در چهارچوب جمجمه

حقیقت نیازمند انتقاد است ، نه ستایش - نیچه

۱۳۸۹/۱۰/۱۹

رستم‌های پوشالی

# تاریخ ایران
# ناصر پورپیرا 
# روشنفکری

نامه‌ی زیر را نویسنده با این ادعا برای وزیر سابق ارشاد نوشته که شاهنامه را  توطئه‌ای"به قصد دامن زدن به ستیزه های قومی و افتخار تراشی باسمه ای برای تجزیه طلبان فارس" نگاشته شده  "توسط لابی های یهود" دانسته و آنرا نه گزارشی از واقعیت که تماما داستان و نوشته شده در قرن اخیر می داند

شاهنامه‌ای که براستی مهمترین ستون ادبیات ایران است و کهن بودن و غنی زبان فارسی را مستند به آن می‌کنند  و بدون آن تاریخ ایران بدون هیچ پشتوانه‌ی معنا داری می‌شود






نمی‌توان خود را انسان روشنفکری دانست و براحتی از کنار این نامه گذشت و ندانست که معنای ادعای ایشان چیست؟


ادعای ایشان به چالش کشیدن گوشه‌ای از هویت ایرانی ماست که هرگز بدون این ضلع اساسی نمی‌توان ماهیت ایرانی بودن خود را واژگون و کاملا قابل  تجدید نظر ندانیم


به عبارت دیگر اهمیت شاهنامه از هر اثر دیگری در هویت دادن به ملتی به نام ایرانیان و به طبع آن زبانی به نام فارسی بیشتر است پس مخدوش  شدن آن اساس هویت ایرانی را مخدوش و بر ما واجب می‌کند دوباره به ریشه‌ی وجودی ملتی به نام ایرانیان بپردازیم


این نکته را بگویم که این موضوع برای من  برعکس آقای پورپیرا موضوع فارس‌ها در تقابل ترک‌ها و کرد‌ها و لرها و ..... نیست و از نظر من تمام این اقوام هر چند زبان مادری‌شان فارسی نباشد اما هویت خویش را تا کنون از ایران می‌گرفتند و اگر به دلیل تفاخر احمقانه‌ی عده‌ای در این موضوع خودشان موضع دیگری دارند به نظر من سطحی نگری ایشان است چون بدرستی عمق تاثیر این ادعاها را در آینده‌ی کشور نمی‌دانند و به شکل بچه‌گانه‌ای موضوع را مستمسک تلافی کردن رنج تحقیری کرده‌اند که بی دلیل از فخر فروشی بی منطق عده‌ای تحمل کرده‌اند


پس باید 





  • یا پاسخی منطقی و شایسته به ادعاهای ایشان در این نامه بدهیم


  • یا بپذیریم که با رندی و حقه بازی می‌خواهیم نان فریب مردم را بخوریم


  • و یا بپذیریم که بی اطلاعی از تاریخ ایران و نداشتن اصالتی شایسته باعث شده که تا ده کوره‌هایمان وسعتی یافته و شهرکی شده به دنبال کسب هویتی دهان پر کن هر چرندی را به عنوان تاریخ پذیرفته‌ایم و تاریخمان چون رستم‌مان پوشالی است

شما کدام رویه را پیش می‌گیرید؟

آینه چو نقش تو بنمود راست   خود شکن آینه شکستن خطاست


نامه سرگشاده ناصر پورپیرار به وزیر فرهنگ و ارشاد

جناب آقای صفار هرندي، سلام عليكم.

مردم ايران، دين و مسلك و دولتی را گزیده اند که معيار و ملاك صحت و سقم امور را، آزادگی و حقيقت طلبي می دانند، حق را به سیاست مداران و صلاح گروهی نمی فروشند و از جایگاه خویش خارج نمی شوند.

سخنان شما را در مراسم بزرگداشت مقام فردوسي و به حقیقت در مراسم به اوج رسانی کتاب شاه نامه شنيدم و همراه با دیگر اصحاب خرد، احساس شرمندگی کردم


که جایگاه وزیر ارشاد حکومت اسلامی، درباره ی شاه نامه را، با موضع فروغی زمان رضا شاه همسان و بل متعصبانه تر دیدم و خواندم که مشتی افسانه ی کودکانه ی ناممکن و بیرون از قواعد عقل و تاریخ و گذشت روزگار را، که جز به اسطوره تعبیر نشده، با هویت و دیرینه ی این سرزمین یکی گرفته، قراردادن هر سئوالی بر این مجموعه اباطیل مناسب نقل در قهوه خانه های قدیم، به عنوان مکملی بر افیون کشی آزاد دورانی معین را، ستیزه با هویت ملی اعلام کرده اید و فرموده اید که ایرانیان در سراسر تاریخ پر افت و خیز خود، برای مقاومت در برابر بیگانه، الگویی جز کتاب شاه نامه نداشته اند و بدین ترتیب روح و جسم تمام شهدا و معلولین و آسیب دیدگان جنگ هشت ساله ی اخیر را، که با شعار الله اکبر جان سپردند و صدمه دیدند و نه با مثلا «چو ایران نباشد تن من مباد»، آزردید، چرا که باریک اندیشان و تیز بینان، در صحت و امانت همین بیت بازاری هم مرددند و آن را در زمره ی ابیاتی می دانند که باستان ستایان و عرب و اسلام ستیزان، به همراه چند بیت دیگر از همین قماش، در باب تشیع فردوسی و ستایش زبان فارسی، برای تحمیق عمومی، در عهد رضا شاه باب کرده و به هجو نامه ی قلابی شاه نامه افزوده اند. شاید هم شما آن کتابی را که مردم فراز سر فرزندان و برادران و شوهران شان می گرفتند تا با عبور از زیر آن و به امید شهادت روانه ی جبهه شوند، شاه نامه فرض کرده اید؟!!

وانگهی چه گونه به خیال تان گذشته است که کتاب فردوسی مورد اقتداء و تمسک و توسل مردمی بوده است که در هزاره ی گذشته حتی نسخه ای شاه نامه در اختیار نداشته اند و آن کم تر از ده نمونه ی موجود کنونی، که بر برخی از آن ها ظن جعل و نو نوشتگی می رود، تماما مسوده هایی است نه برای قرائت عموم، که مختص زرق و برق دربارها و در پس همین مطلب حکایت هاست که بی تردید از آن با خبر نیستید، چنان که نمی دانید نخستین نسخه ی چاپی و عمومی شاه نامه را، برای عرضه در مراسم هزاره ی فردوسی، در سال ۱۳۱۳ شمسی، یهودیان با سرمایه ی کتاب فروشی «یهودا بروخیم و پسران» بیرون داده اند و اگر «فرهنگ شاه نامه ی فردوسی» فریتس ولف یهودی را هم، یهودیان آلمان در همان زمان چاپ و به نشست هزاره ی فردوسی تقدیم کرده اند، پس ممکن است لحظه ای از خود بپرسید به کدام دلیل یهودیان تبلیغات در باب شاه نامه را با خیالات توطئه گرانه ی خود مطابق می بینند، برای انتشار وسیع آن سرمایه می گذارند و محقق اجیر می کنند؟

آقای وزیر. شما در مقامی ننشسته اید که بدون محاسبات لازم و شناخت مناقشات فرهنگی، خود را در اختیار این و یا آن گروه بگذارید. شما مقام سیاسی نیستید و حق مداخله سیاسی به سود هیچ برداشت فرهنگی از مسائل مورد اختلاف را ندارید. حد اکثر اختیارات شما دعوت به گفت و گو گرد مبهمات فرهنگ ملی ماست، تا از بنیان با مقولات مورد شقاق آشنا شویم.

 این که توهین به شاه نامه را مقدمه ایران ستیزی گفته اید، خود بدترین توهین و گفتار ایران ستیزانه و هویت شناسانه است که تاکنون به گوش مردم رسیده است.

از سخنان شما معلوم است که نه فقط همین شاه نامه را نیز نخوانده اید، بل از اسناد و ادعاهای جدید، که داستان غم بار شاه نامه سرایی را عرضه کرده، بی خبرید و نمی دانید که سرسخت ترین منتقد و حتی دشمن شاه نامه، شخص فردوسی است و به شما نگفته اند که فردوسی در مقدمه ی کتاب «یوسف و زلیخا»ی خود، تمام مطالب آن دیوان شعر را دروغ خوانده و از صرف عمر برای تدوین در برابر دستمزد آن، اظهار پشیمانی و توبه کرده است.


دلم سیر گشت از فریدون گرد، مرا زان چه او تخت ضحاک برد

گرفتم دل از ملکت کیقباد، همان تخت کاووس کی برد باد

ندانم چه خواهد بدن جز عذاب، ز کیخسرو و جنگ افراسیاب

ز من تافته بد دل روزگار، که از من نیامد همی خوب کار

نگویم دگر داستان ملوک، دل ام سیر شد ز آستان و سلوک

نگویم سخن های بی هوده هیچ، نگیرم به بی هوده گفتن بسیچ

که یک نیمه ی عمر خود کم کنم، جهانی پر از نام رستم کنم

نگویم دگر داستان های قهر، بگردانم از نامه ی مهر چهر

که آن داستان ها دروغ است پاک، دو صد زان نیرزد به یک ذره خاک

که باشد سخن های پرداخته، به نیرنگ نه ز اندیشه برخاسته

بد جایگاهی گرفته اید، آقای وزیر. اینک باستان پرستان و اسلام و عرب ستیزان از سخنان شما احساس اقتدار می کنند، شما را که تا همین چند ماه پیش به سبب حضورتان در هیئت تحریریه ی کیهان، جلاد و بازجو و شلاق کش معرفی می کردند، به خاطر شاه نامه ستایی اخیر، مقتدا قرار داده اند و درست یک روز پس از سخنان باستان ستایانه ی شما، همان کسان که برای تان در آن نشست هورا کشیدند گفتار مرا در باب تاریخ ایران، با هوچیگری و هیاهو و اوباشگری رذیلانه و با هدف آدم کشی، در دانشگاه فردوسی مشهد بر هم زدند.

مسئولیت شما در همین حوزه ای است که فراموش کرده اید. باید نخستین معترض به چماق کشی فرهنگی باشید که نیستید و مطبوعات و مراکز اطلاع رسانی فرهنگی ما نیز، که اگر کسی مثلا با آقای سروش بلند صحبت کند، خرد کائنات را درهم ریخته می پندارند، در باب این ضایعه ی رخ داده در دانشگاه مشهد ساکت اند، زیرا وزیر این گونه امور، شاید هم که با شادمانی، ساکت است و در نزاع هایی جانب می گیرد که ورود به آن، نه در حیطه ی او، که خاص اصحاب تحقیق است.

اطراف خود را بپایید، آقای وزیر و هر نوشته ای را که مشاوران اعظم به دست تان می دهند در مجامعی که از ماهیت آن ها بی خبرید، به صدای بلند نخوانید، چنان که در گفتار شما در باب سعدی در ابتدای همین اردیبهشت ماه، چندین سهل اندیشی و غلط خلاف قاعده بود و از ستایش ها و کف زدن های هدفمند غره نشوید

 و اگر خیال دارید در حد جایگاه فرهنگی خود عرض اندام کنید،

شما را می‌خوانم که با تمام شاه نامه شناسان اطراف خویش، به مناظره ای در باب شناخت این سند یهود ساخته بنشینیم،

 که تنها در ۷۰ سال اخیر، همزمان با تجدید حیات و سازمان دهی مجدد شعوبیه، به سعی لابی های یهود، به قصد دامن زدن به ستیزه های قومی و افتخار تراشی باسمه ای برای تجزیه طلبان فارس، مورد استناد جماعت وطن فروش و عرب و اسلام ستیز و در راس آن ها پهلوی های پدر و پسر بوده است!

وتواصوا بالحق وتواصوا بالصبر.


نوشته شده توسط ناصر پورپیرار در جمعه بیست و نهم اردیبهشت 1385 و ساعت 11:1 |

*******************************************************

گفتگو



borzu گفت...
دوست عزیز،
سوالی که برای من مطرح شده اینستکه اگر شاهنامه وجود خارجی نداشته باشد.
بنابر این استناد کردن به اظهار پشیمانی فردوسی از دروغ نوشتن در شاهنامه (در مقدمه ی یوسف و زلیخا ) نیز نمیتواند وجود خارجی داشته باشد.

واگر اینطور باشد مقدمه را بعدها به یوسف و زلیخا اضافه کرده باشند، چرا اینکار با نگاه مثبت و تایید کننده انجام نگرفته است

پس یا شاهنامه ای (حال شاید به شکلی دیگر ) وجود داشته است
و یا جاعلین دیوانه بوده اند
انسان سکولار گفت...
:))

راست می‌گوئید

چرا فکر می‌کنید من تعبدی به ایشان دارم؟

دوست من کاملا حرف شما درست است.

چیزی که به عقل من می‌رسد و احتمالا نظر ایشان هم اینست :

عده‌ای در زمانی و نه هزار سال پیش به شاعری شاید فردوسی نامی پولی دادند که داستانهائی بسراید مدعی وجود مردمانی و ملکی و پادشاهانی با داستان‌های پهلوانی و رشادت‌های مردمان و بعد آنطور که می‌خواستند یا او را ساپورت نکردند و یا چون می‌خواستند یک پیچ هم داستان را بدهند حاشیه به آن داده‌اند

از طرفی من به یک نقشه‌ی صد در صد با جزئیات طراحی شده معتقد نیستم.

ماجرا طمع مردمانی آگاه و مطلع از حقایق است که هم با دلایل قومی و هم به قصد کلاشی هر بار چیزی جعل و به موزه‌ها و کلکسیونرها میفروشند و شاید جاعلی بوده برای یوسف و زلیخا که می‌خواسته با این ترفند کتاب‌ش را به فردوسی که دیگر نثبیت شده بوده منتسب کند.

اگر شما قبول کنید که در مشهد اصلا مامون و هارون‌الرشیدی نبوده آنگاه باید حدس بزنیم که این ماجرا شبیه سکه‌های ولیعهدی امام رضا است که چند عدد بیشتر یافت نشده است.

به هر حال ادعاهای پرپیرا تقریبا غیر قابل ایراد است و نمی‌توان از کنار آن با بدون تعصب و لجاجت بی توجه گذشت
انسان سکولار گفت...
برزوی عزیز

شما برای من یک دوست منصف آگاه و صادق برای همفکری هستید

پس لطفا از کوچکترین تردیدها نگذرید تا بتوانیم با هم به نتایجی برسیم

خواهش من اینست اگر پستی را قبول ندارید حتما تذکر دهید

حال در مورد مسائل اجتماعی اصراری ندارم اما در مسائل تاریخی و سیاسی بشدت تقاضای نقد شدن دارم

مطمئن باشید که نتیجه‌ی آن مفید خواهد بود.

زمان تنگ است
انسان سکولار گفت...
یک پرسش اساسی

فردوسی شاهنامه را هزار سال پیش با چه و بر چه نوشته است؟
borzu گفت...
دوست و استاد فرهیخته ام،
این حقیر شخصا با مواردی که در این پست و پستهای قبلی مطرح شده اند هیچ مشگلی ندارم
در عین حال نیازی هم به تایید صد در صد آن نمیبینم
و از تاریخ هم چیزی بیش از عامه ی مردم نمیدانم

پس لطفا مرا از دخالت در مسایل فنی تاریخ معاف فرمایید

اما به لحاظ آسیب شناسی سیاسی فکر نمیکنم تاثیرات مثبت چندانی از اینگونه مقوله ها نسیب ما شود
چرا؟
چون روش عملیاتی غرب و لردها همیشه بر این اساس بوده است که شرایط موجود را بسنجند و تلاش کنند تا نتیجه ی بازی را به نفع خود تغییر دهند
برایشان فرقی نمیکند که بازی چه باشد
بنابر این تجلیل از منشور کوروش وشاهنامه ی فردوسی هم یکنوع بازی به روش رقیب و هوشمندانه تر به نظرم میرسد

پس اجازه دهید تلاش کنیم تا با بازیکنان خودشان به خودشان گل بزنیم
تا جاعل خود زبان به اقرار گشاید !

با احترام
انسان سکولار گفت...
برزوی عزیز نکته دقیقا اینجاست بدون اینگه بخواهم پروپاگاندا بی جا بکنم باید بگویم من معتقدم وقت زیادی نداریم و از شما طلب کمک دارم

چون شما در فرهیخته ترین کشور دنیا زندگی می‌کنید و فکر کنم لردها کمترین حضور را آنجا دارند

من فکر می‌کنم این شاید بهترین اتفاق ممکن بود که می‌توانست اتفاق بیفتد که شما به طرف من بیائید و چنین من ارادتمند شما بشوم
انسان سکولار گفت...
من ارتباط زیادی بین تمام اتفاقات بد مانند تبعید احمد شاه و البته اقدام رضا شاه و تبعید رضا شاه و انقلاب ایران و یازده سپتامبر و سال 2012 و ایران می‌بینم و تقاضا دارم همگام با من باشید تا ببینیم چقدر این خطر بزرگی که من احساس می‌کنم واقعی است و می‌توان با رسوا کردن آنها جلوی آنرا گرفت
انسان سکولار گفت...
فقط یک لحظه فرض کنید

تمام این اتفاقات که می‌دانیم چیست

تلاش بر راه اندازی انقلاب مشروطه و دخالت در حکومت ایران که با استعفای احمدشاه خنثی شد و بعد حمله به ایران که با تبعید رضا شاه به حکومت محمدرضا شاه رسید و بعد کودتای 28 مرداد و بعد انقلاب ایران و بعد تسخیر سفارت آمریکا جنگ ایران و عراق قتل‌های زنجیره‌ای و جنبش سبز

این اتفاقات را بگذارید در کنار یازده‌ی سپتامبر و حمله به عراق و از طرفی بگوئید

اگر ادعاهای پورپیرا درست باشد شما جای کسانی بودید که این همه کارهای بد کرده‌اید و این همه کار هم می‌توانید انجام دهید آیا قدم بعدی شما انفجار یک بمب اتمی در شهر حیفا و ادعای اینکه توسط ایران پرتاب شده و حمله به ایران نخواهد بود؟

تا مانند عراق تورات‌های قدیمی و مدارک اثبات یک تاریخ خطاهای شما جمع آوریشود؟
borzu گفت...
دوست عزیز،
در همراهی با فرضیه ی شما باید بگویم بله به احتمال زیاد درست میگویید
اما افشای جعلی بودن شاهنامه چه نقش باز دارنده ای میتواند داشته باشد را نمیتوانم حلاجی کنم

دوم اینکه پیرو کامنت قبلی ام باید حواسمان به پلان دوم و سوم و ... باشد
و در آخر اگر دنبال نیروی بازدارنده ای هستید کلمه ی رمز اینست
همبستگی

پ.ن.
اشتباه نکنید، اینجا مقر فرماندهی اروپایی و اتاق فکر ایشان است
انسان سکولار گفت...
آیا دوست من برزو از دانستن حقیقت ابا دارد؟

آیا همبستگی بر پایه‌ی دروغ می‌تواند استوار گردد؟

آیا این اطلاعات غلط نمی‌تواند ما را در درک حقایق دچار اشتباه کند؟

آیا این همه غفلت و کج اندیشی حاصل همین مغاطلات نیست؟

آیا عده‌ای محض رضای خدا برای ما اسباب تفاخر ساخته‌اند؟

آیا سقوط رژیم پهلوی بابت پوشالی بودن پایه‌های تفاخر رژیم نبود؟

از شما خواهشمندم تک تک پاسخ دهید
borzu گفت...
آیا دوست من برزو از دانستن حقیقت ابا دارد؟
خیر، اما در اینجا به یک دروغ اشاره میشود و حقیقت را شما و پور پیرا هم نمیدانید.

آیا همبستگی بر پایه‌ی دروغ می‌تواند استوار گردد؟
خیر، اما میتوان ازترفند دروغ تاریخی استفاده ی مثبت نیز داشت

آیا این اطلاعات غلط نمی‌تواند ما را در درک حقایق دچار اشتباه کند؟
بله میتواند، در عین حال هر کسی همانطور که با دروغ گفتن میتوند به شما ضربه بزند، بعد ها هم میتواند به مقتضای زمان با اقرار به دروغ ضربه ی دیگری به شما بزند (گفتم میتواند، و نگفتم که حتما همینطور است )

آیا این همه غفلت و کج اندیشی حاصل همین مغاطلات نیست؟
بلی بوده، ولی میتواند امروز نباشد چرا که امروز حکومت بر مبناهای دیگری استوار است

آیا عده‌ای محض رضای خدا برای ما اسباب تفاخر ساخته‌اند؟
خیر، اما شما هم میتوانید آگاهانه دروغگورا سر کار بگذارید

آیا سقوط رژیم پهلوی بابت پوشالی بودن پایه‌های تفاخر رژیم نبود؟
چرا بود، اما رژیم پهلوی بر مبنای پادشاهی استوار بود، امروزه شرایط متفاوت است
borzu گفت...
دوست خوبم،
حال شما به این سوال جواب بدهید
افشای جعلی بودن شاهنامه چه نقش باز دارنده ای(در مورد خطراتی که اشاره کرده ید ) میتواند داشته باشد ؟ چگونه؟
آیا اطمینان دارید که بی آنکه خود بخواهید سر کار گذاشته نخواهید شد
انسان سکولار گفت...
برزوی عزیز در صورتی که شاهنامه جعلی باشد که هست (چون کسی تا به حال جواب شایسته‌ای به ادعای پورپیرا نداده است) فواید زیر از آن حاصل می‌آید.

1- ما ملتی که در عین بی فرهنگی و بی اصالتی طوری راه می‌رویم و ادعا می‌کنیم گوئی از دماغ فیل افتاده‌ایم و چند شعر پوچ و بی محتوا از حفظ هستیم فکر می‌کنیم تمام تاریخ و ادبیات دنیا در


می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید،
که سالک بی خبر نبود ز رسم و راه منزل ها.

دل ام ز صومعه بگرفت و خرقه ی سالوس
کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا؟

بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافت
کنار آب رکن آباد و گل گشت مصلی را


حدیث از مطرب و می گو و راز دهر کم تر جو
که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را


هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی
کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را


ساقی به نور باده برافروز جام ما
مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما

چه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را
سماع وعظ کجا نغمه ی رباب کجا
دل ام ز صومعه بگرفت و خرقه ی سالوس
کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا


گو نام ما ز یاد به عمدا چه می بری
خود آیدت که یاد نیاید ز نام ما

بگرفت همچو لاله دل ام در هوای سرو
ای مرغ بخت کی شوی آخر تو رام ما


سرکش مشو که چون شمع از غیرت ات بسوزد،
دلبر که در کف او موم است سنگ خارا

و در عین این حال نه همان تاریخ مجعول را می‌خوانیم و می‌دانیم و نه همین شعرهای بی معنی را بلدیم

شما دست یک ایرانی را در خیابان بگیر و بگوئید ده بیت شعر برایم بخوان بجرات از شعرهای دوران مدرسه می‌خواند و یا یک توپ دارم قل قلیه

و اساسا برزوی عزیز تعصب ما را به جائی نمی‌رساند

در شعرهای پیش گفته چه مضمون مفیدی مستتر است؟

آیا این همه بی مسئولیتی و تن پروری ما حاصل همین اشعار نیست؟

اما اگر به ماهیت خود پی ببریم دچار انحراف نمی‌شویم و با نگاهی به فرهنگ و هنر دنیا از این منابع غنی جهانی بهرمند می‌شویم و چنان نمی‌شود که تازه وقتی یک سفر خارجی برویم بفهمیم چقدر بی فرهنگیم

ملتی که از فرط بی مایگی رای می‌دهد و به خیابان می‌آید که رای من کو

و هزاران دیگر که خود لابد می‌دانید
انسان سکولار گفت...
2- با فهمیدن اینکه انبوهی از یهودیان متظاهر به مسلمانی چگونه دارند در میان ما تفرقه می‌اندازند و ما را با غرب سرشاخ می‌کنند تا لابی کنند و از تحریم‌ها نانی برای خود بسازند و یا هزاران خط و ربط سیاسی را در قالب هیئت‌های موتلفه‌ی مذهبی ایجاد می‌کنند توطئه‌های ایشان را خنثی می‌کنیم

3- با فهم اینکه اغلب ما یا از نسل یهودیان هستیم یا پیشینه‌ای هندی ترکی عرب کرد لر و روسی داریم دیگر این توهم نژاد برتر را از سر بیرون می‌کنیم و با کشورهای همسایه بخصوص عرب‌ها دست الفت داده و اجازه نمی‌دهیم دیگر بی دلیل میان ما و برادران عرب ما اختلاف بیاندازند
انسان سکولار گفت...
4 - جدیدا ساز جدیدی برای ما آغاز کردند به نام "الگوی ایرانی اسلامی پیشرفت"

برزوی عزیز نخواهید که ما هستی شناسی و ایدئولوژی یک ملت را بر چرندیات بگذاریم

و یک نسلی نابود شود تا بخواهد این حقایق را دریابد

ایشان دام بدی برای این کشور پهن کردند حرف مرا قبول کنید

انصاف نیست که شما از تمدن غربی بهرمند باشید و کیف تفاخر جعلی ایران را بخواهید و ما الگوی پیشرفتمان بر اساس خط ربط یهود باشد روا نیست

آیا همین خواص کافی نیست و در ثانی برزوی عزیز مگر وبلاگ ما می‌خواهد الان پته‌ی کل تاریخ ما را روی آب بریزد بیائید من و شما حقیقت را دریابیم بعد اگر شما از وحشت به خود نلرزیدید و به تکاپو نیافتادید که خفت اعتراف به چنین تغافلی را بپذیریم اما خاک کشورمان را چون عراق در توبره نکنند من هم اطاعت می‌کنم و ساکت می‌شوم
ناشناس گفت...
دوست عزیز،
اگر بخواهم صادقانه بگویم، خطراتی را که شما به آن اشاره دارید را درک نمیکنم
الگوی ایرانی ، اسلامی پیشرفت را نیز نکته ی مثبت حکومت در باب جذب حد اکثری و مفید میدانم.
دستاویز حمله به عراق هم همان بمبهای شیمیایی بود که خودشان به صدام داده بودند
و در پایان حقایقی را که نام برده ید کاملا متین اند، اما ابدا نقش اصلی را به شکلی که شما شرح دادهید در تعیین آینده ی ما بازی نمیکنند.
اگر در این مورد نمیتوانم با شما هم عقیده باشم آنرا بی احترامی به خود ندانید
چرا که ارادت فراوان دارم
انسان سکولار گفت...
موهبتی از اینکه مخالف من هستید بیشتر ممکن نبود

چرا که من اگر توانستم دوست فرهیخته و صادق خود را متقاعد کنم یعنی دچار اشتباه نشده‌ام و اگر نتوانم پس نباید این ادعا را در سطح گسترده‌تری مطرح نمایم و اسباب تمسخر خود و انحراف افکار را فراهم کنم

چه موهبتی از این بالاتر که دوستی چون شما را مخالف خود ببینم و اندیشه‌هایمان بدون بغض و غرض فرصت تضارب یابد
انسان سکولار گفت...
راستی چرا ناشناس پیام گذاشتید نکند دل از وبلاگ خود کنده‌اید؟

نشاید که تا هم عقیده بودیم هم را همراه باشیم

فرهیختگی در تعامل درست با مخالف خویش است با موافق که همدلی بدیهی است و همراهی هنر نمی‌تواند محسوب شود
انسان سکولار گفت...
اما یک غفلت بزرگ

کدام بمب مگر بمبی هم در عراق پیدا شد؟
انسان سکولار گفت...
می‌بینید برزوی عزیز؟

داستان اینست!

ترا بخدا اجازه دهید ما زرنگ بازی نکنیم و همان کلاه خود را بچسبیم

می‌گوئید:"
پس اجازه دهید تلاش کنیم تا با بازیکنان خودشان به خودشان گل بزنیم
تا جاعل خود زبان به اقرار گشاید !
"

چگونه با بازیکن خودشان به خودشان گل بزنید؟ اول باید آنچه به خوردمان دادند شناسائی کنیم و از حقیقت پشت آن سر در آوریم؟

یک کیک خشمزه و آراسته داده‌اند خورده‌ایم و حالمان بد است

کیک را دشمن پخته و کسی می‌گوید آن کیک مسموم بوده

چرا باید در صحت ادعای او تحقیق نکنیم؟

آیا می‌خواهید زمانی که از پا در آمدیم بفهمیم چه بر سرمان آمده؟

من برایم سئوال بزرگی است

شما چه می‌گوئید؟ چطور با خودتان نمی‌اندیشید که کدام سلاح کشتار جمعی

زمانی که گفتم از جهاتی خوشحالم که در غرب نیستم برای همین بود.

چنان شما را تحت القاء روش‌های روانشناسی خود قرار داده‌اند که واقعا نمی‌پرسید کدام سلاح‌های کشتار جمعی؟

آخر چقدر انسان‌ها باید زود باور باشند که باور کنند چند عرب بروند کلاس آموزش خلبانی و بعد در یک روز و یک ساعت در چهار گروه چهار هواپیما را بربایند و به محل‌های از پیش تعیین شده بکوبند.

گیرم که آنها این کار را کردند

آیا این می‌تواند مجوزی برای حمله به یک کشور باشد؟

گیرم که باشد چه ربطی به عراق دارد؟

آیا صرف داشتن سلاح می‌تواند دلیلی برای حمله به یک کشور مستقل است؟

کدام سلاح؟ چرا سلاحی پیدا نشد؟

آخر کی ما می‌خواهیم بفهمیم که برای تسخیر تمام خاورمیانه دیگر چند قدم بیشتر نیاز ندارند.

سودان هم تسخیر شد

اطراف ما را نگاه کنید قزاقستان ترکمنستان افغانستان عربستان عراق کویت عمان قطر دبی همه در تسخیر آمریکا است

تا به خود بیائید یک حرکت سریع و انفجار یک بمب اتمی در خاورمیانه و خمله به ایران آن زمان دیر است برای فهمیدن
انسان سکولار گفت...
در جواب این سئوال می گوئید:
"آیا این همه غفلت و کج اندیشی حاصل همین مغاطلات نیست؟
بلی بوده، ولی میتواند امروز نباشد چرا که امروز حکومت بر مبناهای دیگری استوار است "

بر چه پایه ای؟

هر دوی اندیشه ی ملی گرای و اسلامی بودن تلقین شده و برنامه دار است و باید فورا برایش کاری کرد

همانطور که شاه زا با ملی گرائی کاذب زمین زدند امروز با اندیشه ی الگوی ایرانی اسلامی می خواهند منحرف کنند
انسان سکولار گفت...
برزوی عزیز دوست خوبم

کاش میزان آشفتگی من قابل بیان بود زمانی که حتی شما را در کنار خود نمی یابم در مقابل چنین خطر مشهودی
گُردآفرید گفت...
قبل از هر چیز، مشکلی که ما اکثر ایرانی ها داریم این است که یا موافقِ موافقیم و یا اگر موافق نیستیم و می خواهیم نقد کنیم با تند ترین شیوه و زبان نقد می کنیم
مانند پوپیرار که شما هم او را تایید کرده اید. به نظر من او متعصب مغرضی است که فقط می خواهد زیر سوال ببرد و نه اینکه نقدی علمی داشته باشد. زبان نقد نباید با توهین و لحنی مغرضانه همراه باشد وگرنه هیچ تاثیری ندارد و تنها مخالفان را مخالف تر می کند.
اگرچه من هم این نظر را دارم که باید واقع بینانه به تاریخ و گذشته مان نگاه کنیم و نباید آنرا در هاله ای از تقدس و سربلندی صِرف ببینیم و اشتباهات تاریخی را باید پذیرفت، کمبودها و نقص ها را باید با مطالعه تاریخ دریافت و دلمان نباید به هنر نزد ایرانیان است و بس خوش باشد، ولی نادیده گرفتن کلیت تاریخ و فرهنگ پیشنه مان از نظر امثال پورپیرار ونفی کردن هر آنچه بوده هم غیر منطقی و غیر عقلانی ست. البته پیش از این هم نظریات وی را خوانده بودم در کتاب دوازده قرن سکوتش که نقدی تند و به نظر من غیر علمی ای بود در جواب کتاب دو قرن سکوت دکتر زرین کوب.
پور پیرار کسی بود که همراه دکتر پرویز رجبی کتاب نتایج تحقیقات خانم هاید ماری کخ درباره الواح گلی تخت جمشید را به فارسی برگرداند و ویراستار آن بود. ناگهان با چرخشی 180 درجه تغییر موضع می دهد و به .مخالفی سرسخت علیه تاریخ ایران مبدل می شود..به آن جهت می گویم عقاید وی برای من چندان قابل قبول نیست که وی با وجود اطلاع و آگاهی از الواح گلی تخت جمشید که همه به خط میخی نگاشته شده به ناگاه در مصاحبه ای در سال 80 می گوید که ما پیش از اسلام هیچ نداشته ایم . حتی خط !!! ضمن انکه نظرات متناقض در گفته های بسیار است.که با این اظهار نظرها، باعث می شود که شک کرد در احوالات آقای پورپیرار که معلوم نیست خط دهی به خودِ ایشان توسط چه کسانی صورت می گیرد و گرفته است! .من نقد منصفانه و واقع بینانه را می پذیرم. اینکه شاهنامه فردوسی داستان و افسانه اسست و تاریخ ما نیست. بله تاریخ ما نیست اما افسانه و اساطیر فرهنگ ایرانی اند. همچنان که هومر، اودیسه و ایلیاد را نوشت و امروز یونان آن را به جهان به عنوان بخشی از فرهنگ اساطیری خودش شناسانده است. شاهنامه هم داستان و افسانه است اما بخشی از فرهنگ و ادبیات ماست و ما که نمی توانیم این را ندید بگیریم حال با هر هدفی نوشته شده. اصلا فردوسی پول گرفته و این اثر را نوشته و همه ی آن را هم قبول داریم که افسانه است حالا چه کنیم؟ بسوزانیم و بریزیم دور؟ دست کم نباید به عنوان یکی از گنج های ادبیات فارسی حفظ شود؟ ه.
. گفته اید: رستم قهرمانی پوشالی است!.
مگر چه کسی او را به عنوان یک قهرمان در عرصه ی واقعیت می شناسد ؟ آنچه از کودکی خوانده بودیم و برایمان خوانده و گفته بودند داستان هفت خوان رستم بود و داستان رستم و سهراب و داستان بیژن و منیژه و ... و منکه یادم نمی آید هیچگاه از آنها به عنوان تاریخمان یاد کرده باشیم که حالا بخواهیم بگوییم قهرمان های تاریخی مان هم پوشالی اند! همچنان که هرکول در اساطیر یونان است . حتی خود فردوسی هم می گوید : که رستم یلی بود در سیستان منش کرده ام رستم داستان. به هر حال داستان های شاهنامه بخشی از ادبیات فارسی است
گُردآفرید گفت...
اما در خصوص قدمت شاهنامه :
آقای پورپیرار ادعا دارند که شاهنامه قدمتی ندارد و بعد از دوره ی صفویه نگاشته شده و (البته در اینجا زمان را به جلوتر آورده و می گوید در قرن حاضر!نوشته شده)و گاهی هم خود شخصیت فردوسی و وجود او را انکار می کند!
حرف های آقای پورپیرار همچنان که نامش متغیر است و هر بار با نامی(پور پیرار، بناکننده، پور پیراو ..) خود را معرفی می کند متغیر و در تضاد است.
ایشان در کتاب پلی بر گذشته هم وجود شخص فردوسی را تایید می کند و هم نگاشته شدن شاهنامه یا تدوین آن را توسط فردوسی که قبل از دوره ی صفویه بوده است. و تنها ادعا می کند که شاهنامه توسط فردوسی و به توصیه جنبش شعوبیه سروده می شود.
در حالیکه در موارد دیگر مطرح کرده است که به توصیه شاهان و با پول ایشان دست به سرودن شاهنامه می زند.
و البته بعدتر انرا به کلی ساخته و پرداخته یهودیان می داند.
ضمن اینکه در همین کتاب وقتی به معرفی افرادی که در طی 50 سال شاهنامه را سروده اند اشاره می کند فردوسی را نفر ششم می داند و می گوید:نفر ششم، حکیم ابوالقاسم فردوسی، او برای نظم شاهنامه سی سال زحمت کشید و نهایتا انرا هنگامیکه پنج هشتاد بار از هجرت می گذشت به پایان رسانید.
البته من نه ادیبم و نه شاهنامه شناس و معلوماتم تنها کتاب ها و مقالاتی ست که در باره آن خوانده ام.

ضمن انکه مگر حالا ما برای شاهنامه و فردوسی چه کرده ایم که اکنون زبان به نقد می گشایید که شاهنامه را نباید بزرگ نمایی کرد و ..
امروز دنیا هلن و اسب تروا را می شناسد و اساطیر یونانی را از بر است و در حالیکه ما حتی خودمان(جماعت ایرانی) نه از شاهنامه چیزی می دانیم و نه داستان هایش را می خوانیم و نه شناساننده ای هست ، که رسانه ی ملی هم انرا به هیچ می انگارد و برنامه های مبتذلش به طنزهای سخیف و بی مایه و سریال های مبتذل و کوجه بازاری اش منحصر می شود و دیگر هیچ.
کدام بزرگ نمایی صورت گرفته است؟
در کل اینکه من تمدن گذشته مان را باور دارم. تحقیقات خانم کخ بر روی الواح گلی را خوانده ام و اینکه در زمان هخامنشیان سیستم تامین اجتماعی و بیمه وجود داشته است و به چه نحو امورات حقوقی را انجام می داده اند و ... آثار تاریخی مان را دیده ام که چه مهندسی دقیقی در آنها به کار رفته است: از زیگورات چغازنبیل تا سیستم آسیاب های شوشتر و بناهای تخت جمشید و شهر هگمتانه و ... و تمدن شهر سوخته . سیستم حقوقی قوی و پیشرفته ای که در دوره اشکانیان بوده را نمی توانم ندید بگیرم.دادگاه های کیفری ای که امروز ما تنها 5 سال است که به شکل 5 قاضی برگزار می شود در دوره ی اشکانی وجود داشته و حتی سیستم انتخاباتی الکترال کالج در دوره ی اشکانی صورت می گرفته است که امروز در امریکا اجرا می شود. من نمی توانم تاریخ و تمدن گذشته ای که بوده است را انکار کنم و البته صرفا خودم را هم غرق در انچه بوده نمی کنم و مست آن نمی شوم و اینکه صرفا از آن برای خودم افتخاری بسازم و به همین بسنده کننم. در کنار آن واقعیت های تاریخی را هم می پذیرم که مثلا دوره ی ساسانیان دوره انحطاط تمدن ایران بود و ضعف های بسیار داشت که قابل افتخار نیست.
به اعتقاد من درگذشته نباید زندگی کنیم اما باید گذشته وتاریخمان را حفظ کنیم وبه درستی بشناسیم تا با توشه ای پر راه آینده را پی گیریم

ضمنا من خیلی سعی کردم بی طرف فکر کنم. هم نظرات پورپیرار را خواندم و هم نظرات مخالفان ولی به نظرم شما شایدفقط به مطالعه نظرات آقای پورپیرار بسنده می کنید.
انسان سکولار گفت...
چرا فکر می کنید بررسی و تشخیص ادعاهای تازه را فقط شما انجام می دهید و من به عنوان مثال تا ادعای پورپیرا را خوانده‌ام بی چون چرا قبول کرده‌ام؟

چه لذتی یا افتخاری در تحمل بار حقیقت دردناک طرح شده توسط پورپیرا وجود دارد؟

در ثانی مگر من باید جوابگوی تغییر اسم پورپیرا و مواضع و تغییر کلام وی باشم؟

آیا من بکلی همه چیز را رد و تائید می کنم یا شما که چون من ادعائی از پورپیرا را وسط کشیدم و ادعای ایشان را برای مناظره با شاهنامه شناسان از سال 85 یادآور شدم ناگهان مرا تماما متعبد او قلمداد کردید و سپس یکسره مهر مردود روی من می زنید؟

براستی از میان صدها ادعای پورپیرا هیچکدام مقبول نبود تا بگوئیم بیچاره یک چیز از صد چیزش راست بود؟

خیلی عجیب است که یکی چنین ادعاهای جسورانه ای بکند و تمام تاریخ و فرهنگ یک ملت را زیر سئوال ببرد و همه‌ی ادعاهایش باطل باشد و این همه مرید و تادید کننده داشته باشد و شهره‌اش به جائی برسد که من و شما در موردش بحث کنیم

کمی فکر کنید و ببینید اگر ما ملتی هستیم که براحتی ادعاهای باطل بحث روشنفکران ما می شود از کجا معلوم ادعاهای پیشین باطل نبوده و ما از سر زود باوری قبول کردیم؟

به نظر میرسد راهکار کلی اینست:

اگر کسی گفت شما اولین ملتی بودید که جراحی معده انجام می دادید و ابزار آنرا ساخته اید باید بدون بحثی قبول کنیم .

چرا که نه؟
مگر کسی می آید الکی از کسی تعریف بکند؟
و اگر کسی آمد گفت آخر این فردوسی در هزار سال پیش با چه خطی با چه وسیله ای و روی چه چیزی این شاهنامه ی قطور و مفصل را نوشته؟
بزنیم توی دهنش و جواب هم ندهیم چرا که وزیر فرهنگ ما می گوید شاهنامه هویت ایرانی است!
انسان سکولار گفت...
اگر شما معتقد هستید که"زبان نقد نباید با توهین و لحنی مغرضانه همراه باشد وگرنه هیچ تاثیری ندارد" و معتقدید " که باید واقع بینانه به تاریخ و گذشته مان نگاه کنیم و نباید آنرا در هاله ای از تقدس و سربلندی صِرف ببینیم و اشتباهات تاریخی را باید پذیرفت، کمبودها و نقص ها را باید با مطالعه تاریخ دریافت" و می گوئید: "من نقد منصفانه و واقع بینانه را می پذیرم" پس چگونه در حالی که خود معترفید و صرحتا می‌گوئید:"البته من نه ادیبم و نه شاهنامه شناس و معلوماتم تنها کتاب ها و مقالاتی ست که در باره آن خوانده ام" در این موضوع سترک اظهار نظر میکنید و مدعی هستید که :" این اظهار نظرها، باعث می شود که شک کرد در احوالات آقای پورپیرار که معلوم نیست خط دهی به خودِ ایشان توسط چه کسانی صورت می گیرد و گرفته است!"؟

براستی به همین راحتی یک محقق را زیر سئوال می‌برید؟
انسان سکولار گفت...
اینکه شما می‌گوئید که: در کل اینکه من تمدن گذشته مان را باور دارم خوب نمی‌دانم چرا شما فکر کردید لازم است این را بگوئید
کسی در این میان نیست چنین باوری نداشته باشد .

بحث در جزئیات آن است

شما می‌گوئید:
"تحقیقات خانم کخ بر روی الواح گلی را خوانده ام و اینکه در زمان هخامنشیان سیستم تامین اجتماعی و بیمه وجود داشته است و به چه نحو امورات حقوقی را انجام می داده اند"

آیا چون خانم کخ گفته وحی منزل است دوست عزیز؟ چون خارجی است؟

آقای پورپیرا به نوشته‌های خانم کخ دسترسی نداشته؟

ولی بنا به گفته‌ی خودتان: " پور پیرار کسی بود که همراه دکتر پرویز رجبی کتاب نتایج تحقیقات خانم هاید ماری کخ درباره الواح گلی تخت جمشید را به فارسی برگرداند و ویراستار آن بود"

پس ایشان از نتایج تحقیقات خانم کخ نه تنها بهرمند بوده بلکه به نوعی سرمایه گذاری هم روی آنها کرده ولی چرا "ناگهان با چرخشی 180 درجه تغییر موضع می دهد و به مخالفی سرسخت علیه تاریخ ایران مبدل می شود".

خوب اینجا نگاه ما متفاوت می‌شود
شما ترجیح می‌دهید را آسان‌تر را انتخاب کنید یعنی او را متهم به دروغ پردازی کنید و برای ادله نیز بگوئید: "به آن جهت می گویم عقاید وی برای من چندان قابل قبول نیست که وی با وجود اطلاع و آگاهی از الواح گلی تخت جمشید که همه به خط میخی نگاشته شده به ناگاه در مصاحبه ای در سال 80 می گوید که ما پیش از اسلام هیچ نداشته ایم . حتی خط !!! "
انسان سکولار گفت...
خوب مسلما عقل سلیم نمی‌تواند بپذیرد کسی که خود در ترجمه‌ی کتابی درباره‌الواح گلی دست داشته به ناگاه بزند زیر همه چیز

در شبانه روز در سراسر ایران ده‌ها نفر هستند که از ادعای پیامبری تا امام زمان بودن و هزاران ادعائی می‌کنند که به واسطه‌ی آن تحت درمان قرار می‌گیرند پس چرا باید آقای پورپیرا نتواند از خدمات آسایشگاه‌های روانی بهرمند شود؟

یا اگر چنانکه می‌گوئید " نظرات متناقض در گفته های بسیار است.که با این اظهار نظرها، باعث می شود که شک کرد در احوالات آقای پورپیرار که معلوم نیست خط دهی به خودِ ایشان توسط چه کسانی صورت می گیرد و گرفته است!"

پس چگونه است علارغم تحریم و بی مهری حکومت ایشان آزادانه زندگی می‌کنند و سر 5 ملیون تومان مالیات خود با دارائی برای انتشاراتی خود داستان دارند؟

شاید اگر واقعا وقت بگذاریم و حرف مردم کوچه بازار ملاک ما نباشد و مانند من یکسال با چشمانی گرد شده از حیرت مطالب و فیلم‌های مستند ایشان را مطالعه کنیم متوجه بشویم که ایشان تا چه حد مستند و مستدل حرف زده و منظورش از قبل از اسلام کی و چه زمانی بوده
انسان سکولار گفت...
دوست خوبم

با کمال احترام من معتقدم شما هم مانند تمام کسانی که فقط ناسزا در جواب استدلال‌های ایشان ارائه می‌دهند حتی یک صفحه از مطالب ایشان را نخوانده‌اید

اما من نمی‌خواهم این زحمت را به خود هموار کنید

شما اگر واقعا اعتقاد دارید که: "در گذشته نباید زندگی کنیم اما باید گذشته وتاریخمان را حفظ کنیم وبه درستی بشناسیم تا با توشه ای پر راه آینده را پی گیریم" و ادعای شما در اینکه می‌گوئید :" من خیلی سعی کردم بی طرف فکر کنم. هم نظرات پورپیرار را خواندم و هم نظرات مخالفان" صادقانه است پورپیرا را فراموش کرده و این سئوالات را پاسخ گوئید بدون اینکه اهمیتی بدهید پرسشگر اسمش چیست و چه سوابقی دارد
انسان سکولار گفت...
سئوال اول
(در اصالت شاهنامه)

اگر شاهنامه نوشته‌ی تحریر شده در هزار سال پیش می باشد

1- چگونه قبل از اینکه خط عربی کامل شده باشد و اساسا نقطه داشته باشد و حروف آن کامل شده باشد فردوسی با یک زبان دیگر (فارسی) با چهار حرف اضافه (گ.پ.چ.ژ) دیوان اشعارش را نوشته

آیا معجزه‌ای او را از مسیر تکامل خط عربی جلوتر انداخته؟

2- حال ایشان این دیوان طویل را بر روی چه متریالی و با چه وسیله‌ای و با چه جوهری نوشته است؟

آیا با خودکار بیک بر روی یک دفتر دویست برگ نوشته یا با یک قلم نی و جوهر پست انار روی صدها پوست آهو دباغی شده؟

3- چگونه فردوسی هزار سال پیش چنین کتابتی می کند ولی تا کنون ما هیچ نوشتاری چه روی پوست چه روی استخوان و چه روی هر چیزی غیر از لوح گلی و سنگ با قدمتی بیش از پانصد سال جز پاره نوشته‌های قران نیافته‌ایم؟
انسان سکولار گفت...
سئوال دوم

محوری ترین ادعای پورپیرا مبتنی بر رخداد پوریم است

قتل‌عامی که در زمان خشایار شاه صورت گرفت و تداوم تمدن هفت هزار ساله‌ی ایران را منقطع کرد.

به عبارتی ایشان مدعی هستند که در فاصله‌رخداد پوریم تا دوران صفویه در ایران جز کلنی‌های کوچک یهودیان و بازماندگان پوریم که در قلعه‌هائی مستحکم زندگی می‌کردند هیچ اجتماع متمدن و حکومت بزرگی که بتوان آنرا سلسله یا دولتی نامید و اساسا هیچ شهر بزرگ و صنعتی و دین و مرامی جز تدین یهودیان پراکنده در منطقه وجود نداشته و به مرور اقوام مختلفی از لر و کرد و بلوچ و گیلانی و مازندرانی و عرب و غیره در جای جای ایران مستقر شدند و اسلام نه با حمله‌ی اعراب بلکه با مهاجران وارد منطقه گردیده است.

اگر ادعای فوق را رد کنیم و مطابق آنچه برایمان نوشته‌اند معتقد باشیم که اسکندری حمله کرده و تخت جمشید را آتش زده و امپراتوری خامنشیان را نابود کرده و سپس ساسانیان بر سر کار بودند و اعراب حمله کرده و آنها را نابود کردند و سپس مغول‌ها حمله کرده‌اند آنگاه چگونه می‌توان سئوالات زیر را پاسخ گفت؟
انسان سکولار گفت...
2-1 -

اگر ما معتقد به ادامه‌ی زندگی مردم ایران به طور مستمر تا به امروز باشیم چگونه است که ما هیچ شهری را نمی‌توانیم بیابیم که بعد از دوهزار و پانصد سال قبل به موجودیت خویش ادامه داده باشد

یعنی ما هر شهری که پیدا کرده‌ایم یا خرابه‌های آنرا می‌شناختیم اجتماعی ویران شده سوخته و بکلی از بین رفته بوده و هیچ شهر بزرگی بلکه هیچ کاروانسرا حمام یا خانه‌ی آبادی درسراسر ایران جز شوشتر نمی‌یابیم و معابد بزرگ شهرهای بزرگ و تمدن‌های پیشرفته را بدون کوچکترین رد پائی از دو هزار و پانصد سال پیش می‌بینیم؟
انسان سکولار گفت...
2-2
منطقه‌ی تهی از مردمان ایران مدتی پذیرای یونانیان شکست خورده و فراری از مقدونی‌ها بوده و ما با کمال شگفتی سازه‌های حیرت آور آبی سدها خانه‌های با معماری باشکوه و سکه‌های ضرب شده و آثار مربوط به فرهنگ و تمدن یونان را در منطقه زیاد داریم

چگونه عده‌ای فراری توانسته‌اند بدون مزاجمت بهترین مناطق اطراف رود کارون را تصرف کنند و چنین مهندسی بی نظیری را پیاده کنند و آثار آنها تا امروز حتی قابل بهره‌برداری بماند ولی ما یک عدد سکه‌ی مربوط به هخامنشی‌ها و اشکانی‌ها و ساسانی‌ها پیدا نکنیم که هیچ اثری از ابنیه‌ای حتی خرابه که بعد از پوریم ساخته شده باشد نمی یابیم؟
انسان سکولار گفت...
2-3
چگونه است که ما یک مسجد ساخته شده از صدر اسلام در سراسر ایران پیدا نمی کنیم در حالی که ادعا می شود اعراب با آن بگیر و ببند خمله کردند و کجاست ویرانه‌های کاخی که فرش بهارستان در آن بوده؟
انسان سکولار گفت...
2-4

موضوع نیمه ساخت بودن تمام پلان‌های معماری تخت جمشید موضوعی نیست که دیگر بخواهیم بر سر آن چانه بزنیم

دیگر لجوج‌ترین افراد متعصب‌ به تاریخ ایران به روایت یهود هم درمقابل نظر رسمی سازمان نظام مهندسی کشور که بعد از یک بررسی کامل و طولانی و تخصصی موضوع ناتمام ماندن تخت جمشید را با انتشار یک گزارش رسمی تأیید کرده است و علاوه بر آن متخصصان سازمان آتش‌نشانی کشور هم با بررسی‌ها و آزمایشات تخصصی خود تأیید کردند که هرگز و در هیچ زمانی ابنیه سنگی تخت جمشید دچار حریق نشده است! چاره‌ای جز تسلیم ندارند

جال اینجا دو سئوال مهم پیش می‌آید

2-4-1

چرا مورخین غربی یک مجموعه‌ی ناتمام را یک مجموعه بنای در حال بهره‌بیرداری با آنهمه آب و تابی که پیشتر گفته شد معرفی کرده بودند

2-4-2

اگر بپذیریم که تخت جمشید بر اثر یک اتفاق در فاز حداکثر سی درصد طرح نهائی متوقف شده است چه عاملی باعث بلا استفاده ماندن این حجم عظیم سرمایه گذاری شده است؟
انسان سکولار گفت...
بدون تردید من امیدی ندارم که در حالی که تمام علمای تاریخ مجعول ما در پاسخگوئی به این سئوالات در مانده‌اند شما بتوانید پاسخی به این سئوالات بدهید

ولی شاید بخواهید با اعتراف به اینکه واقعا تا به امروز بر اساس نظر افرادی که مورد اعتمادتان بودند روی پورپیرا قضاوت می کردید و اکنون مطمئن نیستید که بتوانید آنچنان مطمئن نظرات وی را رد کنید بزرگمنشی و آزادگی خود را نشان دهید
گُردآفرید گفت...
درابتدا عذرخواهی می کنم که پاسخم طولانی شده ، بند به بند نوشته ام که حوصله کنید.
1- آیا در صحبت های من ناسزایی به آقای پورپیرار دیده می شود که می گویید: شما هم مانند همان ها که به ایشان ناسزا می گویند ...
2- بله من ادیب و شاهنامه شناس نیستم اما گفتم که نظرات و اندیشه های دیگران را مطالعه کرده ام و بالاخره وقتی کسی درمورد مطلبی مطالعه می کند خودش نیز به نظری می رسد که بخواهد ان را بیان کند. ضمن آنکه مگر خود شما ادیب و شاهنامه شناسید که در این باره می نویسید و نقد می کنید و نظرات سایرین را که سال ها در این زمینه کار کرده اند را به چالش می کشید. بنابراین موقعیت من و شما برابر است، همان طور که شما دیگر محققان را به چالش می کشید من نیز به دلیل شبهات و سوالاتی که در نظریات آقای پورپیرار برایم ایجاد شده می توانم نظر داشته باشم .
3- می گویید که : شما آقای پورپیرار را زیر سوال می برید. من اصلا به طور کامل نظریات ایشان را رد یا تایید نکردم و بلکه گفتم نظریات ایشان متناقض است و با هم تضاد دارد. و این برای من سوال است که به دو نمونه از آن هم اشاره کردم.
4- تحقیقات و پژوهش های خانم کخ و همسرش بر روی الواح گلی که از تخت جمشید به دست آمده صورت گرفته است و سال ها روی آن کار شده و همگی مستند به الواح مذکور است که در کتابی تحت عنوان از زبان داریوش آورده شده. این برداشت شما که چون ایشان خارجی ست پس به این دلیل نظر وی را قبول می کنم!! درست نیست. یعنی این قدر شعور و اندیشه در من وجود ندارد که فکر کنم چون صرفا وی اروپایی است باید نظر او را قبول کنم ..
5- قویا باور دارم که در عرصه ی علم و دانش و حتی فلسفه چیزی به اسم وحی منزل نداریم. وحی منزل مختص اعتقادات دینی صرف و بنیادگرایان مذهبی است و بس.
6- اینکه آقای پورپیرار در چه شرایطی زندگی می کند وسر 5 میلیون مالیات مشکل دارد مساله ای شخصی است و نمی دانم چه جای بحث در اینجا دارد و چه ربطی به نظریات وی در امور تاریخی.
7- ملاک صحبت های من حرف کوچه و بازار نبود. و با عرض معذرت به نظرم بی ادبانه است که مطالعات و تحقیقات سایر پژوهشگران تاریخی و ادبی را حتی اگر با نظرمان مخالف باشد، حرف کوچه و بازار بنامیم. من حتی این اسائه ی ادب را به آقای پورپیرار نیز روا نمی دارم.
گُردآفرید گفت...
8- بله به یکباره تغییر جهت دادن آقای پورپیرار برایم سوال است. وی در مقدمه ی کتاب از زبان داریوش(تحقیقات خانم کخ) می نویسد:« این کتاب گواهی می دهد که ایران از همان آغاز اعلام حضور خود در تاریخ تمدن بشری پیوسته مبشر راستی بوده برابری و آزادی و عدالت را ندا داده است و به راستی که بر این سخن .. نمی توان چیزی افزود که احساس غرور ایرانی بودن را در خواننده بیش تر دامن نزند..... به یقین ارزش کتاب در بیان تمامی حقایق مربوط به آن دوران است و از خلال آن پذیرفته می شود که قدرت مدیریت و سازماندهی بنیان یک امپراتوری و نیز روابط ملی به کمک خرد جمعی چنان مستحکم شد که هنوز ایرانیان به جهان با همان ویژگی های دیرین و نخستین خود یعنی پندار و گفتار و کردار نیک شناخته می شوند ...»
9- شما بر عکس آنچه می گویید، اتفاقا خیلی مطلق نگاه می کنید به همه چیز. من در مورد شما گفتم : به نظرم شما شاید فقط به مطالعه نظرات آقای پورپیرار بسنده می کنید. اما شما در مورد من با قطع به یقین می گویید: من معتقدم شما هم مانند تمام کسانی که فقط ناسزا در جواب استدلال‌های ایشان ارائه می‌دهند حتی یک صفحه از مطالب ایشان را نخوانده‌اید.
10- دوست گرامی تا کنون درباره نظرات آقای پورپیرار زیاد بحث شده و پاسخ ها (حالا شاید مورد قبول شما و ایشان نباشد) داده شده است. بنابراین اینکه می گویید کسی تا به حال پاسخ مستدل نداده چنین نیست حال استدلال ها موافق نظر شما نبوده همچنان که برعکس و طیف دیگر نیز استدلال های ایشان را مورد قبول خود نمی دانند.
11- ضمنا من نمی خواهم درباره ایشان (پوپیرار)حرف بزنم و اظهار نظر کنم که تنها بخش کوچکی از حرف هایم در مورد وی بود. من برداشت کلی ای که از مطالعه ی نظرات مخالف و موافق داشته ام را مطرح می کنم و از شما هم انتظار دارم این قدر مستندِ حرف هایتان این نباشد که پورپیرار چنین می گوید و چنان گفته است. نظر شخصی خودتان با توجه به آنچه تاکنون برداشت کرده اید را بگویید. سوال هایی که برای خودتان ایجاد شده مانند همان که در ادامه ی کامنت هایتان آورده اید.
12- و اما اینکه ما هیچ اثر تاریخی ای نداریم از بعد از هخامنشیان تا صفویه، حرفی اشتباه است. در استان فارس آثار تاریخی زیادی مربوط به دوره ی ساسانی وجود دارد از جمله بنای اردشیر بابکان در فیروزآباد و بی شاپور در کازرون. همچنین در دیگر نقاط مانند گنبد سلطانیه مربوط به دوره ی سلجوقی در سلطانیه زنجان. گنبد علویان و برج قربان در همدان. مسجد جامع در اصفهان . مسجد جامع همدان که بر روی بنایی متعلق به دوره ی اشکانی ساخته شده است و ارگ بم و ده ها اثر دیگر ...
13- می گویید هیچ سکه ی هخامنشی یا ساسانی و اشکانی وجود ندارد. در این مورد خوب است سری بزنید به موزه ها. نمونه ها در موزه های مختلف کشور نگهداری می شود. آخرین بار (حدودا سه ماه پیش) در موزه ای در زنجان ، سکه های متعلق به دوره های مختلف از جمله ساسانی و اشکانی و هخامنشی و سلوکی و سلسله های پیش از صفویه وجود داشت که شخصا دیدم. یعنی آنها هم جعلی و ساخته ی قرن حاضر است؟
14- اینکه می گویید فردوسی چگونه شاهنامه را به زبان فارسی و با حروف پ، ژ، گ، چ نوشته است در حالیکه خط در آن موقع نقطه نداشته باید بگویم در سال های ابتدای ورود اسلام به ایران و در زمان خلیفه دوم (عمر) رسم الخط تغییر یافت و پس از آن و در همان سده های ابتدایی از اولین شعرایی که با رسم اخط جدید شعر نوشته و به پارسی سرودند حنظله ی بادغیسی بود. بنابراین در زمان فردوسی که سه سده ی بعد شاهنامه را سروده این رسم اخط قبلا شکل گرفته بوده و وجود داشته است. حتی پیش از فردوسی شعرای نامدار دیگری بوده اند مانند رودکی و عنصری و انوری. و فردوسی بعد از همه ی این ها بوده است.
گُردآفرید گفت...
15- شما مرتبا به واقعه ی پوریم اشاره می کنید. اینکه بر اساس آن 70000 ایرانی کشته شده و درواقع ایرانیان مورد هجوم یهودیان قرار گرفتند. و بعدها یهودیان تاریخ ما را جعل کرده و به این شکلی که امروز می خوانیم در آمده.( درحالیکه به نظر من به دلایلی نمی تواند این ماجرا به این شکلی که در تورات آمده، باشد.)
سوالی که برای من ایجاد می شود اینکه شما سند تاریخی این قضیه را شرح ماوقعی که در عهد عتیق(تورات) آمده می دانید و مستند نظرتان آن است. در حالیکه از سوی دیگر، یهودیان را جاعل می دانید. راستش تناقضی آشکار در اینجا وجود دارد. شما به سندی برای گفته تان اشاره می کنید که متعلق به همان گروهی است که شما آنها را جاعل تاریخ ما می دانید. خب اگر یهودیان که این همه زحمت کشیده باشند و تاریخ و ادبیات و فرهنگ ما را جعل کرده باشند و به این شکل تحویل ما داده اند، جعل کردن و ساختن داستانی در کتاب تورات برایشان کاری دارد؟
نمی شود شما به توراتِ یهودیان به عنوان مستند نظرتان استناد کنید در حالیکه در مسائل دیگر، آنها را جاعل و دروغگو می نامید .
16- شعرای پیش از فردوسی چی؟ یعنی رودکی و عنصری و انوری گرفته تا زمان فردوسی و حتی بعد او. یعنی انها هم جعلی اند و وجود نداشته اند؟ شعرا ی بعد از و او دانشمندان قبل و بعد از او چه؟ حافظ و سعدی و خیام و ....بوعلی و فارابی و رازی و حتی فلاسفه مانند سهروردی و عین القضات و ... یعنی آنها هم وجود خارجی نداشته اند؟ اگر من بپذیرم که همه جعلی اند و وجود خارجی نداشته ، این سوال برای من هم ایجاد می شود پس چه کس و چه کسانی این همه شعر را سروده اند؟ و چه بهره ای از سرودن این اشعار می برده اند؟ چه کسی یا چه کسانی کتاب های علمی بوعلی و فارابی و ... را نوشته اند و با چه هدفی؟
17- درکل شما معتقدید که از زمان هخامنشان تا صفویه ما تاریخی نداشتیم و جز کلنی های کوچک یهودی ما چیزی دیگری نداشته ایم.و می گویید:« در فاصله‌رخداد پوریم تا دوران صفویه در ایران جز کلنی‌های کوچک یهودیان و بازماندگان پوریم که در قلعه‌هائی مستحکم زندگی می‌کردند هیچ اجتماع متمدن و حکومت بزرگی که بتوان آنرا سلسله یا دولتی نامید و اساسا هیچ شهر بزرگ و صنعتی و دین و مرامی جز تدین یهودیان پراکنده در منطقه وجود نداشته و به مرور اقوام مختلفی از لر و کرد و بلوچ و گیلانی و مازندرانی و عرب و غیره در جای جای ایران مستقر شدند و اسلام نه با حمله‌ی اعراب بلکه با مهاجران وارد منطقه گردیده است.» و در ادامه هم حمله ی اعراب و اسکندر و مغول و ... را رد می کنید . خب من این را می پذیرم. اما سوال:
گُردآفرید گفت...
الف)در اینصورت اصلا خسروپرویزی نبوده که محمد به وی نامه بنویسد و از وی بخواهد اسلام را بپذیرد و ... باید جریان حمله به ایران دروغ باشد ، سعدبن ابی وقاص و نامه نگاری هایش از شرح ماجرای جنگ قادسیه و نهاوند به عمر و ... هم جعلی و دروغ و در واقع بخش اعظم تاریخ اسلام هم دروغ است و واقعیت نداشته.( منظورم ادامه کار و حضور خلفای عباسی و ... است) و کلا تاریخ شیعه هم زیر سوال می رود و اینکه ائمه ای نبوده چرا که وقتی خلفای عباسی و ... نباشند انها هم نبوده و حضورشان در ایران مانند امام رضا و ... بی معنی و خارج از واقعیت است. پس تاریخ اسلام و شیعه هم هجوی بیش نیست.
ب)اگر بپذیریم که تاریخ ما جعلی است و چنین نبوده پس باید بپذیریم که تاریخ سایر ملل نیز جعلی است. چرا که حمله اعراب یه ایران و حمله اسکندر و مغول و تیمور در تاریخ ملت های خود ثبت شده و فقط ثبت این وقایع در تاریخچه ایران نبوده است. بنابراین سهم عظیمی از تاریخ ملل جهان جعلی است.
ج)در طول تاریخ از دوره هخامنشی تا صفویه، جهانگردان زیادی از سرزمین ایران گذر کرده اند. مانند مارکو پولو که پس از حمله ی مغول به ایران و در دوره ایلخانان از مسیر جاده ی ابریشم گذشته و و قایع را ثبت کرده است. سفرنامه ی ابن بطوطه جهانگرد مراکشی که جغرافی دان و مورخ نیز هست همین طور و ... . آیا آنها هم دروغ است و جعلی.؟ حال اصلا به وقایع نگاری های هرودوت و گزنفون که در دوره ی هخامنشی بوده اند کاری ندارم. و بگذریم از سفرنامه های خود ایرانیان از جمله ناصرخسرو .
د)اگر چنین باشد که پس از پوریم جز کلنی های یهودی ها چیز دیگری نبوده است و بازماندگان پوریم در قلاع مستحکم زندگی می کردند، بنابراین اجتماعی به معنای سیاسی اش شکل نگرفته است چگونه به یکباره در دوره صفوی، آنها همدیگر را پیدا کرده و یهودی ها را برچیده و یک حکومت قدرتمند ایجاد می کنند؟ راستش با منطق من جور در نمی آید.
ه)و اگر همه این ها جعلی باشد، چه کس و چه کسانی از این جعل تاریخی آن هم به این گستردگی سود می برده اند؟ و یا سود می برند؟ به چه دلیل؟ و چه هزینه و انرژی ای باید گذاشته باشند برای نوشتن و ایجاد این همه جعلیات.
و)و چرا از بین این همه مورخ و اندیشمند و ادیب و پژوهشگر تاریخی در جهان و در طول سالیان ، کسی به غیر از یک نفر به این جعلیات آن هم به این عظمت پی نبرده؟ و یا اگر پی برده به چه دلیل سکوت کرده اند؟

البته در جزییات، اشتباهات و دروغ هایی وجود دارد که مختص به تاریخ ایران هم نیست ولی نه در این حد و نه در حد چیزی حدود دو هزار سال.
به هر حال شبهات تاریخی چیزی نیست که افراد به راحتی بتوانند همدیگر را قانع کنند ، چرا که واقعیتی که در جامعه ی امروز می بینیم و اینکه خیلی راحت واقعه ای را که بیست سال پیش نه حتی، که روز قبلش اتفاق افتاده به ناگاه جعل می شود و جور دیگری مطرح می گردد( انگار نه انگار که شاهدان هنوز زنده اند) ، دیگر درباره ی تاریخ هزار و دو هزار سال پیش نمی توان به صورت قطع اظهار نظر کرد .
اما جای بررسی را باز می گذارم چرا که معتقدم هیچ چیز قطعی نیست.
و به قول شاملو: تاریخِ ما بی قراری بود.

18- اگر بدخلقی ای در نوشتارهایم است ببخشید. عمدی نبوده و شاید مقتضای بحث است. نمی خواهم مباحثه مان موشک جواب موشک تلقی گردد! (البته اگر الان نگویید من که موشکی نفرستاده ام )
انسان سکولار گفت...
گرد آفرید عزیز

تلاش خواهم کرد در اولین فرصت جوابی در خور تلاش شما برای نوشتن این متون ارائه بدهم

این جواب را در پست‌ی جدید به نام خودتان پیگیری نمائید
borzu گفت...
دوست عزیز،
پرسیده اید که کدام سلاح کشتار جمعی ؟
بله دقیقا، من هم همین را گفته ام و تنها خواسته ام اشاره کنم به اینکه
نه تاریخ عراق، بلکه "بهانه ی" سلاح های کشتار جمعی دلیل حمله به عراق بود

و اگر فردا بهانه ای برای حمله به ایران مطرح شود، قطعا ربطی به تاریخ ایران نخواهد داشت
و تصحیح تاریخ جعل شده مان نیز نقش باز دارنده ای نخواهد داشت !

اما همبستگی ما حتما نقش بازدارنده دارد
و الگوی ایرانی اسلامی پیشرفت میتواند در ایجاد این مهم تاثیر گذار باشد
حداقل من اینطور فکر میکنم.
borzu گفت...
حال فرض کنید همین فردا همه ی ایرانیان مثل شما و آقای پورپیرا فکر کنند
این تفکر چگونه و چه نقش بازدارنده ای در پیشگیری از جنگی که همه ما نگران آنیم خواهد داشت؟
انسان سکولار گفت...
برزوی عزیز

بهانه‌ی حمله بمب اتمی خواهد بود که خودشان یا مامورانشان در سپاه بر روی اسرائیل خواهند انداخت و هدفشان اگر بتوانند حمله نظامی به ایران و تغییر حکومت و اگر نتوانند بمباران ایران و ایجاد چنان سرو صدائی است که فریاد ما به گوش جهان نرسد

و در این میان تا جائی که بتوانند آثار تمدن قبل از پوریم را چنان که تا کنون کردند ویران و مخدوش می‌کنند

چنان که تورات‌های موزه‌ی بغداد را بردند و مجسمه‌ای را از دل خاک خارج کردند و به آمریکا بردند

کلا اگر ما متوجه شویم چه داستانی دو هزار و پانصد سال است سر ما آمده و حقایق را بفهمیم ایران می‌تواند از پیشرفته ترین کشورهای بشویم و مطمئن باشید برای رسیدن به آن باید چشممان را روی حقیقت باز کنیم
انسان سکولار گفت...
شما سعی کنید خودتان عمق فاجعه‌ی این داستان را متوجه شوید خواهید دید دیدتان چگونه به واقعیات بدیهی و روشنی بینا می‌شود

به من بگوئید چرا تخت جمشید را بازسازی کردند تا تمام شده به نظر برسد؟

نمی توانید بگوئید نمی خواهم فکر کنم که چرا
borzu گفت...
دوست عزیز،
نمیدانم چرا بدون توجه به نظرات مریدانی مانند این حقیر اصرار میورزید به اینکه رمز شکست و موفقیت ما رمز گشایی است از تاریخ مخدوش ایران و جهان
دوست خوبم ،
من بطور کامل به اشارات شما در مورد جعل شاهنامه و تخت جمشید ایمان دارم
اما اینکه جنگی در سال ۲۰۱۲ اتفاق بیفتد و مسببین آن پدر پدر پدر ... پنجاه نسل قبل لردها باشند و راه پیشگیری از این جنگ هم رسوا کردن همان پدران پنجاه نسل قبل باشد را نمیتوانم برای خود حلاجی کنم
بلی دوست من حقایق باید آشکار شوند، اما تنها فاکتور تعیین کننده نیستند

مثلان اگر آقایان بگویند شما دارید به یکقدمی ساخت بمب اتم نزدیک میشوید، پس ما حق حمله ی پیشگیرانه داریم
و ما در جواب بگوییم که شما دوهزار سال قبل....
آنها خجالت کشیده و با عذر خواهی شرمناکی دمشان را روی کولشان گذاشته و...
آیا این ساده لوحانه نخواهد بود اگر توجه نداشته باشیم که بازی سیاست به روز است و مانند بازی شطرنج با هر حرکت حریف, روشی تازه میطلبد؟
انسان سکولار گفت...
برزوی عزیز

اولا دانائی توانائی است و این دانائی یعنی دانستن حقایق نه داشتن خیالات باطل

پس هر ایرانی باید بداند که حقیقت گذشته‌اش چیست

حال اگر انسان آگاهی باشد که اهمیتی به داشتن مفاخر و رویدادهای شگفت انگیز نخواهد داد و اگر آگاهی اش کم باشد می‌تواند برای تسکین احساس حقارتش در نزد هموطنان یا خارجیان که حیرت زده از اعدام‌ها و سنگسارها رانندگی وحشیانه وضعیت پوشش زنان و در عین حال فساد سادیستیک جاری و تجاوز به عنف‌ها و خلاصه این همه بربریت و بی فرهنگی دائما بگوید :



در طول قریب به 26 قرن طولانی، آمیخته ای از دو نیمکره در اینجا در جریان بوده ، تجارت، تبادل فرهنگی، اصطکاک ، در حالی که ایران در وسط آن قرار داشته است.در همین حال، به دلیل آن که این کشور مورد حمله مهاجمان مختلف قرار گرفته، امپراطوری پارس قبل از آن که در نهایت سقوط کند، چندین بار & توسط هخامشیان، پارتی ها، و ساسانیان - تشکیل شده، از بین رفته، و بار دیگر به وجود آمده است.علاوه بر اسکندر، مهاجمان دیگری از جمله ترک ها، هلاکو نوه ی چنگیزخان و مغول ها و مهمتر از همه قبایل چادرنشین عرب به ایران هجوم آورده اند. آنها در سال 672 بعد از میلاد مسیح به آسانی امپراطوری پارس را شکست دادند، پایتخت آن را در تیسفون به زور گرفتند که ویرانه های آن در عراق کنونی در جنوب بغداد قرار دارد. توسعه اعراب به عنوان یکی از چشمگیرترین حرکت های یک مردم در طول تاریخ بشریت تلقی می شود.

پارس در مسیر تسلیم ناپذیری خود قرار داشت و از آن موقع تا کنون، ایرانیان در یک تلاش حماسی برای حفظ هویت خود مجزا از سایر دنیای مسلمان و عرب اسیر شده اند. یوسف مجیدزاده، یک باستانشناس برجسته ایرانی گفت "ایران کشوری بسیار بزرگ و بسیار باستانی است و به همین خاطر عوض کردن روحیه و هویت مردم کار ساده ای نیست." به عنوان مثال، آنها دوست دارند بگویند وقتی مهاجمان به ایران آمدند، ایرانیان مهاجم نشدند؛ مهاجمان، ایرانی شدند. گفته شده است که فاتحان آنها "پارسی شده اند" ، مانند اسکندر که پس از فتح و سپس نابود کردن پارس و پایتخت آن در تخت جمشید، رفتارهای فرهنگی و اداری آن را پذیرفت و همسر پارسی (رخساره) اختیار کرد و به هزار سرباز خود دستور داد در یک ازدواج دسته جمعی همین کار را بکنند.

ایرانیان به ویژه افتخار می کنند که ظرفیت تفاهم پیدا کردن با دیگران را از طریق جذب جنبه های سازگار از فرهنگ مهاجم در تمدن خود قبل از آن که "دیگران" بتوانند آنها را در خود جذب کنند ، دارند .این یک انعطاف فرهنگی است که در قلب هویت پارسی آنها وجود دارد.به آرتا خوش آمدید!قدیمی ترین گزارش ها در باره زندگی بشری در ایران به حداقل ده هزار سال پیش باز می گردد، و اسم کشور از کلمه آریایی ها مشتق می شود.


و نخواهد که بفهمد که چرا ناصرالدین شاه ترور شد چرا مشروطه علم شد چرا احمدشاه استعفا داد چرا رضا شاه را تبعید کردند چرا بر علیه مصدق کودتا کردند و چرا محمدرضا شاه سرنگون شد چگونه انقلاب به مشکلات خورد و نهایتا چرا مردم چنین در جنبش سبز احمقانه عمل کردند و اگر گذشته را نفهمند نخواهند توانست آینده را هم بنا بر اراده‌ی خود برنامه‌ریزی کنند و لردها هر کاری بخواهند فقط با گفتن کلید رمز ذهن‌هائی که برنامه ریزی کردند خودبخود انجام می‌گردد
انسان سکولار گفت...
دوما گیرم حرف شما درست و بهتر است مردم با دروغ‌های لردها به خودباوری و عزت نفس برسند و با تدوین الگوی اسلامی ایرانی بر اساس کتب حدیث و تاریخ و ادبیات دشمن نوشته راه پیشرفت را بپیمایند

شما چطور شخص شما هم ترجیح می‌دهید به باورهایتان خدشه‌ای وارد نشود و این اعتقادات را علارغم نتیجه‌ای که شما را به یک مهاجر دور از وطن با یک وطن فقیر و نابسامان با روشنفکرانی سالها اسیر داستان‌های باطل و تکراری و خطر غریب الوقوع تجاوز دشمن به همین صورت حفظ کرده و به ماهیت واقعی مسائل پی نبرید؟
borzu گفت...
دوست من،
فرمایشات شما کاملا متین اند
در عین حال فکر میکنم به این نکته تامل کافی نداشته ا ید، البته شاید اشتباه کرده باشم

در هزار سال گذشته ترفند لردها چه بوده است؟
گذشته ی جعل شده ی تاریخی ما را در مقابل عقاید مذهبی ما قرار داده اند و ما را به دودسته در مقابل یکدیگر تقسیم کردهاند
مسلمان و یا وطن پرست مفتخر به تاریخ پادشاهی (جعلی) خویش
و با روش تفرقه بیانداز و حکومت کن، هر جایی که لازم بوده جعلیاتی جدید به این تاریخ سراسر دروغ ما اضافه کردهاند

تا اینجایش را موافقید ؟

حال اگر کسی پیدا شده و با طرح هوشمندانه ی الگوی پیشرفت ایرانی اسلامی این نقشه ی موفق هزار ساله ی تفرقه افکنی را نقش بر آب میکند
آیا این کار ابطال ترفند هزار ساله ی دشمن و گل زدن به حریف با کمک بازیکنان خودش نیست

باور دارم آنکه امروز منشور کوروش را گرامی میدارد بیش از شما و من از عمق فاجعه آگاهی دارد
انسان سکولار گفت...
اشکال ما ایرانی‌ها هم همین است که همیشه کلاهمان پس معرکه است

زمانی که من دیدم دولت احمدینژاد مصرانه پیگیر نمایش منشور کوروش هستند ساده لوحانه فکر کردم می‌خواهند برای تیم مطالعاتی خود به مدرکی دیگر برای اثبات جعلی بودن کلیت داستان‌های موجود برسند و اصلا انتظار نداشتم که آقای احمدینژاد متجاوز غریبه‌ای را که تمدن باشکوه این منطقه را نابود کرد بسیجی بنامد

آنهم با علم به اینکه اجدادش بعد از اینکه کوروش آنها را از اسارت نجات داد حق او را با کودتا بر علیه قرزندانش پاسخ دادند

حال باشد حق خود آفای احمدینزاد را با همین اکثیر دروغ و فریب بدهند

برزوی عزیز من معتقد نیستم که از فردا دولت اعلام کند که بله تمام اشعار ما نو سروده و شعرای ما قلابی بودند و تاریخ ما نیز چنین و چنان بوده است

همان طور که معتقد نیستم که مذهب به صورت دولتی نفی شود و یا حتی حکومت مذهبی نداشته باشیم

من معتقدم دولت و حکومت حال که می‌داند این‌ها چرندیات بوده که به ما تزریق کردند و نه تاریخ و ادبیاتی جوشیده از بطن فرهنگ مردم بخصوص که اگر نگاه کنید حاصلش جز پوچگرائی و تنبلی و نفاق و تفاخر بیجا نیست تلاش کند دریابد که چگونه بر سر مردم چنین معضلاتی فرود آمده که می‌روند به احمدینژاد رای می‌دهند و بعد می‌آیند مدعی رای خود می‌شوند و نه اینکه بخواهد با نخبه‌گانی همه جاهل و افرادی با مغزهائی پر از کتب خطی جعلی که میکروفیلم ایم مطالب را می‌دهند تا اینها سحر شده‌ی ایشان باشند بخواهد برای ملت الگوی پیشرفت تدوین کند

خوب است بدانیم که از راه فریب و دروغ نمی‌توان به نتیجه‌ی مطلوب رسید و دروغ قدرت انسان را کم می‌کند

ضعف مضحک حکومت در مقابل ادعای دروغ سران جنبش که نه تن به بازشماری می‌دادند و نه باخت را قبول می‌کردند و مردم را به شورش دعوت می‌کردند و حاضر نبودند موضع خود را در قبال دشمن رسمی ایران نیز مشخص کنند به دلیل دروغ‌های خودشان بود

اگر دروغ و حیله‌گری کسی را بجائی می‌رساند الان یهودیان باید نصف دنیا را تصاحب کرده بودند نه اینکه عملا به عمله‌های لردها تبدیل شوند و عده‌ای از ایشان نیز فقط کارشان باشد کشتن فلسطینی ها و توجیه کارهایشان و فحش خوردن و موذیانه نفاق ایجاد کردن
خود آقای احمدینژاد باید داستان زندگیش برایش درس عبرتی باشد نه اینکه الان هم در مقام یک رئیس جمهور ندانسته عامل اجرای نقشه‌های لردها باشد

برزوی عزیز من شما را فردی حقیقت جو می‌شناختم اما گویا شما هم اهل ترفند و گل زدن هستید :)
borzu گفت...
دوست خوبم،
لطفا رجوع کنید به همان نقل قول خودتان از آقای یوسف مجیدزاده
"ایران کشوری بسیار بزرگ و بسیار باستانی است و به همین خاطر عوض کردن روحیه و هویت مردم کار ساده ای نیست."
و با توجه به اینکه
سیاست هزار رنگ دارد و قبل از اینکه بگوییم من رنگ آبی سیاست را دیدم، تغییر رنگ داده است

و اگر شاه که ملت را پشت خود نداشت ا بتدا با زیرکی زمینه را برای شاخ و شانه کشیدن خود مهیا کرده بود عاقبتش این نبود
و همه ی آن دیگران معاصری که نام برده ید به همین شکل!

دوست عزیز ،
من از افشاگریهای شما فرهیختگان حقیقت جوی این سرزمین استقبال میکنم
استاد پور پیرا گوهر گرانبهایی هستند و حامیان عالمی چون شما دارند
پس امیدوارم که بایستید و پایدار باشید تا رسیدن به هدفی بس ارزشمند یعنی آشکار کردن حقیقت تاریخ این سرزمین

البته حتما میتوانید تصور کنید که اگر احمدی نژاد به عنوان رییس جمهور میخواست اینچنین افشاگری هایی کند
امروز همانها که میشناسید چه هجمه ای بپا کرده بودند و چه محشر کبرایی شده بود
مگر فراموش کرده ا ید هزینه ی افشاگریهای حقایق عیان را در مناظرات انتخابات
حقایق تاریخ که جای خود دارد

همواره ارادت فراوان دارم
انسان سکولار گفت...
برزوی عزیز

من قبول دارم که حکومت اگر بخواهد رسما معترف به این رسوائی شود در واقع نابودی خودش را محقق کرده است.

اما نباید به ملت‌های دنیا خیانت کند و خود را به نابودی اندازد که نگذارد مردم فرهیخته‌ی دنیا ماجرا را درک کنند

فاش شدن این حقایق بعد از زدودن توهمات ملی می‌رسد به دلایل و انگیزه‌های فرای سوء‌استفاده‌های مالی جاعلین و می‌رسد به تخریب‌های وحشتناک بناهای باستانی و بعد از آن می‌رسد به کشف مردم و اقوامی که در این منطقه خدایانی دیگر را در معابد بسیار با شکوه تر از معبد قوم ابراهیم مثلا در شوش می‌پرستیدند

پیدا شدن آثار باستانی موجود در دل زمین که علارغم نابودی و سرقت بسیاری از آنها هنوز هزاران هزار آن در دل زمین است و دیدن هنر و فرهنگ غنی ایشان و روح انسانیتی که در آن موج می‌زند هر انسان عاقلی را به فکر می‌برد که این خدای ابراهیم و دین فرزندان او چه برای ما داشته که از خدای مردم ایران باستان با معبدی بزرگتر و بهتر و مراسمی منطقی تر و تفکرات انسانی تر بهتر بوده است

با خود خواهد اندیشید که این داستان‌های پیدایش آدم و حوا و شیطان و خدا و جبرئیل و میکائیل و غیره از چه روی به اشکالی مشابه در این لوح‌های گلی ، سنگی و فلزی اینچنین با وسواس نگاشته شده و این عقاید چرا هیچ منبع و نسخه‌ی مربوط به قوم ابراهیم ندارد و این تمدن نابود شده است که صاحب این افسانه‌ها بوده که آنها خدای دیگری را می‌پرستیدند

وقتی به داستان خلقت شک کرد آنوقت داستان پیامبران و متون مقدس دیگر تقدس ندارد پس خیلی از آدمهای مقدس و مکان‌های مقدس و قراردادهای مقدس تقدس خود را از دست خواهد داد و مردم با خود می‌اندیشند چرا باید پاپ اعظم را در تخت روان از جنس طلا جابجا کنیم و یک کشور به نام واتیکان مرکز فرمانروائی لردها بر تفکرات این همه مسیحی باشد و چرا باید ما یهودیان عملا عمله‌های فتنه‌گری و جاسوسی و مبارزه‌ی لردها باشیم و چرا باید ما مسلمان‌های معتقد برده‌های علما و مفتی‌های مذهبی در شکل افراد طالبان باشیم که بنابر خواست لردها با عملیات انتحاری بهانه‌ی ایجاد جنگ زرگری و ترساندن مردم از یکدیگر را فراهم کنیم چنانکه آنها بتوانند راحت حاصل دسترنج ایشان را استفاده کنند؟

و آنگاه می‌توانید تصور کنید چه بلوائی خواهد شد؟

این همان آخرالزمانی است که آنها می‌خواهند جلوی آنرا بگیرند

آیا توانستم مسئله را به طرز شایسته‌ای تشریح کنم؟
borzu گفت...
سکولار عزیز،
حتما واقف هستید که این کار زمان بر است
این حقیر باور دارم که در شرایط حساس فعلی بهترین کاری که حکومت در شرایط فعلی میتوانست انجام دهد
تلاش برای حذف بهانه ای بود که سالیان دراز از آن برای ایجاد تنش و دودستگی این ملت استفاده شده است

و گذشته از آن این وظیفه به عهده ی پورپیرا و امثال شما و من است که به این مهم پرداخته و شرایط را آماده کنیم .
و کسی جلوی ما را نگرفته است و اصلا هیچکس در این دنیای مجازی قادر به آن نیست
تجربه به این حقیر ثا بت کرده است گاه همان بهتر که همه چیز آنطور که من خواسته ام پیش نرفته است
انسان سکولار گفت...
برزوی عزیز

کتمان نکنید که شما به واسطه‌ی اصرار من به دنبال کردن موضوع با وبلاگتان قهر کردید

از طرفی دیگر دولت نباید شروع کند به اعلام رسمی که ای ملت همه چیز الکی بود و فراموش کنید

اما لااقل می‌تواند اگر می‌داند که تمام ایرانیت و اسلامیت ما جعلی است نسبت به تدوین الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت اقدام نکند

مگر اینکه بزرگان مملکت واقعا حق رهبریت خود را بجا آورده باشند و با این نیت این بحث را پیش کشیده باشند که در طی تدوین این الگو و تعیین اعتبار منابع به مرور پوشالی بودن آن مکشوف شود

و آنگاه ایران در همان مسیری می‌افتد که مالزی و سنگاپور و کره‌ی جنوبی که برای ما حسرت برانگیز شده اند پیموده

در سال 51 مهندسین صنعت نفت ایران برای تاسیس یک پالایشگاه در کره‌ی جنوبی بودند و الان متخصصین کره‌ی جنوبی در ایران

چگونه شد که ایران چنین از قافله‌ی پیشرفت عقب افتاد

و اگر می‌گوئید اینکه کسی بتواند نفت خود را خود تسویه کند پیشرفت نیست بگوئید در چه شاخصی ایران از کره‌ی جنوبی جلوتر است اگر فقط یک مورد نام بردید من قبول می‌کنم

البته از نظر آمار طلاق و یا سرقت و تجاوز و بیماری‌های روانی سقط جنین رشوه قتل مراجعه برای ترمیم بکارت و زیبائی مقدار استفاده از لوازم آرایش خیانت در روابط زناشوئی دروغ و ریا و امثالهم که همین ابتدا من قبول دارم و بحثی نیست

فقط گویا یک راه برای توجیه اشتباهات خود داریم و آن اینکه بیائیم و تعریف پیشرفت را جوری تغییر دهیم که این مقامهای نخست بشود مصادیق پیشرفت
borzu گفت...
دوست عزیز،
چندین بار بطور خصوصی و عمومی توضیح دادم که مدتی در سفر بودم و دسترسی به اینترنت نداشتم
اما کتمان نمیکنم که معترضم به اینکه شما همه ی مسایل مهم را رها نموده ا ید ومتعصبانه تنها به همین یک موضوع مهم میپردازید
از کجا معلوم که همین رفتار دستاویزی نشود برای لردها تا نزدیکترین افکار و تفاهمات امثال شما و مرا از مسایل روز منحرف کرده و حتا شرایط را وخیم تر از آنچه شما میگویید نمایند!

به تنوع پستهای گذشته تان توجه بفرمایید
این شمایید که اینروزها متفاوت شده اید و هیچ نظری را جز آنچه خود میگویید نمیپذیرد و هیچ روشی برای نیل به آنرا جز روش خود قبول ندارید

دوست خوبم،
من با نظرات شما مخالفتی ندارم
اما آیا تاملی داشته اید در اینکه اگر روشی را که شما تجویز میکنید اشتباه از کار در آید و تاثیر معکوس داشته باشد
یعنی ناخواسته رودست بخوریم
آنوقت چه

در دنیایی که حتا وقتی کاسه ی ماستی را در دست داریم در مقابل هزار ترفند حریف از اثبات سفید بودن رنگ آن عاجز میشویم
چگونه خواهیم توانست حقایق تاریخ سراسر مخدوش خود را یکباره اثبات نماییم

وانگهی، گویا شما از دهه ی اول بعد از انقلاب چیزی بیاد ندارید
که وقتی ستونهای پوشالی تمدن و پیشرفت ما فرو ریخت
و حتا مواد خام دستمال توالت هم دیگر وارد نمیشد
چطور مردم توی صف ایستادند برای یک حلقه دستمال سیاه توالت
ما شاید در پیشرفت از خیلی کشور ها عقب مانده باشیم
اما از اولش هم هرگز کسی نبودهیم
و اگر شاه برای ارضای کب کب و دب دب خود دو نفر را به کره جنوبی فرستاده باشد
بجایش مراکز علمی خودمان را هزاران هزار مهندس خارجی با دستمزدهای دهها برابر معمول اداره میکردند
انسان سکولار گفت...
برزوی عزیز

اتگر قدرت صداقت را درک کنید هرگز خود را آلوده‌ی فریب و نیرنگ نمی‌کنید

اگر ما نمی‌توانیم سفیدی ماست را ثابت کنیم به علت اینست که به پیشفرض های باطل مبتلا هستیم

تا در بحثی یقه‌ی ایشان را می‌گیریم فورا یک آبنبات چوبی رنگی می‌دهند دستمان تا از بحث غافل شویم

اینجا نیستید تا ببینید که چگونه جدیدا کتاب خطی جدیدی کشف شده که در آن اصول کنترل پیشرفته در قرن هفتم هجری را ابن شاکر کشف کرده بوده‌اند و چه اختراعاتی کرده بودند و فکر می‌کنید چه کسی پشت پرده‌ی این جریان است؟

دکتر علی اکبر ولایتی

همان که سالها سیاست خارجی ما را مطلوب لردها هدایت کرد و چه خیانت‌ها که به این مملکت روا نداشت

من هرچه می‌خواهم در مورد دردهای دیگرمان بگویم می‌بینم ریشه‌ی همه‌ی دردهای ما همین است و لاغیر
انسان سکولار گفت...
عمیفا اندوهناک می‌شوم و با خود می‌گویم اگر دغدغه‌های من برای شما روشن نیست لااقل حسن نیت من به شما تا کنون اثبات نشده است؟

۵۷ نظر:

borzu گفت...

دوست عزیز،
سوالی که برای من مطرح شده اینستکه اگر شاهنامه وجود خارجی نداشته باشد.
بنابر این استناد کردن به اظهار پشیمانی فردوسی از دروغ نوشتن در شاهنامه (در مقدمه ی یوسف و زلیخا ) نیز نمیتواند وجود خارجی داشته باشد.

واگر اینطور باشد مقدمه را بعدها به یوسف و زلیخا اضافه کرده باشند، چرا اینکار با نگاه مثبت و تایید کننده انجام نگرفته است

پس یا شاهنامه ای (حال شاید به شکلی دیگر ) وجود داشته است
و یا جاعلین دیوانه بوده اند

انسان سکولار گفت...

:))

راست می‌گوئید

چرا فکر می‌کنید من تعبدی به ایشان دارم؟

دوست من کاملا حرف شما درست است.

چیزی که به عقل من می‌رسد و احتمالا نظر ایشان هم اینست :

عده‌ای در زمانی و نه هزار سال پیش به شاعری شاید فردوسی نامی پولی دادند که داستانهائی بسراید مدعی وجود مردمانی و ملکی و پادشاهانی با داستان‌های پهلوانی و رشادت‌های مردمان و بعد آنطور که می‌خواستند یا او را ساپورت نکردند و یا چون می‌خواستند یک پیچ هم داستان را بدهند حاشیه به آن داده‌اند

از طرفی من به یک نقشه‌ی صد در صد با جزئیات طراحی شده معتقد نیستم.

ماجرا طمع مردمانی آگاه و مطلع از حقایق است که هم با دلایل قومی و هم به قصد کلاشی هر بار چیزی جعل و به موزه‌ها و کلکسیونرها میفروشند و شاید جاعلی بوده برای یوسف و زلیخا که می‌خواسته با این ترفند کتاب‌ش را به فردوسی که دیگر نثبیت شده بوده منتسب کند.

اگر شما قبول کنید که در مشهد اصلا مامون و هارون‌الرشیدی نبوده آنگاه باید حدس بزنیم که این ماجرا شبیه سکه‌های ولیعهدی امام رضا است که چند عدد بیشتر یافت نشده است.

به هر حال ادعاهای پرپیرا تقریبا غیر قابل ایراد است و نمی‌توان از کنار آن با بدون تعصب و لجاجت بی توجه گذشت

انسان سکولار گفت...

برزوی عزیز

شما برای من یک دوست منصف آگاه و صادق برای همفکری هستید

پس لطفا از کوچکترین تردیدها نگذرید تا بتوانیم با هم به نتایجی برسیم

خواهش من اینست اگر پستی را قبول ندارید حتما تذکر دهید

حال در مورد مسائل اجتماعی اصراری ندارم اما در مسائل تاریخی و سیاسی بشدت تقاضای نقد شدن دارم

مطمئن باشید که نتیجه‌ی آن مفید خواهد بود.

زمان تنگ است

انسان سکولار گفت...

یک پرسش اساسی

فردوسی شاهنامه را هزار سال پیش با چه و بر چه نوشته است؟

borzu گفت...

دوست و استاد فرهیخته ام،
این حقیر شخصا با مواردی که در این پست و پستهای قبلی مطرح شده اند هیچ مشگلی ندارم
در عین حال نیازی هم به تایید صد در صد آن نمیبینم
و از تاریخ هم چیزی بیش از عامه ی مردم نمیدانم

پس لطفا مرا از دخالت در مسایل فنی تاریخ معاف فرمایید

اما به لحاظ آسیب شناسی سیاسی فکر نمیکنم تاثیرات مثبت چندانی از اینگونه مقوله ها نسیب ما شود
چرا؟
چون روش عملیاتی غرب و لردها همیشه بر این اساس بوده است که شرایط موجود را بسنجند و تلاش کنند تا نتیجه ی بازی را به نفع خود تغییر دهند
برایشان فرقی نمیکند که بازی چه باشد
بنابر این تجلیل از منشور کوروش وشاهنامه ی فردوسی هم یکنوع بازی به روش رقیب و هوشمندانه تر به نظرم میرسد

پس اجازه دهید تلاش کنیم تا با بازیکنان خودشان به خودشان گل بزنیم
تا جاعل خود زبان به اقرار گشاید !

با احترام

انسان سکولار گفت...

برزوی عزیز نکته دقیقا اینجاست بدون اینگه بخواهم پروپاگاندا بی جا بکنم باید بگویم من معتقدم وقت زیادی نداریم و از شما طلب کمک دارم

چون شما در فرهیخته ترین کشور دنیا زندگی می‌کنید و فکر کنم لردها کمترین حضور را آنجا دارند

من فکر می‌کنم این شاید بهترین اتفاق ممکن بود که می‌توانست اتفاق بیفتد که شما به طرف من بیائید و چنین من ارادتمند شما بشوم

انسان سکولار گفت...

من ارتباط زیادی بین تمام اتفاقات بد مانند تبعید احمد شاه و البته اقدام رضا شاه و تبعید رضا شاه و انقلاب ایران و یازده سپتامبر و سال 2012 و ایران می‌بینم و تقاضا دارم همگام با من باشید تا ببینیم چقدر این خطر بزرگی که من احساس می‌کنم واقعی است و می‌توان با رسوا کردن آنها جلوی آنرا گرفت

انسان سکولار گفت...

فقط یک لحظه فرض کنید

تمام این اتفاقات که می‌دانیم چیست

تلاش بر راه اندازی انقلاب مشروطه و دخالت در حکومت ایران که با استعفای احمدشاه خنثی شد و بعد حمله به ایران که با تبعید رضا شاه به حکومت محمدرضا شاه رسید و بعد کودتای 28 مرداد و بعد انقلاب ایران و بعد تسخیر سفارت آمریکا جنگ ایران و عراق قتل‌های زنجیره‌ای و جنبش سبز

این اتفاقات را بگذارید در کنار یازده‌ی سپتامبر و حمله به عراق و از طرفی بگوئید

اگر ادعاهای پورپیرا درست باشد شما جای کسانی بودید که این همه کارهای بد کرده‌اید و این همه کار هم می‌توانید انجام دهید آیا قدم بعدی شما انفجار یک بمب اتمی در شهر حیفا و ادعای اینکه توسط ایران پرتاب شده و حمله به ایران نخواهد بود؟

تا مانند عراق تورات‌های قدیمی و مدارک اثبات یک تاریخ خطاهای شما جمع آوریشود؟

borzu گفت...

دوست عزیز،
در همراهی با فرضیه ی شما باید بگویم بله به احتمال زیاد درست میگویید
اما افشای جعلی بودن شاهنامه چه نقش باز دارنده ای میتواند داشته باشد را نمیتوانم حلاجی کنم

دوم اینکه پیرو کامنت قبلی ام باید حواسمان به پلان دوم و سوم و ... باشد
و در آخر اگر دنبال نیروی بازدارنده ای هستید کلمه ی رمز اینست
همبستگی

پ.ن.
اشتباه نکنید، اینجا مقر فرماندهی اروپایی و اتاق فکر ایشان است

انسان سکولار گفت...

آیا دوست من برزو از دانستن حقیقت ابا دارد؟

آیا همبستگی بر پایه‌ی دروغ می‌تواند استوار گردد؟

آیا این اطلاعات غلط نمی‌تواند ما را در درک حقایق دچار اشتباه کند؟

آیا این همه غفلت و کج اندیشی حاصل همین مغاطلات نیست؟

آیا عده‌ای محض رضای خدا برای ما اسباب تفاخر ساخته‌اند؟

آیا سقوط رژیم پهلوی بابت پوشالی بودن پایه‌های تفاخر رژیم نبود؟

از شما خواهشمندم تک تک پاسخ دهید

borzu گفت...

آیا دوست من برزو از دانستن حقیقت ابا دارد؟
خیر، اما در اینجا به یک دروغ اشاره میشود و حقیقت را شما و پور پیرا هم نمیدانید.

آیا همبستگی بر پایه‌ی دروغ می‌تواند استوار گردد؟
خیر، اما میتوان ازترفند دروغ تاریخی استفاده ی مثبت نیز داشت

آیا این اطلاعات غلط نمی‌تواند ما را در درک حقایق دچار اشتباه کند؟
بله میتواند، در عین حال هر کسی همانطور که با دروغ گفتن میتوند به شما ضربه بزند، بعد ها هم میتواند به مقتضای زمان با اقرار به دروغ ضربه ی دیگری به شما بزند (گفتم میتواند، و نگفتم که حتما همینطور است )

آیا این همه غفلت و کج اندیشی حاصل همین مغاطلات نیست؟
بلی بوده، ولی میتواند امروز نباشد چرا که امروز حکومت بر مبناهای دیگری استوار است

آیا عده‌ای محض رضای خدا برای ما اسباب تفاخر ساخته‌اند؟
خیر، اما شما هم میتوانید آگاهانه دروغگورا سر کار بگذارید

آیا سقوط رژیم پهلوی بابت پوشالی بودن پایه‌های تفاخر رژیم نبود؟
چرا بود، اما رژیم پهلوی بر مبنای پادشاهی استوار بود، امروزه شرایط متفاوت است

borzu گفت...

دوست خوبم،
حال شما به این سوال جواب بدهید
افشای جعلی بودن شاهنامه چه نقش باز دارنده ای(در مورد خطراتی که اشاره کرده ید ) میتواند داشته باشد ؟ چگونه؟
آیا اطمینان دارید که بی آنکه خود بخواهید سر کار گذاشته نخواهید شد

انسان سکولار گفت...

برزوی عزیز در صورتی که شاهنامه جعلی باشد که هست (چون کسی تا به حال جواب شایسته‌ای به ادعای پورپیرا نداده است) فواید زیر از آن حاصل می‌آید.

1- ما ملتی که در عین بی فرهنگی و بی اصالتی طوری راه می‌رویم و ادعا می‌کنیم گوئی از دماغ فیل افتاده‌ایم و چند شعر پوچ و بی محتوا از حفظ هستیم فکر می‌کنیم تمام تاریخ و ادبیات دنیا در


می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید،
که سالک بی خبر نبود ز رسم و راه منزل ها.

دل ام ز صومعه بگرفت و خرقه ی سالوس
کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا؟

بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافت
کنار آب رکن آباد و گل گشت مصلی را


حدیث از مطرب و می گو و راز دهر کم تر جو
که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را


هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی
کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را


ساقی به نور باده برافروز جام ما
مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما

چه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را
سماع وعظ کجا نغمه ی رباب کجا
دل ام ز صومعه بگرفت و خرقه ی سالوس
کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا


گو نام ما ز یاد به عمدا چه می بری
خود آیدت که یاد نیاید ز نام ما

بگرفت همچو لاله دل ام در هوای سرو
ای مرغ بخت کی شوی آخر تو رام ما


سرکش مشو که چون شمع از غیرت ات بسوزد،
دلبر که در کف او موم است سنگ خارا

و در عین این حال نه همان تاریخ مجعول را می‌خوانیم و می‌دانیم و نه همین شعرهای بی معنی را بلدیم

شما دست یک ایرانی را در خیابان بگیر و بگوئید ده بیت شعر برایم بخوان بجرات از شعرهای دوران مدرسه می‌خواند و یا یک توپ دارم قل قلیه

و اساسا برزوی عزیز تعصب ما را به جائی نمی‌رساند

در شعرهای پیش گفته چه مضمون مفیدی مستتر است؟

آیا این همه بی مسئولیتی و تن پروری ما حاصل همین اشعار نیست؟

اما اگر به ماهیت خود پی ببریم دچار انحراف نمی‌شویم و با نگاهی به فرهنگ و هنر دنیا از این منابع غنی جهانی بهرمند می‌شویم و چنان نمی‌شود که تازه وقتی یک سفر خارجی برویم بفهمیم چقدر بی فرهنگیم

ملتی که از فرط بی مایگی رای می‌دهد و به خیابان می‌آید که رای من کو

و هزاران دیگر که خود لابد می‌دانید

انسان سکولار گفت...

2- با فهمیدن اینکه انبوهی از یهودیان متظاهر به مسلمانی چگونه دارند در میان ما تفرقه می‌اندازند و ما را با غرب سرشاخ می‌کنند تا لابی کنند و از تحریم‌ها نانی برای خود بسازند و یا هزاران خط و ربط سیاسی را در قالب هیئت‌های موتلفه‌ی مذهبی ایجاد می‌کنند توطئه‌های ایشان را خنثی می‌کنیم

3- با فهم اینکه اغلب ما یا از نسل یهودیان هستیم یا پیشینه‌ای هندی ترکی عرب کرد لر و روسی داریم دیگر این توهم نژاد برتر را از سر بیرون می‌کنیم و با کشورهای همسایه بخصوص عرب‌ها دست الفت داده و اجازه نمی‌دهیم دیگر بی دلیل میان ما و برادران عرب ما اختلاف بیاندازند

انسان سکولار گفت...

4 - جدیدا ساز جدیدی برای ما آغاز کردند به نام "الگوی ایرانی اسلامی پیشرفت"

برزوی عزیز نخواهید که ما هستی شناسی و ایدئولوژی یک ملت را بر چرندیات بگذاریم

و یک نسلی نابود شود تا بخواهد این حقایق را دریابد

ایشان دام بدی برای این کشور پهن کردند حرف مرا قبول کنید

انصاف نیست که شما از تمدن غربی بهرمند باشید و کیف تفاخر جعلی ایران را بخواهید و ما الگوی پیشرفتمان بر اساس خط ربط یهود باشد روا نیست

آیا همین خواص کافی نیست و در ثانی برزوی عزیز مگر وبلاگ ما می‌خواهد الان پته‌ی کل تاریخ ما را روی آب بریزد بیائید من و شما حقیقت را دریابیم بعد اگر شما از وحشت به خود نلرزیدید و به تکاپو نیافتادید که خفت اعتراف به چنین تغافلی را بپذیریم اما خاک کشورمان را چون عراق در توبره نکنند من هم اطاعت می‌کنم و ساکت می‌شوم

ناشناس گفت...

دوست عزیز،
اگر بخواهم صادقانه بگویم، خطراتی را که شما به آن اشاره دارید را درک نمیکنم
الگوی ایرانی ، اسلامی پیشرفت را نیز نکته ی مثبت حکومت در باب جذب حد اکثری و مفید میدانم.
دستاویز حمله به عراق هم همان بمبهای شیمیایی بود که خودشان به صدام داده بودند
و در پایان حقایقی را که نام برده ید کاملا متین اند، اما ابدا نقش اصلی را به شکلی که شما شرح دادهید در تعیین آینده ی ما بازی نمیکنند.
اگر در این مورد نمیتوانم با شما هم عقیده باشم آنرا بی احترامی به خود ندانید
چرا که ارادت فراوان دارم

انسان سکولار گفت...

موهبتی از اینکه مخالف من هستید بیشتر ممکن نبود

چرا که من اگر توانستم دوست فرهیخته و صادق خود را متقاعد کنم یعنی دچار اشتباه نشده‌ام و اگر نتوانم پس نباید این ادعا را در سطح گسترده‌تری مطرح نمایم و اسباب تمسخر خود و انحراف افکار را فراهم کنم

چه موهبتی از این بالاتر که دوستی چون شما را مخالف خود ببینم و اندیشه‌هایمان بدون بغض و غرض فرصت تضارب یابد

انسان سکولار گفت...

راستی چرا ناشناس پیام گذاشتید نکند دل از وبلاگ خود کنده‌اید؟

نشاید که تا هم عقیده بودیم هم را همراه باشیم

فرهیختگی در تعامل درست با مخالف خویش است با موافق که همدلی بدیهی است و همراهی هنر نمی‌تواند محسوب شود

انسان سکولار گفت...

اما یک غفلت بزرگ

کدام بمب مگر بمبی هم در عراق پیدا شد؟

انسان سکولار گفت...

می‌بینید برزوی عزیز؟

داستان اینست!

ترا بخدا اجازه دهید ما زرنگ بازی نکنیم و همان کلاه خود را بچسبیم

می‌گوئید:"
پس اجازه دهید تلاش کنیم تا با بازیکنان خودشان به خودشان گل بزنیم
تا جاعل خود زبان به اقرار گشاید !
"

چگونه با بازیکن خودشان به خودشان گل بزنید؟ اول باید آنچه به خوردمان دادند شناسائی کنیم و از حقیقت پشت آن سر در آوریم؟

یک کیک خشمزه و آراسته داده‌اند خورده‌ایم و حالمان بد است

کیک را دشمن پخته و کسی می‌گوید آن کیک مسموم بوده

چرا باید در صحت ادعای او تحقیق نکنیم؟

آیا می‌خواهید زمانی که از پا در آمدیم بفهمیم چه بر سرمان آمده؟

من برایم سئوال بزرگی است

شما چه می‌گوئید؟ چطور با خودتان نمی‌اندیشید که کدام سلاح کشتار جمعی

زمانی که گفتم از جهاتی خوشحالم که در غرب نیستم برای همین بود.

چنان شما را تحت القاء روش‌های روانشناسی خود قرار داده‌اند که واقعا نمی‌پرسید کدام سلاح‌های کشتار جمعی؟

آخر چقدر انسان‌ها باید زود باور باشند که باور کنند چند عرب بروند کلاس آموزش خلبانی و بعد در یک روز و یک ساعت در چهار گروه چهار هواپیما را بربایند و به محل‌های از پیش تعیین شده بکوبند.

گیرم که آنها این کار را کردند

آیا این می‌تواند مجوزی برای حمله به یک کشور باشد؟

گیرم که باشد چه ربطی به عراق دارد؟

آیا صرف داشتن سلاح می‌تواند دلیلی برای حمله به یک کشور مستقل است؟

کدام سلاح؟ چرا سلاحی پیدا نشد؟

آخر کی ما می‌خواهیم بفهمیم که برای تسخیر تمام خاورمیانه دیگر چند قدم بیشتر نیاز ندارند.

سودان هم تسخیر شد

اطراف ما را نگاه کنید قزاقستان ترکمنستان افغانستان عربستان عراق کویت عمان قطر دبی همه در تسخیر آمریکا است

تا به خود بیائید یک حرکت سریع و انفجار یک بمب اتمی در خاورمیانه و خمله به ایران آن زمان دیر است برای فهمیدن

انسان سکولار گفت...

در جواب این سئوال می گوئید:
"آیا این همه غفلت و کج اندیشی حاصل همین مغاطلات نیست؟
بلی بوده، ولی میتواند امروز نباشد چرا که امروز حکومت بر مبناهای دیگری استوار است "

بر چه پایه ای؟

هر دوی اندیشه ی ملی گرای و اسلامی بودن تلقین شده و برنامه دار است و باید فورا برایش کاری کرد

همانطور که شاه زا با ملی گرائی کاذب زمین زدند امروز با اندیشه ی الگوی ایرانی اسلامی می خواهند منحرف کنند

انسان سکولار گفت...

برزوی عزیز دوست خوبم

کاش میزان آشفتگی من قابل بیان بود زمانی که حتی شما را در کنار خود نمی یابم در مقابل چنین خطر مشهودی

گُردآفرید گفت...

قبل از هر چیز، مشکلی که ما اکثر ایرانی ها داریم این است که یا موافقِ موافقیم و یا اگر موافق نیستیم و می خواهیم نقد کنیم با تند ترین شیوه و زبان نقد می کنیم
مانند پوپیرار که شما هم او را تایید کرده اید. به نظر من او متعصب مغرضی است که فقط می خواهد زیر سوال ببرد و نه اینکه نقدی علمی داشته باشد. زبان نقد نباید با توهین و لحنی مغرضانه همراه باشد وگرنه هیچ تاثیری ندارد و تنها مخالفان را مخالف تر می کند.
اگرچه من هم این نظر را دارم که باید واقع بینانه به تاریخ و گذشته مان نگاه کنیم و نباید آنرا در هاله ای از تقدس و سربلندی صِرف ببینیم و اشتباهات تاریخی را باید پذیرفت، کمبودها و نقص ها را باید با مطالعه تاریخ دریافت و دلمان نباید به هنر نزد ایرانیان است و بس خوش باشد، ولی نادیده گرفتن کلیت تاریخ و فرهنگ پیشنه مان از نظر امثال پورپیرار ونفی کردن هر آنچه بوده هم غیر منطقی و غیر عقلانی ست. البته پیش از این هم نظریات وی را خوانده بودم در کتاب دوازده قرن سکوتش که نقدی تند و به نظر من غیر علمی ای بود در جواب کتاب دو قرن سکوت دکتر زرین کوب.
پور پیرار کسی بود که همراه دکتر پرویز رجبی کتاب نتایج تحقیقات خانم هاید ماری کخ درباره الواح گلی تخت جمشید را به فارسی برگرداند و ویراستار آن بود. ناگهان با چرخشی 180 درجه تغییر موضع می دهد و به .مخالفی سرسخت علیه تاریخ ایران مبدل می شود..به آن جهت می گویم عقاید وی برای من چندان قابل قبول نیست که وی با وجود اطلاع و آگاهی از الواح گلی تخت جمشید که همه به خط میخی نگاشته شده به ناگاه در مصاحبه ای در سال 80 می گوید که ما پیش از اسلام هیچ نداشته ایم . حتی خط !!! ضمن انکه نظرات متناقض در گفته های بسیار است.که با این اظهار نظرها، باعث می شود که شک کرد در احوالات آقای پورپیرار که معلوم نیست خط دهی به خودِ ایشان توسط چه کسانی صورت می گیرد و گرفته است! .من نقد منصفانه و واقع بینانه را می پذیرم. اینکه شاهنامه فردوسی داستان و افسانه اسست و تاریخ ما نیست. بله تاریخ ما نیست اما افسانه و اساطیر فرهنگ ایرانی اند. همچنان که هومر، اودیسه و ایلیاد را نوشت و امروز یونان آن را به جهان به عنوان بخشی از فرهنگ اساطیری خودش شناسانده است. شاهنامه هم داستان و افسانه است اما بخشی از فرهنگ و ادبیات ماست و ما که نمی توانیم این را ندید بگیریم حال با هر هدفی نوشته شده. اصلا فردوسی پول گرفته و این اثر را نوشته و همه ی آن را هم قبول داریم که افسانه است حالا چه کنیم؟ بسوزانیم و بریزیم دور؟ دست کم نباید به عنوان یکی از گنج های ادبیات فارسی حفظ شود؟ ه.
. گفته اید: رستم قهرمانی پوشالی است!.
مگر چه کسی او را به عنوان یک قهرمان در عرصه ی واقعیت می شناسد ؟ آنچه از کودکی خوانده بودیم و برایمان خوانده و گفته بودند داستان هفت خوان رستم بود و داستان رستم و سهراب و داستان بیژن و منیژه و ... و منکه یادم نمی آید هیچگاه از آنها به عنوان تاریخمان یاد کرده باشیم که حالا بخواهیم بگوییم قهرمان های تاریخی مان هم پوشالی اند! همچنان که هرکول در اساطیر یونان است . حتی خود فردوسی هم می گوید : که رستم یلی بود در سیستان منش کرده ام رستم داستان. به هر حال داستان های شاهنامه بخشی از ادبیات فارسی است

گُردآفرید گفت...

اما در خصوص قدمت شاهنامه :
آقای پورپیرار ادعا دارند که شاهنامه قدمتی ندارد و بعد از دوره ی صفویه نگاشته شده و (البته در اینجا زمان را به جلوتر آورده و می گوید در قرن حاضر!نوشته شده)و گاهی هم خود شخصیت فردوسی و وجود او را انکار می کند!
حرف های آقای پورپیرار همچنان که نامش متغیر است و هر بار با نامی(پور پیرار، بناکننده، پور پیراو ..) خود را معرفی می کند متغیر و در تضاد است.
ایشان در کتاب پلی بر گذشته هم وجود شخص فردوسی را تایید می کند و هم نگاشته شدن شاهنامه یا تدوین آن را توسط فردوسی که قبل از دوره ی صفویه بوده است. و تنها ادعا می کند که شاهنامه توسط فردوسی و به توصیه جنبش شعوبیه سروده می شود.
در حالیکه در موارد دیگر مطرح کرده است که به توصیه شاهان و با پول ایشان دست به سرودن شاهنامه می زند.
و البته بعدتر انرا به کلی ساخته و پرداخته یهودیان می داند.
ضمن اینکه در همین کتاب وقتی به معرفی افرادی که در طی 50 سال شاهنامه را سروده اند اشاره می کند فردوسی را نفر ششم می داند و می گوید:نفر ششم، حکیم ابوالقاسم فردوسی، او برای نظم شاهنامه سی سال زحمت کشید و نهایتا انرا هنگامیکه پنج هشتاد بار از هجرت می گذشت به پایان رسانید.
البته من نه ادیبم و نه شاهنامه شناس و معلوماتم تنها کتاب ها و مقالاتی ست که در باره آن خوانده ام.

ضمن انکه مگر حالا ما برای شاهنامه و فردوسی چه کرده ایم که اکنون زبان به نقد می گشایید که شاهنامه را نباید بزرگ نمایی کرد و ..
امروز دنیا هلن و اسب تروا را می شناسد و اساطیر یونانی را از بر است و در حالیکه ما حتی خودمان(جماعت ایرانی) نه از شاهنامه چیزی می دانیم و نه داستان هایش را می خوانیم و نه شناساننده ای هست ، که رسانه ی ملی هم انرا به هیچ می انگارد و برنامه های مبتذلش به طنزهای سخیف و بی مایه و سریال های مبتذل و کوجه بازاری اش منحصر می شود و دیگر هیچ.
کدام بزرگ نمایی صورت گرفته است؟
در کل اینکه من تمدن گذشته مان را باور دارم. تحقیقات خانم کخ بر روی الواح گلی را خوانده ام و اینکه در زمان هخامنشیان سیستم تامین اجتماعی و بیمه وجود داشته است و به چه نحو امورات حقوقی را انجام می داده اند و ... آثار تاریخی مان را دیده ام که چه مهندسی دقیقی در آنها به کار رفته است: از زیگورات چغازنبیل تا سیستم آسیاب های شوشتر و بناهای تخت جمشید و شهر هگمتانه و ... و تمدن شهر سوخته . سیستم حقوقی قوی و پیشرفته ای که در دوره اشکانیان بوده را نمی توانم ندید بگیرم.دادگاه های کیفری ای که امروز ما تنها 5 سال است که به شکل 5 قاضی برگزار می شود در دوره ی اشکانی وجود داشته و حتی سیستم انتخاباتی الکترال کالج در دوره ی اشکانی صورت می گرفته است که امروز در امریکا اجرا می شود. من نمی توانم تاریخ و تمدن گذشته ای که بوده است را انکار کنم و البته صرفا خودم را هم غرق در انچه بوده نمی کنم و مست آن نمی شوم و اینکه صرفا از آن برای خودم افتخاری بسازم و به همین بسنده کننم. در کنار آن واقعیت های تاریخی را هم می پذیرم که مثلا دوره ی ساسانیان دوره انحطاط تمدن ایران بود و ضعف های بسیار داشت که قابل افتخار نیست.
به اعتقاد من درگذشته نباید زندگی کنیم اما باید گذشته وتاریخمان را حفظ کنیم وبه درستی بشناسیم تا با توشه ای پر راه آینده را پی گیریم

ضمنا من خیلی سعی کردم بی طرف فکر کنم. هم نظرات پورپیرار را خواندم و هم نظرات مخالفان ولی به نظرم شما شایدفقط به مطالعه نظرات آقای پورپیرار بسنده می کنید.

انسان سکولار گفت...

چرا فکر می کنید بررسی و تشخیص ادعاهای تازه را فقط شما انجام می دهید و من به عنوان مثال تا ادعای پورپیرا را خوانده‌ام بی چون چرا قبول کرده‌ام؟

چه لذتی یا افتخاری در تحمل بار حقیقت دردناک طرح شده توسط پورپیرا وجود دارد؟

در ثانی مگر من باید جوابگوی تغییر اسم پورپیرا و مواضع و تغییر کلام وی باشم؟

آیا من بکلی همه چیز را رد و تائید می کنم یا شما که چون من ادعائی از پورپیرا را وسط کشیدم و ادعای ایشان را برای مناظره با شاهنامه شناسان از سال 85 یادآور شدم ناگهان مرا تماما متعبد او قلمداد کردید و سپس یکسره مهر مردود روی من می زنید؟

براستی از میان صدها ادعای پورپیرا هیچکدام مقبول نبود تا بگوئیم بیچاره یک چیز از صد چیزش راست بود؟

خیلی عجیب است که یکی چنین ادعاهای جسورانه ای بکند و تمام تاریخ و فرهنگ یک ملت را زیر سئوال ببرد و همه‌ی ادعاهایش باطل باشد و این همه مرید و تادید کننده داشته باشد و شهره‌اش به جائی برسد که من و شما در موردش بحث کنیم

کمی فکر کنید و ببینید اگر ما ملتی هستیم که براحتی ادعاهای باطل بحث روشنفکران ما می شود از کجا معلوم ادعاهای پیشین باطل نبوده و ما از سر زود باوری قبول کردیم؟

به نظر میرسد راهکار کلی اینست:

اگر کسی گفت شما اولین ملتی بودید که جراحی معده انجام می دادید و ابزار آنرا ساخته اید باید بدون بحثی قبول کنیم .

چرا که نه؟
مگر کسی می آید الکی از کسی تعریف بکند؟
و اگر کسی آمد گفت آخر این فردوسی در هزار سال پیش با چه خطی با چه وسیله ای و روی چه چیزی این شاهنامه ی قطور و مفصل را نوشته؟
بزنیم توی دهنش و جواب هم ندهیم چرا که وزیر فرهنگ ما می گوید شاهنامه هویت ایرانی است!

انسان سکولار گفت...

اگر شما معتقد هستید که"زبان نقد نباید با توهین و لحنی مغرضانه همراه باشد وگرنه هیچ تاثیری ندارد" و معتقدید " که باید واقع بینانه به تاریخ و گذشته مان نگاه کنیم و نباید آنرا در هاله ای از تقدس و سربلندی صِرف ببینیم و اشتباهات تاریخی را باید پذیرفت، کمبودها و نقص ها را باید با مطالعه تاریخ دریافت" و می گوئید: "من نقد منصفانه و واقع بینانه را می پذیرم" پس چگونه در حالی که خود معترفید و صرحتا می‌گوئید:"البته من نه ادیبم و نه شاهنامه شناس و معلوماتم تنها کتاب ها و مقالاتی ست که در باره آن خوانده ام" در این موضوع سترک اظهار نظر میکنید و مدعی هستید که :" این اظهار نظرها، باعث می شود که شک کرد در احوالات آقای پورپیرار که معلوم نیست خط دهی به خودِ ایشان توسط چه کسانی صورت می گیرد و گرفته است!"؟

براستی به همین راحتی یک محقق را زیر سئوال می‌برید؟

انسان سکولار گفت...

اینکه شما می‌گوئید که: در کل اینکه من تمدن گذشته مان را باور دارم خوب نمی‌دانم چرا شما فکر کردید لازم است این را بگوئید
کسی در این میان نیست چنین باوری نداشته باشد .

بحث در جزئیات آن است

شما می‌گوئید:
"تحقیقات خانم کخ بر روی الواح گلی را خوانده ام و اینکه در زمان هخامنشیان سیستم تامین اجتماعی و بیمه وجود داشته است و به چه نحو امورات حقوقی را انجام می داده اند"

آیا چون خانم کخ گفته وحی منزل است دوست عزیز؟ چون خارجی است؟

آقای پورپیرا به نوشته‌های خانم کخ دسترسی نداشته؟

ولی بنا به گفته‌ی خودتان: " پور پیرار کسی بود که همراه دکتر پرویز رجبی کتاب نتایج تحقیقات خانم هاید ماری کخ درباره الواح گلی تخت جمشید را به فارسی برگرداند و ویراستار آن بود"

پس ایشان از نتایج تحقیقات خانم کخ نه تنها بهرمند بوده بلکه به نوعی سرمایه گذاری هم روی آنها کرده ولی چرا "ناگهان با چرخشی 180 درجه تغییر موضع می دهد و به مخالفی سرسخت علیه تاریخ ایران مبدل می شود".

خوب اینجا نگاه ما متفاوت می‌شود
شما ترجیح می‌دهید را آسان‌تر را انتخاب کنید یعنی او را متهم به دروغ پردازی کنید و برای ادله نیز بگوئید: "به آن جهت می گویم عقاید وی برای من چندان قابل قبول نیست که وی با وجود اطلاع و آگاهی از الواح گلی تخت جمشید که همه به خط میخی نگاشته شده به ناگاه در مصاحبه ای در سال 80 می گوید که ما پیش از اسلام هیچ نداشته ایم . حتی خط !!! "

انسان سکولار گفت...

خوب مسلما عقل سلیم نمی‌تواند بپذیرد کسی که خود در ترجمه‌ی کتابی درباره‌الواح گلی دست داشته به ناگاه بزند زیر همه چیز

در شبانه روز در سراسر ایران ده‌ها نفر هستند که از ادعای پیامبری تا امام زمان بودن و هزاران ادعائی می‌کنند که به واسطه‌ی آن تحت درمان قرار می‌گیرند پس چرا باید آقای پورپیرا نتواند از خدمات آسایشگاه‌های روانی بهرمند شود؟

یا اگر چنانکه می‌گوئید " نظرات متناقض در گفته های بسیار است.که با این اظهار نظرها، باعث می شود که شک کرد در احوالات آقای پورپیرار که معلوم نیست خط دهی به خودِ ایشان توسط چه کسانی صورت می گیرد و گرفته است!"

پس چگونه است علارغم تحریم و بی مهری حکومت ایشان آزادانه زندگی می‌کنند و سر 5 ملیون تومان مالیات خود با دارائی برای انتشاراتی خود داستان دارند؟

شاید اگر واقعا وقت بگذاریم و حرف مردم کوچه بازار ملاک ما نباشد و مانند من یکسال با چشمانی گرد شده از حیرت مطالب و فیلم‌های مستند ایشان را مطالعه کنیم متوجه بشویم که ایشان تا چه حد مستند و مستدل حرف زده و منظورش از قبل از اسلام کی و چه زمانی بوده

انسان سکولار گفت...

دوست خوبم

با کمال احترام من معتقدم شما هم مانند تمام کسانی که فقط ناسزا در جواب استدلال‌های ایشان ارائه می‌دهند حتی یک صفحه از مطالب ایشان را نخوانده‌اید

اما من نمی‌خواهم این زحمت را به خود هموار کنید

شما اگر واقعا اعتقاد دارید که: "در گذشته نباید زندگی کنیم اما باید گذشته وتاریخمان را حفظ کنیم وبه درستی بشناسیم تا با توشه ای پر راه آینده را پی گیریم" و ادعای شما در اینکه می‌گوئید :" من خیلی سعی کردم بی طرف فکر کنم. هم نظرات پورپیرار را خواندم و هم نظرات مخالفان" صادقانه است پورپیرا را فراموش کرده و این سئوالات را پاسخ گوئید بدون اینکه اهمیتی بدهید پرسشگر اسمش چیست و چه سوابقی دارد

انسان سکولار گفت...

سئوال اول
(در اصالت شاهنامه)

اگر شاهنامه نوشته‌ی تحریر شده در هزار سال پیش می باشد

1- چگونه قبل از اینکه خط عربی کامل شده باشد و اساسا نقطه داشته باشد و حروف آن کامل شده باشد فردوسی با یک زبان دیگر (فارسی) با چهار حرف اضافه (گ.پ.چ.ژ) دیوان اشعارش را نوشته

آیا معجزه‌ای او را از مسیر تکامل خط عربی جلوتر انداخته؟

2- حال ایشان این دیوان طویل را بر روی چه متریالی و با چه وسیله‌ای و با چه جوهری نوشته است؟

آیا با خودکار بیک بر روی یک دفتر دویست برگ نوشته یا با یک قلم نی و جوهر پست انار روی صدها پوست آهو دباغی شده؟

3- چگونه فردوسی هزار سال پیش چنین کتابتی می کند ولی تا کنون ما هیچ نوشتاری چه روی پوست چه روی استخوان و چه روی هر چیزی غیر از لوح گلی و سنگ با قدمتی بیش از پانصد سال جز پاره نوشته‌های قران نیافته‌ایم؟

انسان سکولار گفت...

سئوال دوم

محوری ترین ادعای پورپیرا مبتنی بر رخداد پوریم است

قتل‌عامی که در زمان خشایار شاه صورت گرفت و تداوم تمدن هفت هزار ساله‌ی ایران را منقطع کرد.

به عبارتی ایشان مدعی هستند که در فاصله‌رخداد پوریم تا دوران صفویه در ایران جز کلنی‌های کوچک یهودیان و بازماندگان پوریم که در قلعه‌هائی مستحکم زندگی می‌کردند هیچ اجتماع متمدن و حکومت بزرگی که بتوان آنرا سلسله یا دولتی نامید و اساسا هیچ شهر بزرگ و صنعتی و دین و مرامی جز تدین یهودیان پراکنده در منطقه وجود نداشته و به مرور اقوام مختلفی از لر و کرد و بلوچ و گیلانی و مازندرانی و عرب و غیره در جای جای ایران مستقر شدند و اسلام نه با حمله‌ی اعراب بلکه با مهاجران وارد منطقه گردیده است.

اگر ادعای فوق را رد کنیم و مطابق آنچه برایمان نوشته‌اند معتقد باشیم که اسکندری حمله کرده و تخت جمشید را آتش زده و امپراتوری خامنشیان را نابود کرده و سپس ساسانیان بر سر کار بودند و اعراب حمله کرده و آنها را نابود کردند و سپس مغول‌ها حمله کرده‌اند آنگاه چگونه می‌توان سئوالات زیر را پاسخ گفت؟

انسان سکولار گفت...

