داستان از آنروزی شروع شد که یکی از نیاکان ما که از سرما و گرسنگی در غار خود میلرزید انسان تنومند و بلند قامتی را دید که با زن و بچههایش در حالی که از رعد برق و باران هراسناک بودند در ورودی غار ظاهر شدند
آنها وارد غار شدند و انسان ضعیف و گرسنه با نگاهی وحشت زده آنها را نظاره می کرد.
مرد قوی و خانوادهاش آرام در گوشهای از غار نشستند و دختر خانواده کمی غذا برای مرد گرسنه برد
صدای رعد و برق بسیار بلند بود و همه میترسیدند اما مرد گرسنه آنقدر گرسنه بود که نمیتوانست توجه خود را معطوف طوفان کند و با ولع خاصی تکهی گوشت شکار را دندان میزد
خانوادهی مرد قوی متوجهی تصاویر آهو و بزهائی شدند که مرد گرسنه روی دیوار کشیده بود و با خنده با اشاره به آن تصاویر با زبان ابتدائی خود به هم میگفتند که او به جای شکار واقعی تصاویر شکار را میکشد
مرد قوی برای تمسخر پرسید که این تصاویر را چرا کشیدهای و مرد گرسنه که دیگر گرسنه نبود گفت برای آنکه کشیدن این تصاویر باعث میشود اتفاق آن هم انجام شود
مرد قوی خندید و گفت پس یک خورشید بکش تا طوفان فرونشیند
مرد سیر با تکهی سنگ یک دایره با شعاعهای نور کشید و همزمان با پایان نقاشی او طوفان فرو نشست
خانوادهی مرد قوی بسیار تعجب کردند و از او خواستند که کاری کند دیگر هوا طوفانی نشود و مرد سیر گفت به شرطی اینکار مقدور است شکارشان را به او بدهند تا او تضمین کند که دیگر آسمان خشمگین نشود و مرد قوی بتواند شکارهای بیشتری تهیه کند
مرد قوی شکارش را به او داد و مطمئن با خانوادهاش به وسط جنگل رفت و تا مدتی بسیار کامیاب و راحت شکار میکردند و مشکلی نداشتند تا اینکه دوباره طوفان شد و آنها سخت نگران و پریشان شدند و به غار برگشتند
مرد اینک دوباره گرسنه بود
مرد قوی پرسید چرا دوباره آسمان فریاد میزند و مرد گرسنه گفت که آسمان قربانی میخواهد و باید مقداری غذا و آذوقه دائما در راه آسمان قربانی دهید
مرد قوی تعهد کرد که اینکار را بکند و باز طوفان تمام شد و آنها به جنگل رفتند و تا مدتی مرد گرسته سیر می شد
بعد از چندین روز آرامش جوی با خود گفتند شاید لازم نباشد بخشی از غذایشان را به آن مرد بدهند اما دو روز بعد از ترک قربانی دادن برای آسمان پسر کوچک مرد قوی زیر پای یک کرگدن بزرگ کشته شد
مرد قوی مادر پسرش را بزور از جسد پسرش جدا کرد و با جسد پسرش سراسیمه به محل غار مرد گرسنه رفت و از سر استیصال تقاضا کرد که آسمان را برای کمک فراخواند
اما مرد گرسنه گفت که به دلیل انجام ندادن تعهد خود بوده که این اتفاق برای فرزندش افتاده است
اما گفت برای اینکه روح پسرش آرامش یابد از آسمان تقاضا خواهد کرد که روح پسرک را ببخشد به شرط آنکه دختر مرد پیش او در غار بماند
دختر مرد قوی همسر مرد گرسنه شد و مرد گرسنه که دیگر همیشه سیر بود اولین لرد جهان گردید
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر