در چهارچوب جمجمه

حقیقت نیازمند انتقاد است ، نه ستایش - نیچه

۱۳۸۹/۰۳/۰۶

سرکوب غریزه

شنودهایم +16
  • ....از دوستام بود...
  • ....خیلی خوب بود...
  • ...چرا تو فکری؟
  • هیچی میگم بهت
  • خوب الان بگو
  • خوب راستش موضوع خیلی جدیه!
  • خوب؟!
  • راستش من میخواستم قبل از عروسی باهات صحبت کنم ولی فکرش هم نمیکردم اینجوری باشه و بی خیال شدم.
  • داری در مورد چی صحبت میکنی؟
  • خوب ببین من یک عمر با یک عقایدی و شعارهائی زندگی کردم.
  • خوب؟
  • ببین رک بگم موضوع سر بکارتته!

  • خوب ؟ مگه چی بود؟
  • خوب ظاهرن همه چی بود!
  • یعنی چی تو دستمال به اون پر خونی رو ندیدی؟
  • خوب چرا دیدم!
  • خوب میخوای بگی الکی بوده؟
  • نه میخوام بگم معنی ش چیه؟
  • چی معتیش چیه؟
  • اینکه شما باکره بودی؟
  • خوب چی میتونه باشه؟
  • تو بگو چی میتونه باشه ؟ برای تو دختر سی و یک ساله معنی اش چیه؟
  • خوب یعنی باکره بودم!
  • یعنی شما سی و یک سالته و تازه میخوای سکس رو تجربه کنی ؟ یعنی شما حداقل دوازده سیزده سال غرایزتو سرکوب کردی؟
  • ؟!!!
  • هوم؟
  • !!!
  • خوب نه !
  • خوب؟
  • مگه خودت نگفتی دوست نداری در مورد گذشته ام چیزی بدونی؟
  • چرا جزئیات رو نمیخوام ولی کلیات که باید منطقی باشه. من یک عمر میگفتم اگر زنم باکره باشه طلاقش میدم . اصلن فکر نمیکردم که تو اینطوری باشی!
  • ببینم داری سربسر میزاری؟!
  • نه متاسفانه بسیار جدی تر از اونی هستم که فکرش رو بکنی!
  • یعنی تو شاکی هستی چرا من باکره بودم؟
  • دقیقن ! شاکی که چه عرض کنم ! دارم دیوانه میشم!
  • ....! ؟ 
  • خوب؟
  • مامان گفت این پسر خوبیه ولی یکم مشکوک میزنه ها!
  • ببین دو تا امید کمرنگی دارم که شاید یک احتمال دیگه ای هم باشه واسه باکره بودنت!
    یعنی چی؟
  • نگاه کن این موضوعی نیست که بشه موکول کرد به آینده حالا خوب گوش کن یا تا یک ساعته دیگه من توجیه شدم و زندگی رو ادامه میدیم یا میریم پیش هرکی که تو به عنوان حکم قبول داری که فقط مرد باشه و بابات و داداشت نباشن تا سر چگونگی طلاقمون جوری که ابرو و حقوقاتت حفظ بشه صحبت کنیم.
  • ببین بازی در نیار تو فکر میکنی من ترمیم کردم آره؟
  • ترمیم نکرده بودی؟
  • نه بخدا؟
  • خوب اولین امیدم ناامید شد گرچه خود این موضوع دنیائی بحث داره ولی من فشار روانی جامعه رو میفهمم.
  • نمیفهمم چی میگی؟!
  • شما الان سی ویک سال داری درسته؟
  • بله!
  • اگر از هیجده سالگی میل جنسیت رو هم برسمیت بشناسیم توی این سیزده سال هیچ میل جنسی نداشتی؟
    چرا من هم یک آدمم!
  • خوب چیکار کردی؟
  • هیچی ! کاری که هر دختر نجیب میکنه.
  • که چی باشه؟
  • تحمل!
  • تحمل ؟ با استمنا؟
  • بی تربیت!!!
  • بدون استمنا؟!!
  • !!!
  • بدون استمنا؟!!
  • ببین حالت خوبه؟
  • پس میگی الان هم میلی نداری گرچه دیشب رفتارت شایسته ی یک دختر سی ویک ساله ی عادی بود.
  • بله تو اما تمیدونم چرا تو یک دفعه بریدی؟
  • اولن من وقتی دیدم باکره ای جا خوردم . دومن تو از کجا رفتار طبیعی رو میشناسی حالا؟
  • !!!
  • حالا بگذریم خودت بگو! کدام یک بوده؟
- سیزده سال سرکوب کردی و اصلن درت میل جنسی مرده که البته این نیست!
- سیزده سال سرکوب کردی و حالا میخوای دلی از عزا در بیاری تا هرجا من کشیدم که خوب بقیش هم دیگران کمک کنن!
- عرضه یا اخلاق یا زنانگی لازم رو نداشتی تا یک دوست پسر خوب پیدا کنی تا باهاش همه جوره باشی!
- از بغل این میرفتی تو بغل اون و فقط عفت رو در حفظ اون پرده میدونستی!
- یا اینکه به غرایز و وجودت احترام گذاشتی ولی واسه ی اینکه به خیالت من فکر کنم چه دختر خوبی هستی رفتی ترمیم کردی!
- همجنس باز بودی!

  • !!!
  • کدومش بگو کدومش درسته؟
  • باید به عقل تو ....
  • ...حقمه بدونم.....
  • ....دیدی این جوری......
  • ....جدی .....
  • ..من هم....

۳ نظر:

# گفت...

از پست دیگری به محل مربوط کامنت که اینجاست آورده شد
ميلاد گفت...
سلام خسته نباشيد.من يه گله كوچيكي از شما تو يه وبلاگم كردم.اگه افتخار داديد خوشحال ميشم يه نگاهي بهش بندازيد.مچكرم
۲۹ ژوئن ۲۰۱۰، ساعت ۰:۴۰

انسان سکولار گفت...

دوست خوبم
بسیار ممنون از اینکه عملکردم را نقد کردی اما دو نکته را لازم به ذکر میدانم.


1- گرچه تذکر اینکه :


منتشر نکنید !
معتقدم نظریات اینچنینی باید در کنار
تمام مطالب بررسی شود تا خواننده بداند فضای فکری نویسنده
چگونه بوده اگر این مطلب را مفید میدانید یا میخواهید نقد کنید
لینک بدهید.
در خیلی از مطالب آورده شده است .

اما ظاهرن شما چون در ابتدای مطلب مورد نقد قرار گرفته این تذکر نبوده التفاط نکرده اید اما ای کاش لااقل یک لینک میدادید و یا اسم وبلاگ را که "در چهارچوب جمجمه" است را جنبش مغز ذکر نمیکردید


2- جنبش مغز به نظر من تنها راه رستگاری ملت ایران است و نه اسم وبلگ و روش آن هم زدن تلنگری به محتوی جمجمه هاست .
من قصد نظریه پرداز شدن ندارم چون شغلم چیز دیگری است یک روشنفکر باید بشکند و به چالش بکشد تا دیگر روشنفکران دفاع کنند یا طرحی نو در اندازند.



نهایتن نگران نباشید حرف مفت به جای نخواهد رسید و حرف حساب هم آخرالامر پذیرفته خواهد شد.
اندیشه را نمیتوان حقنه کرد.
و نمیتوان جلویش را گرفت راهش را خود پیدا میکند و ذهنهای تشنه را سیراب میکند .

هرگونه تلاش برای جهت دهی به اندیشه ها بر اساس مصالح فرضی خودمان یا بر اساس منافع شخص یا گروهی نهایتن محکوم به شکست است.

ای کاش به جمع بلاگری ها بیائید / دلیلی برای سنتی بودن لااقل اینجا نیست.

# گفت...

ميلاد كريمي گفت...
سلام.مچكرم.كلامتون متين .والا من جنبش مغز رو با چارچوب جمجه قاطي كردم عذر ميخوام.بعد اينكه خواهشا برادرانه اين غلط املااي رو اينقدر تكرار نفرماييد از شخصيت والا وفهيمي مثل شما اصلا انتظار نميره
اصلن(اصلا) و ظاهرن(ظاهرا) كه چند جا در سايت اين غلط موجود هست. بعدش اينكه كاملا در مورد حرف مفت موافقم به هيچ جا نميرسه .اميدوارم كه از حشويات من كه در نقد اوردم ازرده نشده باشيد .بهرحال اين رو رسم وبلاگ امرداد كردم كه مطالب بهتر روشن بشه.موفق وپيروز باشيد
۲۹ ژوئن ۲۰۱۰، ساعت ۲۲:۰۰
انسان سکولار گفت...
دوست عزیز من نه تنها از شما ناراحت نیستم که بسیار سپاسگذارم که اندیشه ام را نقد کردید.
روشنفکر نباید در شک بماند اما نباید اندیشه خود را وحی منزل بداند.
میگوید ، نقد میشود یا میفهمد که اندیشه اش نقیض جدی ندارد و یا متوجه جان کلام ناقد و اشتباه خود میگردد و خود را اصلاح میکند.
بدهکار اندیشه اش هم نیست که مثلن اندیشه اش کلمه ای فلان قدر فروخته باشد و حال بترسد که ملت پس بیارندش.
اما در مورد غلط املائی : "انصافن " به قول خودتان بعید نیست غلط باشد؟ و ممکن نیست که این نوع نگرش سبک نوینی باشد جای گزین تنوین نداشته در رسم الخط فارسی؟
پاینده باشی شمشیر نقدت همواره برا تر