2-1 -

اگر ما معتقد به ادامه‌ی زندگی مردم ایران به طور مستمر تا به امروز باشیم چگونه است که ما هیچ شهری را نمی‌توانیم بیابیم که بعد از دوهزار و پانصد سال قبل به موجودیت خویش ادامه داده باشد

یعنی ما هر شهری که پیدا کرده‌ایم یا خرابه‌های آنرا می‌شناختیم اجتماعی ویران شده سوخته و بکلی از بین رفته بوده و هیچ شهر بزرگی بلکه هیچ کاروانسرا حمام یا خانه‌ی آبادی درسراسر ایران جز شوشتر نمی‌یابیم و معابد بزرگ شهرهای بزرگ و تمدن‌های پیشرفته را بدون کوچکترین رد پائی از دو هزار و پانصد سال پیش می‌بینیم؟

انسان سکولار گفت...

2-2
منطقه‌ی تهی از مردمان ایران مدتی پذیرای یونانیان شکست خورده و فراری از مقدونی‌ها بوده و ما با کمال شگفتی سازه‌های حیرت آور آبی سدها خانه‌های با معماری باشکوه و سکه‌های ضرب شده و آثار مربوط به فرهنگ و تمدن یونان را در منطقه زیاد داریم

چگونه عده‌ای فراری توانسته‌اند بدون مزاجمت بهترین مناطق اطراف رود کارون را تصرف کنند و چنین مهندسی بی نظیری را پیاده کنند و آثار آنها تا امروز حتی قابل بهره‌برداری بماند ولی ما یک عدد سکه‌ی مربوط به هخامنشی‌ها و اشکانی‌ها و ساسانی‌ها پیدا نکنیم که هیچ اثری از ابنیه‌ای حتی خرابه که بعد از پوریم ساخته شده باشد نمی یابیم؟

انسان سکولار گفت...

2-3
چگونه است که ما یک مسجد ساخته شده از صدر اسلام در سراسر ایران پیدا نمی کنیم در حالی که ادعا می شود اعراب با آن بگیر و ببند خمله کردند و کجاست ویرانه‌های کاخی که فرش بهارستان در آن بوده؟

انسان سکولار گفت...

2-4

موضوع نیمه ساخت بودن تمام پلان‌های معماری تخت جمشید موضوعی نیست که دیگر بخواهیم بر سر آن چانه بزنیم

دیگر لجوج‌ترین افراد متعصب‌ به تاریخ ایران به روایت یهود هم درمقابل نظر رسمی سازمان نظام مهندسی کشور که بعد از یک بررسی کامل و طولانی و تخصصی موضوع ناتمام ماندن تخت جمشید را با انتشار یک گزارش رسمی تأیید کرده است و علاوه بر آن متخصصان سازمان آتش‌نشانی کشور هم با بررسی‌ها و آزمایشات تخصصی خود تأیید کردند که هرگز و در هیچ زمانی ابنیه سنگی تخت جمشید دچار حریق نشده است! چاره‌ای جز تسلیم ندارند

جال اینجا دو سئوال مهم پیش می‌آید

2-4-1

چرا مورخین غربی یک مجموعه‌ی ناتمام را یک مجموعه بنای در حال بهره‌بیرداری با آنهمه آب و تابی که پیشتر گفته شد معرفی کرده بودند

2-4-2

اگر بپذیریم که تخت جمشید بر اثر یک اتفاق در فاز حداکثر سی درصد طرح نهائی متوقف شده است چه عاملی باعث بلا استفاده ماندن این حجم عظیم سرمایه گذاری شده است؟

انسان سکولار گفت...

بدون تردید من امیدی ندارم که در حالی که تمام علمای تاریخ مجعول ما در پاسخگوئی به این سئوالات در مانده‌اند شما بتوانید پاسخی به این سئوالات بدهید

ولی شاید بخواهید با اعتراف به اینکه واقعا تا به امروز بر اساس نظر افرادی که مورد اعتمادتان بودند روی پورپیرا قضاوت می کردید و اکنون مطمئن نیستید که بتوانید آنچنان مطمئن نظرات وی را رد کنید بزرگمنشی و آزادگی خود را نشان دهید

گُردآفرید گفت...

درابتدا عذرخواهی می کنم که پاسخم طولانی شده ، بند به بند نوشته ام که حوصله کنید.
1- آیا در صحبت های من ناسزایی به آقای پورپیرار دیده می شود که می گویید: شما هم مانند همان ها که به ایشان ناسزا می گویند ...
2- بله من ادیب و شاهنامه شناس نیستم اما گفتم که نظرات و اندیشه های دیگران را مطالعه کرده ام و بالاخره وقتی کسی درمورد مطلبی مطالعه می کند خودش نیز به نظری می رسد که بخواهد ان را بیان کند. ضمن آنکه مگر خود شما ادیب و شاهنامه شناسید که در این باره می نویسید و نقد می کنید و نظرات سایرین را که سال ها در این زمینه کار کرده اند را به چالش می کشید. بنابراین موقعیت من و شما برابر است، همان طور که شما دیگر محققان را به چالش می کشید من نیز به دلیل شبهات و سوالاتی که در نظریات آقای پورپیرار برایم ایجاد شده می توانم نظر داشته باشم .
3- می گویید که : شما آقای پورپیرار را زیر سوال می برید. من اصلا به طور کامل نظریات ایشان را رد یا تایید نکردم و بلکه گفتم نظریات ایشان متناقض است و با هم تضاد دارد. و این برای من سوال است که به دو نمونه از آن هم اشاره کردم.
4- تحقیقات و پژوهش های خانم کخ و همسرش بر روی الواح گلی که از تخت جمشید به دست آمده صورت گرفته است و سال ها روی آن کار شده و همگی مستند به الواح مذکور است که در کتابی تحت عنوان از زبان داریوش آورده شده. این برداشت شما که چون ایشان خارجی ست پس به این دلیل نظر وی را قبول می کنم!! درست نیست. یعنی این قدر شعور و اندیشه در من وجود ندارد که فکر کنم چون صرفا وی اروپایی است باید نظر او را قبول کنم ..
5- قویا باور دارم که در عرصه ی علم و دانش و حتی فلسفه چیزی به اسم وحی منزل نداریم. وحی منزل مختص اعتقادات دینی صرف و بنیادگرایان مذهبی است و بس.
6- اینکه آقای پورپیرار در چه شرایطی زندگی می کند وسر 5 میلیون مالیات مشکل دارد مساله ای شخصی است و نمی دانم چه جای بحث در اینجا دارد و چه ربطی به نظریات وی در امور تاریخی.
7- ملاک صحبت های من حرف کوچه و بازار نبود. و با عرض معذرت به نظرم بی ادبانه است که مطالعات و تحقیقات سایر پژوهشگران تاریخی و ادبی را حتی اگر با نظرمان مخالف باشد، حرف کوچه و بازار بنامیم. من حتی این اسائه ی ادب را به آقای پورپیرار نیز روا نمی دارم.

گُردآفرید گفت...

8- بله به یکباره تغییر جهت دادن آقای پورپیرار برایم سوال است. وی در مقدمه ی کتاب از زبان داریوش(تحقیقات خانم کخ) می نویسد:« این کتاب گواهی می دهد که ایران از همان آغاز اعلام حضور خود در تاریخ تمدن بشری پیوسته مبشر راستی بوده برابری و آزادی و عدالت را ندا داده است و به راستی که بر این سخن .. نمی توان چیزی افزود که احساس غرور ایرانی بودن را در خواننده بیش تر دامن نزند..... به یقین ارزش کتاب در بیان تمامی حقایق مربوط به آن دوران است و از خلال آن پذیرفته می شود که قدرت مدیریت و سازماندهی بنیان یک امپراتوری و نیز روابط ملی به کمک خرد جمعی چنان مستحکم شد که هنوز ایرانیان به جهان با همان ویژگی های دیرین و نخستین خود یعنی پندار و گفتار و کردار نیک شناخته می شوند ...»
9- شما بر عکس آنچه می گویید، اتفاقا خیلی مطلق نگاه می کنید به همه چیز. من در مورد شما گفتم : به نظرم شما شاید فقط به مطالعه نظرات آقای پورپیرار بسنده می کنید. اما شما در مورد من با قطع به یقین می گویید: من معتقدم شما هم مانند تمام کسانی که فقط ناسزا در جواب استدلال‌های ایشان ارائه می‌دهند حتی یک صفحه از مطالب ایشان را نخوانده‌اید.
10- دوست گرامی تا کنون درباره نظرات آقای پورپیرار زیاد بحث شده و پاسخ ها (حالا شاید مورد قبول شما و ایشان نباشد) داده شده است. بنابراین اینکه می گویید کسی تا به حال پاسخ مستدل نداده چنین نیست حال استدلال ها موافق نظر شما نبوده همچنان که برعکس و طیف دیگر نیز استدلال های ایشان را مورد قبول خود نمی دانند.
11- ضمنا من نمی خواهم درباره ایشان (پوپیرار)حرف بزنم و اظهار نظر کنم که تنها بخش کوچکی از حرف هایم در مورد وی بود. من برداشت کلی ای که از مطالعه ی نظرات مخالف و موافق داشته ام را مطرح می کنم و از شما هم انتظار دارم این قدر مستندِ حرف هایتان این نباشد که پورپیرار چنین می گوید و چنان گفته است. نظر شخصی خودتان با توجه به آنچه تاکنون برداشت کرده اید را بگویید. سوال هایی که برای خودتان ایجاد شده مانند همان که در ادامه ی کامنت هایتان آورده اید.
12- و اما اینکه ما هیچ اثر تاریخی ای نداریم از بعد از هخامنشیان تا صفویه، حرفی اشتباه است. در استان فارس آثار تاریخی زیادی مربوط به دوره ی ساسانی وجود دارد از جمله بنای اردشیر بابکان در فیروزآباد و بی شاپور در کازرون. همچنین در دیگر نقاط مانند گنبد سلطانیه مربوط به دوره ی سلجوقی در سلطانیه زنجان. گنبد علویان و برج قربان در همدان. مسجد جامع در اصفهان . مسجد جامع همدان که بر روی بنایی متعلق به دوره ی اشکانی ساخته شده است و ارگ بم و ده ها اثر دیگر ...
13- می گویید هیچ سکه ی هخامنشی یا ساسانی و اشکانی وجود ندارد. در این مورد خوب است سری بزنید به موزه ها. نمونه ها در موزه های مختلف کشور نگهداری می شود. آخرین بار (حدودا سه ماه پیش) در موزه ای در زنجان ، سکه های متعلق به دوره های مختلف از جمله ساسانی و اشکانی و هخامنشی و سلوکی و سلسله های پیش از صفویه وجود داشت که شخصا دیدم. یعنی آنها هم جعلی و ساخته ی قرن حاضر است؟
14- اینکه می گویید فردوسی چگونه شاهنامه را به زبان فارسی و با حروف پ، ژ، گ، چ نوشته است در حالیکه خط در آن موقع نقطه نداشته باید بگویم در سال های ابتدای ورود اسلام به ایران و در زمان خلیفه دوم (عمر) رسم الخط تغییر یافت و پس از آن و در همان سده های ابتدایی از اولین شعرایی که با رسم اخط جدید شعر نوشته و به پارسی سرودند حنظله ی بادغیسی بود. بنابراین در زمان فردوسی که سه سده ی بعد شاهنامه را سروده این رسم اخط قبلا شکل گرفته بوده و وجود داشته است. حتی پیش از فردوسی شعرای نامدار دیگری بوده اند مانند رودکی و عنصری و انوری. و فردوسی بعد از همه ی این ها بوده است.

گُردآفرید گفت...

15- شما مرتبا به واقعه ی پوریم اشاره می کنید. اینکه بر اساس آن 70000 ایرانی کشته شده و درواقع ایرانیان مورد هجوم یهودیان قرار گرفتند. و بعدها یهودیان تاریخ ما را جعل کرده و به این شکلی که امروز می خوانیم در آمده.( درحالیکه به نظر من به دلایلی نمی تواند این ماجرا به این شکلی که در تورات آمده، باشد.)
سوالی که برای من ایجاد می شود اینکه شما سند تاریخی این قضیه را شرح ماوقعی که در عهد عتیق(تورات) آمده می دانید و مستند نظرتان آن است. در حالیکه از سوی دیگر، یهودیان را جاعل می دانید. راستش تناقضی آشکار در اینجا وجود دارد. شما به سندی برای گفته تان اشاره می کنید که متعلق به همان گروهی است که شما آنها را جاعل تاریخ ما می دانید. خب اگر یهودیان که این همه زحمت کشیده باشند و تاریخ و ادبیات و فرهنگ ما را جعل کرده باشند و به این شکل تحویل ما داده اند، جعل کردن و ساختن داستانی در کتاب تورات برایشان کاری دارد؟
نمی شود شما به توراتِ یهودیان به عنوان مستند نظرتان استناد کنید در حالیکه در مسائل دیگر، آنها را جاعل و دروغگو می نامید .
16- شعرای پیش از فردوسی چی؟ یعنی رودکی و عنصری و انوری گرفته تا زمان فردوسی و حتی بعد او. یعنی انها هم جعلی اند و وجود نداشته اند؟ شعرا ی بعد از و او دانشمندان قبل و بعد از او چه؟ حافظ و سعدی و خیام و ....بوعلی و فارابی و رازی و حتی فلاسفه مانند سهروردی و عین القضات و ... یعنی آنها هم وجود خارجی نداشته اند؟ اگر من بپذیرم که همه جعلی اند و وجود خارجی نداشته ، این سوال برای من هم ایجاد می شود پس چه کس و چه کسانی این همه شعر را سروده اند؟ و چه بهره ای از سرودن این اشعار می برده اند؟ چه کسی یا چه کسانی کتاب های علمی بوعلی و فارابی و ... را نوشته اند و با چه هدفی؟
17- درکل شما معتقدید که از زمان هخامنشان تا صفویه ما تاریخی نداشتیم و جز کلنی های کوچک یهودی ما چیزی دیگری نداشته ایم.و می گویید:« در فاصله‌رخداد پوریم تا دوران صفویه در ایران جز کلنی‌های کوچک یهودیان و بازماندگان پوریم که در قلعه‌هائی مستحکم زندگی می‌کردند هیچ اجتماع متمدن و حکومت بزرگی که بتوان آنرا سلسله یا دولتی نامید و اساسا هیچ شهر بزرگ و صنعتی و دین و مرامی جز تدین یهودیان پراکنده در منطقه وجود نداشته و به مرور اقوام مختلفی از لر و کرد و بلوچ و گیلانی و مازندرانی و عرب و غیره در جای جای ایران مستقر شدند و اسلام نه با حمله‌ی اعراب بلکه با مهاجران وارد منطقه گردیده است.» و در ادامه هم حمله ی اعراب و اسکندر و مغول و ... را رد می کنید . خب من این را می پذیرم. اما سوال:

گُردآفرید گفت...

الف)در اینصورت اصلا خسروپرویزی نبوده که محمد به وی نامه بنویسد و از وی بخواهد اسلام را بپذیرد و ... باید جریان حمله به ایران دروغ باشد ، سعدبن ابی وقاص و نامه نگاری هایش از شرح ماجرای جنگ قادسیه و نهاوند به عمر و ... هم جعلی و دروغ و در واقع بخش اعظم تاریخ اسلام هم دروغ است و واقعیت نداشته.( منظورم ادامه کار و حضور خلفای عباسی و ... است) و کلا تاریخ شیعه هم زیر سوال می رود و اینکه ائمه ای نبوده چرا که وقتی خلفای عباسی و ... نباشند انها هم نبوده و حضورشان در ایران مانند امام رضا و ... بی معنی و خارج از واقعیت است. پس تاریخ اسلام و شیعه هم هجوی بیش نیست.
ب)اگر بپذیریم که تاریخ ما جعلی است و چنین نبوده پس باید بپذیریم که تاریخ سایر ملل نیز جعلی است. چرا که حمله اعراب یه ایران و حمله اسکندر و مغول و تیمور در تاریخ ملت های خود ثبت شده و فقط ثبت این وقایع در تاریخچه ایران نبوده است. بنابراین سهم عظیمی از تاریخ ملل جهان جعلی است.
ج)در طول تاریخ از دوره هخامنشی تا صفویه، جهانگردان زیادی از سرزمین ایران گذر کرده اند. مانند مارکو پولو که پس از حمله ی مغول به ایران و در دوره ایلخانان از مسیر جاده ی ابریشم گذشته و و قایع را ثبت کرده است. سفرنامه ی ابن بطوطه جهانگرد مراکشی که جغرافی دان و مورخ نیز هست همین طور و ... . آیا آنها هم دروغ است و جعلی.؟ حال اصلا به وقایع نگاری های هرودوت و گزنفون که در دوره ی هخامنشی بوده اند کاری ندارم. و بگذریم از سفرنامه های خود ایرانیان از جمله ناصرخسرو .
د)اگر چنین باشد که پس از پوریم جز کلنی های یهودی ها چیز دیگری نبوده است و بازماندگان پوریم در قلاع مستحکم زندگی می کردند، بنابراین اجتماعی به معنای سیاسی اش شکل نگرفته است چگونه به یکباره در دوره صفوی، آنها همدیگر را پیدا کرده و یهودی ها را برچیده و یک حکومت قدرتمند ایجاد می کنند؟ راستش با منطق من جور در نمی آید.
ه)و اگر همه این ها جعلی باشد، چه کس و چه کسانی از این جعل تاریخی آن هم به این گستردگی سود می برده اند؟ و یا سود می برند؟ به چه دلیل؟ و چه هزینه و انرژی ای باید گذاشته باشند برای نوشتن و ایجاد این همه جعلیات.
و)و چرا از بین این همه مورخ و اندیشمند و ادیب و پژوهشگر تاریخی در جهان و در طول سالیان ، کسی به غیر از یک نفر به این جعلیات آن هم به این عظمت پی نبرده؟ و یا اگر پی برده به چه دلیل سکوت کرده اند؟

البته در جزییات، اشتباهات و دروغ هایی وجود دارد که مختص به تاریخ ایران هم نیست ولی نه در این حد و نه در حد چیزی حدود دو هزار سال.
به هر حال شبهات تاریخی چیزی نیست که افراد به راحتی بتوانند همدیگر را قانع کنند ، چرا که واقعیتی که در جامعه ی امروز می بینیم و اینکه خیلی راحت واقعه ای را که بیست سال پیش نه حتی، که روز قبلش اتفاق افتاده به ناگاه جعل می شود و جور دیگری مطرح می گردد( انگار نه انگار که شاهدان هنوز زنده اند) ، دیگر درباره ی تاریخ هزار و دو هزار سال پیش نمی توان به صورت قطع اظهار نظر کرد .
اما جای بررسی را باز می گذارم چرا که معتقدم هیچ چیز قطعی نیست.
و به قول شاملو: تاریخِ ما بی قراری بود.

18- اگر بدخلقی ای در نوشتارهایم است ببخشید. عمدی نبوده و شاید مقتضای بحث است. نمی خواهم مباحثه مان موشک جواب موشک تلقی گردد! (البته اگر الان نگویید من که موشکی نفرستاده ام )

انسان سکولار گفت...

گرد آفرید عزیز

تلاش خواهم کرد در اولین فرصت جوابی در خور تلاش شما برای نوشتن این متون ارائه بدهم

این جواب را در پست‌ی جدید به نام خودتان پیگیری نمائید

borzu گفت...

دوست عزیز،
پرسیده اید که کدام سلاح کشتار جمعی ؟
بله دقیقا، من هم همین را گفته ام و تنها خواسته ام اشاره کنم به اینکه
نه تاریخ عراق، بلکه "بهانه ی" سلاح های کشتار جمعی دلیل حمله به عراق بود

و اگر فردا بهانه ای برای حمله به ایران مطرح شود، قطعا ربطی به تاریخ ایران نخواهد داشت
و تصحیح تاریخ جعل شده مان نیز نقش باز دارنده ای نخواهد داشت !

اما همبستگی ما حتما نقش بازدارنده دارد
و الگوی ایرانی اسلامی پیشرفت میتواند در ایجاد این مهم تاثیر گذار باشد
حداقل من اینطور فکر میکنم.

borzu گفت...

حال فرض کنید همین فردا همه ی ایرانیان مثل شما و آقای پورپیرا فکر کنند
این تفکر چگونه و چه نقش بازدارنده ای در پیشگیری از جنگی که همه ما نگران آنیم خواهد داشت؟

انسان سکولار گفت...

برزوی عزیز

بهانه‌ی حمله بمب اتمی خواهد بود که خودشان یا مامورانشان در سپاه بر روی اسرائیل خواهند انداخت و هدفشان اگر بتوانند حمله نظامی به ایران و تغییر حکومت و اگر نتوانند بمباران ایران و ایجاد چنان سرو صدائی است که فریاد ما به گوش جهان نرسد

و در این میان تا جائی که بتوانند آثار تمدن قبل از پوریم را چنان که تا کنون کردند ویران و مخدوش می‌کنند

چنان که تورات‌های موزه‌ی بغداد را بردند و مجسمه‌ای را از دل خاک خارج کردند و به آمریکا بردند

کلا اگر ما متوجه شویم چه داستانی دو هزار و پانصد سال است سر ما آمده و حقایق را بفهمیم ایران می‌تواند از پیشرفته ترین کشورهای بشویم و مطمئن باشید برای رسیدن به آن باید چشممان را روی حقیقت باز کنیم

انسان سکولار گفت...

شما سعی کنید خودتان عمق فاجعه‌ی این داستان را متوجه شوید خواهید دید دیدتان چگونه به واقعیات بدیهی و روشنی بینا می‌شود

به من بگوئید چرا تخت جمشید را بازسازی کردند تا تمام شده به نظر برسد؟

نمی توانید بگوئید نمی خواهم فکر کنم که چرا

borzu گفت...

دوست عزیز،
نمیدانم چرا بدون توجه به نظرات مریدانی مانند این حقیر اصرار میورزید به اینکه رمز شکست و موفقیت ما رمز گشایی است از تاریخ مخدوش ایران و جهان
دوست خوبم ،
من بطور کامل به اشارات شما در مورد جعل شاهنامه و تخت جمشید ایمان دارم
اما اینکه جنگی در سال ۲۰۱۲ اتفاق بیفتد و مسببین آن پدر پدر پدر ... پنجاه نسل قبل لردها باشند و راه پیشگیری از این جنگ هم رسوا کردن همان پدران پنجاه نسل قبل باشد را نمیتوانم برای خود حلاجی کنم
بلی دوست من حقایق باید آشکار شوند، اما تنها فاکتور تعیین کننده نیستند

مثلان اگر آقایان بگویند شما دارید به یکقدمی ساخت بمب اتم نزدیک میشوید، پس ما حق حمله ی پیشگیرانه داریم
و ما در جواب بگوییم که شما دوهزار سال قبل....
آنها خجالت کشیده و با عذر خواهی شرمناکی دمشان را روی کولشان گذاشته و...
آیا این ساده لوحانه نخواهد بود اگر توجه نداشته باشیم که بازی سیاست به روز است و مانند بازی شطرنج با هر حرکت حریف, روشی تازه میطلبد؟

انسان سکولار گفت...

برزوی عزیز

اولا دانائی توانائی است و این دانائی یعنی دانستن حقایق نه داشتن خیالات باطل

پس هر ایرانی باید بداند که حقیقت گذشته‌اش چیست

حال اگر انسان آگاهی باشد که اهمیتی به داشتن مفاخر و رویدادهای شگفت انگیز نخواهد داد و اگر آگاهی اش کم باشد می‌تواند برای تسکین احساس حقارتش در نزد هموطنان یا خارجیان که حیرت زده از اعدام‌ها و سنگسارها رانندگی وحشیانه وضعیت پوشش زنان و در عین حال فساد سادیستیک جاری و تجاوز به عنف‌ها و خلاصه این همه بربریت و بی فرهنگی دائما بگوید :



در طول قریب به 26 قرن طولانی، آمیخته ای از دو نیمکره در اینجا در جریان بوده ، تجارت، تبادل فرهنگی، اصطکاک ، در حالی که ایران در وسط آن قرار داشته است.در همین حال، به دلیل آن که این کشور مورد حمله مهاجمان مختلف قرار گرفته، امپراطوری پارس قبل از آن که در نهایت سقوط کند، چندین بار & توسط هخامشیان، پارتی ها، و ساسانیان - تشکیل شده، از بین رفته، و بار دیگر به وجود آمده است.علاوه بر اسکندر، مهاجمان دیگری از جمله ترک ها، هلاکو نوه ی چنگیزخان و مغول ها و مهمتر از همه قبایل چادرنشین عرب به ایران هجوم آورده اند. آنها در سال 672 بعد از میلاد مسیح به آسانی امپراطوری پارس را شکست دادند، پایتخت آن را در تیسفون به زور گرفتند که ویرانه های آن در عراق کنونی در جنوب بغداد قرار دارد. توسعه اعراب به عنوان یکی از چشمگیرترین حرکت های یک مردم در طول تاریخ بشریت تلقی می شود.

پارس در مسیر تسلیم ناپذیری خود قرار داشت و از آن موقع تا کنون، ایرانیان در یک تلاش حماسی برای حفظ هویت خود مجزا از سایر دنیای مسلمان و عرب اسیر شده اند. یوسف مجیدزاده، یک باستانشناس برجسته ایرانی گفت "ایران کشوری بسیار بزرگ و بسیار باستانی است و به همین خاطر عوض کردن روحیه و هویت مردم کار ساده ای نیست." به عنوان مثال، آنها دوست دارند بگویند وقتی مهاجمان به ایران آمدند، ایرانیان مهاجم نشدند؛ مهاجمان، ایرانی شدند. گفته شده است که فاتحان آنها "پارسی شده اند" ، مانند اسکندر که پس از فتح و سپس نابود کردن پارس و پایتخت آن در تخت جمشید، رفتارهای فرهنگی و اداری آن را پذیرفت و همسر پارسی (رخساره) اختیار کرد و به هزار سرباز خود دستور داد در یک ازدواج دسته جمعی همین کار را بکنند.

ایرانیان به ویژه افتخار می کنند که ظرفیت تفاهم پیدا کردن با دیگران را از طریق جذب جنبه های سازگار از فرهنگ مهاجم در تمدن خود قبل از آن که "دیگران" بتوانند آنها را در خود جذب کنند ، دارند .این یک انعطاف فرهنگی است که در قلب هویت پارسی آنها وجود دارد.به آرتا خوش آمدید!قدیمی ترین گزارش ها در باره زندگی بشری در ایران به حداقل ده هزار سال پیش باز می گردد، و اسم کشور از کلمه آریایی ها مشتق می شود.


و نخواهد که بفهمد که چرا ناصرالدین شاه ترور شد چرا مشروطه علم شد چرا احمدشاه استعفا داد چرا رضا شاه را تبعید کردند چرا بر علیه مصدق کودتا کردند و چرا محمدرضا شاه سرنگون شد چگونه انقلاب به مشکلات خورد و نهایتا چرا مردم چنین در جنبش سبز احمقانه عمل کردند و اگر گذشته را نفهمند نخواهند توانست آینده را هم بنا بر اراده‌ی خود برنامه‌ریزی کنند و لردها هر کاری بخواهند فقط با گفتن کلید رمز ذهن‌هائی که برنامه ریزی کردند خودبخود انجام می‌گردد

انسان سکولار گفت...

دوما گیرم حرف شما درست و بهتر است مردم با دروغ‌های لردها به خودباوری و عزت نفس برسند و با تدوین الگوی اسلامی ایرانی بر اساس کتب حدیث و تاریخ و ادبیات دشمن نوشته راه پیشرفت را بپیمایند

شما چطور شخص شما هم ترجیح می‌دهید به باورهایتان خدشه‌ای وارد نشود و این اعتقادات را علارغم نتیجه‌ای که شما را به یک مهاجر دور از وطن با یک وطن فقیر و نابسامان با روشنفکرانی سالها اسیر داستان‌های باطل و تکراری و خطر غریب الوقوع تجاوز دشمن به همین صورت حفظ کرده و به ماهیت واقعی مسائل پی نبرید؟

borzu گفت...

دوست من،
فرمایشات شما کاملا متین اند
در عین حال فکر میکنم به این نکته تامل کافی نداشته ا ید، البته شاید اشتباه کرده باشم

در هزار سال گذشته ترفند لردها چه بوده است؟
گذشته ی جعل شده ی تاریخی ما را در مقابل عقاید مذهبی ما قرار داده اند و ما را به دودسته در مقابل یکدیگر تقسیم کردهاند
مسلمان و یا وطن پرست مفتخر به تاریخ پادشاهی (جعلی) خویش
و با روش تفرقه بیانداز و حکومت کن، هر جایی که لازم بوده جعلیاتی جدید به این تاریخ سراسر دروغ ما اضافه کردهاند

تا اینجایش را موافقید ؟

حال اگر کسی پیدا شده و با طرح هوشمندانه ی الگوی پیشرفت ایرانی اسلامی این نقشه ی موفق هزار ساله ی تفرقه افکنی را نقش بر آب میکند
آیا این کار ابطال ترفند هزار ساله ی دشمن و گل زدن به حریف با کمک بازیکنان خودش نیست

باور دارم آنکه امروز منشور کوروش را گرامی میدارد بیش از شما و من از عمق فاجعه آگاهی دارد

انسان سکولار گفت...

اشکال ما ایرانی‌ها هم همین است که همیشه کلاهمان پس معرکه است

زمانی که من دیدم دولت احمدینژاد مصرانه پیگیر نمایش منشور کوروش هستند ساده لوحانه فکر کردم می‌خواهند برای تیم مطالعاتی خود به مدرکی دیگر برای اثبات جعلی بودن کلیت داستان‌های موجود برسند و اصلا انتظار نداشتم که آقای احمدینژاد متجاوز غریبه‌ای را که تمدن باشکوه این منطقه را نابود کرد بسیجی بنامد

آنهم با علم به اینکه اجدادش بعد از اینکه کوروش آنها را از اسارت نجات داد حق او را با کودتا بر علیه قرزندانش پاسخ دادند

حال باشد حق خود آفای احمدینزاد را با همین اکثیر دروغ و فریب بدهند

برزوی عزیز من معتقد نیستم که از فردا دولت اعلام کند که بله تمام اشعار ما نو سروده و شعرای ما قلابی بودند و تاریخ ما نیز چنین و چنان بوده است

همان طور که معتقد نیستم که مذهب به صورت دولتی نفی شود و یا حتی حکومت مذهبی نداشته باشیم

من معتقدم دولت و حکومت حال که می‌داند این‌ها چرندیات بوده که به ما تزریق کردند و نه تاریخ و ادبیاتی جوشیده از بطن فرهنگ مردم بخصوص که اگر نگاه کنید حاصلش جز پوچگرائی و تنبلی و نفاق و تفاخر بیجا نیست تلاش کند دریابد که چگونه بر سر مردم چنین معضلاتی فرود آمده که می‌روند به احمدینژاد رای می‌دهند و بعد می‌آیند مدعی رای خود می‌شوند و نه اینکه بخواهد با نخبه‌گانی همه جاهل و افرادی با مغزهائی پر از کتب خطی جعلی که میکروفیلم ایم مطالب را می‌دهند تا اینها سحر شده‌ی ایشان باشند بخواهد برای ملت الگوی پیشرفت تدوین کند

خوب است بدانیم که از راه فریب و دروغ نمی‌توان به نتیجه‌ی مطلوب رسید و دروغ قدرت انسان را کم می‌کند

ضعف مضحک حکومت در مقابل ادعای دروغ سران جنبش که نه تن به بازشماری می‌دادند و نه باخت را قبول می‌کردند و مردم را به شورش دعوت می‌کردند و حاضر نبودند موضع خود را در قبال دشمن رسمی ایران نیز مشخص کنند به دلیل دروغ‌های خودشان بود

اگر دروغ و حیله‌گری کسی را بجائی می‌رساند الان یهودیان باید نصف دنیا را تصاحب کرده بودند نه اینکه عملا به عمله‌های لردها تبدیل شوند و عده‌ای از ایشان نیز فقط کارشان باشد کشتن فلسطینی ها و توجیه کارهایشان و فحش خوردن و موذیانه نفاق ایجاد کردن
خود آقای احمدینژاد باید داستان زندگیش برایش درس عبرتی باشد نه اینکه الان هم در مقام یک رئیس جمهور ندانسته عامل اجرای نقشه‌های لردها باشد

برزوی عزیز من شما را فردی حقیقت جو می‌شناختم اما گویا شما هم اهل ترفند و گل زدن هستید :)

borzu گفت...

دوست خوبم،
لطفا رجوع کنید به همان نقل قول خودتان از آقای یوسف مجیدزاده
"ایران کشوری بسیار بزرگ و بسیار باستانی است و به همین خاطر عوض کردن روحیه و هویت مردم کار ساده ای نیست."
و با توجه به اینکه
سیاست هزار رنگ دارد و قبل از اینکه بگوییم من رنگ آبی سیاست را دیدم، تغییر رنگ داده است

و اگر شاه که ملت را پشت خود نداشت ا بتدا با زیرکی زمینه را برای شاخ و شانه کشیدن خود مهیا کرده بود عاقبتش این نبود
و همه ی آن دیگران معاصری که نام برده ید به همین شکل!

دوست عزیز ،
من از افشاگریهای شما فرهیختگان حقیقت جوی این سرزمین استقبال میکنم
استاد پور پیرا گوهر گرانبهایی هستند و حامیان عالمی چون شما دارند
پس امیدوارم که بایستید و پایدار باشید تا رسیدن به هدفی بس ارزشمند یعنی آشکار کردن حقیقت تاریخ این سرزمین

البته حتما میتوانید تصور کنید که اگر احمدی نژاد به عنوان رییس جمهور میخواست اینچنین افشاگری هایی کند
امروز همانها که میشناسید چه هجمه ای بپا کرده بودند و چه محشر کبرایی شده بود
مگر فراموش کرده ا ید هزینه ی افشاگریهای حقایق عیان را در مناظرات انتخابات
حقایق تاریخ که جای خود دارد

همواره ارادت فراوان دارم

انسان سکولار گفت...

برزوی عزیز

من قبول دارم که حکومت اگر بخواهد رسما معترف به این رسوائی شود در واقع نابودی خودش را محقق کرده است.

اما نباید به ملت‌های دنیا خیانت کند و خود را به نابودی اندازد که نگذارد مردم فرهیخته‌ی دنیا ماجرا را درک کنند

فاش شدن این حقایق بعد از زدودن توهمات ملی می‌رسد به دلایل و انگیزه‌های فرای سوء‌استفاده‌های مالی جاعلین و می‌رسد به تخریب‌های وحشتناک بناهای باستانی و بعد از آن می‌رسد به کشف مردم و اقوامی که در این منطقه خدایانی دیگر را در معابد بسیار با شکوه تر از معبد قوم ابراهیم مثلا در شوش می‌پرستیدند

پیدا شدن آثار باستانی موجود در دل زمین که علارغم نابودی و سرقت بسیاری از آنها هنوز هزاران هزار آن در دل زمین است و دیدن هنر و فرهنگ غنی ایشان و روح انسانیتی که در آن موج می‌زند هر انسان عاقلی را به فکر می‌برد که این خدای ابراهیم و دین فرزندان او چه برای ما داشته که از خدای مردم ایران باستان با معبدی بزرگتر و بهتر و مراسمی منطقی تر و تفکرات انسانی تر بهتر بوده است

با خود خواهد اندیشید که این داستان‌های پیدایش آدم و حوا و شیطان و خدا و جبرئیل و میکائیل و غیره از چه روی به اشکالی مشابه در این لوح‌های گلی ، سنگی و فلزی اینچنین با وسواس نگاشته شده و این عقاید چرا هیچ منبع و نسخه‌ی مربوط به قوم ابراهیم ندارد و این تمدن نابود شده است که صاحب این افسانه‌ها بوده که آنها خدای دیگری را می‌پرستیدند

وقتی به داستان خلقت شک کرد آنوقت داستان پیامبران و متون مقدس دیگر تقدس ندارد پس خیلی از آدمهای مقدس و مکان‌های مقدس و قراردادهای مقدس تقدس خود را از دست خواهد داد و مردم با خود می‌اندیشند چرا باید پاپ اعظم را در تخت روان از جنس طلا جابجا کنیم و یک کشور به نام واتیکان مرکز فرمانروائی لردها بر تفکرات این همه مسیحی باشد و چرا باید ما یهودیان عملا عمله‌های فتنه‌گری و جاسوسی و مبارزه‌ی لردها باشیم و چرا باید ما مسلمان‌های معتقد برده‌های علما و مفتی‌های مذهبی در شکل افراد طالبان باشیم که بنابر خواست لردها با عملیات انتحاری بهانه‌ی ایجاد جنگ زرگری و ترساندن مردم از یکدیگر را فراهم کنیم چنانکه آنها بتوانند راحت حاصل دسترنج ایشان را استفاده کنند؟

و آنگاه می‌توانید تصور کنید چه بلوائی خواهد شد؟

این همان آخرالزمانی است که آنها می‌خواهند جلوی آنرا بگیرند

آیا توانستم مسئله را به طرز شایسته‌ای تشریح کنم؟

borzu گفت...

سکولار عزیز،
حتما واقف هستید که این کار زمان بر است
این حقیر باور دارم که در شرایط حساس فعلی بهترین کاری که حکومت در شرایط فعلی میتوانست انجام دهد
تلاش برای حذف بهانه ای بود که سالیان دراز از آن برای ایجاد تنش و دودستگی این ملت استفاده شده است

و گذشته از آن این وظیفه به عهده ی پورپیرا و امثال شما و من است که به این مهم پرداخته و شرایط را آماده کنیم .
و کسی جلوی ما را نگرفته است و اصلا هیچکس در این دنیای مجازی قادر به آن نیست
تجربه به این حقیر ثا بت کرده است گاه همان بهتر که همه چیز آنطور که من خواسته ام پیش نرفته است

انسان سکولار گفت...

برزوی عزیز

کتمان نکنید که شما به واسطه‌ی اصرار من به دنبال کردن موضوع با وبلاگتان قهر کردید

از طرفی دیگر دولت نباید شروع کند به اعلام رسمی که ای ملت همه چیز الکی بود و فراموش کنید

اما لااقل می‌تواند اگر می‌داند که تمام ایرانیت و اسلامیت ما جعلی است نسبت به تدوین الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت اقدام نکند

مگر اینکه بزرگان مملکت واقعا حق رهبریت خود را بجا آورده باشند و با این نیت این بحث را پیش کشیده باشند که در طی تدوین این الگو و تعیین اعتبار منابع به مرور پوشالی بودن آن مکشوف شود

و آنگاه ایران در همان مسیری می‌افتد که مالزی و سنگاپور و کره‌ی جنوبی که برای ما حسرت برانگیز شده اند پیموده

در سال 51 مهندسین صنعت نفت ایران برای تاسیس یک پالایشگاه در کره‌ی جنوبی بودند و الان متخصصین کره‌ی جنوبی در ایران

چگونه شد که ایران چنین از قافله‌ی پیشرفت عقب افتاد

و اگر می‌گوئید اینکه کسی بتواند نفت خود را خود تسویه کند پیشرفت نیست بگوئید در چه شاخصی ایران از کره‌ی جنوبی جلوتر است اگر فقط یک مورد نام بردید من قبول می‌کنم

البته از نظر آمار طلاق و یا سرقت و تجاوز و بیماری‌های روانی سقط جنین رشوه قتل مراجعه برای ترمیم بکارت و زیبائی مقدار استفاده از لوازم آرایش خیانت در روابط زناشوئی دروغ و ریا و امثالهم که همین ابتدا من قبول دارم و بحثی نیست

فقط گویا یک راه برای توجیه اشتباهات خود داریم و آن اینکه بیائیم و تعریف پیشرفت را جوری تغییر دهیم که این مقامهای نخست بشود مصادیق پیشرفت

borzu گفت...

دوست عزیز،
چندین بار بطور خصوصی و عمومی توضیح دادم که مدتی در سفر بودم و دسترسی به اینترنت نداشتم
اما کتمان نمیکنم که معترضم به اینکه شما همه ی مسایل مهم را رها نموده ا ید ومتعصبانه تنها به همین یک موضوع مهم میپردازید
از کجا معلوم که همین رفتار دستاویزی نشود برای لردها تا نزدیکترین افکار و تفاهمات امثال شما و مرا از مسایل روز منحرف کرده و حتا شرایط را وخیم تر از آنچه شما میگویید نمایند!

به تنوع پستهای گذشته تان توجه بفرمایید
این شمایید که اینروزها متفاوت شده اید و هیچ نظری را جز آنچه خود میگویید نمیپذیرد و هیچ روشی برای نیل به آنرا جز روش خود قبول ندارید

دوست خوبم،
من با نظرات شما مخالفتی ندارم
اما آیا تاملی داشته اید در اینکه اگر روشی را که شما تجویز میکنید اشتباه از کار در آید و تاثیر معکوس داشته باشد
یعنی ناخواسته رودست بخوریم
آنوقت چه

در دنیایی که حتا وقتی کاسه ی ماستی را در دست داریم در مقابل هزار ترفند حریف از اثبات سفید بودن رنگ آن عاجز میشویم
چگونه خواهیم توانست حقایق تاریخ سراسر مخدوش خود را یکباره اثبات نماییم

وانگهی، گویا شما از دهه ی اول بعد از انقلاب چیزی بیاد ندارید
که وقتی ستونهای پوشالی تمدن و پیشرفت ما فرو ریخت
و حتا مواد خام دستمال توالت هم دیگر وارد نمیشد
چطور مردم توی صف ایستادند برای یک حلقه دستمال سیاه توالت
ما شاید در پیشرفت از خیلی کشور ها عقب مانده باشیم
اما از اولش هم هرگز کسی نبودهیم
و اگر شاه برای ارضای کب کب و دب دب خود دو نفر را به کره جنوبی فرستاده باشد
بجایش مراکز علمی خودمان را هزاران هزار مهندس خارجی با دستمزدهای دهها برابر معمول اداره میکردند

انسان سکولار گفت...

برزوی عزیز

اتگر قدرت صداقت را درک کنید هرگز خود را آلوده‌ی فریب و نیرنگ نمی‌کنید

اگر ما نمی‌توانیم سفیدی ماست را ثابت کنیم به علت اینست که به پیشفرض های باطل مبتلا هستیم

تا در بحثی یقه‌ی ایشان را می‌گیریم فورا یک آبنبات چوبی رنگی می‌دهند دستمان تا از بحث غافل شویم

اینجا نیستید تا ببینید که چگونه جدیدا کتاب خطی جدیدی کشف شده که در آن اصول کنترل پیشرفته در قرن هفتم هجری را ابن شاکر کشف کرده بوده‌اند و چه اختراعاتی کرده بودند و فکر می‌کنید چه کسی پشت پرده‌ی این جریان است؟

دکتر علی اکبر ولایتی

همان که سالها سیاست خارجی ما را مطلوب لردها هدایت کرد و چه خیانت‌ها که به این مملکت روا نداشت

من هرچه می‌خواهم در مورد دردهای دیگرمان بگویم می‌بینم ریشه‌ی همه‌ی دردهای ما همین است و لاغیر

انسان سکولار گفت...

عمیفا اندوهناک می‌شوم و با خود می‌گویم اگر دغدغه‌های من برای شما روشن نیست لااقل حسن نیت من به شما تا کنون اثبات نشده است؟