در چهارچوب جمجمه

حقیقت نیازمند انتقاد است ، نه ستایش - نیچه

۱۳۸۹/۰۶/۲۵

شوهران عوضی یا زنان بیچاره؟

# روابط مزدوجین
# خانواده
# اخلاق
# مردان و زنان 
# کامنت هایم

برای : مطلب بیچاره ترین زن دنیا در وبلاگ میوه ی ممنوعه 

نوشته ی منیره پشمی
ساعت ٦:٢۱ ‎ب.ظ روز ۱۳۸٩/٥/۳٠  
آیا تا به حال شده است از خودتان بپرسید بیچاره ترین زنان دنیا چه کسانی هستند ؟! شاید اولین چیزی که به ذهنتان برسد این است که بگویید مثلا زنان افغانستان ، زنان آفریقایی ، یا شاید زنان ایرانی!! ولی قصد من اصلا این نبود که زنان منطقه خاصی از دنیا را مدنظر بگیرم . به نظر من بیچاره ترین زنان دنیا ، زنانی هستند که به خاطر بچه هایشان مجبور باشند با مردی که اصلا شایسته نیست و دوستش ندارند زندگی کنند. چنین زنهایی احتمالا همه جای دنیا وجود دارند و باز هم احتمالا بیشترینشان در ایران هستند ،


زنهایی که با شوهرانی عوضی و پست در زیر یک سقف سر می کنند و به خاطر بچه هایشان و به خاطر بی پناهی شان مجبورند که این شوهر عجیب و غریب و این پیوند از سر اجبار را تحمل کنند . این زنان واقعا بیچاره اند یعنی راهی به جایی نمی برند و چاره ای نمی جویند ، زندگی این زنان و دیدن مشکلاتشان واقعا افسرده ام می کند.
شما زنانی که دارای همسر و فرزند هستید ، تا کجا پای زندگی تان ، پای فرزندانتان می ایستید ، آیا با علم به هرزگی و خیانت همسرتان ،حاضرید به زندگی مشترک ادامه بدهید و آنهم فقط به خاطر فرزندان خردسالتان ؟! چند روزی است که مشکلات یک دوست حسابی نگرانم کرده است ، واقعا نمی دانم چه توصیه ای باید به این دوست بنمایم ، آیا اگر همسرش نخواهد توافقی او را طلاق دهد چند سال باید این زن در دادگاهها دنبال حق و حقوقش بدود ، چگونه باید خیانت و عیاشی های شوهرش را اثبات کند ، چگونه خود را از توهین ها و تحقیرهای شوهر الکلی اش نجات دهد ؟ چگونه تحمل کند شوهری را که حتی در همین ماه رمضان هم هر شب در جایی پای عرق و ورق و زرورق و هزار نکبت دیگر است ؟ چطور تحمل کند زنان و دخترانی را که مدام با شوهرش تماس تلفنی دارند و قرار و مدار می گذارند ؟ چطور تحمل کند ؟؟!!




======================================

کامنتهای وبلاگ و کامنت های من

انسان سکولار                                                                                           ٥:٤٩ ‎ب.ظ - یکشنبه، ۳۱ امرداد ۱۳۸٩


بدون عصبانیت میگویم گرچه ممکن است چنین بنظر آید.
ماندن و تحمل کردن چنین زندگی توهین به انسان و انسانیت است و تن فروشی چون پیغمبری شریف خواهد بود اگر به دلیل معذوریت مالی کسی بخواهد بماند.

نشاید که محترم دانیم کسی را که ضعفهایش چنین بی حرمتی به انسان را پذیرا کند و بمراتب کسی که چنین وضعی را تحمل میکند گناهش از طرفش بیشتر است.

بچه و آبرو فقط بهانه ای است جهت توجیه ناتوانی ها و مصلحت اندیشی های از سر زبونی!
دکتر هلاکوئی می گوید هر کس که گفته من به خاطر بچه ام و آبرویم مانده ام به او ثابت کرده ام که فقط و فقط ضعفش دلیل ماندنش بوده و هست.


========================================

آذین                                                                                                            ٦:٢٠ ‎ب.ظ - یکشنبه، ۳۱ امرداد ۱۳۸٩


سلام

ممنونم از پستی که نوشتید همیشه برای من هم جای سوال هست . که چطور یک زن وجود کسی رو تحمل می کنه که می دونه به اون تعلق نداره و جای دیگری هست به هر دلیل و به نظر من هم بچه توجیهی هست برای سرپوش روی ناتوانی در ترک یا تغییر این نوع زندگی ها


======================================


۱:۳٦ ‎ق.ظ - دوشنبه، ۱ شهریور ۱۳۸٩


به ناشناس، آدین، انسان سکولار


حرفهای شما مثل شعار های پوچ کسانیه که چیزی ازمادری و احساس اون نمی دونند

ایمان دارم که هیچ کدومتون مادر نیستید مثل همون دکتر هلاکوییتون...تا زمانی که حق سرپرستی بچه ها با پدره مادر ها تا ابد به چنبن شکنجه هایی تن در می دهند


دوستان آنچه در یک زندگی زناشوئی اصل است رضایت و توافق صریح

یا ضمنی زن و مرد می باشد.

======================================



آذین                                                                                                     ۱:٢٤ ‎ق.ظ - چهارشنبه، ۱٠ شهریور ۱۳۸٩

دوست عزیز نیستان که بنده رو به مادر نبودن محکوم کردید یا یک همچین چیزی

چرا وقتی به مسئله ای منطقی نگاه می کنیم محکوم به بی عاطفگی می شویم ؟

فکر نمی کنید اینطور پاسخ دادن نوعی به جاده خاکی زدن هست من یک فمنیست یا همچین چیزی نیستم اما یک مادر هم حق زندگی دارد

برای همون بچه ای که حس مادرانه را ایجاد می کند خوب است که یک عمر در کانونی تصنعی و فیلم گونه زندگی کند ؟؟؟


=====================================

انسان سکولار


نمی خواستم جوابی دهم اما وظیفه دانستم و قصد جواب دادن به کسی را ندارم.

مادری که برای وجود خود ارزشی قائل نشود و تن به خفت بدهد به بهانه ی اینکه بالای سر فرزندانش باشد (بر فرض که بهانه اش نباشد که هست) دقیقن همان بچه را قربانی کرده چرا که برایش مادری بوده که الگوی یک انسان ضعیف است که تن به ظلم می دهد.
کودک زود بزرگ می شود و زود به جای مادری آزاده مادری خفت کشیده و قابل ترحم پیش روی خود دارد که طلبکار ماندن و تن به ذلت دادن هم از فرزندش می باشد.
بیچاره آن کودک دیروز که امروز باید جبران گذشته ی بی مرد مادر را برایش بکند


======================================

حسین                                                                                                   ٩:٠۳ ‎ق.ظ - پنجشنبه، ۱۱ شهریور ۱۳۸٩
من خود دو پسر دارم و دارای فوق لیسانس در رشته حقوق اداری از دانشگاه واشنگتون هستم و لیسانسم را در رشته حقوق قضایی از ایران گرفتم. اکنون کشورم در افغانستانم. همسرم صنف 5 در ایران درس خوانده و بعد قدرت ادامه داشتن را نداشته. ما 9 سال است که باهم زندگی می کنیم. باهم شکر خدا هیچ مشکل نداریم. ولی کلامات شما که گفتید مردهای عوضی و پست کمی من را رنجاند.

همین دوکلمه صفت خیلی از زنها هم می تواند باشد.

به نظرم شما به عنوان یک کارشناس نباید اینطور به مردها بتازید و باید واقع بین باشید که اخلاق زنها هم مثل حوریان بهشتی نیست.

همه انسانها دچار مشکل اخلاقی و حتی فساد اخلاقی و کم و کاستهای زیاد بین زنا شوی است. اما تحمل یکدیگر یکی از شرایط زندگی می باشد. این نکته را فراموش نکنید که زن وشوهر نمی تواند همیشه عاشق همدیگر باشد بلکه عشقهای مشترک می تواند زندگی آنها را شرین تر کند.


======================================
پاسخ: آقای حسین متاسفم اگر باعث رنجش شما شده ام و البته این صفات مطمئنا صفت همه مردان نیست و من قصد توهین به مردان را نداشتم. مردهایی که فاسد و عیاش هستند سزاوار این صفاتند و البته زنهایی هم هستند که ممکن است شایسته این صفات باشند . که در همین نوشتار مشخص است که زنهایی هم که با یک مرد زن دار به طور نامشروع در ارتباطند در پستی و حقارت کم از آن مرد نیستند. امیدوارم کانون خانواده تان گرم باشد و زندگی خوبی داشته باشید.


منیر پشمی - ۱٥/٦/۱۳۸٩ - ۱:٠۳ ‎ب.ظ

======================================


انسان سکولار                                                                                   ٦:٠۱ ‎ق.ظ - پنجشنبه، ٢٥ شهریور ۱۳۸٩



دوستان آنچه در یک زندگی زناشوئی اصل است رضایت و توافق صریح و یا ضمنی زن و مرد می باشد.

چه بحثی برای ما دارد وقتی دو انسان بین خود و خدای خود پاسخگو باشند

اگر مردی معاشرت زنش را با دیگر مردان به هر دلیل علنا و یا تلویحا بپذیرد !!!

و یا زنی با هر استدلالی حتی خود کسی را برای معاشرت با همسرش پیدا نماید!!!؟



======================================
انسان سکولار                                                                                       ٦:۳۱ ‎ب.ظ - پنجشنبه، ٢٥ شهریور ۱۳۸


من کامنت های قابل توجه ی که خودم و دیگران بر اثر الهام از نوشته های دیگران مینویسیم ذیل بخشی به نام کامنتهایم در وبلاگم برای تاکید به مطلبی در آن مورد منعکس می کنم.

جا افتادن خط اول کامنت قبلی ام و مطالعه ی دوباره ی مطالب مطرح شده مرا موظف کرد جهت تاکید به مطلبی این کامنت را بگذارم.
هیچ غریب نخواهد بود که زن و مردی بنا بر میل خودشان آگاهانه حال به طور صریح و یا ضمنی هر گونه توافق نانوشته ای ما بین خودشان جاری کنند.

آن قطعیت شورانگیز من در موردی است که یکی از طرفین عملا تحقیر شده و رنج می کشد و عواملی را می خواهد دلیل ناتوانی خود در اعتراض به بی عدالتی تحمیل شده به خود نماید.

وگرنه

هیچ کسی جز خداوند نمی تواند به طور مطلق درستی یا نا درستی یک فعل بشری را که در تعاملی میان فاعلین آن جاری است قضاوت کرده و اعلام نظر کند.


۱ نظر:

ناشناس گفت...

بهانه،
آنچه همه ی ما متاهلین چه خانم و چه آقا را به با هم ماندن قادر ساخته است در واقع یک یا چند بهانه ی کاملا متفاوت از هم است. "بچه "مهمترین آنهاست، "تنهایی" و یا در واقع ترس از تنها ماندن و در برخی جاها تنهایی به همراه بی سقف و گرسنه ماندن هم بهانه ای برای ماندن است ، اعتقادات دینی هم بنوعی با طرح این قانون که: "چرا ندارد؛ و تشکیل خانواده یک تکلیف دینی است" زن و مرد را به هم میچسباند. اینکه دیگران حسرت مرا میخورند که همسرم خوشتیپ است یا پولدار و یا فلان و بهمان هم دلایلی هستند برای با هم ماندن.
عشق اما دلیل اصلی به هم رسیدن است، آنطور که میگویند! هر چند من به تداوم عشق بخصوص وقتی که در جوار هم باشیم باور ندارم،
البته کم نیستیم جماعتی که با کمک همسری که احتمالا کمی و یا حتا خیلی دوستش داریم گول زنکی را عشق نامیده یم ، برای نجات خود از یک عمر جستجوی عشق .

و این همه البته به نظر حقیر کم نیست و چه خوب هم که هست، حداقل در شرایط فعلی!

با آنکه مرحوم والدین خودم را از خیلی از نظرات قبول نداشتم، اما سپاسگزارم که با هم ماندند، وگرنه از این حقیر ناهنجار همین هم شاید باقی نمانده بود.
البته فکر میکنم برای مورد نامبرده ی این پست جدایی کم آسیب ترین راه حل خروج از بن بست وصف شده باشد ، هر چند که به امکان وجود چنین مردی شک دارم:
همسری که هم معتاد باشد، هم الکلی و هم شهوت ران ، اینهمه به همراه خیلی صفات بد دیگر! اینها از نظر علمی و تجربی نمیتواند رفتارهای یک فرد باشند، مثلا یک معتاد هروئینی شاید حتا در شرایطی به فروش غیرمجاز اموال مادی و معنوی خود دست بزند. اما شهوترانی مشخصه وی نیست ، چرا که هرویین قوای جنسی وی را تحلیل برده و حتا خاموش میکند.
تازه مگر چند نفرند این افراد بر فرض وجود داشتن، پس میتوانیم اینها را موارد خاص بنامیم، که شامل " بحس" کلی نمیشوند .
کی میدونه چی بهتره برای اون دونفر یا بیشتر جز خودشان، حتا وقتی که تصمیم ایشان به نظر ما عجیب باشد.

با ارض ارادت، برزو