در چهارچوب جمجمه

حقیقت نیازمند انتقاد است ، نه ستایش - نیچه

۱۳۸۹/۱۰/۰۹

کوروش و یهودیان



# تاریخ ایران
# کوروش



# یهودیان
امروزه به نظر من انسانی که نفهمد و یا نخواهد بفهمد بر سر ما چه آمده و تاریخ ما چگونه سراسر به مسیر دیگری فرو افتاده که واقعیت ندارد انسان جاهل و یا مغرضی است که ناآگاهانه تیشه‌ به ریشه‌ی خود می‌زند.

کسی هم که وطن دوست باشد و حتی ادعای حمایت از رژیم داشته باشد و بخواهد بنا بر ملاحظات ملی و سیاسی از کشف حقیقت جلوگیری کند یا نادان است و یا غافل از این حقیقت مهم که خانه‌ی روی آب چقدر بنیادش سست است.

اینکه چگونه شد رژیم شاه چنین ابلهانه فروپاشید و یا اینکه چگونه روشنفکران ما در قائله‌ی سبز فریب خوردند و راه بیراهه رفتند همه در هجویاتی مستتر است که به ما خورانده‌اند و بدانیم این‌ها فقط برای پنهان کردن گذشته نیست بلکه ایجاد فضائی برای مغالطه‌ی آینده است.

اگر پست جادوی مغالطه را بخوانید شاید بهتر منظور من درک شود.

اما در اولین نگاه و حداقل چیزی که می‌توان انتظار داشت تعمق در چرائی این موضوع است
که چرا کوروش چنین برای ما بزرگ شده؟ یا بزرگ‌ش کرده‌اند
او که با نابودی قبایل بزرگی از اقوام ساکن در فلات ایران و کشتن و نابودی بزرگان ایشان به عنوان یک فاتح غاصب که از نواحی روسیه آمده بود نه یک قهرمان ملی که یک متجاوز به ایران قدیم بوده است.






در تاریخ نوشته‌ی بیگانگان برای ما می‌خوانیم 
داریوش پای چپش را بر روی سینه گئومات مغ نهاده‌است. در پشت سر داریوش “وینده فرنه ” کمان دار و ” گئو بروه ” نیزه دار ایستاده‌اند که از جمله هفت تنانی‌اند که در براندازی گئومات شرکت داشتند.
در زیر پای چپ داریوش گئومات مغ بر پشت خوابیده و به‌ علامت التماس دست هایش را بالا برده است.
پشت سر او صف اسیران با گردن‌ها و دست های از پشت بسته دیده می‌شود، در بالای سر هر یک از این اسیران و در زیر تنه گئومات مغ و بر روی دامن اسیر نام و نقش پادشاه شورش‌گر و جایی که در آن شورش کرده ذکر شده است.
در بالای سر اسیران تصویر نمادینی از اهورامزدا در حال اهدای حلقه قدرت به داریوش حجاری شده و داریوش دست راستش را به نشانه نیایش اهورامزدا بلند کرده است.
سنگ تراشان هخامنشی در حال نوشتن خطوط بر سینه کوه بودند که سکاها دوباره سر به شورش گذاشتند.
داریوش در سال ۵۱۹ قبل از میلاد “سکونخا” شاه سکاها را شکست داد و این رویداد را بی‌درنگ به سنگ نبشته اضافه کرد.
چون جایی برای اضافه کردن تصویر شاه سکایی باقی نمانده بود، داریوش دستور داد بخشی از متن عیلامی را پاک و آن را در سمت چپ قسمت پایین کنار متن فارسی باستان از نو حک کنند و به جای متن عیلامی تصویر “سکونخا” را حجاری کنند. در این سنگ نوشته داریوش ابتدا به معرفی خود و خاندانش می‌پردازد و سپس واقعه قتل گئومات مغ را که پس از مرگ کمبوجیه سلطنت را غصب کرده بود شرح می‌دهد.
پس از آن به شرح جنگ‌هایی که بر ضد بزرگان و امرای یاغی کرده بود می پردازد و در خاتمه به هرکس که این کتیبه بزرگ را محو نماید، نفرین می‌کند.






اگر این سرداران شکست خورده گمنام هستند فقط به خاطر آن است که تاریخ را برندگان می‌نویسند
یا اینکه این غریبه‌ی متجاوز امروز بت ساده اندیشان شده دلیل دیگری نیز دارد

( از: فرید شولیزاده )
    در سال 586 ق م بخت النصر پادشاه اشوری بابل اورشلیم ( اورخالم ) را گرفت ومعبد حضرت سلیمان را ویران کرد کشتار بسیار کرد و مظالم بر قوم یهود روا داشت پس از ان هزاران هزار نفر از قوم یهود را اسیر کرده واز وطنشان به بابل کوچ داد . انها سالها در بابل در عین اسارت برای حفظ مذهب و معتقدات خود کوشیداند کمال مطلوب انها ازادی از دست حکومت ستمگر اشور ( نیاکان اعراب ) و بازگشت به وطن خود و تجدید بنای ان سرزمین ویران شده بود در رویای ساخت حکومتی که دیگر دچار سستی وانقراض نشود روز به شب و شب به روز میرساندن اشعیا نبی میفرماید: یهودا بدست اشوری ها خراب خواهد شد و بعد اشور هم از جهت ظلم و کبر پادشاهانش منقرض خواهد شد.
    کتاب اشعیا نبی باب دهم: وای بر اشور که عصای غضب من است که بر آنان فرود می اید ای قوم من که در صیهون ساکنید از اشور مترسید اگر چه شما را به چوب بزنند و دست ستم گر خود را چون مصریان بر شما بلند کنند زیرا خواست من بر هلاکت ایشان خواهد بود(اشور و مصر)
    وقتی یهودی ها در بابل بودن پیغمبران انها مژده می دادند که بزودی خداوند شخصی را بر انگیزد که بنیاد ظلم در جهان را فرو خواهد کشید و ملت یهود را از اسارت بیرون ارد و دیری نگذرد که عظمت ملت یهود بازگردد.
    کتاب اشعیا باب سیزده: اشوریان و بابل که فخر کلدانی هاست دیگر اباد نشود الی الابدتهی از سکنه بماند دیگر اعراب خیمه های خود را در انجا نزنند و چوپانها در انجا نزیند شغالها در قصور خراب و خالی ان بگردند و مار ها در امارات ان بخزند بدانید که ناجی بزرگ خواهد امد زیرا خداوند نظر عفو نسبت به یعقوب و فرزندان بنی اسرائیل دارد...اینها گوشه ای از پیشگویی های پیامبران یهود در رابطه با سقوط اشور و ظهور کوروش بود.
    کتاب اشعیا نبی باب 41 :سخنان مرا بشنوید کسی از مشرق می اید کسی را که همه او را مرد خدا  می دانند (منظور کوروش)؟ کجاست که او قدم ننهد؟ خداوند ملل را به اطاعت او در اورد و شاهان را به پای او افکند خداوند شمشیرهای انان را در مقابل او خاک وکمانهای انان را کاه کرد کسی که از شمال بر انگیختم، او از طلوع افتاب اسم مرا میستاید او ظالمان را لگد مال میکند چنان که خاک را برای ساختن اجر لگد میزنند و چنان که کوزه گر گل کوره را در هم میفشارد این است بنده مقرب من که دست او را گرفته ام برگزیده من که روح من نسبت به او با عنایت است من نفس خود را به او دادم و او راستی را برای مردمان اورد او داد انها ا براستی بستاند خسته نشود ونرود تا انکه عدالت را بر روی زمین بر قرار کند...
    در جایی دیگر خداوند در مورد کوروش چنین میگوید: او شبان من است و تمام مسرت مرا به اتمام خواهد رسانید. (کتاب اشعیا باب 44)
    و در جای دیگر می اید: این اراده من است که در دست راست اوست تا به حضور وی امتها را مغلوب سازم و کمر های ظالمان را بگشایم و در ها را بر روی وی باز کنم و بدان که من همیشه پیش روی تو خواهم بود (خطاب به کوروش) جاهای ناهموار را هموار خواهم ساخت و... تا بدانی که منم خداوند یکتا که تو را به اسمت خواندم هنگامی که مرا نشناختی به اسمت خواندم و ملقب ساختم منم خدای یکتا و دیگر نیست جز من خدایی من کمر تو را بستم تا از مشرق افتاب تا مغرب ان بدانند که سوای من احدی نیست .(اشعیا نبی باب 45)
   در کتاب ارمیا و ناحوم مکتوب است که کوروش پس از فتح بابل فرمانی بدین مضنون صادر کرد: خدای یکتا خدای اسمانها جمیع ممالک زمین را به من داده و امر فرموده است که خانه ای برای او در اورشلیم که در صیهون است بنا کنم پس کیست از شما از تمامی قوم او که خدایش با وی باشد او به هورخلم که در یهود است برود و خانه یهوه که خدای یکتا و خدای حقیقی است را بنا کند هر که برود من حامی اویم وهر که باقی بماند در  پناه من است و...(کتاب عزرا باب اول)
    اسرای یهود در بابل پس از صدور این فرمان غرق شادی وشعف شدند چرا که کوروش در فرمان خود تصدیق میکرد که خدا به او امر کرده خانه ای در بیت المقدس بسازد انچه جالب توجه است این که کوروش در منشور حقوق بشر خود که به زبان بابلی است مردوک (بل مردوخ) خدای بزرگ بابلی را ستایش کرده ولی در این فرمان عبارتی را استعمال کرده که در بیانیه منشور نیست حال انکه کوروش میگوید: خانه یهوه  خدای یکتا خدای حقیقی  از این جا باید استنباط کرد که در ان زمان هم کوروش و هم پارسیان بین مذهب بنی اسرائیل و کلدانیان تفاوت می گذاشتن و درک کاملی از خدای اسمانی و یکتا داشته اند از این روست که خدای بنی اسرائیل را کوروش خدای حقیقی مینامد.در کتاب پیامبر بزرگ یهود دانیال حتی پیشگویی ها دقیقتر از قبل میشود و مشخصات و خصلت های کوروش بر شمرده میشود که از حوصله این بحث خارج است  این بود چکیده ای از مرام انسانی که دنیا او را ستایش میکند .
    اتش است این بانگ نای و نیست باد        هر که این اتش ندارد نیست باد
  مهرآذر پارسی









borzu گفت...
دوست عزیز،
جایی در مورد مهاجرت و یا شاید تهاجم قوم کاسوس ( از نواحی روسیه ) به ایران و ساکن شدن آنها در کاشان خوانده ام (بطور محدود )
آیا این قسمت از متن شما که در زیر کپی/ پست شده است در همین رابطه است:

او که با نابودی قبایل بزرگی از اقوام ساکن در فلات ایران و کشتن و نابودی بزرگان ایشان به عنوان یک فاتح غاصب که از نواحی روسیه آمده بود نه یک قهرمان ملی که یک متجاوز به ایران قدیم بوده است.
انسان سکولار گفت...
جواب شما اینست دوست من : نه من از آن مطلبی اشاره کردید اطلاعی ندارم


دوست خوبم اگر نظر مرا به عنوان یک انسان منصف آزاده و بی غرض که جز حقیقت به هیچ چیز تعصب ندارد و نه دنبال آویزان شدن به افتخارات کاذب ملی است و نه دنبال تخریب وجه‌ی شخص یا اشخاص یا قوم و نژادی است بخواهید باید بگویم

به نظر من تمام این داستان‌ها و اطلاعات چنان مشوش و درهم و مخلوط از حقیقت و دروغ شده که دریافت حقیقت هوشیاری و آگاهی زیادی می‌طلبد و از یک مرحله به بعد شما به بصیرتی می‌رسید که اطلاعات به زعم شما درست مانند خطوط های‌لایت شده در میان اطلاعات مغلوط خود را پدیدار می‌کند و هر چه جلوتر می‌روید احساس می‌کنید که بیشتر یک ایده‌ی کلی در ذهن‌تان تثبیت می‌شود که به نحوی جهت‌مند و هدف‌دار تاریخ ما را از انبوهی وقایع روی نداده و مغالطات مجعول ارائه کردند.

این ایده به بشدت در من مستحکم شده و با عنایت به این موضوع که شدت خطاکاری‌های عامدانه‌ی ایشان در تحریف تاریخ بحدی شرم‌آور و هولناک است معتقد شده‌ام کارشکنی ایشان در سقوط رژیم شاه و جنجال‌سازی آنان در طول تاریخ معاصر ما بر علیه ایران فقط به نیت انحراف افکار از این مسائل است تا صدای اندک منادیان حقایق موجود در هیاهوی ایشان گم شود.

از همین رو با احتیاط و غیر رسمی باید عرض کنم معتقدم ایشان اگر بتوانند در تشویق غرب به حمله به ایران کوتاهی نمی‌کنند و برای آن افسانه‌های که مدعی وقوع جنگی جادوئی در سال 2012 می‌شود نیز ساخته‌اند.

کافی است عبارت آخرالزمان را با نام ایران و سال 2012 سرچ کنید 

مثلا این : http://goo.gl/MJI9N


شما در این مورد چه فکر می‌کنید؟ دوست دارم بدانم
borzu گفت...
دوست عزیز،
این حقیر شخصا ارزشی برای این داستانهای ساینس فکشن قایل نیستم و آنها را جدی نمیگیرم اما خطرات داستانها ای از این دست که روی آنها کار زیادی شده است را نباید دست کم گرفت.
داستانهایی برای متقاعد کردن دوستداران ساینس فکشن
داستانهایی برای مذهبیون
داستانهایی برای خرافیون
و و و .....
زمینه را برای اقدامات بعدی ایشان آماده میسازد

چند روز قبل توی سلمونی مقاله ای در مورد گوگل نظرم را جلب کرد
متاسفانه نویسنده و تاریخ مجله را یادداشت نکردم، اما لپ مطلب این بود
همه مردم فکر میکنند که گوگل در خدمت ایشان است
اما در حقیقت این مردم ند که در خدمت گوگل هستند !
انسان سکولار گفت...
دوست بزرگوارم

نویسنده‌ی مقاله‌ی مذکور لابد این شعار مرا جدی گرفته که می‌گویم:

گوگل خدا است. او هویت می‌آفریند و همه چیز را می‌داند!

براستی گوگل خدا نیست و یک شرکت تجاری است

شرکتی که با هوشمندی با ارائه‌ی خدمکات عالی و رایگان به مردم از این اقبال زیاد مردم به خود درآمد کسب می‌کند و این هوشمندانه‌ترین و ارزشمندترین نوع تجارت است.
اما دوست سیاستمدار من این بار نمی‌توانید قصر در بروید و باید نظرتان را در مورد این پست صریح‌تر بگوئید!
borzu گفت...
دوست خوبم،
البته کامنت قبلی ام در مورد فیلم ۲۰۱۲ بود
در مورد آن خدمات عالی و رایگان هم اجازه میخواهم 'شاید هدفدار' را به آن اضافه کنم، چرا که مشکوکم.

اما در مورد این پست دارم کم کم به نتایج جدیدی میرسم و به صحت پستهای شما در این رابطه معتقد میشوم، هر چند به نقش مثبت این کار( یعنی واکاوی گذشته ) اطمینان کافی ندارم!

ضمنا خودم را بیشتر سیاست ندار میدانم چون در ارایه افکارم کاملا صادقانه برخورد میکنم ، در حالی که تعریف سیاست گویا چیز دیگری است.

ارادت
انسان سکولار گفت...
در مورد فیلم 2012 خبری ندارم

اما در مورد واکاوی گذشته بسیار مایلم بدانم چه خطری در دانستن حقایق گذشتگان‌مان می‌بینید؟
borzu گفت...
استاد عزیز،
منظورم همین آدرسی (لینک) بود که برای سرچ در بالا داده بودید
من رسیدم به یک فیلم ساینسفکشن شش قسمتی در مورد اتفاقاتی که در۲۰۱۲ خواهد افتاد، البته یک فیلم سینمایی هم اینروزها روی پرده ی سینماها است

اما خطری که پرسیده اید فکرمیکنم تفرقه ی بیشتر در میان ما ملت همین حالا یش هم متفرق است، من نگران چنین شرایطی هستم.
البته فکر میکنم این ماجرا باید به موقعش واکاوی و بررسی شود.
نمیدانم، شاید هم اشتباه میکنم و موقعش همین حالاست، شما دلیلش را بگویید و مثل همیشه لامپی را در ذهن این شاگرد مکتب تان روشن کنید.
مرسی
انسان سکولار گفت...
دوست خوبم که با الطاف خود مشوق من هستید
یادم باشد اگر خداوند توشه‌ای در کارنامه‌ی من بابت این وبلاگ نوشت در روز جزا یادآور شوم سهمی قابل توجه به شما هم تخصیص دهد.


اما در مورد لینک مذکور

شما از همه‌ی پانصد و شصت هزار رکورد فقط فیلم را دیدید؟ لول

و اما از کدام تفرقه سخن می‌گوئید
borzu گفت...
دوست عزیز،
منظورم اختلاف نظراتی است که در این باب بطور قطع با آن مواجه خواهیم شد
توجه داشته باشید که همه کس مانند شما در این داستان تاریخی عمیق نخواهد شد و همه کس مانند من به جهت ارادتی که به شما دارم در آن تامل نخواهد کرد تا بفهمد بیراه نمیگویید. 
راستی لول یعنی چه ؟
انسان سکولار گفت...
برزوی عزیز

یعنی می گوئید چون عده‌ای ممکن است وقت نکنند و اهمیت ندهند که حقیقت را بفهمند ما هم نباید دنبال آن برویم؟

میدانم جواب شما این نیست ولی می خواهم مطمئن شوم که هیچ تردیدی برای لزوم دانستن حقیقت هر چقدر که تلخ باشد وجود ندارد.

جادوی مغالطه را فراموش نکنید شاید بد نباشد دوباره نگاهی به تصویر مذکور بیاندازید تا یادآوری باشد بر اینکه وقتی اطلاعات غلط داشته باشیم حتی ادراک عینی مغلوط می شود


lol :خنده با صدای بلند
( Laughing Out Loud )

البته من اغلب به معنای "شوخی بود" استفاده می‌کنم





 آیا فکر نمی‌کنید همین اطلاعات غلط اسباب تفرقه ملت باشد؟


یکی فکر می‌کند اجدادش باتری ساختند و باید خودش با اینکه حتی نمی‌تواند باتری سنگاپوری را در اسباب بازی چینی بچه‌اش قرار دهد به این موضوع فخر بفروشد و آن یکی معتقد است که راز ساخت این باتری را مردی که در آرامگاهی واقع در سرزمینش دفن است در فلان کتاب خطی موجود در فلان موزه نوشته پس او باید پزش را بدهد و سومی هم در حالی که پول ظروف آبکاری تقلبی را در جیبش گذاشته و موضوع را با فروختن یک کوزه‌ی گلی به جای باتری حل و فصل کرده به ریش هر دو می‌خندد!!!
borzu گفت...
دوست خوبم،
نمیدانم از واکاوی و رمز گشایی زنده یاد شاملو ازداستان تاریخی ضحاک تا چه حدی آگاهی دارید
با مراجعه ی به استنادات شاملو با اشاره با اشعاری که در وصف ضحاک آمده نمیتون این نتیجه را رد کرد :
ضحاک طبقات را از جامعه حذف کرد یعنی به حکومت خانخانی پایان داد و برتری طبقه اشراف را به طبقه ی کارگر از قانون برداشت
پس کاوه آهنگر هم نمیتوانست جز شعبان بی مخی باشد که با ادعای کذب و خنده دار مغزخوار بودن مارهای روی شانه ی ضحاک قیام کرد و حکومت را به اربابان اشراف و لرد خود باز گرداند

اما حتا با وجود مثل روز روشن بودن این استدلال وی را ناچار به عذر خواهی کردند و ضحاک ستمگر باقی ماند و شعبان کاوه.

شما هم به گمان من اندیشه ای به وسعت اندیشه ی شاملو دارید و گویی ادامه ی ایشانید

حال اگر شاملو سر حرف خودباقی میماند و میلیون نفر مثل من میگفتند: بله درست است اما حتا خود شاملو هم اینرا نمیشنید
آیا فکر میکنید شخصیت تاریخی ضحاک و کاوه تغییر میکرد؟

البته باز هم تکرار میکنم که لازم و خوب است که گفتید درست همانطور که شاملو لازم دانست
مرسی
انسان سکولار گفت...
برزوی عزیز سئوال مرا بی جواب گذاشتید و ضمنا بگوئید چرا فکر می‌کنید داستان ضحاک نه افسانه‌ای بلکه واقعی است؟
borzu گفت...
دوست خوبم،
اینکه داستان ضحاک واقعی باشد و یا افسانه ای، فکرمیکنم تاثیری در اصل مطلب و نتیجه گیری از آن نداشته باشد

اما قصد من از مطرح کردن این داستان سوالی بود که در زیر دوباره کپی کردهام و فکر کردم که این در واقع جوابی هم به سوال شما باشد.

"حال اگر شاملو سر حرف خودباقی میماند و میلیون نفر مثل من میگفتند: بله درست است اما حتا خود شاملو هم اینرا نمیشنید
آیا فکر میکنید شخصیت تاریخی ضحاک و کاوه تغییر میکرد؟ "
انسان سکولار گفت...
بله درست است نکته در معنای داستان است

ولی اگر شاملو چه را نمی شنید؟

borzu گفت...
صدای حامیانش را که ضمن رعایت سکوت با نظر ایشان موافق بودند و در مقابل اعتراض مخالفان گوش ایشان را کر کرده بود
انسان سکولار گفت...
درباره‌ی جماهتی که از فرط بی مایه‌گی دیوان اشعار شاعری را بدون اینکه بفهمد می‌خواند و سری از تظاهر به درک مفاهیمی بس متعالی تکان می‌دهند و اگر همان شاعر تفسیری جدید از اسطوره‌ای که تا بحال اسمش را بسختی شنیده ارائه می‌دهد چون جز همین خزعبلات مایه‌ای ندارد چون زن فاحشه‌ای که نه تنها حق همخوابگی‌اش را ندادند بلکه کیسه‌اش را زده‌اند چنان سلیطه‌بازی می‌کند که او را به عذرخواهی از ارائه‌ی تعبیر جدیدی از افسانه‌ای می‌کند چه باید اندیشید؟


اما نگفتید دوست خوبم چرا تردید دارید در کشف حقیقت؟

نگوئید نکته‌ای در ذهنتان نیست


borzu گفت...
دوست خوبم،
تردیدی برای کشف حقیقت ندارم 
اما از همان خیل عظیم تظاهر کنندگان به د رک مفاهیم که از آن یاد کردهاید، چشمم آب نمیخورد.
نگران آنم که ناخواسته درگیر تاریخی شویم که بیشتر از تاریخ هر ملت دیگری مخدوش و دچار تحریف و دروغ شده است
و یا به عبارتی
درگیر دور باطلی شویم که ما را بخود مشغول بدارد، تا دشمن دقیقا همان بلایی را بر سرمان بیاورد که میخواستیم از آن پیشگیری کنیم

نظر من اینست که ولش کنید


انسان سکولار گفت...
مرا توجیه کنید دوست من چرا فکر می‌کنید موضوع ما را دچار دور باطل می‌کند داستان برای من چون روز روشن شده و تمام ابهامات تاریخ‌مان با این ایده‌ای که به لطف تلاش‌های استاد پورپیرا در ذهن من شکل گرفته معنا پیدا می کند

هم گذشته و هم آینده 

شاید جناب پرپیرا به آینده حتی فکر هم نکرده باشند نمی‌دانم فعلا که صدای ایشان را خفه کردند همان طور که دکتر منوچهر اقبال، حمید رضا پهلوی، علیرضا پهلوی، احمدتفضلی را خفه کردند و اگر شما واقعا ایران دوست هستید و اگر واقعا به اندک دقت نظر من ایمان دارید نگذارید من هم اینجا در چنگال ایشان با فیلترینگ و هزار دام دیگر صدایم خفه شود قبل از آنکه شما را توجیه کنم داستان چیست

دوست من جدی بگیرید


۱ نظر:

ميلاد كريمي گفت...

سلام.من اين پست رو((نقد متني در سايت شما)) خيلي وقت پيش نوشته بودم.شما حتي يكبار مطالعه فرموديد.تعجب كردم دوباره بعد از چندين ماه دوباره براي اين پست
نظر گذاشتيد.بهر جهت من بدرستي متوجه
كنه عقايد شما نشدم خيلي در لفافه
حرف ميزنيد.سيستم سايت شما هم طوري هست كه ادم سر در درگم ميشه..
من يه نكته به خانوم اسكويي گفتم به شما هم همينطور .اين اشتباه فاحش كه تمام اقوام ايراني نسبت به يك هسته سنجيده
ميشن يعني فارس..هركي فارسي صحبت كنه
يعني از اعقاب پارسيان باستان است
چون فارسه...اگه ما كمي زبان شناسي و علم مردم شناسي بدونيم
كاملا واضح كه اقوامي به عنوان مثال
مثل كرد زبانشون ريشه هاي پهلوي و اوستايي داره.الخصوص گويش (اورامي) كردي
حتي نوع لباس اونها حتي فيزيك بدن..يا
اقوامي مثل تات يا تالشها...
اگه انصاف رو نگه داريم اقوام ديگه ايراني مثل كردها يا حتي لرها بيشترين
خصيصه هاي ايراني خودشون رو حفظ كردن
چون هميشه كوه نشين و دلير بودن و كمتر
توسط اقوام بيگانه مورد هچوم و تلفيق
فرهنگي قرار گرفتن .تمام اقوام ايراني
داري يك هسته مشترك قومي.مليتي.زباني و فرهنگي هستن اين رو در پست سخني با وبلاگ عشق من ايران بهتر توضيح دادم.سربلند باشيد يا هو