# تاریخ ایران
# پورپیرا
ما ایرانیان چنان دروغ به خوردمان دادند که تار و پود ما شده دروغ دروغ دروغ
و چون کودکانی که سکهی آنها را از چنگش در میآورند و به جای آن یک خروس قندی می دهند سالها با انحراف تاریخ ما سرمان را کلاه میگذارند و اشیاء بسیار ارزشمند تاریخی ما را به یغما میبرند و به جای آن تخت جمشیدهای نیمه کاره را بازسازی میکنند و ما را چنان ااز خود غافل میکنند که وقتی هم شخصی پیدا میشود که میگوید ای مردم بی خبر کجای کارید که داستان نه آنگونه است که میدانید سر شما را بد کلاهی گذاشتهاند از فرط بلاهت و حماقت لجوجانه اصرار داریم که بگذار در خواب بمانم بگذار که من همین طور در خفت خواری در گرفتاری باشم اما نمیخواهم چشمانم را باز کنم و بفهمم چرا با این همه منابع این قدر گرفتارم
نمیخواهم بفهمم چرا این بلاها را سر من میآورند نمیخواهم بفهمم که میخواهند به کشور من حمله کنند تا تاریخ مرا که رسوائی آنهاست به یغما ببرند
نمیخواهم بفهمم که چرا آرزوی من شده اینکه دشمن به کشورم حمله کند
کلاهی که سر مردم خاورمیانه و بخصوص ایرانیها گذاشته شده از توصیف برون است و اگر در بجنبیم برای سر پوش گذاشتن به این رسوائی ایران را بمباران خواهند کرد که این موضوعات در هیاهوی جنجالها گم شود تا کسی نفهمد چگونه بر اساس داستانهای الواح گلی پیشینیان ما کتابهای مقدس مردم را نوشتند و ایشان را به بردگی گماردند با ادعای اینکه خدا در دنیائی دیگر جبران بدبختی ایشان را خواهد کرد
بیدار شوید بیدار شوید هیچ بعید نیست چون این اسرار یک گوشهی حکومت ما را هم لرزان خواهد کرد حکام ما هم تن به این دروغ بدهند
# پورپیرا
ما ایرانیان چنان دروغ به خوردمان دادند که تار و پود ما شده دروغ دروغ دروغ
و چون کودکانی که سکهی آنها را از چنگش در میآورند و به جای آن یک خروس قندی می دهند سالها با انحراف تاریخ ما سرمان را کلاه میگذارند و اشیاء بسیار ارزشمند تاریخی ما را به یغما میبرند و به جای آن تخت جمشیدهای نیمه کاره را بازسازی میکنند و ما را چنان ااز خود غافل میکنند که وقتی هم شخصی پیدا میشود که میگوید ای مردم بی خبر کجای کارید که داستان نه آنگونه است که میدانید سر شما را بد کلاهی گذاشتهاند از فرط بلاهت و حماقت لجوجانه اصرار داریم که بگذار در خواب بمانم بگذار که من همین طور در خفت خواری در گرفتاری باشم اما نمیخواهم چشمانم را باز کنم و بفهمم چرا با این همه منابع این قدر گرفتارم
نمیخواهم بفهمم چرا این بلاها را سر من میآورند نمیخواهم بفهمم که میخواهند به کشور من حمله کنند تا تاریخ مرا که رسوائی آنهاست به یغما ببرند
نمیخواهم بفهمم که چرا آرزوی من شده اینکه دشمن به کشورم حمله کند
کلاهی که سر مردم خاورمیانه و بخصوص ایرانیها گذاشته شده از توصیف برون است و اگر در بجنبیم برای سر پوش گذاشتن به این رسوائی ایران را بمباران خواهند کرد که این موضوعات در هیاهوی جنجالها گم شود تا کسی نفهمد چگونه بر اساس داستانهای الواح گلی پیشینیان ما کتابهای مقدس مردم را نوشتند و ایشان را به بردگی گماردند با ادعای اینکه خدا در دنیائی دیگر جبران بدبختی ایشان را خواهد کرد
بیدار شوید بیدار شوید هیچ بعید نیست چون این اسرار یک گوشهی حکومت ما را هم لرزان خواهد کرد حکام ما هم تن به این دروغ بدهند
امید که بفهمند صلاح همه در حقیقت است و بس و ایشان هم ناخواسته آلت دست دشمن شدند و بفهمند ظلمی بزرگتر از مخفی کردن حقیقت از مردم نیست
اما نمیتوان به ایشان امید داشت و باید تا ارتباطی با جهان باقی است
دنیا را از این راز مهم آگاه کنیم
دنیا را از این راز مهم آگاه کنیم
^^^^^^^^^^^^^^^^
من نه پورپیرا می شناسم و نه حتی کوچکترین کامنتی برای ایشان داده یا گرفته ام
اساسا از بغض و عقدهای که در وبلاگهای ایشان از سوی اقوام غیر پارس
عامل ناسزا گوئی و نفرت پراکنی است متاسف هستم
اما حرف حق هر چه تلخ باشد باید دانست که اگر چشم بر آن ببندیم خودمان را به تباهی کشاندهایم
من تمام مطالب زیر را با ذهنی کاملا باز و رها از بغضها و کینهها درست و صحیح یافتهام
×××××××××××××××××××××
مروری بر فحوای مجلدات هشت گانۀ « تأملی در بنیان تاریخ ایران »
نویسنده ناشناس
به سال 1379 ه . ش ، اولین جلد از مجموعه آثار هشت گانه ای با عنوان « تأملی در بنیان تاریخ ایران » ، به قلم آقای ناصر پورپیرار ، در کتابفروشی ها خودنمائی کرد که تاریخ ایران و شرق میانه و حتی جهان را از آن دیدگاه متعارف و کلیشه ای نمی دید و از منظری دیگر بدان می نگریست . برآورندۀ کتب موصوف ، پیرامون ظهور هخامنشیان و شخص کورش و دیگر اجزاء آن سلسله ، سخنی دیگر می گفت ؛ اثبات کرد که تخت جمشید بنائی ساخته نشده و به اتمام نرسیده بوده است ؛ آشکار نمود که کتیبه های منتسب به پادشاهان اصطلاحاً ساسانی ، در اضلاع و جبال فارس ، نوکنده اند ؛ بنی امیه را به شکلی دیگر تعریف کرد ؛ شیعه را به لونی دیگر دید ؛ غدیر را به قامتی متفاوت تفسیر نمود ؛ کشتار و قتل عام انسانی « پوریم » ، در 2500 سال پیش ، توسط یهودیان ، که به سبب آن ایران به درازای 22 - 20 قرن ، دیگر ایران نشد و نبود را پیش کشید و علل العلل عقب ماندگی شرق میانۀ نامدار معرفی کرد ؛ سر اندر کار کاروانسراها و حمام ها و پل ها و مدارس و مساجد و مصلاها و ... گذاشت و اثبات کرد که عمدۀ ایشان ، 1000 سال با طلوع اسلام فاصله دارند و عملاً اگر به دارائی های موجود بنگریم ؛ توشۀ اندکی از دوران ماقبل از اصطلاحاً صفویه در ایران می توانیم برچینیم و ... .
مسلم است در فضای مملکتی نظیر ایران که در نگرش و ذهن مردمانش کلام « در خانه اگر کس است ؛ یک حرف بس است » ملکه است ؛ گفتار صاحب قلم مذکور به مذاق متصدیان امور خوش نیامد و بعد از انتشار 5 کتاب اول ، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی دولت آقای سید محمد خاتمی ، در نامة شمارة 193307 / 1 - 135 مورخ 7 / 11 / 82 ، به استناد قسمت « و » از بند « ب » مادة 3 آئين نامة ضوابط نشر ، آثار را به دليل « تمسخر و تضعيف غرور ملي و روح وطن پرستي و ايجاد روحية خود باختگي در برابر فرهنگ و تمدن و نظامات استعماري غربي و شرقي » فاقد صلاحيت انتشار شناخت و توقيف كرد ! لیکن ناصر پورپیرار ، که مردی پای در سن و با تجاربی فراوان از رهگذر فعالیت های گستردۀ اجتماعی ـ فرهنگی ـ سیاسی بود ؛ با سرمایۀ خود ، 3 مجلد دیگر را در کشور سنگاپور چاپ و در ایران پخش کرد تا بالاخره بی وفائی روزگار و گزافی هزینه های چاپ کتاب در خارج از کشور و مشکلات و موانع پخش ، که برایش پیش آوردند ؛ او را از ادامۀ چاپ مجلدات باز دارد و به سمت ادامۀ کار ، از طریق نگارش در صفحات اینترنتی هدایت کند .
اما واقعاً او چه می گوید و حرف حسابش چیست و چرا سعی در ارائۀ طرح دیگری از ایران و ایرانی دارد و از این رهگذر چه کسب می کند ؟ اینکه کورش ، اقامه کنندۀ اولین بیانیۀ حقوق بشر ( آنچنان که شایع است ) به مزد بگیر یهود و غارتگری شقی تنزل یابد چه نفعی برای او دارد ؟ اینکه سراسر دوران پیش و بعد از اسلام را در ایران ، اعتلای فرهنگ و هنر بدانیم یا اینکه با پیش کشیدن قتل عام موحش « پوریم » ، ایران را تا برآمدن اسلام و حتی سلسلۀ اصطلاحاً صفویه ، گورستان ، و بعد از آن سرزمینی که تازه الفبای رشد را یاد می گیرد بدانیم ؛ چه بری برای او و ایران و ایرانی دارد ؟ اینکه منکر وجود ساسانیان و غزنویان و سلجوقیان و دیگر سلاله ها شویم و آغاز حکومت و حکومت داری در ایران را به حوالی قاجاریه منتقل کنیم ؛ چه سودائی است که او در سر می پروراند ؟ و ... ؟ این سؤالات و ده ها فزون بر آنان ، پاسخ مناسب نخواهند یافت مگر با مراجعه به آثار و قلمی کرده های مشارالیه ، که در ذیل ، چکیده ای از فحوای کلی مجلدات هشت گانۀ « تأملی در بنیان تاریخ ایران » را از نظر خواهیم گذراند و خوانندگان را برای قرائت و دیدن دیگر آثار و فرآورده های فکری ایشان و نیز چگونگی تهیۀ کلیۀ آنان و حتی بهترین تقدم و تأخرِ ممکنِ قرائت و دیدن این آثار و فرآورده ها ، به توضیحاتی که در وبلاگ « ناریا لینکس »
، به نشانی http://WWW.Narialinks.Blogfa.Com مندرج است ارجاع می دهیم :[1]
« به معناي درست ، تاريخ هخامنشيان برگ تازه اي از تاريخ يهود است ؛ و اگر هخامنشيان را يكي از " اسباط " بدانم ؛ سخني به گـزاف نگفته ام . ...[2] فرض مورخيـن پيوسته اين بوده است ؛ كه كـورش بنا بر " آزاد منشـي " خود ، يهـود را از اسارت بابـل رهانيده ؛ كـه رمـزگشائـي آن آسان نيست . فرض من ايـن است ؛ كه يهوديـان كورش را از درون قبيله اي بي نشان و غير بومي ، اما خونريز با حمايت هاي مادي و عقلي ، تا مقام يك امپراطور بركشيدنـد ؛ تا اسيـران و ثروت يهـود را از بابـل آزاد كنـد ؛ و تمدن هاي چنـدگانه پرستِ مزاحـم را از بين النهرين برچيند . ... قومي كه به سفارش و پشتيباني يهود در تاريخ ايران به نام نهائي هخامنشيان برآمدند ؛ برابر صدها سند كه بدون غرض بررسي شد ؛ به هيچ روي ايراني نبوده اند و شايد بايد آنها را تنها قبيلة مهاجرِ غير بومي دانست كه در حوالي 650 پيش از ميلاد و يا درست تر اينكه بگوئيم كوتاه زماني پيش از سقوط بابل ] اول [ به بين النهرين و سپس به ايران وارد شده اند . ... ويژگي غيـر متعهد اين قبيله كه به تمـدن منطقه و مردم ايـران كهن ، تعلق و پيونـدي نداشتـه ، فاقد درك فرهنـگ ويـژة بيـن النـهرين بوده است ؛ يهود آواره را كه سامـان و تاريخش به دست امپراطوران بين النهرين برچيـده شده بود ؛ واداشت كه سرداري از ميان آنانرا تقويت كند تا به دست او انتقام شكست هاي خود از تمدن هاي بين النهرين را بازستاند و راه بازگشت خود به اورشليم را هموار كند . آنها پس از تكميل توافق با كورش ، كه هنـوز خاستگاه او را نمي دانيـم ؛ مشتي اسنـاد دربارة اين توافـق براي ايجاد دلگرمي در يهـودِ اسير به عنـوان وعده هاي الهي بر تورات افزودند . ... تمدن هاي بسيار درخشان بين النهرين كه مأخذ و منبع تمدن بشري است ؛ آشور و بابل و سومر را هخامنشيان نابود كردند و كوشش هاي مستمر اين ملت هاي بزرگ براي تجديد حيات ، چنانكه داريوش در بيستون مي نويسد ؛ به دفعات در خون سرداران بزرگ آنان غرق شده است . ... اميد بازگشت به تجديد هويت كهن شرق ] ميانه [ ، كه طليعة آن پس از 2500 سال ستيز آشكار مي شود ؛ هنوز هم در بطن خود اين خيال را پرورش مي دهد ؛ كه شرق ميانه علي رغم ظاهر كنوني ، سرانجام با عقل و خرد فطري و باطني خود ، به رستگاري جهان برخواهد خواست و پيامبران فردا نيز چون گزيدگان الهي ديروز ، نداي رهائي انسان را از شرق ميانه سرخواهند كرد . ... تاريخ نويسان عمده اي كه كثرت در آنها با يهوديان است ؛ كوشيده اند تا ظهور قدرتمند اين قوم ] هخامنشيان [ در ايران و بين النهرين را با عنوان جعلي امپراطوري ايران مزين كنند ؛ اما اين توطئه و تهمتي است كه در دوران اخير ، براي ايجاد شكاف بين ايرانيان و مردم بين النهرين ... به دست صهيونيسم تدارك ديده شده است . مقصد نهائي ، انحراف اذهان از مشتركات وسيعي است كه شرق ميانه را به هم پيوند مي دهد . ايرانيان در اين ضايعة بزرگ بشري ] ظهور كورش و هخامنشيان و فروپاشي تمدن هاي بين النهرين [ كه به توقف حركت طبيعي تاريخ در شرق ميانه منجر شد ؛ هيچ سهم و مسئوليتي ندارند . زيرا ايران كهن نيز در آن زمان چون مردم بين النهرين ، علي رغم ده هـا و ده هـا بار تحرك قومـي و ملي آزادي خواهانه ، تسليـم نظاميـان غير بومـي هخامنشـي بوده است . ... اسلام ، حيـات دوبارة ايـران و بين النهريـن پس از دوازده قرن سكـوت و خموشي است . اين پابرهنـگان و ناآزمودگان عرب نبوده اند كه جهان را از دو سو در اندك زماني تسخير كردند . اين غرور خفتة بين النهرينِ مقهور بود كه به نيروي اسلام دوباره سر برآورد . وحدتي بود از تمدن سامي و آرامي ، آشور و بابل ، سومر و اكد كه توان ديرين خود را در قالب انديشة اسلام باز مي گفت . آنچه در خاورميانة كنوني مي گذرد ؛ از نظر تاريخي دنبالة ستيز كهن يهود با تمدن هاي بين النهرين است . اينك كه آن تمدن هاي كهن به اسلام گرويده اند ؛ به شكل ستيز بين اسلام و يهـود نمايان مي شود ؛ و آن نفرت و خشونتي كه مردم بين النهرين ] و به لوني اكثريت اعراب [ نادانسته هنوز به ايرانيان نشان مي دهند ؛ بازتاب اقدام ديرين هخامنشيان نسبت به تمدن بين النهرين است . »
( ناصر پورپيرار ، هخامنشیان ، گزيده اي از صفحات مختلف )
« مي خواهم خبرگان ملي را به بحثي بخوانم كه يك بار براي هميشه ، گفتگو دربارة عرب و عجم را سامان دهند و توجه كنند كه ما مردم شرق ميانه ، بي توجه به محدودة برآمدن و نام و زبان خويش ، پيوسته در تاريخ سربلند زيسته ايم و پيش از توطئه و تمهيد يهود در فراخواني هخامنشيان ، و نيز پس از اسلام ، چراغ فرهنگ و تمدن بشر را برافروخته ايم . مي خواهم توجه دهم قوم عرب كه نداي اسلام را آواز داد ؛ با بررسي هاي يهود ساخته ، شناخته نمي شود ؛ و مي خواهم توجه دهم كه اعراب از همسايگان خردمند ايرانيانند كه هرچه را اينك بدان مي نازيم ؛ از جمله ادب ممتاز ايراني ، تحفه اي است كه عرب همراه اسلام به ايران سپرده و اينك وقت است اشتراكات فرهنگي و ديني شرق ميانه را علي رغم افترائات و اختلافات بي پاية موجود بازشناسيم و شرق ميانة كهنِ پيش از هخامنشيان را كه گهواره و نگين و علت فرهنگ كنوني بشر است ؛ بار ديگر بازسازي كنيم . ... بزرگ ترين نهضت تاريخ نگاري امروز ، نقد و بررسي و دوباره خواني اسناد بجاي مانده از شعوبيه است . آنها لشكري از جاعلين را براي تخريب فرهنگي و سياسي آن دوران به كار گرفتند تا حركت و گسترش شرقي اسلام را كه به مرزهاي چين رسيده بود ؛ مانع شوند . ... هريك از اين به اصطلاح تأليفات كهن ، از فقه و فلسفه و تاريخ و عرفان و شعر و ادب و تفسير و تحشيه ، بي اعتناء به نام آوري مؤلف و مفسر و مورخ آن ، بايد بي رحمانه و سختگير به داوري دوباره خوانده شود و برابر سؤالات محقق امروز قرار گيرد و اگر از صافي خرد و انصاف انسان كنوني گذر كرد ؛ آنگاه مي توان اجازه داد كه به سلسلة اسناد فرهنگي معاصر بپيوندد و ابزار گسترش انديشه شناخته شود . »
( ناصر پورپيرار ، پلي بر گذشتۀ 1 ، گزيده اي از صفحات مختلف )
« پس اينك از چه بگويم ؛ هنگامي كه تقريباً بر هيچ نقل و روايتي دربارة دو قرن اولية اسلام اعتماد نيست و اوراق تاريخ صدر اسلام ، لااقل 250 سال پس از حوادث آن مكتوب و منظم شده است ؟! ... چگونه اثبات مي كنيم كه عمر ، اين سردار بزرگ صدر اسلام ، صريح كتاب خدا و سنت پيامبر را رعايت نكرده و به صرف ادعاي راويان گزافه بافِ مشكوك الاحوال ، گمان كنيم كه سرباز و سردار عرب در برابر جنگ باختگان ايران ، به جنايت رضايت داده اند ؟! ... اتحاد دوبارة اسلام جز با رجوع به مبناي اختلاف و بررسي دوبارة آن ممكن نيست . ... روايت است كه رسول خدا در بازگشت از حجه الوداع و در محل غدير ، در حضور جمعي كه تا قريب يكصد و پنجاه هزار شماره كرده اند ؛ داماد خود ، امام علي را به جانشيني برگزيد . هريك از اين اعداد را بگيريم ؛ شمارة تمامي خاصان و مقربان و اصحاب و مهاجر و انصار و گروندگان نخست به اسلام مي شود ؛ كه قدر همركابي و همراهي با پيامبر در آخرين زيارت خانة خدا را داشته اند . ... در اين باره كه چگونه اين جمع گزيده ، فقط دو ماه بعد ، كه حداكثر فاصلة تجمع غدير تا درگذشت پيامبر است ؛ توصية رسول خدا را فراموش كرده ؛ به سقيفه گردن گذارده اند ؛ شايد بتوان گفت كه جمع عظيم مؤمنان حاضر در موعظة غدير از سخنان پيامبر خدا برداشت بعدي شيعيان را نداشته اند و آن پيام و توصيه را حكم جانشيني امام علي نگرفته اند . ... همراهان رسول خدا ، توجة پيامبر در حادثة غدير را ، توصيه به ملاطفت و اخوت بيشتر با امام علي گرفته اند و نه جانشيني . ... آيا آن مقابله اي را كه عليه امويان در اوائل قرن دوم ، به صورت تجهيز عباسيان در خراسان ! صورت گرفت ؛ يك اقدام رهائي بخش ملي بدانيم و يا يك توطئة بزرگ جهاني عليه قدرت مهار نشدني اسلام ؟! ... اين آن حصة تاريخ اسلام است كه مورد بررسي جدي و دقيق قرار نگرفته و ورود بدان محتاج نهايت توجه است ؛ زيرا يهود و مسيحيت اسناد تاريخي خود دربارة سقوط بني اميه را با سرسختي و لجاجت و دقت از ديده ها مخفي نگه داشته اند . ... پايان كار عمر و ضربت خوردن او كه در شمار پر ابهام ترين ترورهاي تاريخ است و معرفي ضارب ، به عنوان ابولوءلوء ايراني ، كه دليلي بر صحت نام و هويت و مليت او ، جز اينكه اينك قبر او را در كاشان ـ از اصلي ترين مراكز كهن تجمع يهود ـ نشان مي دهند ؛ به دست نداريم و نگاهي به مزار او ، مورخ را در اين حيرت عميق مي برد كه چرا معماري صحن و گنبد مخروطي ابولوءلوء ، اين همه به معماري صحن و گنبد قبور برگزيدگان يهود ، چون مقبرة دانيال و استر و مردخاي ، و بسياري ديگر در شمال و جنوب ايران شبيه است ؟!!! ... مورخ اين حقيقت را از ياد نمي برد كه تسلط بني اميه بر مديريت امپراطوري اسلام ، بر خليفه كشي ها پايان داد و سربازان اسلام را از تنگة طارق و از كوه هاي پيرنه گذراند . وانگهي آنچه را بني اميه به عنوان راه حلي براي پايان دادن به درهم ريختگي سياسي در مركز اسلام پيشنهاد دادند ؛ همان شيوة وراثت در خلافت بود كه شيعه از پسِ مرگ پيامبر عرضه مي كند . ... آيا آن جنگ هاي طولاني و فرسايشي خزرها با لشكريان اسلام و نيز همزماني حملة بزرگ آنها با حملة بزرگ پوآتيه در غرب را كه هر دو در يك زمان و به سال 114 هجري انجام شده ؛ زائيدة تصادف روزگار بدانيم و يا حاصل تصميم به دفاع مشترك كليسا و كنيسه ؟ ... پس از شكست لشكريان اسلام در هر دو جبهة شمال و غرب و از سال 114 هجري ، دوران افول بني اميه آغاز مي شود و آنگاه در همان زمان پايگاه ديگري در شرق ، وظيفة كامل نابودي امويان را به عهده مي گيرد و آن ظهور شعوبيه در خراسان و تبديل آن خطه به مركزي براي تجمع عباسيان است ! آيا چنين مراكز توطئة همزمان و وسيع عليه بني اميه ، خود بخوبي نشان نمي دهد كه بني اميه استوارترين نيروي تاريخ اسلام ، و نابودي آنها توطئه اي همه جانبه از سوي كليسا و كنيسه بوده است . ... از ديدگاه مورخ امروز ، ساخت ابومسلم براي آن گـروه كه در كار بركندن استحكام اسلام ، به نام ايرانيـان بوده اند ؛ به يقين از ساخت آن همه حديـث و محـدث ، شاهنـامه ، ابن نديـم ، مدائني ، ابومخنف ، دوئلي ، ابن سبـا و ديگـران دشوارتر و ناممكن تـر نبوده است ! ... بي شك آن كوشش فرهنگي كه از ميانة قرن اول تا اواخر قرن چهارم در تدارك اسناد فرهنگي ضد عرب و اسلام با ظاهر ايراني و با نام كلي " شعوبيه " در جريان بوده است ؛ ربطي به ايرانيان ندارد ؛ توطئه اي است كه در مراكز ديني يهود و مسيحيان مي گذرد و هرچند همه چيز را به نام ايرانيان عرضه مي كنند ؛ ولي هيچ مسئول و نام مشخص ايراني به تاريخ معرفي نمي شود ؛ چندانكه پيگيري هريك از اسامي آن تمركز ، به بن بست و خلأ ناشناختگي برخواهد خورد ! ... مردم ايران هيچ مقاومتي به هيچ صورتي و در هيچ زماني برابر حضور عرب و اسلام در ايران از سقوط ساسانيان تا پايان امويان از خود بُروز نداده اند . ... دخالت دادن ايرانيان در فروپاشي امويان ، با تدارك پيش فرض هاي خيانت بني اميه به خاندان رسول خدا ، همه و همه از جمله تلقينات و تمهيدات و ترتيباتي بوده است كه نيروهاي بيروني عمل كننده عليه امويان ، براي گم كردن رد پاي خويش و انتساب اجراي آن توطئه به ايرانيان ، فراهم ديده اند . »
( ناصر پورپيرار ، پلي بر گذشتۀ 2 ، گزيده اي از صفحات مختلف )
« خـرد ، آدمـي را از تعصب دور مي دارد و عقـل ، داور نهائـي هر برهاني است . اقـوال مرده كه از عصـر هر نسل دورتـر رود ؛ به سنت مي گرايـد و باور آن به مـرور دوباره و به تأئيد عقل زمان موكـول است . قدرت آدمـي در رد و نفي پذيرفته هـاي پيشين ، حضور سازنده و نو شوندة او در هستي را تأئيد و مفهوم " عصر " را تا مقدار سوگند خداوندي متعالي مي كند . ... در مجموع گمان دارم بهتر است گردش قلم دربارة تاريخ ايران و اسلام و بررسي هاي قرآن شناسي را چند گاهي متوقف كنيم و به بازبيني هاي بنياني دربارة تلقينات و باورهاي مانده از قرون نخست هجري كه از قول يك سلسله راوي و محدث و مفسر و صاحب كتابان مجعول و مجهول كه بخش پيش از قرن سوم آن ، همگـي برخاسته و توصيه شدة الفهرست ابن نديـم است ؛ بپردازيـم . آنگاه شايـد زبان تفاهم بيشتـري به كار افتـد ؛ رگ هاي برآمـدة گردن به موضع خويش بازگردد و عقل و انديشه راهنماي همة ما شود . ... از اواخر قرن سوم و بويژه در سراسر قرن چهارم ، اسنادي پديد آمده است كه حاصل مجموعة آنها برپا كردن آشوب در دين اسلام و اغتشاش در تاريخ صدر اسلام و سده هاي نخست آن است كه فقدان كتاب ، رواج بي محاباي هر مهملي دربارة آن دوران را براي مؤلفين قرن چهارم و از جمله ابن نديم ميسر كرده است . در خراسان كه پيوستـه مركز بزرگ تجمع يهـود بوده ؛ وسيع تريـن كوشش براي دور كـردن ايرانيـان از متـن و بطـن اسلام پديد آمد . انبوهي كتاب تدارك شد كه مدعي بودند به فرهنگ ايران پيش از اسلام متعلق است ؛ ديني و پيامبري بزرگ ساختند به نام زردشت و زردشتيگري كه گويا كتابي به نام اوستا از 7000 سال پيش از اسلام ، سرشار از خرد و دانش و حكمت و انسانيت به دست داشته است و گفتند كه قرآن و انجيـل و تـورات ، احكام خـود را از آن كتـاب ربوده انـد ! يك سلسله اديـب و مترجـم و مـورخ و نحوي و لغت دان و پزشـك و صنعتگر و شيمي دان ساختند كه گويا در قرون اول و دوم و سوم و پيش از پيدايش خط عربي و يا فارسي ، زير بغل مسلمينِ عرب نادان را براي برخاستن و روي پاي خويش ايستادن گرفته اند . از مجموعة آن افسانه هاي تازه ساز ، كه به پيش از اسلام نسبت مي دادند ؛ كتابي سفارش دادند به نام شاهنامه تا ايرانيان را به مقام بنيانگذاري همه چيز نيك در جهان ارتقاء دهند و بالاخره مجموعه اي ساختند با نام الفهرست و مؤلفي به نام ابن نديم كه 7530 كتاب در ميانة قرن چهارم ، كه آغاز كتاب نويسي اسلامي است معرفي كند و در صفحات آنها تمام اين اطلاعات نادرست را يكجا بگنجاند و تأئيد كند و مصلحين و آزادي خواهان و پيامبران بزرگي كه تمامي آنها را در تقابل با شخصيت پيامبر ، دين بزرگ اسلام و اعرابِ حامل قرآن ساخته اند . ... كوشش اين قلم در رسوا كردن اين يهود زادة منحوس كه به غلط او را شيعي جا زده اند ] ابن نديم [ ، برداشت ما و جهان را از فرهنگ اسلام در آينده اي شايد هم كه نه چندان دور ، زير و رو خواهد كرد . ... تا كنون هيچكس و با هيچ اسلوبي نتوانسته براي اين سؤال كه پيامبر چگونه نجد را به اسلام آراست و بر كينه هاي قبيله اي و امتيازات خانوادگي آنها برتري گرفت و از آن مهم تر چگونه دست پروردگان و ايمان آورندگان به او در مدتي كوتاه قادر شدند نيمي از جهان شناخته شدة زمان خود را به باور خويش ملحق كنند ؛ پاسخي روشن بياورد . احمقان و بي خرداني عمدتاً از ميان دست پروردگان فرهنگ يهودي ، كوشيده اند كه اين توانائي تاريخي اسلام و مسلمين را حاصل خونريزي و توحش گستردة مسلمينِ عرب بدانند . اما از توضيح اين مطلب ساده عاجزند كه آن انديشة با خونريـزي و تازيانه مسلط شده ؛ چـرا هنوز با همان استحكام نخستيـن در ميان ملت هاي مغلوب شمشير و تازيانة عرب ، نه فقط برقرار است ؛ بل آنها با پذيرش زبان و آداب و سنن عرب ، شيفتگي و شيدائي و نيز ستايش خود را نثار آن پيامبر عرب كرده اند ؟ ... از ديدگاه اين مؤلف ، رد زبان عرب ، به عنـوان زبان ملي و ديني در ميان ايرانيان و تركان ، حاصل يك اقدام سياسي ـ فرهنگيِ موفقيت آميزِ يهود است ؛ كه با ايجاد آلودگي و تلقين بزرگ انگاري و برتري نمائي هاي بي پايه ، در تصورات نخبگان اجتماعي ، از طريق عرضة اسناد فرهنگي مجهول و نادرست ، اما فريبنده و دلخوشي آور ، آنها را به راهي برد كه ظاهر و رنگ و لعاب مطلوب استقلال طلبي داشت و موجب ايجاد فاصله بين شرق و غرب سرزمين هاي اسلامي شد . ... اينك مسلم است كه نخواهيم توانست زبان ناتوان فارسي را كه بدون سود بردن از قواعد و لغات عرب به لقلقه مي افتد ؛ كنار گذاريم و به زبان قرآن پناه بريم ؛ اما بي شك از آنكه آيندة ما را اتحاد اسلامي رقـم خواهد زد ؛ گستـردن زبان عرب ميان جوانـان ، گنجاندن جدي تـر آن در موارد درسـي و زدودن مزخرفات باستـان پرستـي از عرصة سنت ها و رسومات سراسر خرافات ، مي تواند زيربناي اين اتحاد را پي ريزي كند و شايد كه تا زماني معين ، اين فاصلة انباشته از كينه و عداوت و ناشناختگي را با پژوهش و پردازش به مشتركات خويش از ميان برداريم . مي توانيم اين جنبش ملي و فرهنگي و اسلامي را از بررسي همه جانبة كتاب الفهرست ابن نديم آغاز كنيم كه زيركانه و پنهان و در سيماي دلسوزي فرهنگي ، مبلغ جدائي بين سرزمين هاي اسلامي بوده است و روشنفكران و علاقه مندان جهان اسلام را دعوت كنيم كه اين كتاب را ] با هم [ در مجامع آكادميك و در محافل خود دوباره بخوانيم ؛ اطلاعات پراكنده ساز آن را ارزيابي كنيم و به بررسي اين مطلب بپردازيم كه از چه راهي و چگونه اين كتاب را كه هرگز دست مايه و ابزار محققين اسلامي در طول تاريخ نبوده است ؛ بار ديگر در ميان ما پراكنده اند و وسيله اي براي ايجاد تفرقة وسيع تر و پرگوئي هاي تازه تر در مقولة " مفاخرات " كرده اند . ... جستجوي كوچكي در زبان يوناني ممكن است هركس را به اين توضيح برساند كه واژة " اكدمي " يعني " محله يا تجمعي از اكدي ها " ! و بدين ترتيب خاستگاه تمام صاحبان سخن و خرد ، پس از قرن پنجم پيش از ميلاد ، و آن هم نه در آتن ، بل در محله اي دور از پايتخت كه صاحب نظران و خردمندان " اكديِ " گريخته از جباري هاي هخامنشي را مدت ها پيش از ظهور سقراط و افلاطون و ارسطو در خود جاي داده بوده ؛ آشكار مي شود . ... " اكدمي " نامي بوده است كه مردم آتن بر تجمع و كلني بابلي هاي حومه نشين آتن گذارده اند و عجيب تر از اين نيست كه گفته اند دروازة اين مركز عقل و انديشه و فلسفه و علم ، نه در جهت آتن ، پايتخت يونان ، كه رو به شرق و بين النهرين بوده است ! »
( ناصر پورپيرار ، پلي بر گذشتۀ 3 ، گزيده اي از صفحات مختلف )
« قرني است تبليغات تازه و وسيع كليسا و كنيسه ، همراه آواهائي با نماي روشنفكري ، شرق ميانه را عقب افتاده و مسلمانان را مرتجع و وحشي و اين روزها تروريست مي خوانند ! تاريخ ، اين توطئه هاي سازمان يافته عليه مردم منطقة ما ، عليه مسلمانان و عليه بشريت را رد مي كند و گواهي مي دهد كه با مفهوم دوراني و آرماني ، تا كنون رسالت و سياست و فرهنگ متمدنانه اي در غرب پديد نيامده تا قضاوتـي قابل اعتناء ارائه دهد . مديران و راهبران آن جوامع ، هنوز همان بربرانِ وايكينگ ، گل ، فرانك و اسلاوند كه اينك گرزهاي خود را با بمب هاي هدايت شوندة ليزري تعويض كرده اند ؛ به جاي قايق هاي كوچك چرمي ، ناوگان هاي هواپيمابرِ اقيانوس پيما دارند و تجاوز به جهان را در جاي تجاوز به قبيلة همسايه گذارده اند ! ... افتخار مسلمين است كه در حيات و حضور اسلام ، و به بهانة آن ، پيكر تمدن انساني را مجروح نكرده اند ؛ حقوق هيچ ملتي را به خانة خويش نبرده اند ؛ پيوسته با توانائي طبيعي خود پيش رفته اند ؛ دعوت به مسالمت و تسليم به خرد را ندا داده اند و به اسلوب زندگي ديگران ، حتي دشمنانشان احترام گذارده اند . ... امروز كليسا و كنيسه ، يعني صاحبان دو سوم سرماية جهاني ، متحدند تا مسلمين و مشرقيان را به زانو درآورند . انگيزة آنان انتقام كشي تاريخي از شكست هاي پيشين و تصرف منابع غني شرق ميانه است ؛ تا تمام دارائي جهان را به خود منتقل كرده باشند ! در طول تاريخ و هم امروز ، مسلمين با فداكاري بي نظير ، هويت ملي ، قومي و اعتقادي خود را حفظ كرده ؛ تسليم زياده خواهي هاي كليسا و كنيسه نشده اند . احترام به اين پرچم مقاومت و كمك به افراشتن بيشتر آن ، تنها راه مبارزه عليه زورگوئي هاي ملي و جهاني در جغرافياي ملت هاي مسلمان است . ولي با افسوس بسيار ، در همان حال كه برنامه ريزان و مفسران سازمان هاي بزرگ جاسوسي و تحقيقاتي كليسا و كنيسه ، به اهميت نقش اسلام در مقاومت تاريخي شرق ميانه معترفند ؛ روشنفكري بي مايه اي در ميان مسلمين ، به ستيزة ايدئولوژيك با اسلام و تمسخر آن مشغول است ! ... اگر غربيان بازي ساقط كردن سرسختي شرق ميانه را كه ظاهراً از افغانستان و عراق آغاز شده ؛ برنده شوند ؛ هيچ يك استوار و برجاي نخواهيم ماند ؛ و دير نيست ، به اجبار منابع منطقه را به رايگان تقديمشان كنيم و از هستي و هويت كهن خويش دست بشوئيم . ... باري ، مورخ با درك حساسيت و دشواري شرائط عبور از اين مرحلة تاريخ شرق ميانه ، خود را در ورود به اين مبحث معاصر ناگزير مي ديد و در كتاب حاضر نيز مي خواهد ... معلوم كند كه كليسا و كنيسه ، هدف اصلي خود يعني مبارزة پنهان و غير مستقيم تاريخي و فكري با اسلام را تا چه حد جدي گرفته اند و براي تحريك مردم شرق ميانه عليه يكديگر تا كجا رفته اند ! شايد كه انتشار مباحث اين كتاب ، مبلغين " توهم توطئه " را به توطئه آميز بودن هياهوي خويش واقف تر كند و شايد كه نقاب آزادي خواهي و فرهنگ مداريِ دروغين و ناپيدا و روغن زدة دنياي غرب كه اينك مردم از پاي افتادة جهان را به باج خواهي مسلحانة آشكار تهديد مي كند ؛ دريده تر شود . ... اين كتاب به وضوح كامل براي هر عقل و انديشه اي كه مسخ غرب نشده و بر فرهنگ و خرد و دانش شرق ميانة كهن استوار مانده باشد ؛ خواهد گفت كه چگونه اين گروه به ظاهر شرق شناس و ايران و اسلام شناس ، ما را بازيچة تصورات خويش خواسته اند ؛ تا به سودشان همسايگان كهن و همكيش خود ، يعني اعراب را لعنت كنيم و مسبب و مقصر نابودي ميراث امپراطوري ها و تمدن هاي قدرتمند ايران باستان بدانيم ؛ كه نه در تاريخ ، بل فقط در ذهن شرور و عليل اين محققان غرض ورز غربي ساخته شده اند ! »
( ناصر پورپيرار ، اشکانیان ، گزيده اي از صفحات مختلف )
« حالا زمانـي است ؛ كه همان سؤال مكـرر را بار ديگر طرح كنـم . اينان كيانند كه براي ما كتيبه ساخته اند ؛ تفسير سكـه نوشته اند و كاخ هاي مقوائي ماكت وار بالا برده اند تا ايران پيش از اسلام را از امپراطوري هاي به ظاهر پرتوان ، اما به واقع پوشالي پر كنند و انديشة جوانان ما را با عظمت طلبي هاي بي حاصل دروغين بيالايند ؟ و بپرسم اين گروه سند ساز از اين همه كوشش باور نكردني خويش انتظار چه حاصلي را داشته اند ؟ اگر چنانكه امروز مي بينيم ؛ سرانجامِ روشن اين تلاش آنها به انباشته شدن ذهنيت غلط دربارة عرب و اسلام در خيالات روشنفكري ايران منجر شده و اگر معلوم است كه چنين برداشتي از اسلام و عرب فقط مي تواند آرزوهاي يهود در تفرقه اندازي ميان مردم شرق ميانه را برآورده كند ؛ پس بر توهمات موجود در موضوع تاريخ ايران باستان نايستيم ؛ سيماي دشمن مردم شرق ميانه و ايران و اسلام را نيك بشناسيم و با تكرار تلقيناتشان در خدمت آنان قرار نگيريم . »
( ناصر پورپيرار ، ساسانيان 1 ، گزيده اي از صفحات مختلف )
« آن بخش اين كتاب كه به مسألة " تورات و آراميان " پرداخته است ؛ پرتو روشنگر ديگري بر اوراق تاريخ شرق ميانه و بر مردم يگانة آن مي تاباند ؛ تا معلوم شود كه سرشت و سرنوشت اين خيزگاه پيامبران اولوالعزم ، با قلم مشتي مورخ يهود انديش آشفته نمي شود . ... آيا مگر مي توان با اين سهل انگاري آشكار ، اينك كه مقياس و دلائلي در اثبات نادرستي مباحث تاريخ ايران باستان عرضه مي شود ؛ همچنان بي تفاوت ماند و اجازه داد اين خوراك هاي مسموم تاريخي ، بي وقفه به حلق نوآموزان ما سرازير شود و در آنان ذهنيت پليدي مملو از بزرگ انگاري هاي بي دليل و ستيزه هاي سودائي با عرب و ترك و يوناني و مردم بين النهرين پديد آورد ؟! آيا ادامة اين سهل انگاريِ ظاهراً عمدي ، معناي همكاري با اين توطئه گران و تاريخ پردازان غالباً يهودي را نمي گيرد ؟ »
( ناصر پورپيرار ، ساسانيان 2 ، گزيده اي از صفحات مختلف )
« ... درست از همين قماشند صاحب اختياران تريبون هاي راديو و تلويزيون و مطبوعات كه با ... شروحي كه پياپي از آنان در موضوع هخامنشيان مي خوانيم و تصاوير مكرر و مهوعي كه از شمائل سرستون هاي تخت جمشيد نمايش مي دهند ؛ رسن داران كارواني شده اند كه مال التجارة دروغ نويسي هاي يهوديـان در موضوع تاريخ ايـران را جابجـا مي كنند ! ... مورخ سپاسگـزار خداوند است كه به او توان تنظيـم و تدويـن يك نفـره و دشوار اين مجموعـه را نيز عطاء كـرد . كتاب بزرگـي كه به ارادة خداونـد ، شايـد كه سنگـي در زيربناي شرق ميانة اسلامي و متحد فردا شناخته شود . ... و سرانجام كساني دلواپس تلافي يهوديانند و مرا از عاقبتي بر حذر مي دارند كه با نمونه هـايِ رفتاري تمامـي قـرون ، جز آدم كشـي آنها نيست . مسلماً صحت مطلق مطالب اين مجموعـه ، شاهـدي محكـم تر از قتـل من نخواهد يافت ؛ هنگاميكه تمامي ايران شناسي متعفن كنوني حتي در پاسخ نويسي بر پاراگرافي از آن نيز عاجز مانده است . و كفي بالله حسيباً . ... باستان شناسي جهان قادر نيست آثاري از تجمع انساني بصورت شهر ، ابنية باستاني ، لوازم مصرفيِ سفالين يا فلزي ، قطعات زينتي زنانه يا مردانه ، آلات و ابزار جنگ و يا معبد و بازاري ] در شرق ميانه [ معرفي كند ؛ كه ساخت يا توليد آن ] توسط مـردم اين منطقه [ در فاصلة اوائل قرن پنجم پيش از ميلاد ، يعني زمان حادثة پوريم ، تا اوائل قرن نهم ميلادي صورت گرفته باشد . ... نمودار و يادهاي تاريخي ، كمترين اثر هستي از مردم سراسر شرق ميانه ، از بابل و آشور تا رخج و سيستان ، از اين دوران منعكس نمي كند و تمامـي نام هـاي جغرافيائي و قومي و بومـي را ... به دنبال حادثة پوريم از حافظة تاريخ پاك شده مي بينيم . ... بقاياء و علائم باستان شناختي القاء مي كند كه اين نابودسازي چندان وسيع و گسترده بوده است كه هيچ مركز قابل شناخت از تجمع بوميان و اقوام كهـن بين النهريـن و ايران باقي نمي مانـد ؛ و هستي اقتصادي و فرهنگـي سراسـر شرق ميانـه را تا طلوع اسلام ، متوقف مانده و منجمد مي بينيـم . ... آنچه را كه در بين النهرين و ايران و در فاصلة پوريم تا قرن دوم هجري ، به عنوان آثار تمدن و توليد ، از كاخ و معبد و بناي عمومي و خصوصي و دست ساخته و سكه و مهر و غيره يافته ايم ؛ جز به سلوكيان در بين النهرين و كلني هاي مهاجرنشين يوناني در ايران تعلق ندارد . ... به راستي اعراب نجد را جز اجتماعي از جان در به بردگان و گريختگان از پوريم ، در پرت افتاده ترين گوشه هاي اقليم بين النهرين ، نمي توان شناخت . ... همينجا است كه توضيح فرهنگ ممتاز عرب و بويژه زبان بدون زوال آنها ممكن مي شود ؛ كه بي شك از پيشينة اقوام پرآوازة سرزمين نامدار بين النهرين ، آشور و بابل و سومر و آرام تغذيه مي شود . به گمان من اعراب را بايد چكيده و حاصل و گنجينه و ذخيرة پنهان مانده اي از بقاياي تمدن شرق ميانة پيش از پوريم شناخت كه در قالب يك تجمع دور از دسترس ، با حفظ فرهنگ كهن منطقه ، در انتظار فرصت تاريخي ماند ؛ تا در اولين امكان ، با عرضة اسلام و با سخنگوئـي به شأن محمد و قرآني كه بيان آن تنهـا با زبـان آن فرهنگ ميسر بود ؛ حيـات دوباره اي را به ملت هـاي مردة بي شمـاري در منطقة مـا و در جهـان بازگرداند . مـورخ بدون كمترين ترديد و از طريق نمايش كامل نمونه هاي توليد و مراكز تجمع شهري و نيازهاي زندگي جمعي معتقد است كه ... شهرهاي كنوني در سراسر نجد ايران ، حاصل بازسازي و توسعة طبيعي استقرار نخستين كلني هاي مسلمين ] اعراب [ است كه به تدريج و پس از لااقل يك قرن ، بقاياي مختصـر بوميـان پراكنده در كوهپايه هـا و جنگل ها و اعماق صحراهـا و نيز مردمانـي از همسايگان و بويژه تركان را به داخل خود جذب كـرده است . ... آنـان ] = ايرانيـان [ كه مسلميـن و اعـراب را نابودكنندگـان تمدن اجـداد خويش مي شناسنـد ؛ و با اين بهانه به آنان ناسزا مي گويند ؛ در حقيقت به اجداد واقعي خويش مي تازند ؛ زيرا اقدام پوريم از مراكز تمدن و از بوميان متمركز پيش از هخامنشـي ] در ايـران [ چنـدان ادامـه اي باقـي نگـذارد ؛ كـه خـود را به آنهـا منتسب كنيـم . ... اين كتاب ، كه خطاب عمدة آن متوجة باستان شناسان و باستان شناسي منطقه است راه گشوده اي است براي بازگشت به همبستگي پيشين شرق ميانه ، كه در شرائط كنوني مردم آن ريسمان محكم اسلام را نيز براي اتفاق و اتحاد بيشتر به چنگ دارند . »
( ناصر پورپيرار ، ساسانيان 3 ، گزيده اي از صفحات مختلف )
1 ) آن دسته از آثار و فرآورده های فکری آقای پورپیرار ، که متضمن اندیشه ها و تأملات تاریخی ایشان می باشند ؛ عبارتند از : کتاب های « هخامنشيان » ، « پلی بر گذشتۀ 1 » ، « پلی بر گذشتۀ 2 » ، « پلی بر گذشتۀ 3 » ، « اشكانيان » ، « ساسانيان 1 » ، « ساسانيان 2 » ، « ساسانيان 3 » ( = مجموعه آثار هشت گانۀ « تأملی در بنیان تاریخ ایران » ) ، کتاب اسلام و شمشیر ، مجموعه مقالات « آشنائی با ادله و اسناد رخداد پلید پوریم ، مدخلی بر ایران شناسی بی دروغ و بی نقاب » و مستند تاریخی « تختگاه هیچ کس ؟! » .
2 ) مسئوليت گزينش مطالب ، محل قرار دادن علائم نگارشي ، شيوة رسم الخط ها و تمامی عبارات داخل قلاب ، تماماً به عهدة نگارندۀ این یادداشت مي باشد .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر