# از دیگران
متن زیر بخش پایانی متن نوشته شده خانم مهشید راستی به نام "تومثل من نباش" که در سایت رادیو زمانه می باشد
بدون هیچ توضیح اضافه توجه شما را به آن جلب میکنم.
من قدم در راه نادانستهای گذاشتم، من بدون شناخت از سران جنبش، آن را حمایت کردم. بدون شناخت از تواناییهای خودم، فکر کردم که اگر غیر از خواست من شد، تغییرش میدهیم.
من از اعدام سران رژیم ناراحت نشدم. من هرگز فکر نمیکردم که نوبت ما هم میرسد. من ندانستم، من نتوانستم. من نشناختم.
بگذار اعترافم را تکمیل کنم.من طرفدار حقوق بشر نبودم. هر کسی که بگوید بوده، چرت میگوید. نبودیم!
شعارهایی را دادم که مخالف حقوق بشر و حقوق انسانی بود.
من حقوق بشر، حقوق کودک، حقوق زنان را در اینجا، در کشوری که جان شهروندش ارزش دارد و حقوقش به رسمیت شناخته میشوداموختهام.
تو مثل من نکن، تو مثل من نباش!
امروز عکسهای تو را میبینم، فیلمهای تو را، وقتی که باتوم میخوری. وقتی که سر خونینت را پانسمان میکنند، وقتی که سیگار به دهان میگیری تا گازی که استنشاق کردهای کمتر ریههایت را بسوزاند.
وقتی که ماشین پلیس به بدنت میکوبد و ماشین پلیس دیگری از رویت رد میشود. و میگریم و از رویت شرمندهام.
نادانی و نا آگاهی و ناتوانی موجب شد که سی سال، هر کدام در یک سوی این دنیا این مصیبت را تحمل کنیم.
میدانم که بارها پیش خودت گفتهای که کرد و گذاشت برای من و رفت برای خودش راحت زندگیاش را میکند. و نمیخواهم خودم را تبرئه کنم. و فرقی هم نمیکند اگر بگویم که هرگز زندگی راحتی دور از تو نداشتم.
امروز دیگر سال ۵۷ نیست که کتاب اصول مقدماتی فلسفه را تکه تکه و ورق ورق تحویل بگیری تا بخوانی.امروز اطلاعات به شکل گسترده در اختیار خواستاران آن قرار میگیرد. خودت هم میدانی که اگر بخواهی، میتوانی.
من به آینده فکر نکردم. تو میکنی؟
من فکر نکردم چه کسی قرار است بیاید، و چه نظامی. تو میکنی؟
من به این فکر نکردم که حقوق بشر، تمامی اصول حقوق بشر، آزادیهای فردی و مدنی و جنسیتی و سیاسی و غیر سیاسی، بدیهی است و باید همهگان از آن برخوردار باشند. تو میکنی؟
آیا اتفاق افتاده که فکر کنی: بدتر از این که ممکن نیست؟ که هر کس بیاید از اینها بدتر نمیکند؟ که هر چیزی از اینها بهتر است؟
من چنین بودم، من چنین کردم. و امروز تو آنجایی و باتوم و گلوله میخوری، و من اینجا میگریم!
تو مثل من نکن، تو مثل من نباش!
شاید تو نیازی نداشته باشی که از فرزندان آیندهی مملکت شرمنده باشی!
# اصلاحات یا تغییر رژیم
# جنبش سبز
متن زیر بخش پایانی متن نوشته شده خانم مهشید راستی به نام "تومثل من نباش" که در سایت رادیو زمانه می باشد
بدون هیچ توضیح اضافه توجه شما را به آن جلب میکنم.
من قدم در راه نادانستهای گذاشتم، من بدون شناخت از سران جنبش، آن را حمایت کردم. بدون شناخت از تواناییهای خودم، فکر کردم که اگر غیر از خواست من شد، تغییرش میدهیم.
من از اعدام سران رژیم ناراحت نشدم. من هرگز فکر نمیکردم که نوبت ما هم میرسد. من ندانستم، من نتوانستم. من نشناختم.
بگذار اعترافم را تکمیل کنم.من طرفدار حقوق بشر نبودم. هر کسی که بگوید بوده، چرت میگوید. نبودیم!
شعارهایی را دادم که مخالف حقوق بشر و حقوق انسانی بود.
من حقوق بشر، حقوق کودک، حقوق زنان را در اینجا، در کشوری که جان شهروندش ارزش دارد و حقوقش به رسمیت شناخته میشوداموختهام.
تو مثل من نکن، تو مثل من نباش!
امروز عکسهای تو را میبینم، فیلمهای تو را، وقتی که باتوم میخوری. وقتی که سر خونینت را پانسمان میکنند، وقتی که سیگار به دهان میگیری تا گازی که استنشاق کردهای کمتر ریههایت را بسوزاند.
وقتی که ماشین پلیس به بدنت میکوبد و ماشین پلیس دیگری از رویت رد میشود. و میگریم و از رویت شرمندهام.
نادانی و نا آگاهی و ناتوانی موجب شد که سی سال، هر کدام در یک سوی این دنیا این مصیبت را تحمل کنیم.
میدانم که بارها پیش خودت گفتهای که کرد و گذاشت برای من و رفت برای خودش راحت زندگیاش را میکند. و نمیخواهم خودم را تبرئه کنم. و فرقی هم نمیکند اگر بگویم که هرگز زندگی راحتی دور از تو نداشتم.
امروز دیگر سال ۵۷ نیست که کتاب اصول مقدماتی فلسفه را تکه تکه و ورق ورق تحویل بگیری تا بخوانی.امروز اطلاعات به شکل گسترده در اختیار خواستاران آن قرار میگیرد. خودت هم میدانی که اگر بخواهی، میتوانی.
من به آینده فکر نکردم. تو میکنی؟
من فکر نکردم چه کسی قرار است بیاید، و چه نظامی. تو میکنی؟
من به این فکر نکردم که حقوق بشر، تمامی اصول حقوق بشر، آزادیهای فردی و مدنی و جنسیتی و سیاسی و غیر سیاسی، بدیهی است و باید همهگان از آن برخوردار باشند. تو میکنی؟
آیا اتفاق افتاده که فکر کنی: بدتر از این که ممکن نیست؟ که هر کس بیاید از اینها بدتر نمیکند؟ که هر چیزی از اینها بهتر است؟
من چنین بودم، من چنین کردم. و امروز تو آنجایی و باتوم و گلوله میخوری، و من اینجا میگریم!
تو مثل من نکن، تو مثل من نباش!
شاید تو نیازی نداشته باشی که از فرزندان آیندهی مملکت شرمنده باشی!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر