در چهارچوب جمجمه

حقیقت نیازمند انتقاد است ، نه ستایش - نیچه

۱۳۸۹/۰۶/۱۹

ضربه از درون!

# جمهوری اسلامی
# سنگسار
# دشمنان اسلام
# استعمار غرب
# نوباوه طالب زاده مصطفائی
# سکینه محمدی آشتیانی
# تاریخ ایران
# منشور کوروش

متاسفم که مقامات کشورم را علارغم آگاهی نسبی از امور همچنان غافل از حقایقی مشهود می بینم.

امروز لوح حقوق بشر کوروش از طریق موزه ی بریتانیا تحویل مقامات ایران شد تا برای تحمیق بیشتر مردم به تماشا گذاشته شود!

تمرکز روی گذشته های دور همواره یکی از اقدامات استعمار گران جهت ایجاد تفرقه بین مسلمین بوده و هست و متاسفم که این غفلت ناموجه کماکان از طرف مقامات کشور دامن زده میشود.

آقای نوباوه که خود یکی از پیشگامان مبارزه با استثمار مدرن است با کمال تعجب در برنامه ی راز که جهت رسوا کردن همین جریان توسط آقای طالب زاده تهیه می شود می گوید که فلان ایران شناس گفته به من (نقل به مضمون) شما ملت بسیار بزرگی هستید چرا که زمانی که شما با قاشق و چنگال!!! غذا می خوردید ما فلان هم نبودیم!
و به طرز مشهودی خودش از نقل این چرندیات چشمانش برق زده مشعوف می شود!

آقای عزیز !
اولا که پدربزرگ شما که تا همین 50سال پیش با دست برنج می خورد ،نمی خورد؟ (اگر خودت نمی خوردی!).
دوما اگر راست می گویند چرا چنین ملت بزرگی را اینگونه تحت فشار گذاشته اید! چون می خواهد مستقل بماند؟
>>>>>


این حربه های ایشان است که باعث نخوت و غرور نابجا و غفلت ما از پیشینه خود میشود و میان ما و اعراب اختلاف می اندازد.

و این گونه است که می بینیم جوانان ما می گویند: ..«عرب هر چه باشد مرا دشمن است» 


چرا ؟ به چه دلیل؟

ایران بدون اسلام در عصر گذشته هیچ هویتی ندارد . دارد؟

نشان دهید که در قبل از اسلام مثلا هزار و پانصد سال پیش ما چه بوده ایم!

--------------------------

اما علاوه بر این حربه دشمنان اسلام نفوذ عجیبی در میان علمای شیعه پیدا کرده اند و انتشار خرافات و اقدامات عجیبشان در همین جمهوری اسلامی اسباب حیرت است.

آقای مصطفائی وکیل خانم سکینه ی محمدی پرونده ی ایشان را به قسمی هدایت کرد تا حکم سنگسار بگیرد و با بین المللی کردن موضوع یک مدرک دیگر برای استعمارگران در توجیه غیر عقلانی و انسانی بودن نظام ایران و خطرناک بودن اندیشه ی حکومت اسلامی بدست آنان داد و همه گونه خطر مستقیم و غیر مستقیم را برای ملت بیچاره ی ایران تشدید کرد.

یک عده از دولت مردان ایران که سوابقشان مشهود است هم بر این طبل شیطانی کوبیدند و با تحریک سایر مقامات تلاش می کردند حتما این حکم اجرا شود!

من این سئوالات را مصرانه جهت شنیدن پاسخی معقول از رهبر کشورم دارم:



  1. ایا احکام امام خمینی که مستند و رسمی می باشند ملاک عمل برای مسئولین بخصوص قضات قوه ی قضائیه نیست؟


  2. آیا مصلحت کشور در این شرایط حساس برتر از اندیشه ی قاضی در انتخاب شق معقول تری از دو مجازات ممکن برای جرم صورت گرفته نمی تواند باشد؟


  3. حکم سنگسار در ایران وجود دارد یا نه؟ شخص محکوم باید بسته به شانس و اقبالش یا به بدترین شکل بمیرد یا از مجازات برهد؟ آیا می خواهید بگوئید عدالت اسلامی اینست؟
براستی چرا قضات چنین حکمی دادند؟ نامشان چیست و اکنون وزارت اطلاعات چه نتیجه ای از بررسی سوابق ایشان گرفته است؟

دیگر تمرکز روی اقدامات مصطفائی وقتی ما خودمان در اینجا چنین خائنینی داریم بی معنی نیست؟

برای اینکه ببینید صدور حکم سنگسار خود چه عمل خائنانه و غیر موجه ی بوده مطالب مبسوط زیر را مطالعه کنید:

نظر آیت الله موسوی بجنوردی درمورد رجم یا سنگسار منبع گراویان


موضوع رجم یا سنگسارازمسائلی است که بیانگان ازاجرای آن برداشتهاواستفاده های سوء زیادی کرده ،نه تنها جمهوری اسلامی را مخالف حقوق بشر بلکه دین اسلام راهم دین خشن معرفی می کنند.امافارغ ازتبعات سیاسی واجتماعی ،اجرای این دستورمورداختلاف دربین علما واسلام شناسان نیز هست .آیت الله سید محمدموسوی بجنوردی دریک مصاحبه نظراتی دراین خصوص ارائه نموده اندکه قابل تعمق است :

آیا سنگسار واقعاً یک حکم اسلامی است؟



آیت‌ا... سیدمحمد موسوی بجنوردی، فرزند مرحوم آیت‌ا... العظمی میرزا حسن موسوی بجنوردی از مراجع تقلید دوره معاصر است، همچنین از طریق مادری نیز با آیت‌ا... العظمی سید ابوالحسن اصفهانی مرجع تقلید شیعیان و صاحب كتاب وسیله النجاه منسوب است. وی تحصیلا‌ت عالی خود را در نجف اشرف، در خدمت پدر و سایر اساتید بزرگ آن دوران سپری نموده است و از آیت‌ا... العظمی خویی و امام خمینی (ره) نیز اجازه اجتهاد دریافت كرده است.



او از سال 1361 به بعد در دانشگاه‌ها و حوزه های علمیه مختلف تدریس نموده و بیش از ده‌ها كتاب و مقاله در حوزه‌های مختلف فقهی، حقوقی، فلسفی و اجتماعی به رشته تحریر درآورده است. وی مدتی نیز به حكم امام خمینی در شورای عالی قضائی عضویت داشته است. آنچه در پی می‌آید، گفت‌وگوی "روزنا"ست با ایشان درباره جایگاه رجم (سنگسار) و نظریات مربوط به آن در فقه اسلا‌می.



با توجه به اینكه آیه رجم در قرآن نیامده و فقط صدتازیه (ماه جلده) آمده است، آیا از منظر موازین فقهی حكم آن چیست و نیز آیا از طریق شیعه در فقه و حدیث مداركی در این‌باره هست یا نیست. همچنین از طریق اهل سنت چطور؟ توضیحاتی لا‌زم هست.

سوالی فرمودید درباره مساله رجم، همان‌طوری كه می‌دانید در قرآن كریم راجع به زنا یك آیه داریم: <الزانیه و الزانی فاجلدو كل واحد منهما مأه جلده> ما یك قاعده ادبی داریم طبق آن چنانچه مبتدا الف و لا‌م درش وارد بشود، موجب افاده حصر در خبر است، خود علمای ادب شرح می‌دهند به اینكه در اینجا می‌گویند مثل <الكرم فی‌العرب و الصنعه فی‌الصین> یعنی <ینحصر الكرم فی‌العرب و تنحصرا الصنعه فی‌الصین.> اینجا می‌گوید، <الزانیه و الزانی فاجلدوا كل واحد منهما مأه جلده> خلا‌صه، این از آن عموماتی است كه می‌خواهم عرض كنم آبی است تخصیص‌اش، آیا عموماتی داریم؟ آقایان وقتی كه بحث می‌كنند آبی است از تخصیص؟

یعنی امتناع دارد و تخصیص‌بردار نیست؟

بله، تخصیص‌بردار نیست. یعنی می‌خواهم بگویم، مثل حكم عقلی است، حكم عقلی قابل تخصیص نیست و این شباهت به آن دارد، یعنی وضعیتش طوری است كه به حسب ظهور عرفی و به حسب متفاهم عرفی تخصیص‌بردار نیست.



یعنی كیفر جرم زنا در قرآن فقط یكصد تازیانه یعنی <مأه جلده> هست و با حكم دیگری مانند رجم تخصیص نمی‌خورد. از آن طرف هم یك واقعیتی را باید عرض بكنم، اگر قانونگذار می‌خواهد كیفری را در قرآن بیان بكند كه عمده منبع قوانین ما هست، نمی‌آید كیفر ضعیف‌تر را اول بیان بكند و بعد با سنت بیاید كیفر قوی‌تر یعنی رجم را بیان بكند. مثلا‌ در قرآن بیاید مساله صد شلا‌ق را بگوید و بعد با سنت بیاید مساله رجم را بگوید.



این مساله اصلا‌ یك مقداری مستبعد و مستهجن است و یك نحو استهجانی دارد كه بنای عقلا‌ آن را نمی‌پذیرد و در جوامع این‌طور نیست كه این كار بشود، بلكه به عكس است، مثلا‌ اگر اشد مجازات را در قرآن كه مصدر تشریع است بگوید، اخف مجازات را می‌تواند در سنت بگوید و جنبه تخصیصی هم داشته باشد، و عموم آن را تخصیص بزند. مساله دیگر آیاتی است كه در قرآن هست كه موید اشكال مورد نظر ماست درباره رجم، چون اصلا‌ <عذاب> كه در قرآن و در آیه مربوط به مجازات زناكاران آمده، به معنی <كیفر> است و در آن گفته شده كه <ولیشهد عذابهما طائفه من المومنین> یعنی اجرای كیفر <جلد> و شلا‌ق خوردن زن و مرد زناكار را باید گروهی از مومنان تماشا كنند.



اگر <عذاب> را در این آیه به معنی <رجم> بگیریم با آیات دیگر قرآن تناقض پیدا می‌كند. در آیات دیگر داریم كه خطاب بر زنان پیغمبر اكرم(ص) وارد شده كه ذات باری‌تعالی می‌فرماید: <یا نساء النبی لستن كأحد من النساء من یأت منكن بفاحشه مبینه یضاعف لها ضعفین> یعنی ای همسران پیامبر، شما مانند بقیه زنان نیستید، اگر یكی از شماها مرتكب فحشای مبینه [زنا] بشود، كیفر و عذاب او دو برابر زنان دیگر است.



زنان پیغمبر همه شوهر داشتند، اصلا‌ امهات مومنین بودند، فاحشه مبینه كنایه از زناست. یعنی اگر شما این را انجام بدهید، شما دو برابر كیفر دارید. پس باید پیشاپیش كیفری مشخص شده باشد، تا دو برابر آن معنی و مفهوم پیدا كند.

یعنی قبلا‌ عددی معلوم هست كه كیفر اینان دوبرابر آن می‌شود و آن، صد تازیانه است كه می‌شود دویست‌تا.

اما اگر بگوییم كیفر زن شوهردار رجم است در این صورت، دو برابر یعنی چه؟ دیگر دو برابر اصلا‌ معنا ندارد، چون رجم قابل تكرار نیست اصلا‌، چون واحد مشخصی است و قابل تكرر نیست.

یعنی رجم، مرگ از طریق سنگسار است و مرگ هم یعنی یك بار بیشتر مفهوم ندارد.

بله و لذا یك مقدار اینها مستبعد می‌كنند مساله را و سبب می‌شود كه انسان دقت بیشتری بكند.

من واقعا در اینجا از همه فقهای عظام، از دانشمندان و پژوهشگران خواهش می‌كنم در این مساله دقت زیادی بشود، واقعا ببینیم به كجا می‌رسیم.



اصلا‌ ببینیم واقعا رجم در اسلا‌م تشریع شده یا تشریع نشده؟



همان‌طوری كه بعضی‌ها می‌آیند نقل می‌كنند و می‌گویند كه این از تشریعات <عمر> است. این را در صحیح مسلم یا بخاری دارد، ولی دقیقا نمی‌دانم كدام، در یكی از این دوتاست، دارد كه بعد از پیغمبر اكرم(ص)، ابوبكر دستور داد به زیدبن ثابت كه برو قرآن را جمع‌آوری و تدوین كن، اگر دو نفر شاهد شهادت می‌دادند، زیدبن ثابت می‌پذیرفت، عمر به تنهایی آمد و گفت كه آیه رجم هم نازل شده ولی چون پیغمبراكرم(ص) مریض بود وارد قرآن نشد ولی زیدبن ثابت قبول نكرد و آن را وارد قرآن نكرد.

طبق این خبر، ریشه رجم مقدار زیادی به خلیفه دوم، عمر برمی‌گردد. خلفا و حكام نیز برای سركوب مخالفان خود همیشه از آن سوءاستفاده می‌كرده‌اند. فكر می‌كنم در كتاب تاریخ بغداد باشد. من خیلی سال قبل دیدم، آنجا می‌گوید بنی‌عباس وقتی می‌خواستند دشمنان خودشان را بكشند همین مساله رجم را مطرح می‌كردند و می‌كشتند.



یعنی اینكه یك وسیله‌ای شده بود برای آنها كه دشمنانشان را به این كیفیت می‌كشتند.

ابزار سیاسی‌شان بود؟



بله، به اعتقاد من واقعاً ابزار سیاسی‌شان بود . روی اینها باید دقت بشود. روی روایاتش خیلی دقت بشود. روایاتی كه راجع به رجم كردن هست، چه زمان پیغمبراكرم(ص) و چه در زمان امیرالمومنین علی(ع) خیلی قابل دقت است.

برخی روایات هست كه نمونه‌هایی از حكم رجم را بیان می‌كنند یعنی قبل از آنكه عمر سر كار بیاید و خلیفه بشود، روایاتی از طریق اهل سنت هست؛ یكی راجع به یك زن و مرد یهودی است و یكی هم درباره شخصی به نام ماعز كه مسلمان بادیه‌نشین است، یعنی كلمه‌اش هست <من‌الا‌عراب> كه جمع همان بادیه‌نشینان می‌شود، چون جمع عَرَب می‌شود <عرب>، پس معلوم می‌شود او بادیه‌نشین بوده است. مسلمان بادیه‌نشین كه طبق تفصیلی كه در آن روایت هست، گویا پیغمبراسلا‌م(ص) دستور فرمودند آن دو زن و مرد یهودی و<ماعز> را رجم كنند. و اینها قبل از عمر است، این توجیهش چه می‌شود؟



این از حیث سند ضعیف است. بعد هم چیزی و نكته‌ای در متن این روایات هست كه آنها را دچار اشكال می‌كند و آن اینكه اساسا روایاتی كه متضمن رجم‌اند، چه در زمان پیغمبراكرم(ص) و چه در زمان خلا‌فت امیرالمومنین، همه اینها می‌گویند كه آن طرف با گریه می‌آمد و با گریه می‌گفت كه <طهرنی یا رسول‌الله، طهرنی یا امیرالمومنین>، پیغمبر یا امیرالمومنین پشتش را می‌كرد به او و توجه نمی‌نمود، باز او می‌آمد این طرف، تا اینكه چهار دفعه این كار را كرد كه حضرت پذیرفت.



جریان خیلی مفصل است. بنده عرض می‌كنم كه این از مسلمات فقه ماست در باب زنا كه اگر <قبل از ثبوت عندالحاكم> متهم توبه كند مسقط حد است.

سوال من این است كه واقعا برای <توبه> و پشیمانی یك فرد بزهكار چه مصداقی بالا‌تر از این می‌توانید پیدا بكنید كه طرف دارد گریه می‌كند و بدون آنكه او را مجبور نمایند اینچنین اظهار ندامت می‌كند. آیا این توبه نیست؟ پس توبه به معنای چیست؟ توبه به معنای پشیمانی است.



حضرت سجاد(ع) در <صحیفه سجادیه> بیان می‌كند: <الهی ان كانت الندم الیك التوبه فأنا من النادمین.> كسی می‌آید خودش را در معرض كشتن قرار می‌دهد و می‌گوید من را پاك كن یا رسول‌ا...، دیگر ما از این مصداق بالا‌تر، از توبه بالا‌تر داریم.



من می‌پرسم آیا چطور شد كه اینها توبه كردند، ولی پیغمبر اكرم(ص) یا امیرالمومنین بر ایشان حد جاری كردند، در حالی كه توبه قبل از ثبوت در نزد حاكم مسقط حد است، لذا این روایات همه قابل خدشه است، چطور شده كه با وجود توبه مسلم اینها، باز اجرای حد شده است، آیا تشكیك در صدور روایات بكنیم؟



چون اگر یقین داشته باشیم كه روایات مال پیغمبر یا ائمه است، تشكیك ندارد، اما در باب روایات درایت خیلی مهم است كه ما باید ببینیم روایات با اصول دیگر فقه ما سازش دارد یا نه. وقتی دیدیم روایتی با اصول فقه ما سازش ندارد، مانند همین مساله كه برخلا‌ف قاعده <قبولی توبه قبل از اقرار عندالحاكم مسقط است> می‌باشد، اینجا می‌بینیم عملا‌ مسقط نشده و منافات با آن روایات دارد.



در اینجا دو مساله و یا نكته دیگر نیز هست. اول اینكه در باب رجم شهرت فتوای علمای شیعه است و نیز علمای اهل سنت هم كه طبعا فتوا داده‌اند، آیا شما در بین آرای فقهای شیعه فتوایی غیر از آن فتوای مشهور راجع به عدم رجم ملا‌حظه فرموده‌اید؟

نكته دیگر این است كه، در زمانی كه حضرتعالی در دیوان‌عالی قضایی در منصب قضایی تشریف داشتید راجع به این مساله چه می‌كردید؟ من یك وقت از حضرتعالی شنیدم كه فرمودید امام خمینی(ره) فرمودند كه به قضات بگویید كسی را رجم نكنند، حالا‌ یا شما استفتاء كردید، ایشان جواب فرمودند، و یا ابتدا فرمودند، یادم نیست؛ در هر حال ایشان دستور فرمودند كه رجم را بخشنامه كنید صورت نگیرد، آیا این مصلحتا بوده و یا از باب استناد به فتوای شما و یا فتوای خود ایشان بوده؟ این مساله را می‌خواستم با توجه به اینكه وقت شما هم تنگ است مختصرا توضیح دهید؟



ابتدا سوال اولتان را پاسخ بدهم و بعد سوال دوم را.



ببینید، مساله فتوای فقهای عظام برای ما نمی‌تواند منبع بشود. خب این را در علم اصول فقه بحث كرده‌اند كه شهرت فتوایی یكی از <ظنون> است كه بحث می‌كنند در علم اصول <اول من حاصل> از فتوای مجتهدین آیا حجت است یا نه؟



ما همان تاسیس اصلی كه كردیم <اصاله تعدم حجیه كل الا‌ ما خرج بالدلیل> یا <اصاله حرمه عمل بظن الا‌ ما خرج بدلیل> این اصل شامل فتوا نیز می‌شود.

ما تابع دلیل هستیم، نه تابع فتوا، ما كه مقلد نیستیم كه ببینیم چه كسی چه گفت. ما ادله فتاوا را بررسی می‌كنیم اگر به مقصود دلا‌لت داشت فتوا می‌دهیم وگرنه، خلا‌ف آن را می‌گوییم.



اما پاسخ دوم راجع به حضرت امام(ره) كه فرمودند <رجم> اجرا نشود؛ بله توضیحش این است كه در همان اوائل سال 60 بود كه سمیناری در یكی از كشورهای اروپایی برگزار شده بود كه به عنوان اثبات اینكه اسلا‌م دین خشونت است، مساله رجم را مطرح كرده بودند، من خدمت امام رفتم و جریان را به ایشان عرض كردم و ایشان فرمودند چه طرحی دارید؟ گفتم اگر اجازه بدهید به ما در دادگاه‌ها حكم رجم را صادر نكنند، یك شق دیگری را بگیرند.



امام فرمودند كه این كار را بكنید. من عرض كردم ما این را به شما نسبت می‌دهیم كه شما فرموده‌اید، گفتند اشكالی ندارد. من آمدم در شورای‌عالی قضایی مساله را نقل كردم و شورای‌عالی هم آن را بخشنامه كردند برای همه كشور.



یعنی به اسم حضرت امام بخشنامه شد و به ایشان نسبت دادید؟

بله، طبق نظر حضرت امام بخشنامه شد كه از این به بعد دادگاه‌ها حكم رجم ندهند، احكام دیگر را به كار گیرند.



یعنی همان جلد (تازیانه) باشد؟



حالا‌ جلد یا تعزیر باشد. آن وقت گفته شد به حضرت امام كه اگر مجرم در حال اجرای حكمی غیر از رجم حفیره [محل اجرای حد] فرار بكند در مساله رجم هست كه دنبالش نكنید، حالا‌ ما در این جا چه كار كنیم؟ حضرت امام(ره) فرمودند كه در این موارد ارشاد به توبه‌اش بكنیم تا عفوش بكنند. بخشنامه‌اش عكس‌العمل خوبی داشت.

این موضوع در چه سالی بود؟

سال 60.

آیا از این بخشنامه ما می‌توانیم نسخه‌ای در اختیار داشته باشیم؟

من نمی‌دانم آیا در دبیرخانه قوه قضائیه بخشنامه‌های شورای عالی قضایی پیدا می‌شود یا نه؟ محلش آنجاست.

در دفتر شخصی حضرتعالی وجود ندارد؟

نه من در آنجا بودم دیگر فعلا‌ نسخه‌ای در اختیار ندارم.

آیا شما این را احساس فرمودید كه این فتوای امام هست یا از باب مصلحت و عنوان ثانوی بود؟

حالا‌ یا فتوا یا مصلحت چندان فرقی نمی‌كند، این دستور امام بود. نگاه كنید انسان باید یك برداشتی داشته باشد كه دستور بدهد.

نتیجه‌ای كه می‌گیریم این است كه حالا‌ یا از باب حكم ثانوی یا از باب حكم اولی، نظر و فتوای حضرت امام(ره) درعصر فعلی و زمان خودشان برخلا‌ف آنچه در تحریرالوسیله‌شان آمده؛ این بوده كه رجم را در دستور حكومتی خودشان قرار ندادند و فرمودند حذفش كنید، حالا‌ ما می‌توانیم این را به استناد نقل حضرتعالی منتشر كنیم؟

بله عین واقع است.





-----------------------------------------------------

مطلب بعدی را به شرح زیر بخوانید:

قصه پر غصه سنگسار  منبع ایران امروز

حسین زاهدی







زجر کش کردن انسانها باپرتاب تعداد بسیار زیادی سنگ به آنها از جمله ماجراهای غم انگیز در جمهوری اسلامی ایران بوده است. به طوری که بر طبق شواهد، به یقین می‌توان گفت هیچگاه در هیچ یک از کشور‌های اسلامی جهان و حتی در طول ۱۴۰۰ساله اسلام، اینهمه حکم سنگسار که در دوره سی ساله جمهوری اسلامی ایران صادر و اجرا شده ، سابقه نداشته است. جنایت و سنگدلی بعضی ارباب مذاهب را تاریخ فراوان گزارش کرده است ولی حقیقتا تصور نمی‌شد که در این دوره وزمانه عده‌ای حتی در کسوت روحانی،به چنین اعمال بی رحمانه‌ای دست زنند وعلی رغم هشدارهای خیرخواهان و صاخب نظران در سطح جهان و حتی مخالفت و اعتراضات برخی بلندپایگان در محیط خودشان،هیچ تردیدی در گرفتن وزدن و کشتن متهمین –از نوجوان ۱۴ ساله تا افرادی مسن- به خود راه ندهند.



براستی ریشه اینهمه شقاوت را کجا باید جستجو کرد؟ شاید سخن از حقوق انسان و به ویژه زنان و حمایت از حق کودک و جوان و به طور کلی "استدلال" با چنین افرادی بی‌فایده باشد، کما اینکه گزارش شده حتی آیت الله خمینی دستور داده بود "سنگسار را اجرا نکنند"(مصاحبه ایت الله بجنوردی با روزنامه اعتماد ملی مورخ ۷/۵/۸۶) ولی همگی بیاد داریم که چندین حکم سنگسار در زمان خودایشان اجرا شد. امروز نیزاز بهمن ۱۳۸۱ اعلام شد که بنا به دستور رئیس قوه قضائیه اجرای مجازات سنگسارمتوقف شده است اما متاسفانه حکم سنگسار کماکان از سوی برخی قضات شرع صادر و در مواردی اجرا گردیده است(روزنامه اعتماد۲۶/۱۱/۸۷). با اوج گیری موج اعتراضات در سطح جهان سخنگوی قوه قضائیه در جمع خبرنگاران در شیراز اعلام می‌دارد که در سطح کشور هیچگونه حکم سنگساری نداریم"(اعتماد ۲۶/۱۱. ۸۷)ولی در عین حال همو ناچار می‌شود اجرای حکم سنگسار سه نفر را که در همان ایام انجام یافته تایید و توضیح دهد"در رابطه با توقف مجازات سنگسار ،رئیس قوه قضائیه توصیه‌هایی داشتندکه با توجه به استقلال قاضی تا زمانی که این توصیه‌ها به قانون تبدیل نشود، نمی‌تواند مورد عمل قرار گیرد"



(اعتماد ۲۶/۱۱/۸۷). اینکه سخنگوی قوه قضائیه برای حفظ ظاهر منکر وجود چنین احکامی می‌شود و یا رئیس قوه قضائیه دستور توقف اجرای چنین احکامی را می‌دهد نشان دهنده اینست که بلند پایگان بظام خود نیز متوجه شقاوت امیز بودن این حکم و شرم اوربودن ان نزد افکار عمومی مردم ایران و جهان هستند. انچه حیرت اور است اینست که چرا رئیس قوه قضائیه بجای توصیه‌های بی اثر که دیگر تاثیر شعاری آن نیزازمیان رفته، لایحه لغو این حکم غیر انسانی ،غیر قرانی و غیر اسلامی را به مجلس نمی‌دهد. واز این حیرت آورتر اینکه چگونه است که مجتهدین وایات عظام که خود را هدایت کننده مردم جامعه و مروج اخلاق انسانی و حافظ حرمت و اعتبار اسلام می‌دانند و مسلما می‌توانند نقش قاطع و سریع در نسخ این حکم غیر قرانی اسلامی داشته باشند، با سکوت خودشان باعث هتک ابروی اسلام و مسلمانان در جهان و حتی نزد خود مسلمانان ، می‌شوند؟ چگونه راضی می‌شوند که خود زنده باشند وچنین جنایاتی بنام دینی که اینان مدعی حفاظت و هدایت ان هستند،انجام گیرد و باعث سر سشکتگی مسلمانان باشد. از جمله ایا توجه دارند که در اثر فتوای اشتباهی که بعدا عمومیت یافت و جزو احکام مسلم و اکید اسلام در امد طی قرنها، صدها ملیون انسان در جامعه اسلامی محروم از بهره مند شدن و لذت بردن از موسیقی عمرشان بسرآمد و بخاک رفتند و چه استغداد‌های بزرگی که شکفته نشده به گور رفت تا بالاخره اوائل انقلاب این حکم نادرست، تغییر کرد و امروزه حتی خانواده علمای دینی نیز مانند همه از این نعمت بهره می‌برند. نادرستی حکم سنگسار بسیار اشکار تر و قوی تر از موسیقی است و دهشتناکی ستم این حکم به مراتب زیاد تر از حرام بودن موسیقی است و شرم اور بودن ان نیز بسیار فرا تر از محروم بودن مردم از موسیقی می‌باشد.



نمیدانم آیات عظام و مسئولین قوه قضائیه توجه دارند که مجریان سنگسار بعد از پایان کارشان چگونه مردمانی خواهند بود؟ایا می‌توانند انسانهائی بردبار در جامعه،شوهرانی صبور و فهیم برای همسران و پدرانی متحمل و مهربان برای فرزندانشان باشند؟مطمئن باشید کسانی که اینقدر سنگ بر سر فردی می‌کوبند که او را زجر کش کنند، دیگر انسانهای عادی در زندگی و جامعه نخواهند بود. اینرا از هر روانپزشگ و روانشناسی بپرسید به شما خواهد گفت و شما روحانیا نجمهوری اسلامی ایران مسئول همه انحرافات روحی و عواقب رفتاری ان در جامعه،که ازاین راه برای افرادحاصل می‌شود،خواهید بود.



یکی از دلسوزان تحصیل کرده جامعه ما حدود ده سال قبل تحقیق بسیار عمیق و روشمندی در باره حکم سنگسار از دیدگاه قران و حتی احادیث مربوطه شیعه نمود که در روزنامه زن منشر شد و لی بجای بحث علمی و مستدل با پرخاشگری واهانت طرفداران سنگسار مواجه شد و روزنامه مزبور نیز اندکی بعد توقیف’ گردید. نویسنده بدین نکته مهم اشاره کرده بود که زنا در قران به دو نوع (محصنه و غیر محصنه) تقسیم نشده است و فقط یک حکم یعنی صد ضربه شلاق در مورد ان وجود دارد انهم با شرائطی که حصولش تقریبا غیر ممکن است و علاوه بر ان فحوای ایه مربوطه نشان می‌دهد که زنای فرد همسر دار مورد توجه و اشاره است. من احتمال قریب به یقین می‌دهم که نه تنها مردم عادی بلکه طلاب امور دینی نیز به این مسئله توجه نداشته و از ان بی خبر ند، زیرا من در زندگی خود بسیار با علمای دینی گفتگو و بحث در مسائل مختلف داشته ام هرگز نه از انها و نه از دیگران چنین چیزی نشنیده بودم، علت انهم اینست که همانگونه در نوشته‌های بسیاری اشاره رفته است طلاب علوم دینی توجه اساسی شان به حدیث و علوم نقلی غیر قرانی است و بسیار کم به قران در ارتباط با احکام و مسائل دینی توجه می‌کنند. از اینرو احتملا مناسب و مفید باشد که برای جلب توجه مردم و احیانا طلاب علوم دینی محورهای نوشته مزبور را ضمن سپاس بسیار از نویسنده محترم ،اقای دکتر فرهاد بهبهانی،که نسخه تکمیلی از مقاله را بنا به خواهش من برایم فرستادند، در اینجا بیاورم شاید از مسئولین و روحانیان بلند پایه کسی توجه و اقدامی در رفع این مشکل دردناک بنماید :



الف- هیچ ذکری از مجازات سنگسار زناکار درقرآن نیست



۱- موضوع زنا (بی هیچ قصدی برای كوچك‌شماری موضوع) ظاهراً چنان مطلب حادّی از دیدگاه خداوند نبوده كه اسلام (مثلاً به مانند شرك) بلافاصله نسبت به آن عكس‌العمل نشان دهد، بلكه این امر برای اولین‌بار در سورة فرقان (یعنی حدوداً در اواسط دوران مكه، قریب ۸ سال بعد از ظهور اسلام) مورد تحریم قرار گرفته و وعدة عذاب و گرفتاری به زناكار داده می‌شود: «عِبادُ الرَّحْمنِ... وَالّذین... لایَزنُونَ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ یَلْقُ اثاما»= بندگان خاص خدای رحمان زنا نمی‌كنند و هر كه چنین كند به گناه گرفتار شده (و سزای آن بیند) ” (فرقان/۶۸ و ۶۳). سپس در آیه ۳۲ سورة اسراء می‌خوانیم: «وَلاتَقْرَبوا الزِّنی إِنَّهُ کانَ فاحشةً وَ ساءَ سَبیلاً» = “به زنا نزدیك مشوید كه آن كار زشت و راه بدی است”. قریب چهار سال بعد (یعنی حدوداً در آغاز دوران مدینه) در سورة ممتحنه (آیة ۱۲) خطاب به پیامبر آمده‌است كه «یا اَیُّهَا النّبِیُّ إِذا جاءَکَ الْمُؤْمِناتُ یُبایِعْنَکَ عَلی اَنْ... لایَزنِینَ... فَبایِعْهُنَّ» = “زمانی كه زنان مؤمن سوی تو آیند كه …. و زنا نكنند با ایشان بیعت كن”. دو سال بعد از آن (یعنی حدوداً ۱۵ سال پس از بعثت) برای اولین بار، بحثِ نوعی مجازات در مورد زنا مطرح می‌شود: «وَاللّاتی یَأتِینَ الْفاحِشَةَ مِنْ نِسائِکُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَیْهِّنَ اَرْبَعَةً مِنْکُم فَإِنْ شَهِدوُا فَأَمْسِکُوهُنَّ فِی الْبُیُوتِ حَتیّ یَتَوَفّیهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ یَجْعَلَ اَللهُ لَهُنَّ سَبِیلاً» = “كسانی از زنان شما كه عمل ناشایست بجای آرند باید چهار شاهد از خودتان بر ایشان گواه بگیرید، پس هر گاه (شهود) شهادت دادند، آنها را در خانه‌ها نگاه‌دارید تا اینكه وفاتشان برسد و یا اینكه خداوند راهی برایشان گشاید” (نساء/۱۵). و ظاهراً آن راه در آیة ۲ سورة نور گشوده می‌شود كه آخرین آیة نازله در مورد زناست و می‌فرماید: «الزّانِیَةُ وَ الزّانی فَاجْلِدُوا کُلّ واحِدٍ مِنْهُما مّائََةَ جَلْدَةٍ وَلاَتأْخُذْکُمْ بِهِما رَأْفَةٌ فی دینِ اللهِ... وَلْیَشْهَدْ عَذابَهُما طائِفَةٌ مِنَ الْمؤمِنِینَ» = زنا كنندة زن و مرد را هر یك یكصد تازیانه (شلاق) زنید و در كارِ دینِ خدا نسبت به آنها (سهل) و مهربان نباشید و گروهی از مؤمنان باید در كار عذابشان (شلاق و مجازاتشان) حضور یابند”.



از آیات فوق نتیجه می‌شود كه: اوّلاً تحریم زنا در اسلام فوری پیش نیامد و از مهمات اولیه (به مانند شرك) نبوده و پس از آنكه مدتها تقبیح می‌شود، سرانجام برای هر یك از زنا كننده زن و مرد یكصد ضربه شلاق به عنوان مجازات تعیین می‌گردد، آنهم بعد از شهادتِ (كه علامة طباطبایی در تفسیر المیزان لازمة این شهادت را “رؤیت كامل” دانسته‌است) چهار شاهد عادل كه كاری بسیار دشوار و حتی غیر ممكن است، مگر آنكه مرد و زنی در ملأعام به این كار بپردازند تا رؤیت كامل تحقق یابد كه در اینصورت موضوع، سوای هر مورد دیگر، از دیدگاه عفّت عمومی و بر هم زدن نظم جامعه مطرح می‌شود. ثانیاً در آیه ۸ همان سوره نور وضعیت زن شوهرداری را مطرح می‌سازد كه از جانب شوهرش متهم به زنا گردیده و می‌فرماید: «وَیَدْرَؤُعَنْها الْعَذابَ أَنْ تَشْهَدَ... » =“از زن (شوهردار) آن عذاب (یعنی مجازات و شلاقی كه در صدر سوره ذكر شد) دفع می‌شود، در صورتیكه چهار بار خدا را شاهد گیرد كه شوهرش از دروغگویان است …”. در این آیه كلمة «العذاب» با الف و لام عهد آمده و بیانگر آنست كه مقصود از “العذاب=آن عذاب”، همان عذاب (و مجازات شلاقی) است كه در آیة ۲ یعنی در صدر سوره بیان شده‌است، و جز مجازات شلاق چیزی در آنجا ذكر نشده‌است كه كلمة «العذاب» به آن بر می‌گردد. ثالثاً هیچگونه تفكیكی بین زنای محصنه و غیر محصنه در قرآن وجود ندارد، بلكه بر عكس، آیات مجازا ت زنا كه در سورة نور به تناسب حادثة افك عایشه (یعنی موردی از زنای محصنه) نازل شده، همگی حاكی از آنست كه با توجه به سیاق، آیات نازله و مجازات تعیین شده (یكصد ضربه شلاق) در برگیرندة زنای محصنه و غیر محصنه هر دو می‌باشد، و در این حكم فرقی میان این دو نیست.



۲- نه تنها مجازات سنگسار برای زناكار در قرآن دیده نمی‌شود، بلكه در مواردی لفظ «سنگسار» در قرآن بكار رفته كه سخنان تهدیدآمیز مخالفین نسبت به پیامبر مبعوث شده بر آنها، بوده‌است. مثلاًمی‌خوانیم كه مخالفین نوح به او می‌گفتند: « لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ یا نُوحُ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْمَرْجُومِینَ =“ای نوح اگر از این سخنان دست بر نداری، از سنگسار شدگان خواهی بود”(شعراء/۱۱۶). بنابراین، عملِ سنگسار، از دیدگاه قرآن، نه تنها قابل تأیید به نظر نمی‌رسد، بلكه این عمل، تهدید كفار نسبت به پیامبران خدا گزارش شده‌است.



۳- “سنگسار زناكار” مسلماً بین یهود متداول بوده چنانكه در تورات، سفر تثنیه، باب ۲۲، سیمان ۲۳ و ۲۴، بدینصورت آمده‌است كه: “اگر دختر باكره‌ای به مردی نامزد شود و دیگری او را در شهر یافته با او همبستر شود، پس هر دوی ایشان را از دروازة شهر خارج و با سنگها سنگسار كنید تا بمیرند”. این گفته را هم نمی‌توان وحی حضرت موسی در نظر گرفت و چنانكه می‌دانیم مطالب تورات نه گفتار مستقیمِ پیامبرِ مرسل بلكه گزارش شده توسط “اشخاص” می‌باشد. مضافاً این رسم یهودی توسط پیامبر بعدی نقض گردید و چنانكه در انجیل آمده زناكاری را نزد حضرت عیسی‌(ع) بردند و گفت هر كس گناهی ندارد به او سنگ زند و همه جز خودش كنار رفتند و آن حضرت نیز گفت كه من او را بخشیدم.



۴- بعید می‌نماید كه در سلسلة نبوت الهی، رسم منسوخ شده توسط یك پیامبر (عیسی) مجدداً توسط پیامبر بعدی (حضرت ختمی مرتبت) احیاء گردیده و حكم اجرایی بیابد.



ب – سنگسار زناکار حتی مبنای قطعی حدیثی ندارد



۱- احادیثی كه از حضرت رسول‌(ص)، به عنوان سندی برای سنگسار زناكار، ذكر می‌شود، بهیچوجه وافی به مقصود نیست، مثلاً در كتاب “التّاجُ الجامِعُ لِلاُصُولِ فی اَحادیثِ الرَّسول” تألیف الشیخ منصور علی ناصف، از علمای الازهر مصر، جلد سوم، صفحة ۴۵ آمده‌است كه: ما عز اسلمی روزی به سوی پیامبر آمده گفت: من زنا كرده‌ام. پیامبر از او روی گرداند. سپس از سوی دیگر آمد و باز تكرار كرد: من زنا كرده‌ام، بار چهارم پیامبر فرمود: سنگی به او بزنید، وقتی سنگ به او رسید فرار كرد، ولی در حال فرار مردی او را گرفته و بزد و دیگران نیز بر سرش ریخته زدند ( با استخوان شتر) تا بمرد. وقتی این خبر به پیامبر رسید، فرمود: چرا او را ترك نكردید تا برود؟ و در برخی از روایات آمده‌است كه پیامبر به او فرمود: مگر تو دیوانه‌ای؟ گفت: نه. و بنا بر روایات دیگر پیامبر به او فرمود: شاید فقط بوسه‌ای زده‌ای یا چشمك و نظری افكنده‌ای؟ باز گفت: نه. آنگاه پیغمبر پرسید آیا همسری داری؟ جواب داد: آری. و در روایات دیگر آمده‌است كه یاران پیامبر دربارة او اختلاف كردند. و پیامبر فرمود: قسم به خدا او توبه‌ای كرده كه اگر میان امتی تقسیم شود، همگی بخشیده می‌شوند”.



بدین ترتیب ملاحظه می‌شود كه حتی اگر تمام امكانات حدیثی را هم كه در گفته‌های فوق آمده صحیح فرض كنیم ، باز حكم سنگسار، برای زناكار، از سنت پیامبر به دست نمی‌آید خصوصاً آنكه در همان كتاب از پسر عمر نقل شده كه “مرد و زنی یهودی را كه زنا كرده‌بودند، به سوی پیامبر آوردند، پیامبر از یهودیان پرسید: حكم زنا كرده را در تورات چگونه می‌یابید؟ گفتند: چهرة آندو را سیاه كرده مخالف هم بر مركبی نشانده به دور شهر می‌گردانیم. پیامبر فرمود: تورات را بیاورید و آیات مربوط به این قضیه را بخوانید. تورات را بیاورده و خواندند و خواننده هنگامیكه به آیة رجم رسید، انگشت بر روی آن نهاد و فقط ما قبل و ما بعد مطلب را قرائت كرد. عبداللّه بن سلام كه قبلاً از علمای یهود بوده و اسلام آورده‌بود، به پیامبر گفت: فرمان دِه، انگشت از آن آیه بردارد و عبارتش را بخواند. چنین كردند و معلوم شد، حكم رجم برای زناكار در تورات آمده‌است، آنگاه پیامبر گفت به دینتان رفتار كنید”.



از این حدیث هم، اگر صحیح باشد كه از نظر ما بعید است، فقط به دست می‌آید كه پیامبر به یهودیان اجازه داد، مطابق دین خود رفتار كنند، نه آنكه حكم زناكار، در اسلام، سنگسار است.



و در آخر این سلسله احادیث در كتاب فوق‌الذكر از قول ابوهریره آمده‌است كه “رسول خدا‌(ص) گفت اگر زن اسیری زنا كرده و ثابت شود كه زنای او به دلخواه بوده، شلاقش بزنید، اگر اینكار را تكرار كرد، مجدداً او را به شلاق مجازات كنید، و اگر بار سوم دست به چنین عملی زد، وی را از جامعة مسلمین رانده و به سوی كسانش در قبیله دشمن باز گردانید، اگر چه در تبادل با ریسمانی از مو باشد”. در اینجا به دست می‌آید كه تكرار عمل زنا نیز موجب مجازات سنگین‌تر نمی‌شود و حكم مربوطه همچنان شلاق، بر اساس آیة ۲ سورة نور می‌باشد.



۲- بنابراین نه فقط از قرآن، بلكه از احادیث نبوی نیز حكم قطعی سنگسار به دست نمی‌آید، چنانكه در كتاب “حدود در اسلام” اثر احمد فتحی بهسنی از علمای معاصر مصر (ص ۱۱۸) می‌خوانیم كه: “شك نیست كه فقهای مسلمین، هنگامی كه از رجم سخن می‌گویند، دربارة آن به مناقشه پرداخته و اگر هم می‌پذیرند كه این كار از سنّت است، ولی برای استدلال به مشروعیت و ثبوت آن، دچار مشكلات بسیار می‌شوند”. و باز در صفحة ۱۱۷ كتاب می‌گوید: “گروهی از مسلمانان و از میان ایشان خوارج، بر این قول رفته‌اند كه كیفر زنا تنها شلاق است، چه زناكار همسر داشته و چه نداشته‌باشد. زیرا آیه‌ای نسبت به رجم در قرآن نیست، فقط خبر است و جایز نیست كه حكمِ ثابت و قطعی قرآن را به خاطر اخباری كه ممكن است دروغ باشد، زیر پا گذاریم”.



۳- حدیث معتبر قابل قبولی از حضرت علی‌(ع) نیز برای سنگسار زناكار به چشم نمی‌خورد بلكه عكس آن مشاهده می‌شود، چنانكه در همان كتابِ “التّاجُ الجامِعُ لِلاُصُولِ فی اَحادیثِ الرَّسول” آمده‌است كه حضرت علی‌(ع) در خطبه‌ای گفت: “هرگاه زنان اسیری كه در دست شما هستند، زنا كردند، حدود را درباره‌شان اجراء كنید و اضافه فرمود: زن اسیری در زمان رسول خدا(ص) زنا كرد و پیامبر دستور داد من او را شلاق بزنم، اما من متوجه شدم كه آن زن تازه نفاس شده و ترسیدم كه اگر شلاق بخورد كشته شود و از اینرو دستور را اجراء نكردم. وقتی موضوع را برای پیامبر تعریف كردم، فرمود: كار نیكی كردی”.



۴- مدرك دیگری كه شاید مورد استناد عده‌ای برای سنگسار زناكار قرار گیرد، خطبة حَجّةالوداع پیامبر است، بعضی مآخذ (مثل سیرة ابن هشام) در انتهای خطبة حَجَّةالوداع آورده‌اند كه پیامبر گفت: للعاهر الحجر=برای زناكار سنگ است”. ولی این خبر به چند دلیل مشكوك می‌نماید:



۴-۱- مخالفت با حكم قرآن دارد.

۴-۲– نقض گفته در متن خود خطبه هست، آنجا كه می‌گوید: “ای مردم همانا برای زنانِ شما حقّی است و برای شما بر ایشان حقّی و آن اینكه كسی را به جز شما به بستر خود راه ندهند و كسی را كه شما میل ندارید، بدون توافق با شما، به خانه نیاورند و كار زشت (زنا) نكنند، پس اگر كار زشت كردند، خدا نیز به شما اذن داده كه ایشان را در خانه نگاهداشته و از همخوابگی با ایشان دوری كنید و ایشان را تنبیه نمائید، اما نه به قسمی كه ایشان را مولم و دردناك سازید، آنگاه اگر از كار خود دست كشیدند و با شما توافق پیشه كردند، بر شما نیز واجب است كه روزی و خوراك و پوشاك ایشان را به نیكی و عرف بدهید”. چنین مطلبی با حكم سنگسار برای زن زناكار تطبیق نمی‌شود.



۴-۳- در مآخذ دیگر، مثل “زندگانی محمد” نوشتة دكتر محمد حسین هیكل، اصولاً چنان ختامی برای خطبة حَجَّةالوداع گزارش نشده‌است.

۴-۴– سوای تمام مطالب فوق، عبارت “للعاهِرِ الْحَجَر” را باید اصطلاحی در نظر گرفت كه به مفهوم “زناكار را در زندگی نصیبی نیست” می‌باشد، نه آنكه حكم زناكار سنگسار است!



۵- از نظر مآخذ شیعی، ۱۹ حدیث در مورد مجازات زناكار در كتاب وسائل‌الشیعه، جلد ۱۸، باب “اَقْسامُ حُدود الزّنا وَ جُمْلَهٌ من أَحكامِها ”، ص ۳۴۶، آمده‌است. مفاد ۱۵ حدیث اول به صور گوناگون و مشتمل بر موارد ضد و نقیض، حاكی از حكم سنگسار برای زنای محصنه است. چنانكه در احادیث اول تا چهارم و ششم از امام صادق‌(ع)، امام باقر(ع) و علی‌(ع) نقل شده كه مجازات زنای كسی كه همسر دارد رجم است. در حدیث پنجم آمده‌است كه علی‌(ع) در كوفه شخصی را كه زنای محصنه كرده‌بود هم شلاق زد و هم رجم كرد ولی امام صادق‌(ع) این مطلب را از علی‌(ع) انكار می‌كند و می‌فرماید یك مرد را نمی‌توان به دو حد مجازات كرد. ولی در احادیث هشتم تا پانزدهم از امام باقر(ع)، علی(ع) و حتی خود امام صادق(ع) می‌خوانیم كه زنا كنندة محصن و غیر محصنه باید اول صد ضربه شلاق خورده و سپس رجم شوند! در حدیث هفتم مجازت سنگسار از زناكننده‌ای كه ازدواج كرده ولی آمیزش جنسی نداشته‌اند، برداشته شده‌است. احادیث شانزدهم و هفدهم حاكی از آنست كه علی‌(ع) پنج نفر زنا كنندة زن و مرد را بنا به آنكه ذمی، همسردار، بی همسر، تحت قیمومیت و یا دیوانه بودند به صور گوناگون مجازات كرد: یكی را گردن زد، دیگری را رجم نمود و بقيّه را به تعداد مختلف شلاق زد. در حدیث هجدهم می‌خوانیم كه از حضرت صادق(ع) سئوال می‌شود كه آیا در قرآن رجم داریم؟ و ایشان پاسخ می‌دهند كه: آری، آنجا كه می‌فرماید‌: «اَلشَّیْخُ وَ الشّیْخةُ فَارْجُمُوهَما الْبَتَّةَ فَإِنَّهُما قَضَیَا الشَّهْوَةَ» =“شیخ و شیخه را البته سنگسار كنید چون شهوترانی كردند” (در صورتیكه ابداً چنین آیه‌ای در قرآن نیست)! حدیث نوزدهم از علی‌(ع) ناقض تمام هجده حدیث قبلی بوده و تكیه بر حكم قرآن دارد، چنانكه می‌خوانیم: «کانَ مِنْ شَریعَتِهِمْ فی الْجاهِلیَّةِ أنَّ الْمرْأةَ إذا زَنَتْ حُبِسَتْ فی بَیْتٍ وَ أقُیِمَ بِا وَدِها حَتّی یَأْتِیهَا الْمَوتُ، و إذا زَنَی اَلَرَّجُلُ نَفَوْهُ عَنْ مَجالِسِهِمْ وَ شَتَمُوهُ وَ آذَوْهُ وَ عَیّرَوُهُ وَ لَمْ یَکونُوا یَ,ْرِفُونَ غَیْرَ هَذا، قالَ اللهُ تَعالی فی أَوّلَ الْاسْلامِ: واللاّتی یَأتِینَ الْفاحِشَةَ مِنْ نِسائِکُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَیْهِننَّ أَرْبَعَةً مِنْکُمْ فَإِنْ شَهِدُوا فَأَمْسِکُوُهَنَّ فی الْبُیُوتٍ حَتّی یَتَوَفَّهُّنَ الْمَوْتُ أَوْ یَجْعَلَ اللهُ لَهُنَّ سَبیلاً. وَاللَّذانِ یَأتِیانِنهامِنْکُمْ فآذُوهُما فَأنْ تابا وَأَصلَحا فَأعْرِضُوا عَنْهما إِنَّ اللهَ کانَ تَوّاباً رَحیماً. فَلَمّاَ کَثُرَ الْمُسْلِمُونَ وَ قَویَ الْاسْلامُ وَاسْتَوحَشوا أمُورَ الْجاهِلیَّةِ أَنْزَلَ اللهُ تَعالی اَلزّانیةُ وَ الزّانی فَاجْلِدوُا کُلَُّ واحِدٍمِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ » = “از شریعت مردم در جاهليّت این بود كه هر گاه زنی مرتكب زنا می‌شد، او را در خانه حبس می‌كردند و در اطاق می‌بستند تا مرگ او فرا رسد، و هر گاه مرد زنا می‌كرد، او را از مجالسشان طرد و مورد اذیت و عیبجویی قرار می‌دادند، و جز این مجازت چیز دیگری مردم نمی‌دانستند، خدای تعالی در اول اسلام فرمود: زنانی كه مرتكب فحشاء شوند چهار گواه بر ایشان بگیرید پس اگر شهادت دادند، آنها را در خانه نگه دارید تا مرگ ایشان برسد و یا خداوند راهی برایشان قرار دهد، و زن و مردی كه مرتكب فحشاء شوند، هر دو را آزار نمائید، پس اگر خود را توبه و اصلاح كردند از آندو اعراض نمائید كه خداوند توبه‌پذیر و رحیم است (آیات ۱۵ و ۱۶ سورة نساء)، پس چون مسلمین زیاد شدند و اسلام قوّت گرفت و از امور جاهليّت ناخشنود و بیزار شدند، خدایتعالی نازل فرمود: “زن و مرد زناكار را صد ضربه شلاق بزنید” (سوره نور، آیه ۲).



بدین ترتیب ملاحظه می‌گردد كه آثار وارده در مآخذ شیعی نیز در مبحث مجازات زنا، پراكنده و مختلف بوده و شواهد، حكایت از عدم اصالت بسیاری از اخبار وارده دارد.



ج- برخی علمای متاخر شیعه سنگسار زنا کار را از دیدگاه اسلام رد میکنند



۱-از علمای معتبر یکقرن اخیر شخصیتی چون آیت‌اللّه رحیم ارباب رجم زناكار را –اعم از محصنه یا غیر محصنه – رد كرده‌اند، چنانكه می‌خوانیم: “بعضی نظرات فقهی آیت‌اللّه ارباب در پاره‌ای مسایل واحكام، با فتاوای فقهی مشهور مغایرات داشت … سوم رجم زن و مرد محصنه و محصن را نفی می‌كرد و با رد داستان ماعز (به بند "ب" این مقاله نگاه كنید) می‌گفت كه حد آنان همانست كه در كتاب مجید آمده و چنین نیست كه قرآن حكیم حكم زنای محصن و محصنه را كه مهمتر از زنای غیر محصن و محصنه است مهمل بگذارد و حدّ را مخصوص زنای غیر احصان كند در حالیكه زنای احصان است كه مشتمل بر مفاسد بیشماری می‌باشد و فرضاً اگر چنین بود باید در قرآن معین شده‌باشد” (از سید محمد جواد موسوی غروی اصفهانی، مجلة مسجد شمارة ۲۵، ص ۹۱). همچنین خوانندگان علاقه‌مند در این زمینه می‌توانند به کتاب «فقه استدلالی» نوشته مرحوم آیت الله غروی (صفحات ۴۴۵ تا ۶۸۵) رجوع کنند که آن مرحوم کلیه احادیث مطرح درباره رجم را در آنجا آورده و در همه تشکیک می‌کند و صریحاً نتیجه می‌گیرید که «پیامبر اسلام(ص) هیچ‌گاه رجم نکرد. »



۲- برخی مقامات بلند پایه روحانی که تاکنون در برابر صدور واجرای احکام سمگسارلب فروبسته بودند، شروع به اعتراض نموده بعضاً چنین مجازاتی را از اساس خارج از اسلام دانستند. چنانکه آیت‌الله محمد موسوی بجنوردی (مجاز به اجتهاد توسط آیت‌الله خویی، مدرس دانشگاه و حوزه، مؤلف ده‌ها کتاب و مقاله در حوزه‌های مختلف فقهی و عضو سابق شور‌ای عالی قضایی) در مصاحبه با روزنامه اعتماد ملی (۷/۵/۱۳۸۶) اظهار داشت: «کیفر حکم زنا در قرآن فقط یکصد تازیانه است و با حکم دیگری مانند رجم تخصیص نمی‌خورد. (وانگهی) اگر قانون‌گزار می‌خواهد کیفری را در قرآن بیان کند که عمده منبع قوانین ماست، نمی‌آید کیفر ضعیف‌تر را اول بیان کند و بعد با سنت بیاید کیفری قوی‌تر یعنی رجم را بیان بکند. این مسئله یک‌ مقداری مستبعد و مستهجن است که بنای عقل آن را نمی‌پذیرد. موضوع دیگر اینکه (واژه) «عذاب» که در آیه مربوط به مجازات زناکاران آمده (برخلاف تصور بعضی‌ها) به معنی «کیفر» است. اگر «عذاب» را در این آیه به معنی رجم بگیریم با آیات دیگر تناقض پیدا می‌کند. در آیات دیگر داریم که خطاب به زنان پیامبر وارد شده که می‌فرماید «اگر یکی از شماها (زنان پیامبر) مرتکب فحشای مبینه، یعنی زنا بشود کیفر و عذاب او دو برابر زنان دیگر است و زنان پیامبر همه شوهر داشتند. پس باید پیشاپیش کیفری مشخص شده باشد تا دو برابر آن معنی و مفهوم پیدا کند، دو برابر رجم که نمی‌شود، چون رجم قابل تکرار نیست... ریشه رجم مقدار زیادی به خلیفه دوم بر می‌گردد. خلفا و حکام نیز برای سرکوب مخالفان خود همیشه از آن سوء استفاده می‌کردند. به اعتقاد من واقعاً ابزار سیاسی‌شان بوده... روایات مربوط به رجم از حیث سند ضعیف است. بعد هم نکته‌ای در این روایات هست که آنها را دچار اشکال می‌کند. زیرا روایاتی که متضمن رجم‌اند، چه در زمان پیغمبر اکرم(ص) و چه در زمان خلافت امیرالمؤمنین، همه آنها می‌گویند که طرف با گریه می‌آمد و با گریه می‌گفت که «ای رسول خدا (یا امیر المؤمنین) مرا پاک کن«... بنده عرض می‌کنم که این از مسلمات فقه ماست. در باب زنا که اگر قبل از «ثبوت عندالحاکم» متهم توبه کند، حد ساقط می‌شود. لذا این روایات همه قابل خدشه است... و مسئله فتوای فقهای عظام برای ما نمی‌تواند منبع بشود، در علم اصول گفته‌اند که شهرت فتوایی (فقط) یکی از «ظنون» است، ما تابع دلیل هستیم نه تابع فتوا... امام خمینی هم فرمودند رجم اجرا نشود. من آمدم در شورای قضایی مسأله را نقل کردم و شورای قضایی هم آن را بخشنامه کردند برای همه کشور و بر طبق نظر امام بخشنامه شد. که از این به بعد دادگاه‌ها حکم رجم ندهند، احکام دیگری را به کار گیرند. »



۳-آقای ابوالفضل شکوری از روحانیون برجسته حوزه و نماینده سابق مجلس شورای اسلامی طی مقاله‌ای در روزنامه اعتماد ملی (۱۱/۵/۱۳۸۶) اعلام داشت: «فتوای مشهور از اهل سنت و شیعه مبنی بر مشروعیت رجم و حتی انجام گرفتن آن در چند مورد معدود توسط رسول خدا(ص) و علی(ع) بوده ولی شمار دیگری از فقها و صاحبنظران آن را رده کرده و خاص یهود دانسته‌اند که در شریعت اسلام و به ویژه در قرآن تصریح یا اشاره‌ای به آن نشده اشت. این صاحبنظران چند خبر محدود به رجم شدن افراد را ازمنظر حدیث‌شناسی مردود می‌شناسد و از نظر فقه‌الحدیثی نیز در متن آنها ابهامات و تنقاضات هست که مخدوشّیت یا مجهولیت آن اخبار را تأئید می‌کند. آنچه مسلم است طبق آیه ۱۵ سوره نساء خداوند در قرآن حد رجم معمول در میان اهل کتاب را منسوخ اعلام فرموده و با تعبیر «فامسکوهن فی البیوت حتی یتوفیهّن او یجعل الله لهن سبیلا» حد اسلامی زن زانیه را «حبس ابد در خانه» اعلام داشته و نیز در پایان آیه قول داده است که در آینده با نزول آیه دیگری این حکم تخفیف پیدا خواهد کرد که همان آیه «الزانیة و الزانی= مرد و زن زناکار را صد تازیانه بزنید» در سوره نور می‌باشد، و رجم و سنگسار نسبت به حبس ابد خشونت بیشتری دارد و هرگز از مصادیق تخفیف قول داده شده در قرآن (او یحمل الله لهّن سبیلا) نمی‌باشد.



۴-آیت الله سید حسین موسوی تبریزی دادستان کل انقلاب اسلامی در دهة ۶۰، اظهار داشت که «امام خمینی در سال ۱۳۵۹ هنگامی‌که یک سنگسار در کرمان انجام شد و واکنش‌های شدیدی علیه نظام نوپای جمهوری اسلامی را در رسانه‌های خارجی به دنبال داشت، به شخص من گفت که سنگسار را اجرا نکنید. حتی از ایشان پرسیدم اگر کسی اقرا کرد چه کنیم؟ ایشان توصیه اکید کرد کاری کنید که اصلاً اقرار نکند. درست مانند حضرت علی(ع) که چنین رویه‌ای داشتند. مرحوم بهشتی هم همین نظر را داشت و لذا برخورد آنها به گونه‌ای بود که تا زمانی که امام در قید حیات بود به جز همان موارد اولیه دیگر سنگساری اجرا نشد چرا که ایشان دستور توقف در این مورد داده بودند» (اعتماد ملی ۱۹/۲/۱۳۸۷).



۵-آیت‌الله العظمی شیخ یوسف صانعی از مراجع تقلید شیعیان ً صریحاً فتوا می‌دهد که «اجرای حدود در موارد عرضیه بیش از دو راه اثبات ندارد، یکی چهار مرتبه اقرار ناشی از وجدان دینی و با کمال رضایت و اختیار، دوم با شهادت چهار شاهد عادل آنهم به نحو خاص که غالباً بلکه دائماً در ازمنه مختلف مخصوصاً امروزه غیر قابل تحقق است. و لزوم چهار بار اقرار برای تحقق مجازات نشان می‌دهد که علم قاضی و حاکم در حدود، حجت نیست. بنابراین به نظر می‌رسد که اسلام بیشتر مایل به ثابت نشدن سبب حد در امور عرضیه بوده و هست و می‌خواسته امور عرضیه مستور بماند و بر فرض معلوم شدن هم به نحوی معلوم شود که به تعریز اکتفا گردد. اصولاً بر همان مبنایی که میرزای قمی فرموده اجرای حدود تنها اختصاص به زمان حضور امام معصوم دارد که از چند و چون آن آگاه است اما در زمان غیبت، تنها راهکار مقابله با جرائم تکیه بر تعزیر است. که در آن مجلس می‌تواند با استفاده از نظر کارشناسان و رعایت تناسب بین جرم و مجازات، مجازات‌ها را معین کند. شیوه‌ای که در همه جای دنیا اعمال می‌گردد. » (اعتماد ملی ۷/۲/۸۷ و ۱۹/۲/۸۷) همچنین بهمن کشاورز وکیل با سابقه دادگستری، در تطبیق با نظرات آیت‌الله صانعی، می‌گوید «صدور حکم بر مبنای شهادت با رعایت انصاف و اوصاف شرعی عملاً مصداق ندارد» (اعتماد ملی ۱۹/۲/۸۷).



۶-آقای محمد تقی فاضل میبدی روحانی محقق و مدرس دانشگاه مفید قم نوشت «مردی را در استان قزوین به جرم زنای محصنه به سنگسار محکوم و حکم را در محل وقوع جرم اجرا کردند. هرچند رئیس قوة قضائیه دستور توقف چنین حکی را صادر کرده بود و از آن مهمتر حضرت امام خمینی(ره) در سال‌های نخست حرکت اسلامی در ایران به طور غیر رسمی کیفر رجم را مانع شد. چرا و چگونه اکنون بر خلاف نظر رئیس قوه قضائیه چنین احکامی اجرا می‌شود؟ مجازات سنگسار که در برخی روایات و فتاوای فقیهان آمده، با توجه به اینکه راه‌های زیادی برای عدم اجرای این حکم وجود دارد ممکن است از لحاظ نتیجه و بر حسب عرف زمان و مکان قابل تجدید نظر باشد. بر اساس دیدگاه بعضی فقها، مصلحت جرم و جامعه می‌تواند مانع اجرای حکم سنگسار شود. » (اعتماد ملی۲۴/۴/۱۳۸۶)



۷-آقای محسن رهامی، استاد فقه و حقوق دانشگاه تهران طی مصاحبه‌ای با روزنامه کارگزاران (۱۱/۱۰/۸۷) در زمینة «نیاز به اجتهاد جمعی»، به موضوع حکم سنگسار اشاره داشته و گفت «ممکن است در اصل اینکه حکم، حکم الهی است، مانند حّد زنا، حّد لواط یا سنگسار کردن فردی که مرتکب زنای محصنه شده، بحثی نباشد امّا در این موارد اجتهاد در اجرای حکم مطرح است... حکمی از طرف شریعت اسلام صادر شده امّا ظرفیت زمانی یا مکانی برای اجرای حکم وجود ندارد. اشخاصی مثل میرزای قمی در کتاب خود بحث می‌کنند یا سید احمد خونساری بر این عقیده هستند که امکان اجرای حدود الهی وجود ندارد. بنابراین ممکن است احکام سنگسار یا اجرای حدود به مجازات دیگری از قبیل حبس، جزای نقدی یا شلاق تبدیل شوند... این مجازات‌ها (سنگسار)سالیان قبل از اسلام وجود داشته و نمی‌توانیم از آن به عنوان مجازات اسلامی یاد کنیم تا بیائیم در مورد اجرای آن چندوچون کنیم... در مورد سنگسار یک روایت در مورد فردی به نام "ماعز" وجود دارد و خود وی به دلیل چند بار اقرار محکوم به سنگسار می‌شود. یک روایت مبنی بر این است که پیامبر دستور سنگسار داد و یک روایت ،روایت قبلی را نقض می‌کند. "ماعز" به هنگام سنگسار فرار می‌کند و مردم او را تعقیب می‌کنند و نهایتاً او کشته می‌شود وقتی این خبر به پیامبر می‌رسد پیامبر می‌گوید او با اصابت یک سنگ حق فرار داشته بعد دستور دادند دیه آن فرد را از بیت‌المال مسلمین دادند. به تعبیر برخی فقها مفهوم سنگسار این نیست که آنقدر سنگ بزنید تا فرد کشته شود، بلکه این مجازات‌ها نوعی تحقیر با زدن چند سنگ است که او احساس حقارت و مجازات کند»



حال سئوال این است که این همه اصرار برخی متشرعان برای حفظ و اجرای حکم سنگسار- علی‌رغم همه شواهد نفی کننده، آثار زیان‌بار و توصیه‌های مکرر خیرخواهان برای حذف آن- به خاطر چیست؟ اگر منظور اجرای حکم خداست که غریب می‌نماید انسان منصف، همه آثار روشن در حذف آن را به یک‌سو نهد و همچنان بر رأی خود در این زمینه پافشاری نماید! اگر علاقمندی به دین آن همه اصرار و پافشاری را موجب می‌شود که نتایج مخرّب این عمل بر محبوبیت دین بین مردم، به روشنی دیده می‌شود و چنانچه عبرت آموزی مردمان مورد نظر باشد، واضح است که اجرای این حکم مایة عبرت نشده و همچنان موارد اجرای آن پیش آمده است. پس چرا متشرعان دست‌بردار نبوده و همچنان به حمایت خود بر حفظ و اجرای حکم سنگسار ادامه می‌دهند؟



قدر مسلّم این است که این موضوع منحصر به ایران نیست و هرچند در ممالک اسلامی چون مصر، مالزی و مراکش، چنین حکمی را در قوانین ندارند، حتی در عربستان سعودی علی‌رغم اتکاء کامل به احکام شریعت تا به حال کسی سنگسار نشده است، ولی در صفحاتی چون سومالی، نیجریه و برخی قصبات پاکستان، حکّام شرع امر به سنگسار مجرمان زنا داده‌اند و حتی در راه مقصود، همه‌گونه شواهد نقص حکم را نیز نادیده گرفته‌اند! چنانکه به گزارش «سایت» اخبار روز (۳۰ آبان ۱۳۸۷=۲۰ نوامبر ۲۰۰۸) یک دختر ۱۳ ساله اهل سومالی را (که زانیه محصنه هم نمی‌توانسته باشد چون هنوز شوهر نکرده بود) به حکم قاضی شرع سنگسار کردند هر چند به وی تجاوز شده بود و او شاکی از تجاوز نسبت به خود بود!



واقعاً آدمی حیرت می‌کند که چگونه ممکن است انسان‌هایی در دامان دین، به اینگونه قساوت‌ها برسند در حالیکه مدام از «رحمت» الهی در مأخذ می‌خوانند. در مقوله اخلاق، معمولاً صحبت از «اخلاق‌پروری» دین می‌شود. ولی چطور ممکن است چنین احکامی «اخلاق‌پرور» باشند و انسان‌هایی را که راضی شوند آنقدر سنگ نثار دختر ۱۳ ساله‌ای کنند تا زجرکش شده و بمیرد، چگونه ممکن است آنها را متأثر از اخلاق که هیچ، متأثر از ابتدایی‌ترین مراحل انسانیت در نظر گرفت؟



متأسفانه نگارنده پاسخ روشنی برای این سئوال ندارد. فقط از جهت خودمان در حیرت است که از چه روی وقتی رهبر فقید این انقلاب- مسلماً با احساس زشتی حکم سنگسار و عدم پذیرش آن در دنیا امروز- دستور اکید بر توقف آن داده و رئیس شورای عالی قضایی بخشنامه می‌کند که اجرایش نکنند، کماکان حکم سنگسار در قانون مجازات اسلامی باقی است؟ آیا این رویه درست است که قانونی را در متن نگه دارند و بعد بخواهند با بخشنامه و تکیه بر نظر رهبر فقید انقلاب جلویش را بگیرند؟ چه ضمانتی هست که یک قاضی شرع این بار در یکی از قصبات سمنان یا دامغان دست به این کار نزند؟ "



اکنون با توجه به انچه در بالا از محور‌های اساسی و بخشهائی از توضیحات تکمیلی نوشته دکتر فرهاد بهبهانی نقل شد و با توجه به اینکه فقهای برجسته‌ای نظیر مرحوم ایت الله دکتر مهدی حائری اساسا احکام غیر عبادی اسلام را رسوم جاری بین اعراب جاهلی قبل از اسلام واز جمله احکام امضائی ، ونه تاسیسی،دانسته و در این موارد "شارع را تابع عرف عقلا و نه عرف عقلا را تابع شارع" میداند (مجله کیان شماره ۴۶ فروردین اردیبهشت ۱۳۷۸)وهمچنین ایت الله دکتر محسن کدیور که احکام غیر عبادی را بهمین نحو و بااستدلا لات مفصل تر و با ذکر اینکه موضوع را با ایت الله منتظری هم مطرح و ایشان انرا تایید کرده اند، قابل تغییر و تابع عقل برای تامین عدالت در هر دوره‌ای دانسته‌اند ( سایت دکتر کدیور) وبا توجه به اینکه فقهای بزرگ دیگری نظیر مرحوم ایت الله سید احمد خونساری و میزای قمی و..... اجرای حدود را در عصر غیبت جایز نمیدانند و همه اینها دلیل اشکار بر اینست که نسخ حکم نا درست سنگسار نه تنها جایز و بدون اشکال است بلکه برای تامین عدالت واجب است ،ایا مردم حق ندارند فکر کنند که بقائ این قانون خشن و عدم نسخ ان نشان دهنده اینست که ایات عظام و مسئولین بلند پایه حکومت دغدغه تامین عدالت در جامعه را ندارند؟



به استناد منابع و مراجع دینی که در متن مقاله آمده است می‌توان نتیجه گرفت که سنگسار حکم و عملی غیر اسلامی است. اما حتی اگر اسلامی هم بود، این عمل شقاوت آمیز با هیچ قاعده و قانونی در دینای امروز توجیه پذیر نیست و لازم است متوقف شود.



۳ نظر:

ناشناس گفت...

انسان سکولار محترم و عزیز،
واقعان متشکرم که این فقید فرهیخته ایت عظما را خصوصا به اینگونه معرفی فرمودید. این مصاحبه به روشنی یک روزآفتابی است.
همانطور کهمیدانید و گفتید جماعتی دارند بدجور جفا میکنند به این سرزمین، جمعی از آقایان حذف شده و یا نگران حذف شدن شاید به دلیل ترس از مجازات باشد، نمیدانم که چرا نمیخواهندو یا شاید نمیتوانند کوتاه بیایند و خیانت میکنند به این سرزمین و ملت ، تازه اگر بخواهیم از اولویتهای دیگر که سزاوار خیانت نیستند بگذریم.
من امروز خیلی درد ام آمد، وقتی خبر افشای (آنهم نادرست) تاسیسات اتمی مخفی کشور را در رسانه ها خوندم، تا کجا میخواهیم فرو برویم در کینه و انتقامجویی و تنفر که نابودی این جمهوری اسلامی حتا به قیمت مرگ و مصیبت برای این ملت برای مان توجیح شده باشد؟
چرا ایشان یک لحظه کف از گوشه لب نمیزدایند در بیاد آوردن اینکه، مگر هدف این سرزمین و این ملت نبود؟
و جالب اینکه سران سبز اعم از ‎" رو و پشت صحنه" راجع به خانم سکینه محمدی هیچ نمیگویند، شما جایی دیده ا ید؟
برزو

پ.ن.
شما همیشه و در همه موارد مجاز به مصلحت دیدن در عدم درج کامنتهای بنده هستید. قبلا از همکاری شما متشکرم.

ناشناس گفت...

تاریخ ایران:
منهم با این افتخارات تاریخی که اغلب با غلو و زیاده روی همراه است میانه ای ندارم، و فکر میکنم این بیشتر دست بافته ی سلطنت طلبان و در همین راستا جماعتی بسی بزگتر که هیچ ربطی ندارند به سلطنت طلبی ، و تنها به دلیل آنکه احساس میکنند یک عمر به نا حق تحقیر شدهاند به تاریخ پناه برده اند و ول کن هم نیستند . شاعرایرانی چه خوب گفته که " گیرم پدر تو بود فاضل... گویا همیشه این نصیحت لازم بوده است در امتداد تاریخ کشور.
کند و کاو در تاریخ نباید آسیب رسان باشد:
البته فکر میکنم در این مورد با شما "صد در صد" هم موافق نیستم. در مورد آن مطالب عمده که منهم کاملن موافقم اغلب تنها میتوانم بگویم همان ! اما در مورد تاریخ ایران بطور قاطع میتوانیم ازتاریخ یک نتیجه ی عمومی بگیریم و آن اینست که ما ملتی متمدن بوده یم، شهر نشینی هزاران ساله در ایران سندی بر این ادعاست، و این هیچ ارزش افزوده ای به سلطنت نمیدهد و در عین حال سبب هیچ کاستی ای هم نمیشود.
البته مجددا تاکید میکنم ، گفتن از خود نشانی از خلوص و افتاده گی قومهای ایرانی ندارد، و اگر هست خطا رفتن ما بوده از آنچه باید باقی می مانیم.
تاریخ دینی کشور:
قوانین اسلام و یا اگر بخواهیم صحیحتر بگوییم کج فهمیها از اسلام سوء نیت ها اغلب قوانین اسلام را دوچار عقب ماندهگی از کشور های رقیب کرده است. مثال ساده حذف زن از جامعه که هنوز هم در بسیاری از کشورهای اسلامی رواج دارد، خودش به تنهایی یک آسیب سی تا پنجاه در صدی به رشد سازندگی هر جامعه ای وارد میکند. خوشبختانه در ایران حکومتهایی که بر مسند بوده اند به سمت شرکت دادن زن در امور اجتماعی و کار حرکت کرده اند.
قصد تعریف و خود خواهی نبود، اما باز هم رنگ آن گرفت، عقده های تحقیر زمانه گویا دامن مرا هم نمیخواهد رها کند. اماکماکان تلاش خاهم کرد.
با احترام، برزو

انسان سکولار گفت...

دوست عزیز راستش آنچه من تا حدودی به یقین به آن رسیدم نه قابل توضیحی خدشه نا پذیر است و نه شاید مقرون به مصلحت برای عنوان کردن ناگهانی .

اما من اعتراض خود را به دولت بدین دلیل اصلاح می کنم که به این فکر افتادم شاید ابهامات موجود همانطور که بگوش من رسیده به گوش ایشان هم رسیده باشد و سفر رهبری به شیراز و بازدید ایشان از تخت جمشید هم در همین راستا باشد و چه بسا علت اصرار برای دیدن منشور کوروش هم اعتبار سنجی آن و از طرفی کشاندن ملت برای دیدن آن به موزه ی ملی باشد که گویا با رئیس جدیدش انبوهی از اشیاء بایکوت شده ای را در معرض نمایش گذاشته که بسیار تامل برانگیز است.

اجازه بدهید برای اینکه زیاد مرموز نبوده باشم بگویم که:

1- تمدن ما نه دو هزار پانصد سال که هفت هزار سال قدمت دارد

2- با این همه دشمنی که بر علیه ایران می شود چرا قطار تاکیدهای مسلسل وار نسبت به تمدن هخامنشی مداوم تکرا می شود آیا واقعا دیگر تمدنها تقریبا هیچ محسوب می شوند و بگوئید کدام تمدن دیگری اینقدر با اغراق تبلیغ می شود؟

3- حال که ما اینقدر مهم هستیم چرا هیچ اشاره ای به تمدنهای قبلی ما نمی شود؟

براستی اگر این عامل نفرت ما از اعراب نمی بود و ما با اعراب متحد بودیم می توانید تصور کنید سیر متفاوت تاریخ را؟

بزودی مفصل در پستی جداگانه بخشی از افکارم را و منابع آگاهی دهنده ام را تشریح می کنم

اما بدانید غفلت بد است حتی اگر به ظاهر اسباب تفاخری برایمان باشد
باور کنید دانستن است که انسان را متوجه ی عمق ناموجه بودن غفلت می کند و ملتی که بابت پیشینه ی خود دچار توهم شود همین سان که می بینید بازیچه ی دشمنانش می شود