در چهارچوب جمجمه

حقیقت نیازمند انتقاد است ، نه ستایش - نیچه

۱۳۸۹/۰۹/۲۲

حتی جان اف کندی !

# تاریخ ایران
# توطئه‌ی بزرگ راز مکتوم
# احمد تفضلی
# دکتر منوچهر اقبال
# ابراهیم پور داوود
# صهیونیسم
# زرتشتیان
# حمیدرضا پهلوی
# قتل‌های زنجیره‌ای
# موساد
# وزارت اطلاعات ایران
# آشموغ راه‌یافته

ماجرائی مربوط به قتل احمد تفضلی از قربانیان قتل‌های زنجیره‌ای

راز قتل‌های زنجیره‌ای چه بود؟

آیا ایشان فقط می‌کشتند که ایران را بدنام کنند؟!!!
چه کسانی شاه ایران را عملا در مسیر سرنگونی تنها گذاشتند و مسئول سرنگونی وی بودند
ایشان هیچ‌کس را در مسیر اهداف خود  تحمل نمی‌کنند حتی جان اف کندی ! 


راز ماجراهائی که به طرز غیر عادی این کشور توسعه نیافته‌ی با جمعیتی متوسط و مردمان معمولی در گیر آن می‌شود چیست؟

به نسبت بضاعت ایران با سایر کشورها آیا تناسبی بین اهمیت ظاهری ایران و سر و صدا و جنجالی که در مورد آن در یک قرن اخیر وجود دارد می‌توان یافت؟
حقیقت با کنار رفتن لایه لایه‌ی دروغ‌ها رخ درخشان خود را به  من می‌نماید
و شگفتا که تا این لحظه آنچه که در هر مرحله ادراک کردم مهر تائیدی بوده بر حقیقت قبلی و هر لحظه از عمق ناآگاهی و غفلت خود و دیگران متعجب‌تر شده و با خود می‌گویم :

حقیقت غائی تا چه حد دهشت‌بار خواهد بود؟

احمد تفضلی - منوچهر اقبال - ابراهیم پورداوود  و داستان صهیون‌یسم و قائله‌ی باستان‌گرائی و زرتشت‌یسم





نمی‌توان اظهارات دکتر اقبال را در کنار این مهم که حمیدرضا پهلوی و دکتر اقبال چگونه در معرض آماج حملات تبلیغات مسموم بودند قرار داد و نقش ابراهیم پورداوود در تبلیغات سوء علیه ایشان  و ارتباط وی با صهیونیسم را دانست و در این باب تامل نکرد



هویت نویسنده‌ی متن زیر برای من آشکار نیست ولی نباید کاملا تهی از حقیقت باشد

ابائی ندارم که اعتراف کنم من تا حدودی زیادی به آن باور دارم

در واقع تمام حوادث از دوهزار و پانصد سال پیش تا امروز در ذهن من دارای برنامه و هدف از پیش برنامه‌ریزی شده می‌شود و خواننده‌ی هوشیار من می‌داند که منظور من همت قوم ابراهیم در سروری خدای ناپیدای اوست برای آماده کردن زمین جهت آمدن منجی آخرالزمان!

از خوانندگان عزیزم استدعا دارم هر نکته‌ای که اطلاعاتی در مورد ناصحیح بودن آن در این نوشتار می‌یابند مرا مطلع کنند


بد نیست بدانید احمد تفضلی یکی از قربانیان قتل‌های زنجیره‌ای است و ابراهیم پورداوود یکی از مهره‌های صهیونیسم در ایران و شاید دکتر منوچهر اقبال نیز یکی از اولین قربانیان قتل‌های زنجیره‌ای باشد که با انقلاب ایران و جنگ ایران و عراق موقتا نیازی به تداوم آن نبوده است.

سعید اسلامی (امامی) از خانواده‌ی یهودی تبار و معترف به جاسوسی اسرائیل
مهره‌ی پرنفوذی که در وزارت اطلاعات ایران قتل‌های زنجیره‌ای را رهبری می‌کرد




من علت این هجمه‌ی بی سابقه علیه ایران را رازی می‌دانم
 که در این سرزمین مدفون است

و به همین جهت درنگ را جایز نمی‌دانم و ابائی ندارم که شرم اعتراف به اشتباه احتمالی را به جان بخرم

پس مرا نسبت به اشتباه خودم آگاه کنید چون جز نیت خیر برای همه‌ی دنیا و بشریت نیت دیگری ندارم









---------------------------


















به نظر اینجانب آئین زرتشت توطئه‌ای جهت تضعیف اسلام و منحرف کردن توجه‌هات از نقش یهودیان در تغییر تاریخ ایران و از همه مهمتر پنهان داشتن آئین اقوام تمدن عیلامی بابلی می‌باشد

آئینی که بنابر پیش‌بینی کتب مقدس یهودیان دوباره از ایران سر برخواهد آورد و انتقام پوریم را خواهد گرفت و ایشان همه کار می‌کنند تا این پیش‌بینی را ناکام کنند





---------------------------












آشموغ راه‌یافته کیست؟

 آشنایی با نویسنده ی این وبلاگ که نامه‌های تکان دهنده و تاریخی دکتر منوچهر اقبال و حمیدرضا پهلوی را به شاه منتشر نمود.

جهت خواندن نامه‌ها بخوانید:  تقویم شاهنشاهی و شاه



چرا زرتشتی ها دوستم احمد تفضلی را کشتند؟!



درود بر خواننده ی گرامی؛ 



من (نویسنده ی این وبلاگ)،یکی از آموزگاران

آیین زرتشت و فرزند یـکی از موبَدان سرشناس

و اکنون عضو انجمن زرتشتیان هستم. متخصص








زبان پهلوی و اوستایی ام و آشنا با آقایان اردشیر

خورشیدیان، جلیل دوستخواه ، فاروق صفی زاده

( که در دوره ی کنونی، بیشترین دروغ ها را او

به خورد جوانان خام و ناآگاه ایران می دهـد ؛ و

روزی که شناخته بشوم، این را در روی خودش

و دردیدگاه همه ی زرتشتیان، بلند خواهم گفت)،

فریدون بـدره ای ، بهرام فره وشی ، عـلی اکـبـر

جعفری، ومهرداد بهار، ودوست صمیمی مرحوم

احمد تفضلی (کشته شـده در 1375 خورشیدی)

بودم.من شاگرد ژان دو مِناس(مرگ 1973 م)،

در پـاریـس ، و ابراهیم پورداوود (م1347 ش)

در دانشگاه تهران بوده ام، وخود دانستم که آتـش

زدن اتومبیل شادروان دکتر منوچهر اقبال، ونیز

گردهمایی و فریاد دانشجویان آن دوره ، و ستیز

آنان با دکتر اقبال، همه وهمه، ناشی از نقشه ی

اهریمنانه ی استادم ابراهیم پور داوود بوده و از

آن تاریخ (1339ش) کینـه ی این استاد و دیگر

زرتشتیان را در دل پروراندم وچون نوازشهای

پی در پی از سـوی شادروان دکتر اقبال به ما و

دیگرهمدوره هایمان رسیده بود، سخت با شنیدن

آن خبر دلخورشدم و دربنیادهای باور واعتقادات

من به آیین زرتشت، لرزه و زلزله افتاد؛ تا آنکه

مرا با شادروان احمد تفضلی آشنایی و دوستی و

همنشینی حاصـل شـد؛ روزی به اوکمک میکردم

تا کتابهای کتابخانه اش را مرتب کرده، وبچیند؛ 





ناگهان چشمم به دسته ای از اوراق افتاد ، که در

میان پوشه ای بایگانی و منگنه شده بودند؛ از او

پرسیدم:اینها تحقیق وجستجوی شمااست؟تفضلی

سری تکان داد وگفت:"خیر؛ یادداشت های دکتر

اقبال انـد، که به امانت نزد من سپرده اسـت ، و

من باید آنها را تکمیل کنم!". پرسیدم : موضوع

آنها چه چیزاست؟! تفضلی گفت:چیزی است که

اگر ندانی بهتر است!! من بیشتر کنجکاو شده و

گفتم: باید بمن بگویی درون آنها چه نوشته شده

است! خواهشمندم! تفضلی نشست و گفت:"اگـر

کسی این ماجرا را بفهمد، من و تو هیچ امنیتی

نداریم!".من سوگند خوردم که رازدارباشم. پس

تفضلی گفت:" دراین یادداشت ها، خط قرمزی

بر سه هزارسال تاریخ زرتشتیان ایران کشیـده

شده؛ دکتر ثابت کرده که زرتشت وجود نداشته

وبر تمامی پندارهای سه هزارساله ی ما وشما

خط بطلان کشیده است!!". من به آرامی گفتم:

"حرف دل مرا زده است! من این را میـدانستم

وازپیش هم گمان داشته ام که این آیین به هیچ

نمی ارزد!". تفضلی گفت:"مبادا این حرف را

جای دیگری به زبان آوری! که جان خودت و

من را به خطر خواهی انداخت!".




پس از این جریان، به یاد دارم که حدوداً شاید

سال 1370 خورشیدی بود، که روانشاد احمد

تفضلی عضو پیوسته "فرهنگستان زبان وادب

فارسی" شده بود؛ شبی در خانه ی وی درحال

مطالعه و تطبـیـق برخی متون پهلوی با متون

پارسی میانه بودیم،که زنگ دربه صدا درآمد؛

شاهزاده حمید رضا پهلوی بود،که چند روزی

مرخصی دریافت کرده بود و خیلی شکسته به

نظر می رسید. تفضلی او را به درون آورد و

به گرمی از او پذیرایی نمود. من تا آن زمان،

از نزدیک ، شاپور حمیدرضا را نـدیـده بودم؛

از او چیزهای شگفت انگیز وتعجب آوری به

گوش من رسیده بود ...


 حمید رضا به تفضلی

گفت : " شرم کن احمد! 15 سال است کـتاب

دکتر اقبال (نوشتـه شده در 1355ش) نزد تو

به امانت مانده است! من (حمید رضا) هم بـر

آن کلی حاشیه و تحقیق نوشته ام! حالم اصلاً

خوب نیست؛ می ترسم بمیرم و تو این اثر را

به همراه تحقـیقات خودت که قـول داده بودی

بر آن بنویـسی، به چاپ نرسانی و آخر نابود

شود و یا به دست زرتشتی ها بیـفـتـد! احمد!

گاهی من(حمیدرضا) به تو هم شک می کنم

و گمان میکنم که عمداً میخواهی این کتــاب

نایاب را به فراموشی سپرده یا نابود کنی!".

حمید رضا بلند شـد و چای سـرد شده اش را

هم لب نزد و خواست بیرون برود، که احمد

تفضلی، به اصرار او را نشاند و گفت:" به

خدایی که تو و من هـردو قبول داریم سوگند

می خورم اشتباه می کنی! جناب حمید رضا

من در این 15 سال همواره به فکر این اثر

بودم و هر وقت مطلب مهمی به ذهنم رسیـد

یا در مدرکی به مسئله ی جدیدی برخوردم،

برای اینکه اثر دکتر اقبال را پربارتر سازم

درحاشیه ی همین اوراق اضافه کرده ام"؛ و

آنگاه پوشه ی مذکور را آورد و نوشته های

خـود را در حواشی آن به حمید رضا نـشان

داد. حمیدرضا سری تکان داد و گفت: "پس

از 15 سال که این اثر را حبس کرده ای، و

عمل به وصیت دکتر اقبال را بهانه کرده واز

چاپ آن سر باز می زنی؛ این چه توجیهاتی

است؟! باورکن اگروصیت قانونی دکتراقبال

نبود که این اثربرای تکمیل نزد تو باشد، آن

را خودم به زور از تو گرفته بودم"؛ وآنگاه

برخواست وخانه را ترک کرد.بیچاره احمد

تفضلی تا کنار تاکسی کرایه ای حمید رضا

رفت و صدایش را شنیدم که می گفت: "من

امنیت ندارم؛وگرنه به خدا سوگند آنرا چاپ

کرده بودم". ولی شاهزاده حمیدرضا اعتناء

نکرد و رفت ... وقتی احمد به درون آمد و

چهرۀ هاج وواج من(آشموغ) را دید، گفت:

"..."(اسم من)؛ میبینی چطورگیرافتاده ام؟

حمید رضا هیچ با من اینـگونه حرف نزده

بود! چرا باید چنین بشود؟! ...".



 یک سال

از این واقعه گذشت ، که ناگهان خبر فوت

شاپورحمیدرضا (تیرماه1371خورشیدی)

براثرسکته ی قلبی، منتشر شد . تفضلی از

شنیدن این خبرخیلی اندوهگین شد وبه من

(آشموغ) گفت: "حیف شد که دیگرنتوانستم

دل او را به سوی خود بگـردانم و پیش از

مردنش، او را شادمان سازم! اما هنوزهم

دیر نشده ؛ برای این که روح او و روح

دکتر منوچهراقبال و آن جوان از دست -

رفته (یعنی شهریار شفیق) شاد شوند ، از

همین امروز شروع می کنم و کتاب را به

چاپ می سپارم"؛ من(آشموغ) گفتم: " اگر

زرتشتیان آن را ببینند، میدانی چه خواهد

شد؟! ". تفضلی با خشمی که تا آن هنگام

در او ندیده بودیم ، 

گفت:" ای مرده شوی

هرچه زرتشتی است ببرد!! تا کی باید با

این خواری دست وپنجه نرم کنم؟! بگذار

من را بکشند و تکه تکه کنند...".

 فردای

آن روز به مدیرانتشارات...(که ازنوشتن

نام وی معذورم) تلفن زد و پیشنهاد چاپ

این کـتاب (سه هزارسال دروغ درتاریخ

ایران) را داد؛ مدیر مذکور موافقت کرد،

ولی چند روزبعد، به تفضلی زنگ زد و

گفت: " برخی زرتشتیان به من تلفن زده

و من را تهدید کرده اند؛ لذا شرمنده ام!"

چند انتشاراتی دیگر نیز یا طفره رفتند و

یا بهانه ی کمبود کاغذ آوردند و یا ترس

داشتند از اینکه این کتاب را چاپ کنند!


تا اینکه آذرسال 1375خورشیدی،یکی

ازناشران معروف مقابل دانشگاه تهران

(که با بنده نیز دوستی دارد و از نوشتن

نام وی معذورم) پذیرفت که این اثر را

توأم با پاورقی های من (...) و تفضلی

و حمید رضا و شفیق، با تیراژ 5000

جلد، به چاپ برساند.آن روزها تفضلی

خیلی شادمان بود، ومی گفت:"چنین اثر

ارزشمندی تاکنون نوشته نشده است! ".


ورقه ها را ویراستـاری کامـل کـرده و

آخر هر پاورقی مشخص کرده بود که

این تحقیق از کدام یک از ما چهار نفر

است (ح پ: شاپور حمیدرضا پهلوی ؛

ش ف:شهریار شفیق؛ ات:احمد تفضلی

و... من آشموغ !!). اما همین که ما در

پایان برنامه ی ویراستاری بودیم، شب

23 دی ماه 1375 بود ؛ خوابیده بودم،

که ساعت 3 نیمه شب ، تفضلی به من

زنگ زد. صدایش می لرزید ؛ معـلوم

بود خیلی ترسیده است؛گفت:کارفوری

با تو دارم! من هم ترسیدم، ولی خودم

را کنترل کرده وگفتم:آرامش را ازیـاد

نبر! بگو ببینم چه شده ؟! 

گفت:"اکنون

خود را به در خانه ی تو می رسانـم و

جریان را حضوراً برایت می گویم! ".

من پالتویی خود را پوشیده وبیرون، در

آن سرمای زمستان ایستادم ، تا خانواده

چیزی نفهمنـد . تفضلی با اتومبیـل خود

از راه رسید ؛ داخل ماشین نشستیم وبا

هـم سخن گفـتیم. رنگ چهره اش پریده

و لبـهایش از ترس خشک شده بود. به

او گفـتم: چه شده؟ چیزی نگفت ودست

را درون داشبرد اتومبیـل برده و پوشه

و ورقه های ضمیمه شده را درون یک

پلاستیـک سفید به من داد

 و گفت: " ما

هم رفتنی شدیم! اگراز من بدی دیده ای

من را ببخش وبرایم دعا کن! ". من که

خشک شده بودم،

 گفتم:"اجازه می دهی

به نیروی انتظامی زنگ بزنم!". گفت:

" کار از این حرفها گذشته و زرتشتیها

به مـن گفته اند: اگر به نیروی انتظامی

خبر بدهـم، یک نفر از نزدیـکان من را

زنده نخواهند گذاشت ! آنـهـا با خود من

(=احمد تفضلی) کار دارند ؛ نمی خواهم

دوسـتان یا نزدیکان من هــم درگیر ایـن

ماجرا شوند. تو هم دخالت نباید بکنی!".

هرچه اصرارکردم، کارگر نشد وتفضلی

رفت ... ساعت 7 شامگـاه 24 دی ماه،

یعنی فردای آن روز،دوستان زنگ زدند

وگفتند: "خبری از تفضلی نداری؟! او از

ظهر که از دانشگاه تهران به سوی خانه

حرکت کرده ، تا کنون نرسیده و کسی از

او خبری ندارد؟!". من به زیرکی حدس

زدم که شاید این دوستان(!!) می خواهند

حرفی از دهان من بکشـند که برای خود

من نیز خطرناک باشد؛ اندوه و دلهره ام

را به سختی کنترل کرده و گفتم: " چنـد

مدت است که اصلاً تفضلی را ندیده واز

او هیچ خبری نداشته ام ! ". پس ازتمام

شدن گفتگوهای تلفنی ، بی درنگ تلفـن

نیروی انتظامی را گرفتم وجریان ناپدید

شدن تفضلی را به آنها گفتم. ساعت 11

شب بود که ازنیروی انتظامی بمن تلفن

شد و گفتنـد: جسد آشنای شما ساعت 9

شب توسط مأمـوران پاسگاه باغ فیض،

در کنار اتومبیل مقتول یافته شده است.



... در اینجـا سوگند می خورم کـه مــن

(آشموغ راه یافته!!) دین وآیین زرتشت

را از صفحۀ روزگار ناپدید خواهم کرد

و کـار احمد تفضلی را به پایان خواهـم

رساند و آنگاه اسم و مشخصات خود را

علناً اعلام خواهم نمود، تا تمامی انجمن

زرتشتیان،انگشت حیرت به دندان خود

بگزند و شاگردان جوانی که اکنون نزد

من شاگردی می کنند ، بفهمند که دین و

آیین ساختگی و افسانه ای زرتشتی ها،

تنها برای عوام فـریـبی و ایـجاد آشوب

در ایران عزیز ما بوده و ریشه ی ایـن

دین و آیین خرافی را از خانواده هاشان

بکنند. 


این را بدانید که حتـماً وحتماً پس

از انتشار این وبلاگ و متن این اثر، با

حواشی دوست دلبندم احمد تفضلی ونیز

افراد دیگری که نامشان یاد شد، پیروان

زرتشت افسانه ای خیالی، من (آشموغ)

را تکذیب خواهـند کرد و خواهند گفت:

چنین کسی در میان ما زرتشتیان نیست

ودروغ می گوید!! بگذار زرتشتیان این

را بگویـنـد؛ ولی پس از سالیـان آیـنـده،

هنگامی که نوجوانان وجوانان زرتشتی

امروز، نام فاش شده ی استادشان را در

همه جا می بینند و میخوانند، دیگراثری

از آیین زرتشت برجای نخواهد مانـد و

من از همیـن جوانان، آرام آرام، بـرای

زرتشتیان، اسکندرهایی بسـازم ، که با

یاری یکدیگر، زرتشت و زرتشتیان را

به زباله دان تاریخ افکنند...باش تا آیند

و ببینی!! 


و اگر گویند که گـُجَسته بودم

(یعنی: پلید و ناپاک و حرامزاده!)، این

ناسزا به خود ایشان بازگردد، چه مــن

پدر اندر پدر،موبَد و آتـُربان(مرد دینی)

زرتشتیان بوده واز نژاد وتبار خودشان

هستم !! اکنون درپایان این گفتـار، یک

هشدار جدّی به مردم ایران میدهم، وآن

اینکه: به گفتارپاک قرآن پاکیزه ی خود

گوش فرا دهید که می فرماید:((دوست

صمیمی ازمیان غیرهـم کیشان خودتان

نگیرید، زیرا آنان از ضررزدن بـشما

کوتاهی نخواهند کرد ودوست دارند که

شما همواره در رنج و سختی باشیـد! و

دشمنی آنها با شما مسـلمانان ، از گـفتار

ایشان آشکار است؛ حال آنکه آن کینه و

دشمـنی که در دل نسبت به شما دارنـد،

بسی بزرگتراست.ما این آیات را برای

شما بیان کرده ایم، تا کمی بیاندیشید!))

(سـوره ی آل عِـمـران - آیـه ی 118).




اگر دوست دلبندم شادروان احمد تفضلی

به این دستور قرآن پاک عمل کرده بود،

به این سرنوشت اندوهبارمبتلا نمی شد!



من (آشموغ) روزی درون اتوبـوسـی در

خیابان انقلاب تهران نشسته بودم ؛ دیدم

جوانی دانشجو سوارشد و به گردن خود

تمثال تصویر خیالی زرتشت را آویخته

بود. پس آرام به او نزدیک شده و گفتم:

" پسرم ! این عکس کیست؟! " او گفت:

عکس زرتشت پیامبر !! گفتم:"چه اندازه

اطمینان داری که او وجود داشته است و

پیامبرهم بوده است؟! ". گفت: "درکتابها

ومدارک تاریخی نوشته اند!!". گفتم: در

کدام کتاب؟! گفت: "چنـین گفت زرتشت

-از نیچـه!!". سری تکـان دادم و دیگــر

هیچ نگفتم ؛ چون دیدم این جوان آن قدر

بی اطلاع است، که نوشته های یک آدم

روانی(=نیچه) را ((مدرک تاریخی!!))

به شمار آورده است...

به مردم ایران گوشزد می کنم که: مبادا

جوانان خام خود را رها کنند ، تا با این

زرتشتی های بدخواه و بدنهاد دوستی و

رفت وآمدی بنمایند ؛ زیرا من (آشموغ)

خـود از آموزگاران و عضو انجمن آنها

بـوده و هستـم و بهتر از شما ایـشـان را

شناخته ام! 


