها با ۲۰۰ سال دخالت استعمار و حمایت از اسلام سیاسی با منطق دشمن دشمن من دوست من است، برای سرکوب دشمنان و مخالفان بریتانیا (که شرح ان در کتاب devil game آمده )، اسلام سیاسی ( یا بقول robert dryfus نویسنده کتاب، اسلام امپریال) دوباره بجلوی صحنه رانده شد. بیجهت نیست که روحانیت همیشه با صوفیه و دراویش مخالفت میکردند چه دراویش را دشمن دم و دستگاه خود میدیدند. با دخالت استعمار، بعد از قرنها و پس از شکست خفت بار صفویه که مذهب (بمثابه حزب سیاسی و در قدرت) عقب زده شده بود، مذهب دوباره به عنوان حزب سیاسی به بالای قدرت سیاسی صعود کرد و قدرت دوباره بین شاه و شیخ تقسیم میشد. بهر روی با پیدایش صوفی گری، زمینه فکری و تاریخی برای گزار به سکولاریسم مهیاست.
رها

ناشناس گفت...

--------------------------------------------------------------------دنباله --------------------------------------------------------------------------------------------------------------
۳ - این درست است، مردم ایران اکثرا اعتقاد مذهبی دارند منتهی به مذاهب مختلف. ما مسیحی و یهودی در کشور داریم. تعداد زیادی از مسلمانان هم سنی هستند. تازه شیعه هم نزدیک به هفتاد شاخه است. هیچ مذهب واحدی نمیتواند این تنوع را پوشش دهد. بنابر این استفاده از برهان مذهبی بودن مردم ایران برای توجیه حکومت مذهبی یا استفاده یک مذهب خاص از رانت قدرت و سرنیزه دولت بی معناست. گیرم یکی از این مذاهب توانست از رانت قدرت استفاده کند، بقیه مذهبیون چه کار کنند؟ سکولاریسم نهضت بیطرفی دولت در مذهب شهروندان است.
۴ - گفته اید که روحانیون و شریعتمداران، فریاد وا اسلاما میکنند و حکومت سکولار را مواجه با مشکل میسازند. این درست است. معلوم است که همه کار میکنند که به بنز ضد گلوله و ثروتهای آنچنانی برسند و جهال را حافظین ان ثروتها و موقعیتها کنند و با چماق جهال، دهان مخالفین را ببندند. منتهی در یک حکومت آزاد و دموکراتیک و با آزادی احزاب، خود به خود رقیب پیدا میکنند و رقیب، بخاطر موقعیتش، پرده فریب و ریا از چهره شریعتمداران میدرد. بنا بر این ابزار مظلوم نمایی را یک حکومت مسوول و پاسخگو به مردم، با بحث و افشاگری از دست اینها میگیرد. یادتان رفته که بنی صدر چطور با انجام مناظره های تلویزیونی و روشنگری در سطح وسیع و البته افشاگری دیگر گروه ها حزب جمهوری اسلامی و آخوندها را از نظر تبلیغاتی خلع سلاح کرد بطوریکه خمینی و بقیه زعمای قوم، تصمیم به کودتا بر ضد وی گرفتند و خمینی هم گفت که اگر ۳۵ میلیون بگویند بله، من میگویم نه.
۵ - دموکراسی را حاکمیت اکثریت بر اقلیت معنا کرده اید. این تعریف مربوط به جنگ جهانی دوم است. پس از ظهور رایش سوم و انتخاب هیتلر با رای اکثریت مردم آلمان، با همین منطق و جنایات ان (مثلا کشتار یهودیان به نام اراده اکثریت مردم آلمان)، دنیا متوجه شد که این تعریف ناقص است، چرا که چنین حکومتی میتواند براحتی تبدیل به ستم اکثریت به اقلیت شود. امروزه دموکراسی را بمثابه یک پازل بزرگ میبینند که از قطعات مختلفی تشکیل شده و رای اکثریت تنها یکی از این شروط یا پازلهاست. یک دموکراسی باید حقوق زنان را مراعات کند، باید به حقوق کودکان پایبند باشد، حقوق اقلیتها، سندیکا ها و غیره برسمیت شناخته شوند.حقوق اساسی شهروندی، یعنی آزادی ها باید مراعات شوند، احزاب آزاد را باید برسمیت بشناسد، فرد گرایی و حق متفاوت بودن را برسمیت بشناسد و غیره...تمام این قطعات پازل باید باشند تا دموکراسی تصویری زیبا و کامل گردد. تعریف مختصر ولی نسبتا ناقص دموکراسی میشود، رای اکثریت با حفظ حقوق اقلیت. بنا بر این هیچ دموکراسیی، استفاده یک مذهب خاص از رانت و سر نیزه حکومتی را به اسم مذهب اکثریت، برسمیت نمیشناسد و توجیه نمیکند که این چیزی جز ستم اکثریت بر اقلیت نیست.
رها

ناشناس گفت...

شما گفتی که
۱-"اگر مردم داوطلبانه هم اسلام را به کناری افکنند من قلبن صلاح نمیدانم اما اعتراضی ندارم"
مردم اگر دلشان بخواهد اسلام را بکنار بگذارند، البته این حق را دارند و به کسی هم مربوط نیست، اما سکولاریسم از مردم نمیخواهد که دین را کنار بگذارند. سکولاریسم فقط ناظر به رفتار دولت و دولتمردان است. حتی نمیخواهد که دولتمردان اعتقادشان را کنار بگذارند. فقط میخواهد که آنرا در کارشان دخالت ندهند و سیستم حکومتی نسبت به مذهب شهروندان بیطرف باشد. تصور کنید که مثلا آقای ایاز جمال الدین که از علمای عراق هم هست آدمی بسیار سکولار است یعنی در عین حفظ عقیده مذهبیش، آنرا در دولت دخالت نمیدهد. نماز و روزه و احکام اسلام را هم با خود به دفتر کارش نمیاورد و با عملکرد و سیاستهایش با مردم صحبت میکند و از خود دفاع میکند و پشت امام و پیغمبر پنهان نمیشود و چماق تکفیر بر سر منتقد نمیکوبد.
۲-"به این فکر کنید چگونه است که شما نمینوانید در خارج از کشور از هویت ایرانی خود جدا شوید؟
این داشتن یک حکومت جبار است که به شما هویت داده و اگر ایران یک کشور کاملن سکولار بود ................................"

یک سیستم سکولار نسبت به هویت افراد بیطرف است. هویت هر فرد به خودش مربوط است و دستگاه های حکومتی هویت خاصی را تبلیغ نکرده و ان هویت از رانت حکومتی استفاده نمیکند. بنا برهیچ هویت بخصوصی به سر نیزه دولتی مستظهر و پشتگرم نیست.

۳- "آیا بجای این چیزی که چون مزاحم سکولاریسم است میخواهید از دستشان بگیرید هیچ چیز نمیخواهید بدهیدشان؟........."
شما سکولاریسم را با اتیسم و لا مذهبی گری اشتباه گرفته اید. قرار نیست چیزی از کسی گرفته شود.

۴- ".....................باشد چرا که اسلام به ذات دین خصوصی نیست و جنبه های اجتماعی هم دارد و این تناقض فقط با تغییر دین میسر میشود"
نه تنها اسلام دین خصوصی نیست،مسیحیت هم دین خصوصی نیست. مگر جنگهای صلیبی را برای مسیحی کردن خاورمیانه براه نینداختند. اساسا هیچ دینی خصوصی نیست چرا که دین ناظر بر رفتار مومن در تمام عرصه های زندگی است. اما اگر با واقع بینی نگاه کنیم و موشکافی بیشتری بخرج دهیم میبینیم که اساسا این دین نیست که باید ببینیم خصوصی هست یا نیست. و الا مگر آب و هوا، گرم شدن کره زمین، فقر و غیره مسائل جهانی نیستند، چرا بر سر آنان جنگ براه نمی افتد؟ مساله این است که وقتی دین پرچم دفاع از منافع طبقاتی گروه هایی از جامعه میشود و رل یک حزب سیاسی را بازی میکند در نبرد قدرت، خود بخود باید توجیه گر منافع ان طبقه باشد. وقتی ان طبقه سرمایه داری خود را براه انداخت، فرقی هم نمیکند که این سرمایه داری، سرمایه داری عقب مانده سنتی حجره باشد یا سرمایه داری علمی قرن بیست و یکمی غرب، بطور دائم نیاز به انباشت سرمایه دارد. بنا بر این باید جامعه ملی را سرکوب کند. معلوم است که دین در مقام حزب سیاسی و توجیه گر منافع طبقاتی گرو های مسلط، سرکوب را به نام حفظ و گسترش هویت دینی انجام میدهد. از آنجا که نیازش به انباشت بیشتر میشود به جنگهای خارجی و تجاوز به دستاوردهای ملل دیگر روی میاورد و آنرا هم به نام جهانشمولی دین توجیه میکند. از این نظرهم هیچ فرقی بین جهادهای پس از اسلام برای غارت ملل مغلوب، جنگهای صلیبی بنیادگرایان مسیحی و جنگ علیه ترور جرج بوش وجود ندارد. گیرم مسلمانان صدر اسلام آنرا بنام جنگ اسلام علیه کفر توجیه میکردند، مسیحیان تحت عنوان جنگ مسیحیت علیه کفر و جرج بوش تحت عنوان جنگ تمدنها. پس این نیاز به گسترش ربطی به ماهیت مذهب ندارد و مربوط به نیاز سرمایه برای انباشت است. کما اینکه، میبینیم که آقای احمدی نژاد هم میخواهند مدیریت دنیا را به عهده بگیرند و عراق هم نقطه شروع است. تغییر دین هم یک راه انحرافی است چرا که مساله اصلا به دین مربوط نیست. و جز ایجاد جنگهای مذهبی و مالا ایجاد سرمایه داری مشابهی، گیرم با ایدولوژی متفاوت نتیجه ای نخواهد دشت و صرفا ایجاد جنگهای حیدری نعمتی خواهد کرد که در تحلیل کلی به ضرر مردم و جامعه است.
رها

ناشناس گفت...

شما گفتی که
۱-"اگر مردم داوطلبانه هم اسلام را به کناری افکنند من قلبن صلاح نمیدانم اما اعتراضی ندارم"
مردم اگر دلشان بخواهد اسلام را بکنار بگذارند، البته این حق را دارند و به کسی هم مربوط نیست، اما سکولاریسم از مردم نمیخواهد که دین را کنار بگذارند. سکولاریسم فقط ناظر به رفتار دولت و دولتمردان است. حتی نمیخواهد که دولتمردان اعتقادشان را کنار بگذارند. فقط میخواهد که آنرا در کارشان دخالت ندهند و سیستم حکومتی نسبت به مذهب شهروندان بیطرف باشد. تصور کنید که مثلا آقای ایاز جمال الدین که از علمای عراق هم هست آدمی بسیار سکولار است یعنی در عین حفظ عقیده مذهبیش، آنرا در دولت دخالت نمیدهد. نماز و روزه و احکام اسلام را هم با خود به دفتر کارش نمیاورد و با عملکرد و سیاستهایش با مردم صحبت میکند و از خود دفاع میکند و پشت امام و پیغمبر پنهان نمیشود و چماق تکفیر بر سر منتقد نمیکوبد.
۲-"به این فکر کنید چگونه است که شما نمینوانید در خارج از کشور از هویت ایرانی خود جدا شوید؟
این داشتن یک حکومت جبار است که به شما هویت داده و اگر ایران یک کشور کاملن سکولار بود ................................"

یک سیستم سکولار نسبت به هویت افراد بیطرف است. هویت هر فرد به خودش مربوط است و دستگاه های حکومتی هویت خاصی را تبلیغ نکرده و ان هویت از رانت حکومتی استفاده نمیکند. بنا براین، هیچ هویت بخصوصی به سر نیزه دولتی مستظهر و پشتگرم نیست.

۳- "آیا بجای این چیزی که چون مزاحم سکولاریسم است میخواهید از دستشان بگیرید هیچ چیز نمیخواهید بدهیدشان؟........."
شما سکولاریسم را با اتیسم و لا مذهبی گری اشتباه گرفته اید. قرار نیست چیزی از کسی گرفته شود.

۴- ".....................باشد چرا که اسلام به ذات دین خصوصی نیست و جنبه های اجتماعی هم دارد و این تناقض فقط با تغییر دین میسر میشود"
نه تنها اسلام دین خصوصی نیست،مسیحیت هم دین خصوصی نیست. مگر جنگهای صلیبی را برای مسیحی کردن خاورمیانه براه نینداختند. اساسا هیچ دینی خصوصی نیست چرا که دین ناظر بر رفتار مومن در تمام عرصه های زندگی است. اما اگر با واقع بینی نگاه کنیم و موشکافی بیشتری بخرج دهیم میبینیم که اساسا این دین نیست که باید ببینیم خصوصی هست یا نیست. و الا مگر آب و هوا، گرم شدن کره زمین، حفظ طبیعت، فقر و غیره مسائل جهانی نیستند، چرا بر سر آنان جنگ براه نمی افتد و اینها مستمسک سرکوب نمیشوند؟ چرا کسی بفکر گسترش و بهبود اینها نمیوفتد تا همه ابنا بشر از ان، درست مثل مذهب، بهره برند؟ اینها که مسائل فوری تری برای حیات بشر هستند. مساله این است که وقتی دین پرچم دفاع از منافع طبقاتی گروه هایی از جامعه میشود و رل یک حزب سیاسی را بازی میکند در نبرد قدرت، خود بخود باید توجیه گر و مدافع منافع ان طبقه باشد. وقتی ان طبقه سرمایه داری خود را براه انداخت، فرقی هم نمیکند که این سرمایه داری، سرمایه داری عقب مانده سنتی حجره باشد یا سرمایه داری علمی قرن بیست و یکمی غرب، بطور دائم نیاز به انباشت سرمایه دارد. بنا بر این باید جامعه ملی را سرکوب کند. معلوم است که دین در مقام حزب سیاسی و توجیه گر منافع طبقاتی گرو های مسلط، سرکوب را به نام حفظ و گسترش هویت دینی انجام میدهد. از آنجا که نیازش به انباشت بیشتر میشود به جنگهای خارجی و تجاوز به دستاوردهای ملل دیگر روی میاورد و آنرا هم به نام جهانشمولی دین توجیه میکند. از این نظرهم هیچ فرقی بین جهادهای پس از اسلام برای غارت ملل مغلوب، جنگهای صلیبی بنیادگرایان مسیحی، جنگهای استعماری و "جنگ علیه ترور" جرج بوش وجود ندارد. گیرم مسلمانان صدر اسلام آنرا بنام جنگ اسلام علیه کفر توجیه میکردند، مسیحیان تحت عنوان جنگ مسیحیت علیه کفر و جرج بوش تحت عنوان جنگ تمدنها. پس این نیاز به گسترش، ربطی به ماهیت مذهب ندارد و مربوط به نیاز سرمایه برای انباشت است. کما اینکه، میبینیم که آقای احمدی نژاد هم میخواهند مدیریت دنیا را به عهده بگیرند و عراق هم نقطه شروع است. ضمنا تغییر دین هم یک راه انحرافی است چرا که مساله اصلا به دین مربوط نیست. و جز ایجاد جنگهای مذهبی و مالا ایجاد سرمایه داری مشابهی، گیرم با ایدولوژی متفاوت نتیجه ای نخواهد دشت و صرفا ایجاد جنگهای حیدری نعمتی خواهد کرد که در تحلیل کلی به ضرر مردم و جامعه است.
رها

انسان سکولار گفت...

رها جان
دوست خوبم خوشحالم که یک آدم بیکار دیگه مثل خودم پیدا شد که از بیکاری در بیام.
و خوشحالتر که با مطالب نغز خودت وبلاگ نافابل منو مزین به نوشته هات میکنی تا بلکه کسانی که از این جا رد میشن به فراخور اندیشه شون نصیبی از این خوان ببرند!

من جهت مطالعه و درک مطلب اندک زمانی میخوام و خواهشمندم شما کلامت منقطع نشه.
فقط منظور من رو کمی بد متوجه شدی که وقتی مطلبت تموم شد میگم

انسان سکولار گفت...

رها جان پیرو اشاره ای که به وبلاگ خانم صدر کردی کنجکاو شدم و رفتم دیدم بیچاره بد جوری موضوع رو شخصی کرده و البته برای خودش فضاحت و برای من شهرت درست کرده.
حالا موندم یک حالی بهش بدم یا نه ؟
نظرت چیه؟

در مورد مطالب شما هم نظراتم را در تائید فرمایشاتت در غالب یک پست جدید میدم تا بحث رو هم به اونجا منتقل کنیم.

ناشناس گفت...

نه ولش کن، فایده ای که نداره. فکر میکنم حرفها همه زده شده.
رها

انسان سکولار گفت...

رها!
میدونی اسم زیبائی داری؟
یعنی با ارزش ترین چیزی که انسان میتونه داشته باشه رهائی است.

نمیگم لازم ترین ، ولی با ارزش ترین!

انسان سکولار گفت...

رها جان
سکوت من رو وسط بحث بد تعبیر نکنی !

اساسن فایده ی همه ی این جنگولک بازیها به اینه که آدم این وسط مسط ها ! به ادراکاتی برسه و من هم یک روزیه به مکاشفه ای رسیدم که دارم روش کار میکنم و بزودی در غالب یک پست در معرض نقد و بررسی ش میزارم.

انسان سکولار گفت...

در مورد توصیه ات برای صدر هم ممنون!

راست میگی!اصلن حرفی نمونده و هر گونه عکس العمل من فقط تخریب خودمه که البته مهم نیست ولی اصلن بحث شخصی در منظر عموم توهین به دیگرانه!

فقط دوست دارم نیما اگر میخونه یک نشانه ای از خودش بنماید

انسان سکولار گفت...

فکر میکنم اگر نوشته های خودمون رو یک جمع بندی بکنی بد نباشه !
مثلن در غالب اینکه :
"آنچه انسان سکولار میخواهد بگوید و نظر من "

از آنجا که من بزودی در گیر یک پروژه ای خفن میشم و وقت این جنگولک بازی هارو کمتر دارم دلم میخواد تا مکاشفه ام توی مغزم هزم میشه چند تا موضوع باحال دارم اونا رو توی هفت هشت پست بریزم بیرون!

انسان سکولار گفت...

هضم
عجبا که بعضی موقع ها عجب آدم گاف میده و خنده دار ترش وقتی که دم دمای صبح ممیمونی که سبه بود یا صبح؟!!!

انسان سکولار گفت...

رها
میگم داشتم این مکاتبات رو میخوندم دیدم منهای اینکه کمی سوءتفاهم در درک نظرات هم داریم ولی متن جمع شده جهت تلنگری به محتوی جمجمه ها چیزی خوبی شده!
البته چند نظر آخربه تکرار افتادیم.

ناشناس گفت...

منتظر جمع بندی مکاتباتمان هستم تا ببینم به چه صورت دراوردید.
نیما را هم بزحمت میشود دید. گاهی روی سایت صدر میاید و میرود.
این مدت بد جوری سرم شلوغ شده ولی گاه به گاه به سایتت سر میزنم.
رها

انسان سکولار گفت...

نهایت لطفته.
من یک خواهش هم دارم و اون اینه که با مطالعه ی "اصول من در وب" و " جنبش مغز" و با توجه به اینکه من بدایلی که تشریح شده نمیتوانم از دوستان کمک بگیرم برای من نقش یک سوپر وایزر را بازی کنی و هر گاه احساس کردی که از مسیر جنبش مغز دور افتادم و یا موضوع بی فایده ای را منتشر کردم و یا هر نوع راهنمائی ای که میتوانی بکنی منو از این لطفت محروم نکنی.
من کاملن مستعد حاشیه رفتن و بعضن طنز پردازی بی دلیل یا کاهش دهنده ی اثر گذاری سایر مطالب هستم.
میدونی در جهان بینی من زندگی یک شوخی که گاهی واسه ی خیلی چیزای کوچیک میشه خرجش کرد و کاهی خیلی چیزای بزرگ ارزش فکر کردن هم نداره.
پس کمکم کن تا دیگران رو بیخودی در برابر این حرکت کاملن غیر شخصی موضع دار نکنم.

انسان سکولار گفت...

باشه بزودی مباحثه مون رو خلاصه و با یک فکر جدیدی که دارم برای مورد نقد قرار گرفتن منتشر میکنم.

انسان سکولار گفت...

رها جان
هستی ؟ نیستی ؟
خوبی ؟ بهتری؟
کجائی؟
خطی خبری !؟
یک نوکی ! یک تکان دستی ! سری !

انسان سکولار گفت...

در باب سئوالم از جناب بنی صدر باید بگویم اینکه ما بگوئیم اگر چنین میشد آنگاه چه میشد اساسن غلط و مغلطه است و تصمیم برای وضعیت امروز بر اساس اینکه تصور کنیم در مقطعی از تاریخ در این شرلیط بوده ایم و چون انقلاب کردنمان به نتایج سریع و مطلوب منجر نشد پس اکنون گزینه ی انقلاب رد است استدلال ضعیفی است .
امروز میتواند به دلایل دیگری از جمله غیر محتمل بودن گزینه ی تغییر قهرآمیز رژیم بد باشد.