در چهارچوب جمجمه

حقیقت نیازمند انتقاد است ، نه ستایش - نیچه

۱۳۸۹/۱۰/۰۷

فرزند دختر

# شنودک
# زن و مرد
# فرزند نامشروع
# ادبیات جنسی
# قضاوت نکنید

باید کمی مسئولیت و عقلانیت را خرج کنیم تا بفهمیم رنج‌های جامعه را با انکار آن نمی‌توان رفع کرد بلکه باید با فرهنگ و هنر و ادبیات آنها را واکاوی و حلاجی نمود که ضمن اینکه راه‌های پیشگیری، درمان و تحمل آنها پیدا شود مردمان مجبور نباشند هر فاجعه‌ای را تجربه کنند تا آن را بشناسند.
 

می‌توانیم لجوجانه منکر ناهنجاری‌های اخلاقی جامعه بشویم و می‌توانیم چشمانمان را باز کنیم و ضمن ریشه‌یابی و حل معضلات جامعه راهی برای تسکین و بهبود عوارض آن پیدا کنیم

ادبیات روابط احساسی و جنسی در ایران به دلیل تابوهای قوی که در نهاد ما ایرانیان وجود دارد بسیار مغفول مانده و ما وحشتناک‌ترین اتفاقات را در زندگی واقعی داریم ولی هرگز اجازه نمی‌دهیم در ادبیات و با ابزارهای  فرهنگی ما نمود پیدا کند و این اشتباه بزرگی است.
نگاهی به پرونده‌های دادگستری ایران نشان می‌دهد که اطراف کبک سر در برف فرو کرده چه اتفاقاتی جاری است

به جرات می‌گویم بی‌وفائی همسران در جامعه‌ی امروز شهری ما از حالت عادی خارج شده و به شکل لجبازی و جنون در آمده که نمی‌دانم این کارها انتقام از که  و از چیست!


درباره‌ی شنودک

شنودک فرزند دختر
  • .....بگین بیان تو....
  • ......ببخشید که....
  • ....دو ماه هست که وقت می‌خواید....
  • ....تنها صحبت کنیم؟
  • بله خانم منشی ما را تنها بزارین لطفا. خوب شما چه کار خصوصی دارین که اینقدر هم مصر هستید من را ببینید من آدم گرفتاری هستم و سرم خیلی شلوغه امیدوارم کارتون واقعا مهم باشه
  • سریع می‌رم سر اصل مطلب موافق هستید قربان؟
  • حتما ممنون می‌شم.
  • من دختر شما هستم
  • جان!!!؟ آهان! البته من دختر ندارم و افتخار می‌کنم دختری مثل شما داشته باشم
  • شما پدر من هستید
  • شما کی هستید منظورتون چیه؟!
  • من دختر "هستی" هستم.
  • !!!
  • "هستی زمانکانی" همسر "عماد هشناگردی" می‌شناسیدش که؟
  • !!!
  • ...
  • ...
  • حالتون خوبه قربان؟!
  • ...
  • آقا؟!!!
  • ...
  • خانم منشی میشه یک لیوان آب بیارین؟
  • نیازی نیست بگین نمی‌خواد در رو ببندین بیان بشینین!
  • نمی‌خواد خانم منشی حل شد.
  • شما چی می‌خواهید از من؟
  • هیچی بخدا هیچی نمی‌خوام دیگه هم من رو نمی‌بینید فقط خواستم یک بار شما را ببینم همین
  • "عماد" چطوره "هستی" خانم چی؟
  • هر دو خوب هستند
  • با هم زندگی می‌کنند؟
  • بله همه سر جاشون خوش خرم
  • پس شما منظورتون از این کارها چیه؟
  • سعی کنید مادر من رو درک کنید این راز داشت از پا درش می‌آورد و مجبور شد کمی از بارش رو بزاره روی دوش من
  • با چه هدفی؟
  • تو رو خدا نگران نباشید بخدا قسم من برای اولین و آخرین باره که شما را می‌بینم حداقل حق من این بود که بدونم پدر واقعی من کیه و من و مادرم خودمون با موضوع کنار می‌یایم شما نگران نباشید
  • میشه بپرسم گناه من چیه که شما باید با آبرو و حیثیت من بازی کنید؟
  • شما فکر می‌کنید فرزند شما کسی می‌شه که زندگی کس دیگر را بهم بزنه؟ یا فکر می‌کنید که من خودم آبرو و حیثیت ندارم؟ پدرم نداره؟ مادرم نداره؟
  • ...
  • خوب وقت‌تون را بیشتر نمی‌گیرم
  • صبر کنید تلفن‌تون را بهم بدین
  • نه خواهش میکنم موضوع را کش ندین
  • صبر کنید چی دارین می‌گین من باید حداقل یک بار دیگه شما را ببینم تا بفهمم از چی صحبت می‌کنید
  • نه لزومی نداره من به اونچه می‌خواستم برسم رسیدم و از اینکه شما را دیدم خوشحال و راضی هستم دیگه صلاح نیست موضوع بیشتر کش پیدا کنه
  • چی میگین؟! مادر شما همیشه انسان بی فکری بوده مگه می‌شه به همین راحتی از کنار این موضوع گذشت فکر می‌کنید می‌تونم راحت از  کنار این جریان بگذرم؟
  • شاید بتونین اینجوری رنجی را که بیست سال مادرم تحمل کرده درک کنید! بخصوص که شما اشتباهی را کردید که مادرم بهتون تذکر داده بوده نباید بکنید! خداحافظ آقای عزیز
  • صبر کنید خواهش می‌کنم
  • مطمئن باشید که....
  • یک شماره و یا چیزی که...
  • ......نمی‌تونین..
  • نه خوا....

۱ نظر:

انسان سکولار گفت...

اسامی بی تردید خیالی هستند درست مثل ماجرا

اما ذهن تعمیم دهنده‌ی ما ایرانیان که تا طمعی نداشته باشیم سلام نمی‌کنیم ممکن بود با استفاده از اسامی رایج دچار توهم شود پس از اسامی نامتعارف استفاده کردم

بطور کلی نوشتن در حوزه‌ی "حرفش را نزن" برای من هم که مدعی کم کردن تابوهایم هستم درگیری فکری ایجاد می‌کند