تا آن هنگـام کـه (( کیخسرو

شاهرخ)) زنده بود (1319 خورشیدی)

اینها طرح دوستی و برقراری رابطه با

مسلمانان را در سر می پروراندند؛ ولی

چون به اهداف شوم خود نرسیـدند، پس

از درگذشت او، به دشمنی پنهانی روی

آورده و نقشه ی برهم زدن دین ایران و

توهین به پیامبر گرامی اسلام ، و القای

شک و شبهه در ذهـن و افکـار جوانان

این مرز و بوم - نسبت به آیــین پاکیزۀ

اسلام وقرآن پاک - را درسر پرورانـده

و خودم درجلسات سرّی برخی ازایشان

حاضر بوده و شنیـده ام که قـصد دارنــد

دین خرافی زرتشتی را دوباره به ایران

بازگردانند؛ واگر ازنظراخلاقی صحیح

می بود، نام تک تک ایشان را همینجا

.می نوشتم و آبروی ایشان را می بردم

پس کاری نکنند که نام هـای ایـشان را

در این وبلاگ منتشر بسازم ... بـرخی

از اعضای انجمن زرتشتیان، با افرادی

کـه دربرنامه های ماهواره ای خارج از

ایران سخن می گویند ، ارتباط تنگاتنگ

مالی و زدوبند اقتصادی دارند ، و به آن

مزدوران پول داده، تا تبلیغ آیین خرافی

زرتشت را بنمایند! پس کاری نکنند که

نام ایشان را هم دراین وبلاگ بیاورم!!


نویسنده : آشموغ راهیافته ; ساعت ٢:۳٠ ‎ب.ظ ; شنبه ۱۸ مهر ۱۳۸۸

××××××××××××××××××××

لینک ادامه‌ی مطالب تاریخ ایران بعد از گفتگوها می‌باشد

در همین رابطه "ماجرای پوریم چیست؟

مطلب قبلی در این مورد : تقویم شاهنشاهی و شاه

گفتگوهای این پست:


#:

borzu گفت...
دوست عزیز،
در مورد ینپوست تنها میتوانم بگویم wow
اگر این مستند حقیقی باشد ، چه قهرمانانی داریم که برای ما ناشناخته اند.

پ.ن.
لطفآ در صورت امکان در مورد آیین عیلامی بابلی کمی توضیح دهید، با نهایت شرمندگی باید بگویم که هیچ شناختی از این آیین در حافظه ام ندارم
یهود گفت...
برزوی عزیز نباید هم داشته باشید

بی شعورها خدای ناپیدای ابراهیم یعنی ما یهودیان را مسخره و علارغم پیشرفت بسیار در ظواهر دنیوی خداهای دروغین را می‌پرستیدند

هنر و فرهنگ تمدن‌شان بخورد توی سرشان وقتی ایشان نژاد برتر را به عنوان زیردست می‌دیدند و از معاشرت با ما خودداری می‌کردند دیدید که چگونه خدای بر حق ابراهیم را از آتش‌شان نجات داد و همان‌طور که فرعون را در نیل غرق کرد و نهایتا طومار تمدن مصر باستان را در هم پیچید وقتی حیوانات انسان نما حکومت به ارث رسیده از سلطان سلیمان نبی را غصب کردند کوروش را فرستاد تا ما یهودیان را آزاد کند و دست ایشان را از حکومت کوتاه کرد

چرا می‌خواهید یاد و خاطره‌ی این نابکاران زنده شود

کم ما بندگان برگزیده‌ی خدا تلاش کردیم این مظاهر کفر آمیز را خراب کنیم و یا جمع کنیم و به موزه‌های شخصی خود ببریم تا نکبت‌ش دامن شما را نگیرد و در عوض نام کوروش را بزرگ کردیم؟
حال شما می‌خواهید با زنده کردن یاد آن کفار زمینه‌ی تحقق پیش‌بینی کتاب مقدس را فراهم کنید که می‌گوید در سال 2012 پارسیان بر قوم یهود غلبه کرده و پیروز می‌شوند؟
borzu گفت...
یهود عزیز،
نگران سال 2012 نباشید، هیچ اتفاقی در آن رابطه نخواهد افتاد
البته ما پارسیان تلاش خواهیم کرد تا اهمیت نیل مداوم به انسانیت را که خود در حال آموختن آنیم را به شما نیز توصیه نماییم،
ما که خود را برتر نمیدانیم بر این باوریم که میتوانیم
شما که جای خود دارید

اما سوالی که در اینجا برایم مطرح شده اینستکه :
این چه نوع از ترویج و تداوم دینی است که دایم بر حذر میدارد از دشمن جنایتکار و توصیه میکند به کشتن برای بقا ؟
پس کجایش ارزش اینهمه قربانی را دارد
قرن به قرن ، سال به سال و روز به روز خود و دیگران را قربانی میکنید، و چه بی نتیجه
آیا شما هم مانند دیگر جهانیان برده داری و به بردگی کشیدن را نفی میکنید، و یا تنها برای خود استثنا قایلید

لازم به ذکر میدانم ابراز احترام خود را به یهودیان و اذن به اینکه برای یهودیان هم حق سرزمین خود را قائلم .
روح هامان عمالقی گفت...
اه که زمان برخواستن از خاک فرا رسیده و باید انتقام خود، پسران‌م و قوم من از شما گرفته شود.

چگونه فکر کردید خدایان ما اجازه می‌دهند پرستندگان ایشان را قتل‌عام کنید و از همه بدتر معابد ایشان را نابود کنید و به اتکاء خدای دروغین خود از مکافات مصون باشید؟

هرگز هرگز از عقوبت کارتان مصون نخواهید بود و اکنون این روح کشتگان است که در قتلگاه خود ظهور می‌کند و طومار این قوم مکار را بر می‌چیند و شما را نابود و خدای دروغین‌تان را رسوا می‌کند.
یهود گفت...
وای وای ترسیدم!!!

چقدر بی مزه هستید شما

برزوی عزیز شما می‌گوئی کشتار؟

آیا دوست داشتید اینک بت پرست می‌بودید و در زیگورات خداهای دورغی را می‌پرستیدید؟

آیا فکر می‌کنید خداوند یکتا شما را بی عقوبت می‌گذاشت؟

گرچه خوب می‌دانم که بجز قوم بنی‌اسرائیل دیگران شایسته‌ی موحد بودن نیستند اما شما باید بدانید که کفار و مشرکین همه هلاک خواهند شد و این وعده‌ی خداست و آنچه شما قتل‌عام می‌نامید تحقق وعده‌ی خداست و او تمام وعده‌هایش محقق خواهد شد مگر ما با تلاش و عبادات خود خشم او را به فتح تبدیل کنیم همانطور که تقدیرمان را در روز پوریم عوض کردیم
انسان سکولار گفت...
خوب است پس روح هامان هستید؟

این دوستان هم شوخ طبعی‌شان گل کرده و تاریخ‌دان شده‌اند و گویا دیروز به مقبره‌ی استر رفته‌اند و گفته‌اند اگر مسجد القصی خراب شود ما هم مقبره‌ی استر را خراب می‌کنیم و چیزهای در مورد پوریم گفته‌اند

بخوانید
انسان سکولار گفت...
روز گذشته گروهی از لباس شخصی ها به عنوان دانشجویان دانشگاه همدان به صورت سازمان داده شده و پس از پخش اعلامیه های برانگیزاننده ای در مساجد و اماکنی که عزاداری امام حسین در آنجا ها برگزار بود در مقابل آرامگاه استر، ملکه ایرانی و مردخای، عموزاده و مردی که استر را بزرگ کرده بود اجتماع کردند و اعلام داشتند که این مکان را ویران خواهند کرد. آرامگاه استر و مردخای یکی از مهمترین آثار تاریخی جهان است که قرن ها قدمت دارد. این آرامگاه که در میراث فرهنگی ملی ایران به ثبت رسیده، علاوه بر اهمیت تاریخی خود از اماکن مورد احترام و زیارتگاه یهودیان و مسیحیان است و هر ساله هزاران هزار جهانگرد از آن دیدن می کنند. استر، ملکه خشاریارشاه و مردخای از آنجایی مورد احترام اند که گفته می شود از کشته شدن هزاران هزار یهودی جلوگیری به عمل آورده اند و مراسم «پوریم» که هر ساله برگزار می شود در واقع جشنی است برای نجات جان هزاران هزار یهودی از مرگ در آنزمان.
اما در اعلامیه هایی که دیروز پخش شد همه چیز به صورتی دیگر مطرح شده بود. در این اعلامیه نوشته شده بود:

آیا از هولوكاست ایرانی خبر دارید؟

استر و مردخای كیستند؟؟
استر و مردخای همان هایی هستند كه دستور قتل عام 77000 ایرانی را در زمان خشایارشاه صادر كردند. آیا می دانیدكه طرفداران استر و مردخای این قاتلان ایرانی ها ؛ جشن ایرانی كشی (پوریم) برگزار می كنند؟ آیا می دانید كه هفته پیش سران رژیم غاصب صهیونیسم اعلام كرده اند كه می خواهند مسجد القصی؛ قبله اول مسلمانان را تخریب كنند؟ آیا لازم است در مملكت شیعه به مقبره این دو قاتل زیارتگاه اطلاق شود؟

فرزندان خود؛ دانشجویان استان همدان را در تجمع یكشنبه ساعت دوازده و نیم بعد از ظهر روبروی مقبره این دو قاتل یاری فرمایید
انسان سکولار گفت...
در این اجتماع پس از مدت ها شعار مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسراییل، محمود قاسمی، رییس سازمان بسیج دانشجویی استان همدان سخنرانی سراسر دروغ ، زننده و تحریک کننده ای ایراد کرد. در این سخنرانی او استر را زنی فاحشه خواند و همه ی آن چه که در اعلامیه ها بود را تکرار کرد. او تاکید کرد که: «این جا دومین زیارتگاه صیهونیست هاست. آن ها همدان را هم جزو سرزمین های خود می دانند و خیال دارند در آینده آن جا را بگیرند.» او می گفت که این مکان متعلق به قاتلین است و اسم زیارتگاه را باید از روی آن برداشت.
این سخنران ضمن تایید حرف های احمدی نژاد درباره هولوکاست و نسل کشی یهودیان در اردوگاه های کار اجباری نازی ها، گفت:«کشته شدن هزاران ایرانی به دست استر و مردخای هولوکاست ایرانی است» و باز دولت اسراییل را تهدید کرد که اگر به مسجد الاقصی زیانی وارد شود این منطقه را با خاک یکسان خواهند کرد.
شعارها و عملیاتی که این افراد در کنار یک محوطه ی تاریخی که ضمنا زیارتگاه هزاران هزار ایرانی و غیر ایرانی است انجام دادند بسیار تاثر آور بود و انسان را به یاد عملیاتی می انداخت که طالبان در افغانستان در رابطه با مجسمه بودا انجام دادند.
انسان سکولار گفت...
واقعا نمی‌دانم چه بگویم نمی‌دانم
انسان سکولار گفت...
با خود فکر می‌کنم آیا ممکن است ناشر مورد نظر "پورپیرا" باشد؟(آنکه تفضلی می‌گوید قبول کرده بوده کتاب را چاپ کند) و کتاب مورد بحث را به نام خودش چاپ کرده که ممنوع شده است و کارشکنی موساد و آمریکا و اروپائیان را در انقلاب ایران بر علیه شاه و هجمه‌ی علیه حمیدرضا، سقوط هواپیمای علیرضا، قتل احمد تفضلی و بسیاری از روشنفکران ایرانی، اختراع دین زرتشت، تخریب غیرقابل قبول آثار باستانی ایران، دروغ پردازی های گسترده در تاریخ ایران این جنجال بی معنی در مورد تحقیقات اتمی ایران در حالی که پاکستان که رسما دارد چوب لای چرخ اقدامات ظاهری آمریکا برعلیه تروریسم می‌گذارد دارای بمب اتمی است و هزاران اتفاق غیر عادی که در این سرزمین واقع می‌شود را در راستای این واقعیت که توطئه‌ای با هدفی خاص عامل همه‌ی اینهاست کشف رمز کرد؟
borzu گفت...
دوست و استاد خوبم ،
اگر این اتفاق بیفتد، یعنی آن مقبره، ویران شود. در واقع یک فاجعه صورت گرفته است .
حماقتی بزرگ است که سند را با دست خود از میان ببریم.
اگر راهی دارد شما کاری بکنید.
بگویید،
که افغانها شرمنده هستند از اتفاقی که افتاد،در نابود کردن تاریخ بودا
هر چند غالبا بی تقصیر نیز هستند.
ما تکرار نکنیم.

که این تیغ دو لبه است
یهود گفت...
می‌بینید برزوی عزیز چگونه یاوه‌بافی‌های عده‌ای قوم پرست ضد فارس‌ها برای تحقیر فارسیان به این مزخرفات دامن می‌زنند؟

متاسفانه این دوستان نمی‌دانند که چه ماجرای شومی را دامن می‌زنند و اساس همه چیز را زیر سئوال می‌برند.

دین یهود آئین الاهی است و تمام ادیان ابراهیمی هم بر پایه‌ی رسالت موسی نا شده و هر چه قوم برگزیده‌ی خدا انجام داده‌اند خواست و اراده‌ی خداوند متعال بوده و این نابخردان نمی‌دانند که خداوند خود حافظ دین‌ش و مردان و زنان بزرگ الاهی خواهد بود
روح هامان عمالقی گفت...
چه کسی گفته خدای تو و آئین تو آئین برحق و خدای اصلی است؟

چرا تلاش داری طمع رهبران قوم خود را و آن مردخای جنایت‌کار را و استر خیانت‌کار را مردان خدا جا بزنی؟

شما فرزندان اسرائیل همه‌گی بردگانی فرومایه بیشتر نیستید که با فریب حیله تمدن بزرگ ما را نابود کردید و مردم را به احمقانه‌ترین کارها وادار کردید ننگ بر قوم شما و خدای دروغین شما باد
borzu گفت...
یهود گرامی،
جهت ااطلاع بگویم که من پارسی هستم اما شهر من پارس نیست ، شهر من گم شده است
آنجا پشت هیچستان

اما شما بگویید:
اگر شما اینقدر خوبید چرا کمتر کسی را در جهان میتوان یافت که به شما تعلق خاطر داشته باشد؟

آیا حاضرید نفی کنید کشتن به هر دلیل را،
اگر من دین شما بیاورم ؟
انسان سکولار گفت...
برزوی عزیز

نگران آرامگاه استر و مردخای نباشید

هیچ کجای دنیا به اندازه‌ی ایران این آرامگاه‌ها نمی‌توانست امنیت داشته باشد

کجای دنیا مامور اطلاعات یک کشور در راستای مقاصد ایشان جنایت می‌کند و کدام کشور وجود دارد که رئیس جمهورش با تظاهر به یهود ستیزی طبل تظاهر به مظلومیت‌ ایشان را به صدا در می‌آورد و در کدام کشور منافع ملی خرج دشمن سازی برای سر کیسه کردن غرب می‌شود الا ایران؟

فکر می‌کنید اگر ایران و حماس و افراط‌گرائی ایشان نباشد اسرائیل می‌تواند فقط به خرج یهودیان دنیا اداره شود؟

به نان شب‌شان محتاج می‌شوند.

حال هم بدانید چون ایشان بخواهند جریانی راه می‌اندازند که این اتفاق بیفتد و اگر صلاح ندانند نخواهد شد این را با اعتقاد و البته تاسف فراوان می‌گویم
یهود گفت...
برزوی عزیز

بسیار خوشحالم که شما علاقه‌مند هستید که هدایت شوید
اما اگر منظور شما یهودی شدن است متاسفانه باید بگویم یهودی بودن یک موهبت خدادای است چرا که یهودی کسی است که مادرش یهودی باشد حتی اگر فردی پدرش غیریهودی بوده اما مادرش یهودی باشد و آداب و مناسک دین یهود را هم رعایت نکند، این فرد همچنان از نظر آیین یهود یهودی محسوب می شود. حال اگر کسی پدرش یهودی ولی مادرش غیریهودی باشد ولو این که منطبق با قوانین آیین یهود بزرگ شود یهودی محسوب نمی گردد مگر این که بعد از رسیدن به سن بلوغ شرعی مراسم ویژه‌ای را طی کند.

البته در دین یهود تبلیغ دین مجاز نیست و یک یهودی نمی تواند کسی را مجبور به تغییر مذهب کند.

در دین ما تاکید می شود که برای جلب رضایت پروردگار و رفتن به بهشت حتما نباید یهودی بود بلکه شرط اصلی انسانیت است و زیربنای هر نظام اعتقادی می بایست بر انسانیت و انسان دوستی استوار باشد. دین یهود همچنین برای جان هر انسانی ارزش قایل است و معتقد است که هر کس که در زندگی به همنوعانش یاری رساند خداوند هم او را دوست دارد و چه یهودی باشد یا غیریهودی در عالم باقی پاداش داده خواهد شد.
در وصف مقام انسان در دین یهود باید بگویم که در عبری کلمۀ آدم (که واژه آدم در عربی از آن گرفته شده) هرگز جمع بسته نمیشود و در تبیین این موضوع فلاسفه یهود می گویند چون ریشۀ همه انسانها از حضرت آدم بوده و هدف نیل به یگانگی و وحدت در جوامع بشری است، از این رو برای نشان دادن این معیار در یهودیت کلمۀ آدم فقط به صورت مفرد نوشته میشود، چرا که تکامل بشری و صلح و صفا تنها از طریق یگانگی و توحید حاصل میشود.
در دین ما صرف باور به دین خاصی شخص را راهی بهشت یا جهنم نمی کند. از دید یهودیت همۀ انسانها از یک ریشه اند و فلسفۀ خلقت و زندگی بشر در این مسیر گذرا، تکامل و رسیدن به عالم باقی است. در یهودیت هر انسانی از پیامبران گرفته تا فرد عامی میتواند اشتباه کند و هیچ کس مزیتی بر دیگری ندارد وتنها تفاوت در این است که هر چه شخص بیشتر آگاه باشد سطح توقع الهی و اجتماعی نسبت به رفتار او متفاوت است از این رودر یهودیت جزای فردی آگاه نسبت به شخصی عامی در مورد یک خلاف یکسان، به مراتب بیشتر است.
در یهودیت تنها خدا است که کامل وابدی است. پیامبران این خواص الهی را در این دنیا ندارند، اما به خاطر رسالتی که حمل می کنند مورد احترامند. با این حال هیچ فردی حق ندارد به بت‌ها ودیگر انسانها سجده کرده و آنها را مورد پرستش قرار دهد. روح انسان از آنجا که نزدیک به ذات مقدس الهی است پس از سپری کردن این دنیا وتکامل روحانی میتواند در عالم باقی به ابدیت دست یابد ولی هرگز نباید مورد پرستش قرار گیرد. در اماکن مقدس ما نصب هر گونه عکس و مجسمه ممنوع است ویک یهودی نمیتواند در محلی که مجسمه ویا عکس انسان و حیوانات باشد به نیایش ونماز بپردازد.

اما شما هم مذهب کاملی دارید

تشیع!

همان که منتظر منجی آخرالزمان هستید و درستکاری می‌کنید خدای واحد را قبول دارید و به حرف مراجع گوش می‌دهید رستگار خواهید بود
Borzu گفت...
یهود گرامی،
امیدوارم که حمل بر جسارت نکرده باشد اما نه منظورم ابدا یهود شدن نبود
ما که باشیم
منظورم ایمان آوردن به شما بود وبا کمال میل قبول آن حلقه ی بندگی که شما بر گردنم خواهید آویخت
قصد جسارت ندارم اما حق تحمیل باورهای خود به دیگران آنهم به نیابت خدایی عادل کمی خنده دار نیست؟
تنها به شرط اینکه شما هم مانند من کشتن هر انسانی را (بهر دلیل) نفی کنید
Borzu گفت...
انسان سکولارعزیز،
فراموش نکنید که ایشان همیشه هم موفق نبوده اند
پس امیدوارم اینبار نیز نباشند

من فکر میکنم صلح مابین یهود و مسلمان ممکن است چرا که مسلمانان دین یهود را به رسمیت میشناسند
پس بشرط آنکه یهودیان نیز از توهم یگانه بودن دین خود دست بردارند
البته راه دومی هم ندارند و تنها میتوانند تاخیر ایجاد کنند
انسان سکولار گفت...
من منتظر شدم یهود عزیز جواب برزوی عزیزم را بدهند که تاخیر ایشان مرا به صرافت انداخت اشاره‌ای به مغالطه‌ی ایشان بنمایم.

خوب است یهود عزیز بفرمایند مفرد بودن کلمه‌ی آدم به معنای برابر بودن ابنا‌ء بشر با هم می‌باشد یا معنای این را دارد که فقط یهودیان آدم هستند؟

اجازه بدهید اینطور بپرسم که یهودیان به غیر یهودیان چه می‌گویند؟

منظورم عبارت آن به زبان عبری است و معنای آن چیست؟
یهود گفت...
برزوی عزیز

توجه داشته باشید که کسانی مانند انسان سکولار دل‌شان برای دین نمی‌تپد و هدف ایشان برکندن ریشه‌ی وحدانیت خدا و انکار نبوت پیامبران اولوالعزم می‌باشد.

منظور انسان سکولار را نمی‌فهمم و توصیه می‌کنم ایشان همان مشغول ساختن روح کفار باشند یکی نیست بگوید اگر روح هامان را ظاهر کردی پس باید خداوند متعال را هم قبول داشته باشی و بنابراین چطور از مشرکین بلکه کافران حمایت می‌کنی؟

اما برزوی عزیز وظیفه‌ی ما اطاعت از دستورات تورات است و ساختن زمینه‌ی ظهور منجی آخرالزمان که توصیفات آن در کتاب‌های مقدس‌مان وجود دارد و شما هم ایشان را به نام امام زمان می‌شناسید.

توجه داشته باشید که هر کس در مقابل اراده‌ی خداوند قرار گیرد حتما هلاک خواهد شد و چه بسا این رسالت بر دوش ما بندگان خدا قرار داده شود.


.
borzu گفت...
یهود گرامی،
متاسفم و عذر میخواهم از اینکه باید اینرا بگویم
آیا شما واقعان اینقدر وحشتناک هستید
که هر چه در کتاب نبشته باشد، بر شعور و انسانیت شما تقدم دارد.
واقعان اینرا نمیفهمید ؟
که آن کتاب میتواند خالص نباشد
یک نسل نابکار کافی بوده برای انتقال این کتاب همراه اضافات
به نسل بعد
بعید است، آقا بعید است از شما
باور نمیکنم !
روح هامان عمالقی گفت...
چه را باور نمی‌کنید؟

باور نمی‌کنید که استر نابکار از ما یهودی بودنش را مخفی نمود و پادشاه را فریب داد و از مذاکرات خصوصی ما برای مردخای خبر برد؟

باور نمی‌کنید که استر به من بهتان دروغین زد و نظر پادشاه را از من برگردانند فقط به خاطر اینکه من به پادشاه گفتم میدان دادن به یهودیان کار اشتباهی است و ایشان در تمام امپراتوری توطئه می‌ کنند و اگر رئیس قوم‌ شان این مردخای حیله‌گر را بکشید دیگران حساب کارشان را می‌ کنند؟

