#کامنت هایم
#تاریخ ایران
#هویت ایران و ایرانی
#تمدن ایران
کامنت من در : نیستان: هویت یعنی برگشتن به گذشته؟!
دوست خوبم
براستی باید گذر کرد از این توهمی که از پیشینه ی ما به عمد ایجاد کرده اند که هرگز دست آویختن به ابهام و شکوهی پوشالی صلاح نیست
اگر این داستانها به ضرر ملت ما و منطقه ای ما نبود چنین مصرانه آنرا به ما القاء نمی کردند
در برنامه ی راز که در تلویزیون ایران برای افشاء چهره ی پشت تبلیغات و مدیای غرب و صهیونیسم تهیه شده بود یک نماینده ی نسبتا آگاه به نام نوباوه می گفت که فلان مستشرق به من گفته زمانی که شما با قاشق و چنگال غذا می خوردید ما هیچ نبوده ایم و آشکارا مشعوف شده بود از این غفلت عظیم
براستی سئوالی اساسی اینجا نمایان می شود
آن تمدن ایلامی بابلی که اکنون هیچ اثری از بازماندگان ش مشهود نیست به اراده ی چه کسانی نابود شده و بدتر از آن آثارش هم تخریب و اشیاء بازمانده از آن به یغما می رود؟
پ.ن :
از اطرافیان پرس جو کنید و ببینید پدر بزرگ تان در جوانی با چه ابزاری غذا می خورده اند
براستی اگر ما در هزاران سال پیش مجهز به چنگال بودیم چه شد که بعدتر مجهز به پنگال شدیم
پ.ن :
از اطرافیان پرس جو کنید و ببینید پدر بزرگ تان در جوانی با چه ابزاری غذا می خورده اند
براستی اگر ما در هزاران سال پیش مجهز به چنگال بودیم چه شد که بعدتر مجهز به پنگال شدیم
۲۱ نظر:
هوالحق
سلام
یادم میاد در جایی از گلستان خواندم که فرزند پدرت نباش فرزند اراده ی خود باش تا زنده کنی نام پدر.
دوست گرامی درست که پدرانمان کم سواد بودند ولی از ما زندگی بهتری داشتند. درست که مورد ظلم قرار گرفتند ولی توانستند این فرهنگ را به تو برسانند. درست که حاکمان جور کردند ولی آنان را کنار زدند و ایران را به تو سپردند.
من تازه چشمم باز شده است. ولی سئوالی دارم، فردا فرزندت در باره تو چه میگوید؟ میگوید او هم مثل مردم دوران قجر بود یا ... ؟
یا حق
دوست من مبادا این جواب مرا خصمانه و شخصی بگیری ولی
تازه چشمات به چه باز شده؟ کدام فرهنگ ؟
از چه سخن می گوئی؟ گلستان؟
گلستان را که نوشته و جلویت گذاشته که با آن سدی بسازی تا نتوانی جان پیام مرا بگیری؟
پست بعدی را مدتها است که نوشته ام و اینک دل به دریا می زنم و منتشرش می کنم
ایران هر چه دارد از تمدن اسلام دارد و باقی تا دو هزار پانصد سال قبل یک شکاف بزرگ بیش نیست
این یک انسان سکولار است که دارد چنین می گوید پس به حساب دینمداری وی نگذار که انسان سکولار هر چه از دین داشته باشد در دلش نگه می دارد و به کلامش تسری نمی دهد
دوستان عزیز ،
اجازه میخواهم بگویم که منهم در واکنش به بزرگنمایی ازتاریخ تمدن گذشته همیشه بسیار کمتر احساس افتخار و بیشترحس شرمساری را تجربه کرده ام!
اما با این حال نمیتوانم مرز بندی انسان سکولار را بپذیرم، البته واقفم به درک ایشان از آسیب های تاریخ گرایی و تفخر به جعلیات نوشته ی نویسندگان درباری، و در نتیجه انتخاب گزینش حذف کامل.
اما انسان سکولار عزیز ، آیا اگر بخواهیم ادعا کنیم که اعراب به کشور ایران حمله کرده و- غیر از ترویج اسلام - تمدن را هم به ایران آوردند . فکر نمیکنید که اینهم یکنوع آدرس غلط دادن باشد؟
البته شما این را نگفته ا ید که اعراب تمدن را به ایران آوردند، اما وصف شما به چنین برداشتی هدایت میکند!
اما محسن عزیز, نفی گذشته بهیجوجه نفی پدران نیست، چرا که ما اگر بلحاظ علمی هم گذشته را تحلیل کنیم. تمدن در ایران در اغلب ادوار صلح طلب و تحت تهاجم بوده است. پادشاهان اعصار هم اغلب نالایقینی شهوت ران بودهاند که میراث حکومت را جایزه گرفتند چرا که رعیت زاده بدنیا نیامدند. بنا بر این آیا بهتر نیست که حساب اجدادمان را از ایشان جدا کرده و به فرزندانمان بگوییم که به سختکوشی و صلح طلبی اجدادمان افتخار میکنیم.
با احترام
برزو جان
اگر بگویم خوشحالم که با من مخالفت می کنی نمی گوئی خودش را لوس می کند؟
اما نمی گویم بر خلاف عقیده ات آنجا که فکر می کنی درست می گویم چون من مدعی لزوم نقد برای قوام مطلب هستم شما حتما انتقاد کن هرگز
اما وقتی چنین چالش های پیش می آید برای من فرصتی فراهم می شود تا اندیشه های بیشتری را مطرح کنم و یا اندیشه ام را اصلاح کنم
من به طور کلی مدعی کلمه کلمه ی وبلاگم هستم و هر که انگشت روی هر حرفش بگذارد یا اصلاحش می کنم و یا اثباتش می کنم
و اما حمله ی اعراب دروغی بیش نیست و در هزار و چهارصد سال قبل نه کسی حمله ای کرد و نه دولت مقتدری یا اصلا دولتی در ایران سرکار بود.
دوست عزیز،
خوشحالم از اینکه استقبال میکنید از انتقاد و مخالفت مراجعین و این رمز بلوغ تفکر انسانی است.
لطفآ در مورد رد شواهد تاریخی حمله ی عمر به ایران توضیح بیشتری دهید و دلایل نفی خود را ارایه بفرمایید. البته در مورد اینکه در ایران آنزمان گرفتارحکومت دیکتاتوری و ظالم هیچ مقاومت قابل ذکری در برابر عمر ثبت نشده است اتفاق نظر داریم.
اما مقصود (شاید نارسای) این شاگرد درگاهتان اینستکه :
جواب شما هیچ دلیلی بر متدمدن تر بودن اعراب بر ایرانیان ارایه نکرده و تنها ذهن را به این سمت سوق میدهد، و مجددا در جوابیه اخیرتان به سوی این نوع برداشت هدایت کرده ید.
سوال اینستکه آیا معتقدید که اعراب با ورود بدون مقاومت به ایران تمدن عربی را برای اجداد بدوی و عقب مانده ی ما به ارمغان آورده اند؟ اگر جواب مثبت است به چه دلیل/ دلایلی؟
پ.ن
فکر میکنم بی مورد نیست اگر برای مثال از تحلیل احمد کسروی در این باب در کتاب " شیعی گری ، صوفیگری و بهاییگری" نقل به ذهن کنم، که بنظر ایشان ایرانیان پس از سلطه ی(در ابتدا بدون مقاومت ) اعراب بر ایران، به این سه نهضت و انشعاب موفق و ناموفق (در ادوار مختلف) در واقع بعنوان فرصتی برای بیرون آمدن از یوغ اعراب نگاه کرده و دامن زدهاند. خوب این نظریه شاید صحیح نباشد، اما ادعایی قابل تعمق است.
ارادت
وعده ام را در مورد انتشار پست مذکور فعلا نمی توانم تحقق بخشم
دلیلش بماند بعد
اما برزوی عزیز
آنچه من ادعا می کنم عدم وقوع یک اتفاق است پس من چه می توانم در رد آن مدرک بیاورم؟
شما باید دلایل خود را مبنی بر وقوع یک نبرد آنچنانی و حتی وجود سلسله ای به نام ساسانی با پادشاهی به نام یزگرد سوم بیاوری
بدان که من با تمام وجود و جدیت این موارد را معروضم و قصد مزاح خدای نکرده ندارم
دوست عزیز،
لطفن توجه بفرمایید، در کامنت قبلی هم هیچگونه ادعایی راجع به مقاومت ایرانیان در مقابل عمر مطرح نکردهام، و از این بابت کاملا با شما موافقم.
البته که تاثیر فرهنگ ایرانیان و اعراب بر یکدیگر قابل کتمان نیست ، و من هم ابدا چنین قصدی ندارم.
اما سوال من این بود که آیا شما فکر میکنید که حضرت عمر تمدن عرب را برای اجداد بدوی و عقب مانده ی ما به ارمغان آورد؟ و پیش از آن ایرانیان هیچ فرهنگ و تمدنی نداشتند؟
پ.ن.
دلیل آوردن از تاریخ را کاری عبس میدانم چرا که تاریخنویسان اغلب جیره خوارانی بیش نبوده اند اما امروز گزارشی از تاریخ قنات در ایران و صدور این فن به بسیاری از کشورهای منطقه را درشبکه اول دیدم، قدمت برخی از این قنات ها که حتا علم امروز هم مفید بودن آنرا تایید میکند به بیش از دو هزار سال میرسد . واقعن قصد من دفاع از گذشته ی این سرزمین نیست اما فکر میکنم که انکار گذشته هم به نوعی از آنطرف بام افتادن است.
با پوزش و ارادت
برزوی عزیز
موضوع ابدا انکار گذشته نیست بلکه دقیقا موضوع مطالبه ی گذشته ی به تاراج رفته است
موضوع مطالبه ی خیانت بزرگی است که در حق تمدن بشری رفته و بدتر از آن آنچیزی است که اکنون با شعور انسان ها می شود
موضوع افشای دروغ هائی است که در ایجاد یک پیشینه ی پوشالی از دوهزار پانصد سال پیش تا عصر صفوی گفته می شود که برای سرپوش گذاشتن روی اتفاق نامیمونی که در آن زمان به وقوع پیوسته تا کنون بیان می شده
تاریخ های کذب کتیبه نویسی ها ادیان سازی های پی در پی چه به صورت نا هماهنگ و چه به صورت هماهنگ شده همه در یک جهت سیر می کردند
ایجاد تصوری دروغین از موجودیت ملتی یا تمدنی ذر دو هزاره ی گفته شده در ایرانی که از هفت هزار سال پیش تا دوهزار و پانصد سال پیش گهواره ی تمدنی با شکوه بوده ولی از آن تاریخ تا عصر صفوی خلا انسانی مشهودی را دارد که با افسانه ی حمله ی اعراب و مغول ترک بربر تاتار سعی به توجیه معدود کلنی های های موجود نه به عنوان تنها بضاعت موجود بلکه به عنوان باقیمانده ی این عوارض معرفی می شده است که آن قنات های مذکور هم نمی تواند نشان از حکومت ساسانی و امپراطوری یزدگرد سوم که با نسیم شمشیر چند عرب (که من در توان شمشیر سازی ایشان هم شک دارم) فرو ریخته باشد
انسان سکولار عزیز،
هیجان زدگی ام از یافتن مطلبی که بر سر آن بتوانم ابراز جسارت نمایم دوامی نیاورد و باز مجبورم در برابر فرمایش متین تان سر تعظیم فرود آورم. بله کاملا درست میگویید.
بنابر این تنها میتوانم در این رابطه دیدگاهی را مطرح نمایم تا شاید اگر اشتباه است ، ارشاد بفرمایید:
اگر بخواهیم تاریخ را از بعد سیاسی علمی اش تحلیل کنیم، شاید بتوانیم نتیجه بگیریم که از سویی در دورانهای اقتدار گذشته نیز نه اجداد ما و نه هیچ کشوری اقتدار خود را وامدار انسانیت و فرهنگ خود نبوده اند، بلکه عمدتا فرمانروایان جنگ طلبی بر مسند قدرت بودهاند، که ناگزیر جمع کثیری از مردان را تبدیل به نظامیانی نموده اند که هیچ فنی به غیر از جنگ نمیاموخته اند و چاره ای جز پیروز شدن و یا کشته شدن نداشته اند. همسران و فرزندان این مردان جنگ هم حتمن در شرایط بهتری نبودهاند. بنابر این از دوهزارو پانصد سال قبل تا هفت هزار سال قبل هم همین اش و همین کاسه بوده و نمیتوانسته دلیلی بر تفخر نسل های بعدی باشد!
دوست خوبم
خدا به من جنبه ی این همه محبت شما را بدهد
اما من هر آنچه می دانم وام دار اندیش مندان و محققان انشاء الله بی غرض هستم و البته خودم از راه تحلیل و نه تحقیق (که نه وقتش را داشتم و نه امکاناتش را) به آن چیزی افزوده ام
اما فخر به گذشتگان کار عبثی است و بی معنا و حتی اسباب تمسخر
برفرض پدری داشتی فرزانه که به دست حکومتی جبار کشته شده و تو در فقر فلاکت انسان بی فرهنگی شده ای و یا پدری داشتی بی فرهنگ و بی بضاعت که ترا در پرورشگاه گذاشته و خانواده ای بافرهنگ تو را بسرپرستی برده و تو ادیبی شده ای
چقدر در این شرایط انسان وامدار گذشته ی خود است؟
حال گذشته ی ما هر چه بوده حال ما جز ماتی هستیم که امامزاده ی سیار درست می کنیم و پشت وانت شهر به شهر می چرخانیم تا نذورات جمع کنیم هستیم
جز ملتی هستیم که زمانی که غاری پر از مجسمه های سنگی کشف می کنیم با بیل و کلنگ به جان آنها می افتیم و به نام بت آنها را می شکنیم؟
چگونه این همه از اصل خود دور افتادیم
آنچه راز بزرگ تاریخ بشریت است و به زودی جهان را در بهت فرو خواهد برد راز بزرگ این تمدن نابود شده است که تاریخ دنیا را دگرگون کرده است
اما در زمان هخامنشیان کوروش امپراطوری بزرگی را با کمک سران یهود که به او وعده ی حمایت دادند ایجاد کرد و امپراطوری او در حال شکل گیری بود و ایشان یهودیان در بند را از اسارت بابلیان آزاد کرد تا در زمان خشایار شاه در واقعه ی پوریم یهودیان در کودتائی نسل کشی بزرگی براه انداختند و تمدن بزرگی را که به دستور پادشاهان هخامنشی در کنار یهودیان از بند رسته در ایران زندگی می کردند نابود شد و ما می توانیم آثار این نسل کشی را در نیمه کاره بودن ساخت تخت جمشید مشاهده کنیم
بله جنگ تمدن ساز بود و تمدن ها را هم نابود می کرد
و بزرگترین کار مردم خوردن ، تولید مثل ، جنگیدن و عبادت خدایان بود و تمام تمدن نیز بر حول همین امور می گذشت
دوست گرامی،
اصرار دارم بگویم که در محضر شما احساس دلنشین ارزش افزوده را تجربه میکنم. مشغول خواندن پست زیبای جدیدتان هستم و جسارت مزاحمت خود را تنها خلاصه میکنم به ملزومات ذهنی ام:
اولین و دومین کامنت تان کاملا متین و فیلسوفانه است ، واجازه دهید بگویم که این بار سنگین بتهای شکسته بر روی کول هرکول هم سنگینی خواهد کرد
م ا هنوز هم از دوران بت پرستی بطور کامل عبور نکردهیم، برای همین هنوزهم اگر بیابیم میشکنیمشان،
میشکنیم چون از این بتها وحشت داریم،
و وحشت داریم از انجا که به خود باوری نرسیده یم ،
مبادا برملا شود که ما اینها را خود ساخته یم .
و هنوز هم همچنان به دنبال فرصتی هستیم تا بتی بسازیم!
سومین کامنت باز هم ارزشمندتان اشاره زیبایی دارد به اینکه
جنگ تمدن ساز بود و تمدن ها را هم نابود میکرد.
البته جنگ جنبه های مثبت ، حتا در خود عصر وقوع دارد، اما هزار بدبختی و فلاکت که یا زاییده جنگ است و یا قابل حل بود شاید، اگر این جنگ نیروها را به هرز نداده بود.
اما آیا می توانیم همه جنگها را محکوم کنیم؟
برزوی عزیز
من چه خوش شانسم که دوست بزرگوار و فروتنی چون شما دارم که چنین مرا مورد تفقد قرار داده و دلگرم می کند
در باب قدر شناسی از شما زیاده نمی گویم چون اکراه دارم در فضای عمومی وبلاگ بحث شخصی کنم اما چون اخلاق ایرانی کلا قدر شناس یا شاگرد نواز نیست گمان می کنم علاوه بر فطرت پاکتان همنشینی با مردم فرهیخته ی هلند نیر خصائص نیکوی شما را فرصت تبلور داده است
می گویند انسان در تعامل منافع خود با دیگری ابتدا مذاکره می کند تا راه مسالمت آمیزی پیدا کند و اگر نتیجه نگرفت می جنگد اگر چیره نشد فرار می کند و اگر در فرار ناکام ماند تسلیم می شود و مذاکره وجه انسانی متمایز کننده ی او با حیوانات است و حیوانات تعامل خود را از جنگ شروع می کنند
اما جنگ واقعا چهره ی زشتی دارد
در جنگ تمام خصائص انسانی رنگ می بازد و انسان در حد یک حیوان تنزل می یابد
جان یک انسان تمام سرمایه ی اوست و تمام عالم برای انسان با مرگش نابود می شود پس هر انسانی را که می کشی دنیائی را نابود کرده ی با تمام نیکوئی هایش با خدایانش با زیبائی هایش با ارزش هایش
و چقدر زننده است که
در جنگ فکر ها برای کشتن ، ویران کردن و نابود کردن بکار می افتد و نفرت روح جاری در آن است و نه ساختن آباد کردن و به یاری همنوع رفتن و عشق را در جان ها سیلان دادن
کشتن ارزش می شود و کشته شدن مقدس و این یعنی دهن کجی به ذات حقیقت جاری عالم یا همان آفریدگار هستی بخش
اما با تردید می گویم که ظاهرا گاهی چاره ای جز جنگ نیست
نمی دانم چگونه است که مرگ را گاهی از ذلت برتر می بینیم
شاید روی شانس خود برای مغلوب کردن و زنده ماندن حساب می کنیم
چگونه است که گاهی برای اجتماع خود توجیه می شویم که جان خود را ببازیم
نمی توانم این دلاوری را تحسین نکنم گرچه نمی دانم عزیزانمان که جان خود را برای سربلندی ما فدا کردند چه بدست آوردند
اما مطمئن هستم که اگر آنچیزی که خونها پای آن رفته به اراده ی دشمن زیاده خواه در معرض تباهی قرار گیرد برای حفظ آن از نثار جان خود (که تمام سرمایه ی من است) دریغ نخواهم کرد
جان که بهرحال از دست دادنی است پس شانس خود را برای زندگانی با عزت باید آزمود
دوست عزیز،
با خواندن تعریف شما احساس کسی را پیدا میکنم که اولین مدال طلای رشته خود را دریافت میکند، آنهم از دستآن مبارک شما.
البته، البته که من هم یکی از این سربازان خواهم بود، اما اگر جزو گروه تصمیم گیرنده قرار بگیرم منتهای تلاش خود را خواهم کرد تا از بروز چنین فاجعه ای اجتناب کنم.
متاسفانه مشگل این است که همیشه همه ی طرفین جنگ دلیلی قانع کننده برای جنگیدن - حداقل در متقاعد کردن خود- دارند.
حال اگر راجع به این سوالم هم نظری ابراز بفرمایید شاید بتوانم به جمع بندی اولیه ای راجع به جنگ و علل آن برسم.
چگونه میتوان به عنوان یک انسان صلح جو و انسان دوست حد و مرز اجتناب از جنگ را تا ماورای امکان وسعت داد ؟
پ.ن.
تا اگر خدای نکرده اتفاق افتاد، آن انسان سکولار فرهیخته هم تردیدی نداشته باشد در اینکه چاره ای جز جنگ نیست!
برزوی عزیز
می دانستم که این تعریف ها تاوانی دارد و شما چقدر حکیمانه با لطفت مرا در دام مهرت انداختی
سئوالی که پرسیدی خود صد تا حکیم خردمند برای پاسخ دادن نیاز دارد
سئوالی خردمندانه که جوابی در خور می طلبد
مشغول نوشتن پستی هستم برای انجام وظیفه ی که بر دوشم انداختید
نهایتا بیست و چهار ساعت دیگر تقدیم خواهم کرد
مرسی دوست عزیز، واقعن متشکرم. عبای سکولارتان مملو از بوی عطر نوازش است!
ارسال یک نظر