باور نمی کنید که مردخای به همه گفت که ما تصمیم گرفته‌ایم همه‌ی یهودیان را بکشیم استر با دسیسه فقط برای تغییر حکم شاه انگشترش را گرفت و نامه‌ای به تمام بلاد مهر کردند که حکومتیان کاری با یهودیان نداشته باشند و در یک روز که یکی از روزهای مقدس‌شان بود یهودیان امپراطوری تمام غیر یهودیان از دم تیغ گذراندند و مرا به صلیب کشیده فرزندان‌م کشتند و اموال‌م را غارت کردند؟

باور نمی‌ کنید که وقتی پادشاه متوجه شد که عملا در محاصره‌ی یهودیان بود و نهایتا توسط رئیس محافظین‌ش که خود یهودی بود کشته شد و طومار سالیان دراز تمدن درخشان سرزمین ما برای همیشه جمع شد؟


اگر اینطور نبود پس چرا مردم سرزمین ما آنان که ماندند همه در قلعه‌های مخفی شدند و در سراسر ایران هرجا که ردی از حیات است نه در شهر‌های یزرگ که در قلعه‌های محصور بوده و لاغیر و چرا هنوز که هنوز است مردم در سیزده‌هم فروردین سر به کوه و بیابان می‌گذارند از ترس اینکه دوباره آن روز شوم تکرار شود؟

چرا ایشان تاریخ سازی کرده‌اند تخت‌جمشیدی که معلوم نیست چرا پارسه را به این نام می‌خوانید دستکاری کرده‌اند تا معلوم نشود چگونه آن امپراتوری نابود شده و هر جا توانستند تاریخ سازی کردند و وانمود کردند اسکندر آمده و آنجا را ویران کرده و برای شما سلسله‌های مضحک و پوشالی به نام ساسانی و اشکانی و ... ساختند و اعرابی که حتی مکه را نتوانستند نگه دارند فتح کننده‌ی ایران و امپراتوری خیالی آن نشان دادند و مغول‌های بیچاره را که از سرزمین خود پا را فراتر نگذاشته بودند قاتل مردم این سرزمین معرفی کردند همه برای اینکه شما نفهمید چگونه این سرزمین به یک ویرانه تبدیل شد و از بدکاری ایشان غافل شوید؟

باور کنید برزوی عزیز باور کنید که ایشان تمام غیر یهودیان را فقط وسیله‌ای می دانند برای فتح دنیا و مغتقدند اگر ایشان با برنامه‌های‌شان برای ظهور منجی همراه نباشند باید محو و نابود شوند و برای اهداف شان مدام مشغول تفرقه اندازی و جعل و دروغ و فریب هستند و دنیا را دارند به سمت نابودی می‌برند و تمام مشکلات اقتصادی دنیا نیز امروزه تلاش ایشان است تا خواسته‌های خود را به انجام برسانند
انسان سکولار گفت...
من هشدار بدهم که این شخص یا روحی که خود را هامان معرفی کرده گرچه پر بیراه نمی‌گوید ولی سخنان او و این نوع نگاه نه تنها مشکلی از ما حل نمی‌کند بلکه بحران‌زا نیز است.

توجه داشته باشید که اولا اعمال عده‌ای از یهودیان دلیل بر زیر سئوال بردن یهودیت نیست و از طرف دیگر ایجاد نفرت از یهودیان همواره یکی از شگردان رهبران یهود بوده برای بهر‌ه‌برداری از ترس ایشان و جلوگیری از تحلیل ایشان در جامعه و سوء‌استفاده از دانش یهودیان سراسر دنیا که متعصبانه مجری دستورات رهبران طمع‌کارشان باشند.

من معتقدم رویکرد ما باید محبت و جذب باشد در مقابل یهودیان و نه نفرت و ترد

پس "یهودی تو را دوست‌ دارم"


.
یهود گفت...
برزوی عزیز

شتر سواری دولا دولا نمی‌شود

یا ما معنقد به انسانیت و خدای واحد و اخلاقیات هستیم یا نه

اگر نیستیم که هیچ حساب‌‌مان روشن است و اگر هستیم که باید خود را موظف به اجرای دستورات خداوند در زمین ببینیم و منتظر ظهور منجی وعده‌داده شده توسط او باشیم.

اگر بنده‌ی حق هستیم الزام داریم شریعت وی را زنده نگه داریم و اگر لازم شد برای حق شمشیر از نیام بیرون آوریم

شما غیر از این فکر می‌کنید؟
borzu گفت...
یهود عزیز،
درست میگویید شتر سواری دولا دولا نمیشود
من معتقد به انسانیت ،خدای واحد و اخلاقیات هستم
علاوه بر این
فکر میکنم که نسخه اصلی پیام خدا نزد من است که هشدار میدهد از نبشته های جعلی

پس من فکر میکنم اگر دینی و پیروانش خود را بهر شکلی برتر از دیگران بدانند، مرتکب نوعی از راسیسم مذهبی شده اند بنابر این

او گفت من موسی را نژاد پرست نیافریدم، پس آن آیات باید جعلی باشند
روح هامان عمالقی گفت...
بله برزوی عزیز

این کسانی که خود را پیامبر می‌نامیدند همه افراد شروری بودند که با فریب قوم خود از ایشان سوء‌استفاده کردند تا منافع خود را تامین کنند
ایشان همواره موقعیت خود را ملاک رضایت خدا تشخیص می‌دهند

به عنوان مثال ما و پادشاه تصمیم گرفتیم که مردخای را به دلیل کارشکنی در جمع‌آوری مالیات‌های یهودیان امپراتوری و وجو‌هاتی که به نام اعانات مذهبی برای خودش جمع می‌کرد تنبیه کنیم اما وقتی استر به او خبر داد مردخای اعلام کرد که خدا به ملت یهود غضب کرده و پادشاه دستور داده تمام یهودیان قتل‌عام شوند و سپس در سیزدهم آدار با فریب پادشاه زمینه‌ی فتل‌عام گسترده‌ای را در تمام قلمرو امپراتوری براه انداخت

بعد از این واقعه دیگر این سرزمین هرگز سر بلند نکرد و همواره سایه‌ی سنگین یهودیان چون بختک روی این سرزمین بود تا به امروز

شما می‌توانید در جای جای این مملکت زندگی را فقط در پناه قلاع نفوذ ناپذیر ببینید و ما از دوهزار و پانصد سال پیش تا سیصد سال اخیر هرگز شهر بزرگی نداشته‌ایم

ما قلعه‌هائی داریم که چون خانه‌ی مورچگان در زمین به وجود آمده و شامل نقب هائی با اتاق‌هائی در زیر زمین است

این چه معنی می‌دهد جز اینکه مردم این دیار همواره از این قوم می‌ترسیدند؟

از طرفی شما در جای جای این ملک آرامگاه‌های پیامبران یهودی را می‌یابید که در دو هزار سال اخیر زندگی می‌کردند اما تمام شهر‌های بزرگ ایران از دو‌هزار و پانصد سال پیش سوخته و مخروبه به جای مانده است
روح هامان عمالقی گفت...
فکر می‌کنید عقاید ایشان بر روی انصاف و انسانیت است؟

اینها گوشه‌ای از افکار رهبران ایشان است:
«کسانی که به آموزه ها و تعالیم دین یهود و شریعت یهودی ایمان ندارند، باید آنها را به عنوان قربانی به پروردگار اعظم تقدیم کرد.»

یا

«وقتی به شهری نزدیک می شوی، تا با آن بجنگی، اول آن را به صلح فرابخوان، اگر به این دعوت پاسخ مثبت داد و درهای شهر را به رویت باز کرد، همه انسان های موجود در آن مسخر تو و برده تو هستند و اگر تسلیم تو نشد و با تو به جنگ پرداخت، آن را محاصره کن و اگر خداوند به دست تو آن را مغلوب ساخت، همه مردان اعم از پسران خردسال و جوان را گردن بزن، اما زنان و کودکان و چهارپایان و هر آنچه در شهر است، غنیمت تو است و آن ها را برای خودت نگه دار و از غنایمی که خداوند به تو بخشیده است، استفاده کن.»

بله برزوی عزیز بله!!!
انسان سکولار گفت...
روح عزیز
ببخشید نه آنکه فکر کنید بنده معترض بیان آزاد هستم اما گویا شما در حال و هوای دوهزار و پانصد سال پیش مانده‌اید

دنیا از آن لحظاتی که شما در آخرین لحظات بالای صلیب می‌دیدید متفاوت شده‌ است.

امروزه یهودیان نه جنایتکارانی بدکاره بلکه انسان‌هائی مطلع و فرهیخته هستند که نوابغی چون اینیشتین و بوهر و بسیاری از برندگان جوایز علمی چون جایزه‌ی نوبل را به دنیا تقدیم کرده‌اند.
روح هامان عمالقی گفت...
آه بله نایس بودن

مرا یاد کوروش کبیر می‌اندازید آنگاه که با پیروزی بر ما بابل را فتح کرد و یهودیان به پایش افتادند که تو را خدا فرستاده و سرور ما هستی و رهبران ما پیشبینی کرده بودند که بزودی خداوند شخصی را بر انگیزد که بنیاد ظلم در جهان را فرو خواهد کشید و ملت یهود را از اسارت بیرون ارد و دیری نگذرد که عظمت ملت یهود بازگردد.

یا در کتاب‌های خود اشاره کردند که کسی از مشرق می اید کسی را که همه او را مرد خدا می دانند (منظور کوروش)؟ کجاست که او قدم ننهد؟ خداوند ملل را به اطاعت او در اورد و شاهان را به پای او افکند خداوند شمشیرهای انان را در مقابل او خاک وکمانهای انان را کاه کرد کسی که از شمال بر انگیختم، او از طلوع افتاب اسم مرا میستاید او ظالمان را لگد مال میکند چنان که خاک را برای ساختن اجر لگد میزنند و چنان که کوزه گر گل کوره را در هم میفشارد این است بنده مقرب من که دست او را گرفته ام برگزیده من که روح من نسبت به او با عنایت است من نفس خود را به او دادم و او راستی را برای مردمان اورد او داد انها ا براستی بستاند خسته نشود ونرود تا انکه عدالت را بر روی زمین بر قرار کند...

یا در جایی دیگر خداوند دروغین ایشان در مورد کوروش چنین میگوید: او شبان من است و تمام مسرت مرا به اتمام خواهد رسانید.

آنقدر کوروش را باد کردند که کوروش نه تنها ایشان را در دین خود آزاد گذاشت بلکه فرمانی را صادر کرد که تصدیق میکرد که خدا به او امر کرده خانه ای در بیت المقدس بسازد انچه جالب توجه است این که کوروش در منشور حقوق بشر خود که به زبان بابلی است مردوک (بل مردوخ) خدای بزرگ بابلی را ستایش کرده ولی در این فرمان عبارتی را استعمال کرده که در بیانیه منشور نیست حال انکه کوروش میگوید: خانه یهوه خدای یکتا خدای حقیقی!!!

خوب بعد دیدیم چگونه پیشبینی‌های اجداد من و خود من در زمان جانشین فرزند کوروش خشایار شاه محقق شد و این قوم بالاخره زهر خود را ریخته و طومار حکومت نو پای کوروش را برچیدند

حال شما هم برای اینکه نایس باشید و انسانیت را رعایت کنید که مبادا یهودیان خاطرشان مکدر شود آنقدر خود را به تغافل بزنید تا زمانی به خود آئید که از صلیب آویزان هستید
یهود گفت...
دشمنی قوم عمالق با خدای یکتا از دیر باز بوده و ایشان هرگز از کفر شرک خود دست برنداشته و خدا را در زیگورات‌های بی‌ارزش خود جستجو می‌کردند.

از زمانی که سلیمان نبی با آن شکوه و عظمت‌ش به خدا پیوست کافران جسارت را تا بدانجا پیش بردند که سودای نشستن بر تخت سلیمان نبی به سرشان زد.

فتنه‌ی شرک و الحاد ریشه‌کن نمی‌شد جز با نابودی بد کاران و این فرمان خدا بود

و می‌بینیم چطور این سرزمین بعد از حذف این مردمان گمراه بدون هیچ ظلمی میزبان پیامبران بسیاری در جای جای این سرزمین بوده و هرگز پادشاه ستمکاری مجال تسلط به مردمان را پیدا نکرده است.

اما من نمی‌دانم که درست و یا غلط اتفاقات دو هزار و پانصد سال پیش به چه دلیل امروز باید مبنی قضاوت ما از یک قوم باشد
انسان سکولار گفت...
یهود عزیز

شناختن گذشته و چرائی اتفاقات رخ داده ما را برای داشتن درک درستی برای آینده کمک می‌کند ما حق داریم بدانیم اجداد شما چه بلائی سر اجداد ما آورده‌اند و این به معنای آن نیست که بخواهیم شما را برای کاری که اجدادتان کرده‌اند سرزنش کنیم
یهود گفت...
اجداد شما؟

چون پدرانتان نخواستند به موقعیت خود قناعت کنند و یا مصالحی ایجاب می‌کرده تظاهر به داشتن آئین دیگری کردند دیگر از اجداد ما نیستند؟

من قبلا هم اینجا گفتم و دوباره تاکید می‌کند این موضوع از آن مسائلی است که درباره‌ی آن زیاد کنکاش نشود بهتر است.

هر زمان که وقتش شد خودتان می‌فهمید.

از برنامه و زمان جلوتر حرکت نکنید و بیهوده خودتان را در زمره‌ی قربانیان حرکت محتوم چرخ سرنوشت قرار ندهید

امیدوارم انسان عاقل‌ی باشید

از قدیم گفته‌اند العاقل و فی‌الاشاره
روح هامان عمالقی گفت...
شما فکر می‌ کنید داستان آدم و حوا و کارهای ابراهیم و فرزندان‌ش کل داستان آفرینش و خلقت است

ایشان یک قوم مکار و حقیر بودند که افسانه‌های ما را دزدیده‌اند و تمام دنیا را به نام خودشان سند زده‌اند

بر مال و افکار شما مسلط شده‌اند و دین و دنیا‌ی شما را به کنترل خویش کشیده‌اند

و همه‌ی افتخارات و شکوه گذشته گان را چه مصریان و مردمان آن خطه و چه بابلیان و عیلامیان و قوم ما عمالقی‌ها همه را یکسر بی‌اهمیت جلوه داده‌اند

زیگورات‌های ما را خراب کرده و بی اهمیت نشان داده‌اند و معبد خودشان را که یک بنای چهار گوش بی قواره است به نام خانه‌ ی خدا به شما انداخته‌ اند

دینی ساخته که نیمی از مردمان با خدائی که روی زمین به صلیب کشیده می‌ شود سرگرم باشند و دین دیگری برای نیمه‌ ی دیگر که روزی چند بار به معبد ایشان در هر کجای دنیا باشند سجده کنند

عقل هم برای انسان چیز خوبی است

تمام داستان های ایشان در کتاب های به اصطلاح مقدس شان در الواح خشتی گلی ما وجود دارد که توسط دانشمندان دانشگاه شیکاگو دزدیده و سرقت شده و در آنجاست.

غیرت به خرج دهید و آنها را پس بگیرید تا بفهمید چه کلاهی سرتان رفته
انسان سکولار گفت...
روح هامان عمالقی

آنکه باید پیام شما را درست یا غلط دریافت کند خواهد فهمید

لطفا توجه داشته باشید که سر احمد تفضلی چه آمد با توجه به التیماتوم دوست ما هم بهتر است بیشتر موضوع را کش ندهیم

در ثانی در این وبلاگ بنا نیست به اعتقادات کسی بی احترامی شود

هیچ نظری موجود نیست: