در چهارچوب جمجمه

حقیقت نیازمند انتقاد است ، نه ستایش - نیچه

۱۳۹۰/۰۶/۱۱

جمهوری های اسلامی در راه هستند

# بهار عرب
# خاورمیانه
# جمهوری اسلامی
ARAB FALL

بهار عرب چیزی نیست جز اسلامی کردن کشورهای سکولار منطقه


چندین دلیل دست به دست هم داده و حمله به ایران را به  یک ضرورت اجتناب ناپذیر برای لردها بدل کرده است

حال چه باید کرد؟

 یک راه تسلیم شدن بدون جنگ است

و راه دیگر ساخت بمب اتمی و دفاع تا آخرین قطره ی خون

 کدام را بهتر باید دانست؟

امید آنکه مسئولین کشور با اتخاذ سیاست های صحیح این احتمال را با زیاد کردن هزینه ی آن برای لردها کمتر کنند

افزایش توان دفاعی کشور
زمین گیر کردن ناتو در لیبی و در آینده در سوریه مانند آنچه در افغانستان  عراق انجام شد
در نطفه خفه کردن هر نوع شرارت با هوشیاری
دادن آزادی بیان و تساهل بیشتر به مخالفین دلسوز
و افزایش رضایت عمومی

اقداماتی است که این خطر بسیار محتمل ممکن است کاهش دهد اما فقط ممکن است




اما صرف نظر از ایران که دلایل پیچیده ای برای حمله به آن متصور است اسلامی کردن حکومتهای سکولار منطقه یکی از اهداف اصلی لردهاست

حکومتهای تونس مصر لیبی یمن حکومتهای سکولاری بودند بخصوص سوریه که یک حکومت لائیک محسوب می شود و این چیزی نیست که منافع لردها را تامین کند

حتی ترکیه نیز برای اینکه بهتر منافع لردها را تامین کند باید اسلامی شود که دارد می شود

گویا جمهوری اسلامی ایران باید منتظر پسر عموهای جدیدش باشد




۴۹ نظر:

borzu گفت...

باید اعتراف کنم که شما دوباره سر فصل جدیدی را در عقاید سیاسی و گمانه زنیهای این حقیر گشوده اید، راستش هرگز به این فکر نکرده بودم که لردها بدنبال خلق پسرعموهای جدیدی برای جمهوری اسلامی باشند.
اما وقتی خوب عمیق میشوم، میبینم، بله میشود
مگر لردها در دو دهه ی اول پس از انقلاب ایران بیشترین استفاده را از خاور میانه نبردند، تا دهه ی هشتاد میلادی دهه ی شکوفایی غرب شود
نفت چهار دلاری که حتا اگر مال خودشان بود استخراج آن بیش از این برایشان هزینه داشت
و از طرفی جنگهایی که تنها هزینه اش برای لردها تحریک و حمایت بود و رقابتها در خرید سلاحهای ویرانگر و قراردادهای جدید برای بازسازی ویرانه ها
بنابر این چرا نباید دوباره دلتنگ آن سالهای طلایی شوند

البته در این میان نکاتی متفاوت با آن دو دهه موقعیت طلایی هستند که خیلی مایلم نظر شما را راجع به آن بدانم
۱. فقدان رهبری ، که شما قبلا از آن به عنوان نکته ی ضعف این کشورها نام برده ید، و بنظر من شاید نقطه ی قوت ایشان باشد
۲. جمهوری اسلامی هیچ مدل الگویی برای شکل گیری و پیشرفت نداشت، اما اینها دارند
۳. حرکت کنترل شده ی حکومتهای سکولار به سمت حکومت اسلامی (ترکیه) این مزیت را دارد که هم کم هزینه تر است و هم برای دیگران الگو میشود
۴. حرکت ترکیه از سکولار به سمت اسلامی شدن و ایران از اسلامی به سمت قانونمند شدن میتواند یک نقطه ی تلاقی ایده آل (لااقل برای مذهبیون مسلمان ) داشته باشد که برای شهروند سکولار نیز قبل قبول است
۵. دنیای ارتباطات کاملا متفاوت امروز
علاوه بر اینها چرا شرایط هرج و مرج در لیبی و سوریه نظیر آنچه در عراق و افغانستان اتفاق افتاده است نتواند بیشتر و بهتر منافع لردها را تامین کرده و شرید را برای حضور و استقرار ایشان در این کشورها و تسلط بهتر بر منطقه مهیا کند
و چرا خطر (هرچند محدود) هم پیمان شدن این کشورها لردها را به سمت حذر کردن از چنین شرایطی سوق ندهد .

جمهوری اسلامی ایران گفت...

واقعا احسنت به ایزاک پیر احسنت یادتان هست که گفتم زمانی که خانواده را جهت تحصیل در ذانشگاه سزمین حکومتها ترک کردم در قطار یک پیرمردی بود که می گفت آینده از آن جمهوری های اسلامی است و توصیه ی اکید کرد که من رشته ی جمهوری اسلامی بخوانم؟ البته من که تباه شذم اما بچه های دوره های بعد احتمالا از من خوش اقبالترند مدتهاست که دانشگاه ما هفت هشت نفر فارغ التحصیل جمهوری اسلامی دارد که فقط یک نفرشان انهم برای افغانستان جذب کار شد اما جالب اینکه علارغم این فارغ التحصیلان بیکار در ترم جدید دانشگاه ما برای رشته ی جمهوری اسلامی بورسیه میپذیرد و البته بد نیست بدانید که من هم چند واحدی قرار است در ترم اینده تدریس داشته باشم

اما انسان سکولار در حرفهایت یک تناقض وجود ندارد؟ فکر کنم باید مشخص کنی بالاخره لردها جهوری اسلامی میخواهند بیاورند یا ببرند؟ ارادتمند شما ج.ا.ا

انسان سکولار گفت...

جالبه میبینم که جمهوری اسلامی به پسوند ایران تاکید داره و میدونه بزودی جمهوری اسلامی ها زیاد خواهند شد و قاطی میشه

اما برزوی عزیز و جمهوری اسلامی ایران عزیز

بالاخره رسیدیم به نکته ی اصلی حرف من

برزوی عزیز بخاطر دارید که من چقدر اصرار داشتم که ما باید حقایق را چه تلخ چه عجیب بدانیم

در واقع ما تا تمام واقعیات تاریخ خودمان را بدون رودروایسی نفهمیم نخواهیم توانست اتفاقات اطراف خودمان را درک کنیم


سئوال اینست

اگه جمهوری های اسلامی غایت مطلوب لردها برای کشورهای مسلمان منطقه بلکه حتی دنیا است پس مشکل لردها با جمهوری اسلامی ایران چیست

آیا میتوانید حدس بزنید؟

جمهوری اسلامی ایران گفت...

بله من میدونم جمهوری اسلامی ایران از برنامه مورد نظر لردها عدول کرد و یک اتفاقهائی افتاد که اونها پیشبینی نکرده بودند

البته نمی دونم اونها چی بودن ولی از لابلای حرفهشون فهمیدم

همه ی بدبختی من هم که مورد بی مهری قرار میگیرم سر همینه که من خودم هم نمیدونم من چه کوتاهی کردم

اصلا مگه من کاره ای بودم توی این نظام

فقط فحش میخورم

جمهوری اسلامی جنایتکار

جمهوری اسلامی خبیث قاتل

جمهوری اسلامی اینو کشت اونو کشت

این کار کرد اون کارو کرد

باید محاکمه بشه باید سرنگون بشه

اگه یکی به من بگه من چیکاره بودم که باید محاکمه بشم خوبه

انسان سکولار گفت...

باید بدانیم که غرب کشورهای خاورمیانه را چنین می خواهد

دمکراسی اسلامی یا همان جمهوری اسلامی

غایت مطلوب آنها رئیس جمهورهای قدرتمند اما در دوره های چهار ساله که مردمشان گرفتار عقاید مذهبی باشند

پس با تسلط به پیشوایان مذهبی و کنترل افکار عمومی کاملا اختیر مردم و حکمرانان آنها را که احتیاج به رای مردم دارند در دست خواهند داشت

از یک طرف اسلامی بودن کشور جلوی تفریحات و سرگرمیهای مردم را می گیرد و آنها را تشنه فرهنگ غرب نگه میدارد و نارضایتی ایجاد میکند

و از آن طرف با کمک مدیا و جذابیتهائی که مردم محروم از آن هستند میتوانند افکار و اعتقادات سیاسی خود را به مردم تزریق کنند و با این کار رئیسجمهورهای منتخب را به بردگی خود در آورند

پس جمهوری اسلامی یک ایداال است

اما یک اتفاق غیر قابل پیشبینی در مورد ایران اتفاق افتاد که نقشه های آنها را نقش بر آب کرد


ولایت فقیه

باید بدانیم که ولایت فقیه چیزی بود که هرگز پیشبینی نمی شد

و الان ولایت فقیه آنچیزی است که در ایران مورد هدف قرار گرفته نه جمهوری اسلامی

borzu گفت...

سکولار عزیز،
باید اعتراف کنم که من حسابی گیج شدهام، اینطور که شما از مقام ولایت فقیه و راهکار بودن این پست در اجتناب از به خطا رفتن یک ملت گفته ا ید تعریف جدیدی را از سکولار برایم تداعی میکند:
"سکولار فردی است که بر خلاف مذهبیون به معصومیت مقام ولایت فقیه از گناه و خطا معتقد است"
اما این حقیر بر خلاف نظر شما معتقدم که بسیاری از خطاها و هزینه های گزافی که در دو دهه ی اول انقلاب اتفاق افتاد (نظیر برکنار کردن رییس جمهور ، ادامه ی بی حاصل جنگ و ... ) قابل پیش گیری بود .
بهر حال اگراین تصمیمات از خود مقام رهبری نیز نبوده باشد با ترفندهای نزدیکانی بد خواه به این مسیر کشانده میشده اند
مصاحبه ای از فرزند مرحوم طالقانی در رجا نیوز درج شده که به شما توصیه میکنم بخوانید، بهر حال آنچه امروز از تاریخ دهه ی اول و سخنان قصا ر بزرگان میخوانید و میشنوید تمام واقییات و گفته ها نیستند و تنها گلچینی ازآنند.

borzu گفت...

ج ا ا عزیز،
"اگه یکی به من بگه من چه کاره بودم ..."
خوب اگر کاره ای نبودی که دیگر جائی برای مجادله نمیماند، بقول معروف اصلا تورو سنه نه
اما وقتی که این اسم رو روی خودت گذاشتی و این پست را پذیرفتی، دیگر همه ی مسولیتهای آن نیز با خودت است
و اینکه بگویی من دوست نداشتم چنین و چنان شود عذر بدتر از گناه و دلیل ناکارآمدی شما بوده است
بهر حال به خیلی ها یک عذر خواهی رسمی را بدهکاری!

انسان سکولار گفت...

برزوی عزیز لطفا مرحله به مرحله این بندها را در قلبتان تائید کنید بعد به بند بعدی بروید و در غیر این صورت در همان بند مسئله دار بحث کنیم

1- ایران با اینهمه منافع و جوان با استعداد اگر سلطنت شاه ادامه پیدا میکرد نه تنها به یکی از پنج قدرت اقتصادی دنیا بدل می شد بلکه یکی از ابرقدرتهای دنیا می گردید
2- یک ایران قوی و متحد با همسایگانش و با توجه به اینکه بخش قابل توجه ای از منابع انرژی دنیا در اطراف این کشور مستقر می باشد اهرم قدرتمندی در اختیار می داشت برای فشار به کشورهای غربی
3- در صورتی که ایران قدرتمند می بود قیمت نفت از آب در غرب ارزانتر نمی شد و قطعا ارزش واقعی آن دریافت می گردید
4- انقلاب ایران نقشه ای شوم بود برای تجزیه ایران و گرفتار کردنش در جنگهای داخلی
5- یک کشور دموکراتیک کشوری است که مردمانش دمکرات باشند و مردمی میتوانند دمکرات باشند که مذهبی و ریا کار نبوده و آزاده و حقجو باشند و تصور دمکراسی در ایران فعلا رویاست
6- اما در کشورهای دمکراتیک نیز رئیس جمهوران آلت دست سرمایه داران هستند و مقاصد آنها را دنبال می کنند
7- آنچیزی که آنها در مورد انقلاب ایران پیشبینی نمی کردند ظهور یک نقطه ی مشترک در راس کشور به نام رهبر بود آنهم رهبری که هم در راس نظام مذهبی قرار داشت و هم در راس نظام سیاسی
8- اگر رهبر نبود مطمئن باشید هم کشور تجزیه میشد و هم در جنگ شکست میخورد و هم جنگ داخلی سالها ادامه اداشت و کشتارها می شد و این بی انصافی یا از سر بی اطلاعی است که همه ی خطاهای صورت گرفته را به گردن امام بیاندازیم فقط ذکر همین نکته در بی کفایتی دولتمردان ما شاید کافی باشد که دولت بازرگان که تمام سفارشات نظامی ایران را ملغی کرد و گفت ما دشمن خارجی نداریم و میخواست ارتش را هم مرخص کند

borzu گفت...

دوست عزیز،
به سفارش شما در همان بند اول متوقف شدم و باقی بندها را نخواندم، هرچند میدانم که این کار هوشمندانه نیست.
اولا بند یک مشکل تکنیکی دارد، یعنی از لحاظ علمی و تجربی اثبات شده است که رشد فرهنگی جامعه بهر حال منجر به دگرگونی سیاسی و تغییر حکومت میشد، که خود مبحثی دراز است.
پس بهتر بود که پرسش اینطور مطرح میشد که اگر انقلاب پنج و یا ده سال دیرتر پیروز میشد...
اما باز هم نمیتوانیم ادعا کنیم که درصورت باقی ماندن حکومت سلطنتی امروز به یکی از پنج قدرت بزرگ تبدیل شده بودیم، به دلایل زیر:
۱. شاه و پدرش با همه ی عشقی که به کشور داشتند دچار نوعی دگماتیسم بودند، برای مثال هیچیک (مانند آتاتورک) حاضر به تغییر الفبای فارسی به لاتین نشدند، حال آنکه آسیب و زیان بی نهایت آن بر شما پوشیده نیست .
۲. به فرض باقی ماندن حکومت شاه تا به امروز و ( بر فرض محال) اینکه شاه به مهره بودن برای غرب تن در نمیداد و غرب هم ساکت میماند و تمام این مدت نفت را به قیمت ۳۷ دلار(۱۸۰ + دلار امروز) میخرید، امروز ایران به کشوری ثروتمندتر از عربستان تبدیل شده بود ( اندکی با فرهنگ تر و علمی تر شاید!)
اما به طور قاطع میگویم که شرایط زیر ساختهای کشاورزی به شدت خرابتر از امروز بود، چرا که شاه معتقد به شهر نشین کردن جامعه ی ایران وبا نگاه به خشک و کم آب بودن فلات ایران معتقد به تکیه بر واردات محصولات صنعتی و کشاورزی بود.
۳. بنوعی احساس سروری و آقایی ملت ایران در جهان به دلیل درآمد نفت (توسط اطرافیان چاپلوس و حتا غربیها ) به شاه القا شده بود بطوری که وی خود را شاه شاهان میدانست، و همین حس پوشالی نیز در ملت ایران (حداقل در قشر مرفه) شکل گرفته و در حال رشد بود، بطوری که جوانان ما به نوعی بیشتر به دنبال هیپی گری (البته از نوع تقلیدی آن ) بودند تا ادامه ی تحصیل و پیشرفت علمی.
لازم به ذکر است که شخصا به عنوان یک کودک و نوجوان از آن سالها بیاد میاورم که جوانان آشنا و فامیل به وضوح پز لباس مد هیپی گری و پانکی چند برابر قیمت معمول خود و اشاره میکردند به: حالا که نان و بوقلمون هفت پشتمان تضمین است چه نیازی داریم که عمر خود را در مدرسه و دانشگاه تباه کنیم.
ناگفته نماند که ظرفیت دانشگاه ها نیز کمتر از دویست هزار نفر بود
۴. وقتی در جهان شلوار پاچه گشاد مد میشد گشاد ترین پاچه های شلوار را خیاطی های ایران میدوختند و وقتی که کراوات پهن مد میشد پهنای کراوات ایرانی ها از پهلوهای آقایان بیرون میزد!
اگر باور نمیکنید، چند تا فیلم از دهه ی قبل از انقلاب دانلود کرده و به لباسها که الگوی جامعه ی آنروز بود دقت فرمایید.
بنابر این بهتر است بپرسید اگر شاه دیگری و ملت دیگری این نفت را داشتند چه میشد؟
که البته نمونه اش را داریم و اگر فکر میکنید بعد ازپایان درآمد نفت (بهر شکلی ) شرایط عربستان از یمن بهتر خواهد بود نشانه ی ساده بینی شماست
بهر حال فکر میکنم شرایط سخت و جانفرسای دوران جنگ و تحریمها و فقر و نیاز شرایط امروز ایران را به شکلی که در آمده درآورده است و با رشد رفاه عمومی راحت طلبی نیز رشد یافته و استقبال از تحصیل علم نیز افت خواهد داشت
همانطور که در اغلب کشورهای پیشرفته تعداد نسبی دانشجویان چند برابر از تعداد دانشجویان در ایران کمتر است
و و و ...

borzu گفت...

سکولار عزیز،
تقریبا مطمئن هستم نظری را که در رابطه با بند اول ارسال کرده بودم دریافت شد اما نمیدانم بعد چه اتفاقی افتاد ...

بهر حال یکبار دیگر خلاصه ای از آن را عرض میکنم
هم از نظر علم سیاست و هم از نظر تجربی نظریه ی ادامه ی حکومت شاهنشاهی آنهم تا به امروز امکان پذیر نبوده و نیست،
بهر حال اگر انقلاب در سال ۵۷ به پیروزی نمیرسید قطعا ۵ تا ۱۰ سال بعداز آن تاریخ (شاید به شکلی دیگر) اجتناب ناپذیر بود، ودر غیر اینصورت قطعا سیستم پادشاهی ناگزیر به دگرگونیهای عمده بود که باز در آنصورت ادامه ی آن ممکن نبود .
اما به فرض اینکه حکومت پادشاهی باقی میماند ونیز به فرض محال غرب دست روی دست میگذاشت و به خرید نفت ۳۷ دلاری(معادل ۱۸۰ دلار امروز) ادامه میداد:
۱. به دلیل سیاستهای شاه مبنی بر فروش نفت و خرید غلات ، تکنولوژی و سلاح امروزه شرایط زیر ساخت های اقتصادی و کشاورزی کشور به مراتب بدتر از آنچه هست بود
۲. در همین راستا در صورت بقای شاه شرایطی همانند عربستان (شاید کمی پیشرفته تر ) برایم قبل تصور است، و همانطور که میدانید با حذف درآمد نفت از سعودیها (پس از ده سال ) شرایطی بهتر از یمن برای ایشان قابل پیش بینی نیست
۳. عمده ی جوانان ایران در سالهای قبل از انقلاب درست مانند شاه شاهان دچار نوعی رخوت و خود بزرگ بینی کاذب شده بودند و آموزه های غربی مانند هیپی گری و پانکی گرایی که در واقع برای غربیها نوعی مکتب ساده زیستی بود، به شکلی کاملا ناهنجار در میان جوانان ایرانی رسوب کرده بود به شکلی که تا چند برابر قیمت های واقعی برای پوشاک پانکی هزینه میکردند
۴. استقبال از تحصیلات دانشگاهی به دلیل رفاه به شدت کمتر از امروز بود و کمتر جوانی انگیزه ی ادامه ی تحصیل را به شکل امروزی (یک ایده ال) میدید، این مهم را با توجه به ظرفیت دانشگاه ها که کمتر از دویست هزار نفر بود میتوان دریافت
البته رفاه برای انسانها بطور طبیعی سبب راحت طلبی شده و در مقوله ی تلاش نقش بازدارنده ایفا میکند، همانطور که امروزه در جوامع پیشرفته ی غربی تعداد نسبی دانشجویان به مراتب کمتر از ایران، چین و هند است
۵. اطرافیان بادمجان دور قاب چین شاه با حلوا حلوا کردن و چاپلوسی و القابی چون سایه ی خدا چنان امر را بر خود ایشان مشتبه کرده بودند که کمتر امیدی به رفتارهای هوشمندانه از طرف ایشان باقی نمیگذاشت
و و و...

انسان سکولار گفت...

آخ و وای برزوی عزیز

می دانم چه می گوئید

می گوئید اگر انقلاب نمی شد وضع ما بهتر نبود و پس انقلاب یک توطئه نبود

چرا اگر انقلاب نمی شد وضع ما بهتر نبود؟

چون الان بهتر از آن زمان است؟

اینکه الان بهتر از آن زمان هستیم دلیل این نمی شود که بگوئیم اگر انقلاب نمی شد الان بهتر نبودیم

بسیاری از مردم با مقایسه ی سطح زندگی خود با قبل از انقلاب در دل می گویند که انقبلا که برای ما بد نشد

من متاسفم که ایشان فکر می کنند روند رشد زندگی مردم اگر آن جنگ خانه مان سوز و این تحریمهای کمر شکن نمی بود متوقف می ماند

یعنی قرار نبود ما در این سی سال هیچ رشدی بکنیم؟

جمهوری اسلامی ایران گفت...

برزوی جان

بله که من کاره ای نبودم تمام کارها دست ولی فقیه بود الان هم بگو ایشان عذرخواهی کند

انسان سکولار گفت...

جمهوری اسلامی ایران

اگر کارها دست تو بود که الان بیچاره بودیم

بعد هم چرا عذرخواهی

اینطور که برزو می گوید که باید از شما تشکر کند نه شما عذرخواهی کنی

مگر نه برزوی عزیز

شما که باید در مجموع از جمهوری اسلامی راضی باشی

borzu گفت...

دوست عزیز،
نمیدانم چرا مورد کم لطفی و کم توجهی شما واقع شدهام، برداشت شما از کامنت من خودم را نیز به شک انداخت که نکند نکات مورد نظر خود را با عجله و نامفهوم توضیح داده باشم، اما با مطالعه ی بندهای کامنت خودم به این نتیجه رسیدم که شما عنایت نکردهید کمی بیشتر دقیق شود به نکاتی که به عرض رساندهام. اما یکبار دیگر کوتاه و در حد حوصله ی شما:
۱. به فرض محال در صورت بقای حکومت شاه ایران امروز ثروتمند تر از عربستان سعودی و مدرن تر از دوبی بود (دقت بفرمایید که عربستان یکی از ثروتمندترین کشورها و پر درآمد ترین ملتهای جهان به حساب میایند و دوبی یکی از مدرنترین شهرهای جهان است. ) شاید شما نه، اما اغلب ایرانیها برای نشان دادن عقب مانده گی ایران دوبی را مثل میزنند
اما به نظر این حقیر یک چیزی این وسط ایراد دارد و آن تصمیمات و سیاستهای اقتصادی ایندو کشور است که نمیتوانند از یک مغز سالم و بالغ جاری شوند
مثال: عربستان اخیرا یک گاوداری گاو شیری با ظرفیت پنجاه هزار گاو احداث کرده است تا قسمتی از شیر مورد نیاز خود را تولید داخلی نماید
آیا میدانید تنها برای خنک و قابل تحمل نگه داشتن دمای این گاوداری عظیم (با در نظر گرفتن اینکه گاوها بزرگترین عامل تساعد گازهای آلوده کننده در جهان به شمار میروند) به چه مقدارانرژی نیاز است.
و یا: توجه بفرمایید به فلسفه ی احداث آسمانخراشها که در توکیو و نیویورک آغاز شد
آیا فکر میکنید ساختمانهای سر به فلک کشیده در دوبی و عربستان (که اتفاقا بلندترین آسمانخراشهای جهان را شامل میشوند) در جوار کویری که تا چشم کار میکند گسترده گی دارد و شش ماه از سال تا پنجاه درجه گرم میشود چه معنایی دارد.
آیا بهتر نبود که اعراب نیز مانند روسها در سیبری برای صرفه جویی در انرژی به شهرک های زیر زمینی و یا امثالهم میاندیشیدند
اگر انقلاب نمیشد وضع ما هم به همین خوبی ها و یا حتا بهتر از این بود، یعنی بطور قطع یکی ازمرفه ترینها و ثروتمند ترین ها، اما نه پیشرفته ترینها (از نظر علمی)بودیم ، و تازه آنهم به فرض محال، اگر غرب دست روی دست میگذاشت
لطفا همین نکته ی اول از بند اول را جواب بفرمایید تا برویم سراغ باقی موضوعات .

پی نوشت : قبلا هم در پست ج ا جواب بده گفته ام که به عنوان عضو یک خانواده ی نسبتا مرفه بیشترین آسیب اقتصادی را به دلیل انقلاب اسلامی دیدهام
و جوانی خود را به عنوان یک فرد کاملا غیر مذهبی قربانی جمهوری اسلامی میدانم، و در نتیجه دلیل کافی برای تنفر از آن دارم

ارادت فراوان دارم

borzu گفت...

جمهوری اسلامی ،
لطفا ابتدا تفاوت خودتان را با ولایت فقیه توضیح دهید، تا بتوانیم رژه به آن گفتگو کنیم .
من فکر میکردم این نامها ( ولی فقیه ، حزب ا.. ، هاشمی، حجاب ، طلبه و غیره ) همه زیر مجموعه ی یک معنا هستند به نام ج ا ا .

جمهوری اسلامی ایران گفت...

برای چی از من متنفر باشید

عجب حکایتی شده ها !!!

انسان سکولار گفت...

برزوی عزیز

باز هم اسباب حیرتم می شوید

یعنی می فرمائید این آخوندها بهتر از مدیران زمان شاه می فهمدیدند و عمل میکردند؟

قطعا نه

اما با این فرمایش شما موافقم که غرب دست روی دست نمی گذاشت

تا زمانی که شاه مقتدر بود غرب جرات نمی کرد شانس خود را امتحان کند اما تا شکافی در کار ایجاد شد غرب معطل نکرد

قطب زاده را مامور کرد که خمینی را از عراق به پاریس بیاورد و با تمام عوامل خود را به کمک موساد که شبکه ی عظیمی از هیئت های مذهبی در ایران داشت کار را شروع کردند

آیا خمینی عامل انقلاب ایران بود؟

خیر

آیا اگر خمینی نبود انقلاب به پیروزی می رسید

بله اما بسیار دیرتر و با خسارتی هولناک تر

آیا اگر خمینی نبود ما سر سلامت بدر می بردیم

هرگز

وجود خمینی انقلاب را سریع پیروز کرد

و وجود او خیلی از چالشها را برطرف نمود

جمهوری اسلامی غایت منظور غرب بود چون پارامتر اسلامی آن نارضایتی و جمهوری بودن آن فرمانبری آنرا تضمین میکرد

دیگر یک رهبر ثابت در کشور نمی بود و رئیس جمهورها باید حمایت غرب را جلب می کردند وگرنه با تبلیغات مردم را بر علیه اش می شوراندند

از آن طرف اسلامی بودنش دها فاکتور مخرب در کشور ایجاد می کرد

زنان را در حجاب می برد و انواع مشکلات اجتماعی می آفرید
تفریحات مردم را محدود می کرد و جوانان را سر خورده

هنر را صدمه می زد و کاری می کرد که غرب بشود قبله آمال جوانان تا مغزها را جذب کنند

اتفاقاتی که افتاد

اما یک نکته را ایشان پیشبینی نکرده بودند و آن تئوری ولایت فقیه بود

نخبگان آنروزگار فهمیدند که ایرانی ها توان کار حزبی ندارند لااقل آموزش آنرا ندیده بودند
تازه داشتند انجمنهای محلی و شورای شهر را تجربه می کردند

چگونه فکر می کنید با رئیس جمهورهای هم ردیف رئیس مجلس و قوه قضائیه این نظام متحد و کارآمد می ماند؟

ولایت فقیه رمز ناکام ماندن نسبی نقشه های آنها بود ولی ما می بینیم که حتی خمینی هم اسیر موج جریان مردمی بود و خیلی چیزها به او تحمیل گردید

انقلاب یک فاجعه بود که تمام شد و رفت

اکنون ما نباید اجازه دهیم غرب خار چشمش را که ولایت فقیه است مانند شاه از ما بگیرد که اینبار سختتر از گذشته باید توان نادانی خود را بدهیم

جمهوری اسلامی ایران گفت...

من فقط میدونم به من خیلی وعده ها دادند

اینکه بیمه ام کنند

تسهیلات ویژه و خلاصه خیلی چیزها اما به مجرد بوجود آمدن ولایت فقیه اصلا رفتارها عوض شد و همه گفتند حالا صبر کن حالا صبر

الان حقوق جمهوری اسلامی افغانستان از من بیشتره

این عدالته واقعا؟

شما بگید

borzu گفت...

دوست عزیز،
فقط به دلیل اینکه شما حقیقت را برتر از همه چیز میدانید اصرار دارم به روشن تر شدن این مقوله
گیریم که شاه به همان خوبی و عالمی که بزرگترانمان میگویند بود ، با اطرافیان چاپلوس و فرصت طلب چه میکردیم
شما که کودکی خود را در سینماهایی نگذرانده ید که هر سیانس با سرود شاهنشاهی (و نه ملی و یا میهنی) لازم بوده باشد که برخیزید و کف مفصل بزنید و شما که کودکی خود را با دغدغه انشاهای اجباری در باره اعلا حضرت همایونی شاهنشاه آریامهر نگذرانده اید تا وقتی ما ملتی که بقول زنده یاد شاملو حافظه ی تاریخی نداریم از دوران طلایی گذشته که همه چیز خوب بود میگوییم خاطرات متفاوتی را بیاد بیاورید.
بعلاوه
آن جمله ای را که از آن نتیجه گرفته ید که این حقیر عرض کردهام آخوندها بهتر از کلاهپوشان شاهی میفهمیدند را از کجای متن این حقیر نتیجه گیری کردهاید ؟
عرض من این بود که رفاه (شاخصه ی حکومت شاه) رخوت می اورد و سختی و کمبود ( حکومت آخوندی) محرک طبیعی است برای تلاش بیشتر .
ژاپن، چین ، هند ، ترکیه و ایران مثالهای خوبی برای این ادعا هستند
البته حکومتها و سطح هوشی و ژنتیکی ملتها و حتا آب و هوا نیز در این موضوع نقش بارزی دارند

ضمنا ترکیه نه ولایت فقیه دشت و نه نفت، اما همین امروز هم چند پله بالاتر از ایران ایستاده است
بر عکس شما من فکر میکنم ، اینکه خمینی پیروزی انقلاب را تسریع کرد ایراد کار بود، چون حتا احزاب و گروههای مطرح آنروزها نیز هنوز هیچ ایده ی متناسب و شکل یافته ای از حکومت آینده نداشتند
بقول برخی بزرگان سیاسی آنزمان انقلاب ما انقلابی نارس بود و به همین دلیل نیز به خطا رفت با هزینه های گذاف گروگانگیری، جنگ، اعدامها، و درگیریهای سیاسی و قومی

پی نوشت : لطفا اشاره مستقیم (به متن) بفرمایید در ایراداتی که مطرح میکنید

borzu گفت...

ج ا ا محترم ،
لطفا اول جواب سوال مرا بدهید
دیگه دوره ی مصرف بمب اتم و زیر آبی رفتن گذشته است.

انسان سکولار گفت...

لول
برزوی عزیز بوی کنایه داشت این فرمایشت
"فقط به دلیل اینکه شما حقیقت را برتر از همه چیز میدانید اصرار دارم به روشن تر شدن این مقوله "

من ابدا ادعا ندارم که حقیقت را من می دانم اما صادقانه بگویم که احساس میکنم که بیشتر از هر ایرانی دیگر در دنیا (لااقل آنها که من دیدم و میشناسم) به حقیقت تاریخ کشورم و درک شرایط امروز و راهکار برای آینده نزدیک ترم

و ای کاش که چنین نمی بود و یا من چنین توهمی نمی داشتم

چرا که بار مسئولیت آگاه کردن هموطنان برایم خیلی سنگین است
اما بگذریم


برزوی عزیز اگر و مگر کردن توی تاریخ خیلی کار مضحکی است

اساسا "اگر" ما ظرفیت آن پیشرفتی که شاه و فرح و اندک صدیق مردان اطرافش در نظر داشتند می داشتیم که چون یک حباب آن عظمت نمی ترکید

اعدام سران نظامی و سیاسی
فرار نخبگان از کشور
خروج میلیاردها دلار سرمایه از کشور
از هم پاشیدن نظامهای اداری ایجاد شده
میلیاردها دلار سرمایه های ایران که مصادره گردید
هزاران جوان انقلابی که از خط امام دور شدند و نهایتا اعدام شدند یا دست به مبارزه زدند و زندگیشان نابود شد
هزاران شهید و اسیر و مفقود الاثر
یک هزار میلیارد دلار خسارت مستقیم جنگ
تحریمها وسوء مدیریت مدیرانی که تجربه نداشتند و باید کم کم آبدیده می شدند

را بگذارید کنار وضیت فلاکت بار فرهنگی کشور که ابدا قابل مقایسه با ثروت از دست رفته نیست

حجاب اجباری معنی عفت و نجابت را محو کرده
روزی تقریبا یک و نیم اعدام در کشور و داشتن بالاترین سرانه اعدام در دنیا
بدترین وضعیت از نظر سلامت خانواده و شیوع بسیار فحشا و نهایتا مردمی ناکام چیزهائی است که ابدا با پول نمی توان مقایسه کرد

نه نه خواهش میکنم برزوی عزیز سربسرم نگذارید!!!

اما دانستن یک نکته اینجا حیاتی است

و آن اینست که این خسارتی بود ک ما باید می دادیم که اینبار واقعا از پایه ایران را بسازیم و نه آن حکومت پوشالی مصنوعی

آن پیشرفت مورد نظر شاه با واقعیت ذهنی ملت تطبیق نداشت

امروز ما از آن شاه با معلومات و تحصیل کرده تازه رسید ایم به احمدینژادی که انسان حیرت می کند از سوتی های وی

اما من به وی افتخار می کنم چون به صداقت و سلامتش ایمان دارم و می دانم علارغم اینکه من به خطا رایم را به کس دیگری دادم اما او رئیس جمهوری است واقعا منتخب مردم

امروز نظام ایران بی نظیر است چون علارغم خواست لردها بر اثر درایت امام واقعا یک نظام مردمی و به خود متکی است و من جانم را هم برای حفظ آن می دهم

انسان سکولار گفت...

و اما حسب امر

می فرمائید :
" رفاه (شاخصه ی حکومت شاه) رخوت می اورد و سختی و کمبود ( حکومت آخوندی) محرک طبیعی است برای تلاش بیشتر .
ژاپن، چین ، هند ، ترکیه و ایران مثالهای خوبی برای این ادعا هستند



و خود بدرستی ادامه می دهید


البته حکومتها و سطح هوشی و ژنتیکی ملتها و حتا آب و هوا نیز در این موضوع نقش بارزی دارند



اما در مورد :


ضمنا ترکیه نه ولایت فقیه داشت و نه نفت، اما همین امروز هم چند پله بالاتر از ایران ایستاده است


آنچه در ترکیه نقش ولی فقیه را بازی میکرد ارتش لائیک ترکیه بود که چون یک رهبر و یک شاه نقش آفرینی میکرد
ترکیب خردمندانه ای بود
و حکومت سکولاری که آلوده به اسلامی بودن نبود

افسوس و صد افسوس که علارغم اینکه نف نداشت چشم دیدنش را نداشتند

ارتش ترکیه را اخته کردند و در حالی که رشدی ده درصدی برای اقتصادش پیشبینی می شود اما معتقدم ترکیه هم دارد به سمت گرفتاری اسلامی می رود
فراموش نکنید که این نفت لعنتی نکبت است نکبت
و
می گوئید :


بر عکس شما من فکر میکنم ، اینکه خمینی پیروزی انقلاب را تسریع کرد ایراد کار بود، چون حتا احزاب و گروههای مطرح آنروزها نیز هنوز هیچ ایده ی متناسب و شکل یافته ای از حکومت آینده نداشتند
بقول برخی بزرگان سیاسی آنزمان انقلاب ما انقلابی نارس بود و به همین دلیل نیز به خطا رفت با هزینه های گذاف گروگانگیری، جنگ، اعدامها، و درگیریهای سیاسی و قومی


وقتی قرار شد حکومت سرنگون شود هر چه سریعتر بهتر با یک روند فرسایشی که ما دمکراسی نمی آموختیم

دمکراسی را خود شاه باید زمینه تمرینش را فراهم میکرد که نکرد
تاخیر در پیروزی انقلاب می شد حکایت الان قذافی که بعید است پیروز شود ولی بحق دارد دفاعی میکند بدون نتیجه ای مشخص

borzu گفت...

دوست عزیز و استاد گرامی،
البته با نود در صد از فرمایشات شما موافقم و براستی از شما بسیار میاموزم و همانقدر هم دوستتان دارم و برایتان احترام قائلم
با آنکه شخصیت حقوقیتان برایم ناشناس است
پس اگر در جایی با ضعف ادبیاتی از سوی این شاگرد حقیر روبرو شدید حمل بر بی ادبی نفرمایید، هدف اینست که از تعا رف کاسته و بر مطلب بیافزایم.
ارادت فراوان دارم

borzu گفت...

۱. باور دارم به این تئوری که:
"بشر ناگذیر است به پیشرفت رو به جلو و عوامل خارجی تنها میتوانند در تسریع و تاخیر آن نقش داشته باشند "
بنا بر این انقلاب ایران چه کار ملت ایران و خمینی بوده باشد و چه نقشه ی لردها
باز گامی در جهت پیشرفت رو به جلو بوده است
حتا اگر منجر به شرایطی سخت و دردناک (بطور مقطعی ) برای ملت ایران شده باشد

گواه آن نیز اینست که آنچه در سال ۵۷ اتفاق افتاد در سال ۴۷ ممکن نبود

۲. در مورد انچه اتفاق خواهد افتاد و یا میتوانست اتفاق بیافتد، تنها میتوانیم سناریوهای متفاوتی را مطرح کنیم که همه محتملند اما هیچیک قبل تایید و تاکید نیستند
همانطور که آورده ید حتا پیش بینی لردها در مورد تئوری ولایت فقیه غلط از کار درآمد.
و همانطور که خودتان اشاره داشته اید به ظرفیت مردم ، در صورت فقدان ولایت فقیه نیز احتمالا همین مردم (هنوز بلوغ نیافته) دست بکار میشدند و بت اعظم ریاست جمهوری را بپا میکردند

۳. آیا میدانید مهاجرین کدام کشور اسلامی در اروپا مقام اول را در ارتکاب قتلهای ناموسی دارند
نه ایرانیها، نه عراقیها ، نه مصریها و نه مراکشیها بلکه ترکها
و این حاصل صد سال دیکتاتوری سکولاریسم است
و اکنون دو دهه است که دارد کم کم مسیر خود را پیدا میکند (البته با تمام هزینه هایی که خواهد داشت)، یعنی تبدیل میشود به نوعی حکومت دمکراتیک اسلامی که آیینه ی ملت ترکیه است و الگویی برای کشورهای اسلامی

۴. عجله در کار سیاست نه تنها کار شیطان است بلکه خود شیطان است
باورش سخت است اما باور کنید تا قبل از ۱۲ بهمن سال ۵۷ هنوز جمع زیادی از ملت که حتا در تظاهرات نیز شرکت کرده و درود بر خمینی میگفتند نمیدانستند که آیا خمینی یک فرد یا یک حزب و یا یک نوع حکومت است
حاصل همان شد که دیدیم
فکر میکنید که حتا اگر انقلاب تا سال ۶۷ طول میکشید به اندازه ی دهه ی اول انقلاب قربانی میگرفت
بعید میدانم
با چند سال بختیار شاید بقول شما زمینه ی تمرین دموکراسی فراهم میشد

انسان سکولار گفت...

برزوی عزیز

خیلی فکر کردم چگونه پاسخی به شما بدهم تا به حرف من توجه کنید وقتی بعد از اینهمه داد و بیداد هنوز عنایت نداشته اید

با خودم گفتم بهترین اش مختصر و مفید گفتن است

چه کسی گفته جهان به سمت پیشرفت است؟

چه حکمی وجود دارد که جهان الزاما باید پیشرفت کند؟

جهان به سمت جنگ و نابودی است و اگر دقت کنید از زمان پایان جنگ جهانی دوم روز بروز به خشونت و تعصب و نفاق و جنگ بیشتر دامن زده شده

ما به سرعت به سمت یک جنگ جهانی می رویم

borzu گفت...

جنایاتی که امروزه تحت لوای انسانیت، احیای حقوق بشر و رفع ظلم از جهان متمدن امروز صورت میگیرد
تا فقط یکی دو قرن پیش از این کشتی همین مدعیان حقوق بشر میتوانست در بندر کشورهای آفریقایی و هند و چین و یا شاید حتا ایران پهلو گرفته و انبار خود را پر از امثال من و شما نموده و ما را علنا به برده گی ببرد، البته نیمی از ما در بین راه تلف میشدیم

جنگ جهانی دوم نقطه ی عطفی در اعلام انزجار بشریت از جنگ و خونریزی بود حتا تا حدودی برای طرف برنده ی این جنگ ، در حالی که جنگهای ماقبل آن افتخارات ملتها محسوب میشدند
اولین حکومتهای دموکراتیکی که به حقوق اقلیتها احترام گذاشتند نتیجه ی همین جنگ جهانی دوم بود
حکومتهای ایجاد شده ی پس از جنگ در اروپا شاید رفتار خود را با کشورهای دور اصلاح نکرده و به سوء استفاده از ثروت ایشان ادامه دادهاند، اما در قبال ملتهای خود رفتار قابل قبولی (حداقل در ظاهر) ارایه دادهاند

بنابر این حتا در صورت وقوع جنگ جهانی سوم نیز شاهد عبور بشریت از دوره ی جدیدی خواهیم بود
البته جنگ جهانی سوم فجیعترین واقعه ی زندگی ما خواهد بود، اما فجیعترین جنایت بشر قطعا در گذشته بوقوع پیوسته است

borzu گفت...

جمهوری اسلامی محترم،
این حقیر ادعا کردم که به دلیل گذشته ی به فنا رفته ام دلیل کافی برای تنفر از بانی آن دارم،
اما با وجود این از هیچکس متنفر نیستم و وقایعی را ناشی از جبر روزگار و هزینه ی تغییر میدانم

حالا میشود کمی بنده نوازی فرموده و یک کمی در باره ی خودتان و مجموعه ی دست اندر کار توضییح دهید تا این حقیر هم بفهمم که در ج ا ا کی چه کاره است و چه مقامات و افرادی مورد تایید هستند

انسان سکولار گفت...

برزوی عزیز

چقدر مطمئن هستید که هیتلر جنایتکار بوده و آرمان او بناحق بوده است؟

جمهوری اسلامی ایران گفت...

من چه بگویم شما بگوئید که با بقیه ی بندهای انسان سکولار موافقید یا نه؟

چرا اینقدر بحث توی بحث می آورید

الان موضوع چه ربطی به هیتلر دارد؟

خدا لعنت کند قطب زاده را

من قرار داد استخدامیم را قطب زاده امضاء کرده بود

حالا اگر شما می دانید قطب زاده چکاره بود من هم می دانم چکاره هستم

اصلا معلوم نیست این وسط کی به کی هست

حالا صحبت ولی فقیه بود

هیتلر این وسط چکاره است؟

تو رو خدا از همان ولی فقیه بگوئید من این ترم درس "ولی فقیه و استبداد" را باید تدریس کنم هیچ چیز هم بلد نیستم

borzu گفت...

چندان مطمئن نیستم ، بهر حال تاریخ را پیروزان جنگها مینویسند،
اما در اینکه ایشان (حتا در صورت داشتن برخی مقاصد خوب) راه خطایی را انتخاب کردند شک ندارم، شاهدش هم نتیجه ی کار ایشان است
در واقع من از طرفداران روش های مسالمت آمیز هستم، با حتی الامکان اجتناب از درگیری و تکیه بر دیالوگ

borzu گفت...

در همین رابطه
آیا متن دفاییه ی مصدق را در دادگاه لاهه خوانده ا ید ، شما را نمیدانم اما اشک مرا که درآورد
امیدوار بودم که احمدی نژاد نیز اینبار پس از شش سال سخنرانی خود را در سازمان ملل با سیاست بیشتری تنظیم کرده و برخی از حقایق را در لفافه ی ملایم تری ارایه کند، اما اینطور نشد
بهر حال هدف تاثیر گذاری بر سلیقه های مختلف و گاه مخالف است و استفاده از زبان دیپلماسی مرسوم این محافل میتواند راههای بهانه گیری را بر رقیبان ببندد
در رسانه های غربی از تمام سخنرانی احمدی نژاد تنها به -مثل همیشه خشن و توهین آمیز بودن- آن اشاره شد ( به بهانه ی همان دو سه نکته ای که میدانید) در حالی که سخنرانی عباس هوشمندانه تر بنظر میرسید و تقریبا تمام رسانه های غربی بطور مفصل به آن پرداختند
لطفا، خیلی مایلم که نظر شما را در این باره بدانم

انسان سکولار گفت...

آخ آخ آخ و وای

دست گذاشتید روی دردی که مدتی است بغض شده و مصلحت نمی دیدم اکنون درباره اش ناله و زاری کنم چون بی فایده است

ولی آخر مگر در آستانه ی خطر جنگ چنین فرصتی انهم تریبون سازمان ملل چه بدیلی دارد که چنین ناشیانه باید بهدر برود

نه تنها از این فرصت استفاده نشد بلکه تبدیل به یک تهدید شد

دریغ و درد و این پرسش بزرگ که آیا رئیس جمهور یک کشور ثروتمند و هفتاد ملیونی نباید یک مشاور آگاه داشته باشد؟

بعید می دانم سال آینده ما چنین فرصتی را مجددا داشته باشیم و بجرات در تاریخ ایران هرگز فرصتی به این حساسی در اختیار دولتمردی نبوده که در این مقطع حساس با سخنانی منطقی نهایت تلاش خود را برای رفع تهدیدات بالقوه نسبت به این کشور را بکار بندد

افسوس می خورم چرا خودم یک متن ننوشتم در همین وبلاگ بگذارم شاید شاید می توانست الهام بخش نویسنده متن سخنرانی احمدینژاد شود

آخر تاریخ استعمار و وارد کردن شبهه به یک رویداد بسیار پیچیده چون یازده سپتامبر مطالبی است که باید از زبان رئیس جمهور یک کشور و آنهم از تریبون سازمان ملل مطرح گردد؟

انسان سکولار گفت...

برزوی عزیز

می ترسم روزی مجبور شویم اعتراف کنیم که سران سه قوه ی بی دلیل اینچنین آب در آسیاب دشمن نمی ریختند و یهودی اصل بودن سران کشور کاملا مرتبط با مواضع نابخردانه شان بوده است

ولی فعلا کماکان به حسن نیت احمدینژاد اعتقاد دارم و متاسفم که هر زمان مصمم می شوم در بست از وی حمایت کنم یک سوتی جانانه می دهد که ادم را مات و حیران می کند

borzu گفت...

هرچند که محدودیتها را نباید از نظر دور داشت، و دیدیم برای جمله ی - ما مردم امریکا را دوست داریم- چه هیاهویی بپا شد
اما براحتی میشد برخی مسایل را نگفت و یا در لفافه به ان اشاره کرد
راستی شما گزینه ی بهتری از احمدی نژاد سراغ دارید

انسان سکولار گفت...

برزوی عزیز

اگر منظورتان برای ریاست جمهوری کسی شایسته تر داریم گه باید بگویم بی شک هزاران نفر هستند که می توانند رئیس جمهور لایقی باشند و قطعا احمدینژاد را برای رئیس دفتری خود نیز قبول ندارند اما انها عملا نمی توانند در این کشور بهاین پستها برسند چون ریاست جمهوری در ایران باید این شرایط را داشته باشد

1- بتواند با ظاهر و رفتاری اسلامی نظر علمای اسلامی را که خواسته یا ناخواسته دارند آب در آسیاب دشمن می ریزند جلب کند

2- بتواند با رندی و شارلاتانی حریف ها را از میدان بدر کرده و ناکار کند

3- بتواند با رفتار و کردار ظاهر متواضعانه مردم دارای عقده ی حقارت ایران را جذب کرد و پیرو خود کند

خوب وقتی این شرایط را در نظر بگیریم متوجه می شویم که احمدینژاد

صادق ترین
سالمترین
آزادی خواه ترین
سیاستمدارترین
تحصیل کرده ترین
مردمی ترین
مشروع ترین
سکولارترین
و مستقل ترین

رئیس جمهور تاریخ ایران و تنها گزینه ی ممکن بوده است

فرصتی که با دسیسه ی دشمن تاریخی ما انگلستان از دست رفت

انسان سکولار گفت...

خوب برزوی عزیز

اینها را تا کجا قبول کردی؟


1- ایران با اینهمه منافع و جوان با استعداد اگر سلطنت شاه ادامه پیدا میکرد نه تنها به یکی از پنج قدرت اقتصادی دنیا بدل می شد بلکه یکی از ابرقدرتهای دنیا می گردید

2- یک ایران قوی و متحد با همسایگانش و با توجه به اینکه بخش قابل توجه ای از منابع انرژی دنیا در اطراف این کشور مستقر می باشد اهرم قدرتمندی در اختیار می داشت برای فشار به کشورهای غربی

3- در صورتی که ایران قدرتمند می بود قیمت نفت از آب در غرب ارزانتر نمی شد و قطعا ارزش واقعی آن دریافت می گردید

4- انقلاب ایران نقشه ای شوم بود برای تجزیه ایران و گرفتار کردنش در جنگهای داخلی

5- یک کشور دموکراتیک کشوری است که مردمانش دمکرات باشند و مردمی میتوانند دمکرات باشند که مذهبی و ریا کار نبوده و آزاده و حقجو باشند و تصور دمکراسی در ایران فعلا رویاست

6- اما در کشورهای دمکراتیک نیز رئیس جمهوران آلت دست سرمایه داران هستند و مقاصد آنها را دنبال می کنند

7- آنچیزی که آنها در مورد انقلاب ایران پیشبینی نمی کردند ظهور یک نقطه ی مشترک در راس کشور به نام رهبر بود آنهم رهبری که هم در راس نظام مذهبی قرار داشت و هم در راس نظام سیاسی

8- اگر رهبر نبود مطمئن باشید هم کشور تجزیه میشد و هم در جنگ شکست میخورد و هم جنگ داخلی سالها ادامه اداشت و کشتارها می شد و این بی انصافی یا از سر بی اطلاعی است که همه ی خطاهای صورت گرفته را به گردن امام بیاندازیم فقط ذکر همین نکته در بی کفایتی دولتمردان ما شاید کافی باشد که دولت بازرگان که تمام سفارشات نظامی ایران را ملغی کرد و گفت ما دشمن خارجی نداریم و میخواست ارتش را هم مرخص کند

جمهوری اسلامی ایران گفت...

میشه بپرسم چرا به من کسی اعتنائی نمی کنه؟

borzu گفت...

سکولار عزیز،
الف - منظور این حقیر نیز با در نظر گرفتن گزینه های مجاز بود

ب- خودتان را قبول دارم اما این بندها را همه نه
۱. به فرض محال اگر شاه ماندنی بود، همانطور که گفتم به دلیل فرهنگ تقلیدی و بی ریشه ی جوانان باز هم بعید بود همه چیز طبق تئوری شما پیش برود
۲. شاید
۳. اگر سناریوهای دیگری اتفاق نمیافتاد بله
۴. نقشه بودنش را مطمئن نیستم ، اما از ان استفاده ی احسن شد برای رشد اقتصادی سرمایه داری در غرب
۵. بله کاملا
۶. بله کاملا، البته خود این علت دستها نیز جزیی از مجموعه و ذینفع هستند
۷. بله تا حدودی
۸. شاید این که کشور تجزیه میشد درست باشد، اما جنگ پیروز نشد و امام ناچار به قبول قطعنامه (جام زهر) شد و اینرا عراق با کمک غرب و اغلب همسایگان ما به ایران تحمیل کردند
دستاوردهای جنگ هشت ساله مبحثی جداگانه است، اما خسارات جانی و مالی پافشاری ایران بر ادامه ی جنگ وحشتناک است
ضمن اینکه اگر ایران ازباب صلح جویی و تعامل وارد میشد بطور قطع متحمل خسارات کمتری از جنگ بود، یعنی بازرگان همان راهی را میرفت که در بند اول شما شاه میخواست برود ( البته اینبار با نظارت امام و روحانیت - هر چند اینهم فرض محالی بیش نمیتوانست باشد)
این حقیر میتوانم سوای عقاید سکولاری که در مورد حکومتها دارم خامنه ای را انسانی باسواد و فرهیخته بنامم اما در مورد خمینی چنین خاطره ای بیاد ندارم و اگر امروزه شما گلچینی از برخی سخنان قصار ایشان را میشنوید که ضمنا با شرایط امروزه وفق دارد و انسان را به تعجب و میدارد که از کجا میدانست، اما این حقیر نظراتی از ایشان در مورد اقتصاد، آزادی و فرهنگ بیاد دارم که اگر بازگویی نشود بهتر است، البته خدایش بیامرزد قاطعیت داشت

borzu گفت...

ج ا ا ی محترم
سلام علیکم ، امتحان را خوب گذراندید (درس استبداد مذهبی را عرض میکنم)
ارادت

انسان سکولار گفت...

برزوی عزیز

من نه خمینی نه احمدینژاد و نه خامنه ای را به اندازه ی که بخواهم رئیس دفتر خودم کنم هم واجد معلومات و آگاهی و شناخت نمی دانم

من هرگز نگفتم ایشان افراد فرهیخته ای بودند و هستند اما این سه یک خصوصیت بارز دارند که در ایرانیان خیلی بندرت پیدا می شود

دزد نیستند و دل برای ملت می سوزانند و به هدفشان و اعتقادشان ایمان دارند

من نمی گویم اگر بجای امام ما شخص دیگری را به عنوان حاکم و یا لیدر داشتیم بهتر یا بدتر بود

می گویم انسانی قاطع و با ایمانی چون امام اگر نبود کشتی طوفان زده و بی ناخدای ایران قطعا به صخره ها می خورد و تکه پاره میگردید.

امروز هم بر خود وظیفه ی عقلی و میهنی میدانم از خامنه ای به عنوان رهبر اطاعت کنم و زیر بیرق او اتحاد کشور را حفظ کنم چرا که نمی توان تصور کرد این ملت مجنون اگر یک مرجع و نقطه ی اتکا نداشه باشند چه بر سرشان خواهد آمد با این دشمنان قسم خورده

انسان سکولار گفت...

جمهوری اسلامی عزیز

من از چرت و پرت متنفرم

شما یکبار می گوئی در گذشته که قطب زاده را نمی شناسی و الان می گوئی قرارداد تو را قطب زاده امضا کرده

از آن طرف می گوئی قرار است در دانشگاه سرزمین حکومتها درس "ولی فقیه و استبداد" بدهی!!!

ببینم تو جمهوری اسلامی ایران هستی یا جمهوری اسلامی آلمان؟

borzu گفت...

استاد عزیز،
متوجه ی منظور و مقصود شما از این جمع بندی هستم و آنرا درک میکنم، اما در عین حال فکر میکنم حداقل در نقد گذشتگان (و با هدف اینکه آینده گان را در مسیری حقیقی تر راهنمایی کرده باشیم ) نیازی به تحریف صلاح و مصلحتی وقایا و فرمایشات نداریم
در همین رابطه اعدام هزاران زندانی(سال ۶۷) را که سالها در حبس بسر میبردند حتا به دلیل حمله ی نظامی یک سازمان به کشور و همکاری این سازمان با کشور مهاجم شاید بتوان قاطعیت نامید اما ایمان ؟! نفرمایید لطفا .

جمهوری اسلامی ایران گفت...

من نگفتم قطب زاده را نمی شناسم گفتم از من نپرسید

وگرنه آنکه من تازه فارغ التحصیل از دانشگاه را فریب داد و متقاعد کرد که سیستم حکومتی ایران شوم همین قطب زاده ی بی شرف بود

چقدر وعده و وعید داد چقدر در باغ سرخ و سبز نشانم داد اما تا موضوع ولایت فقیه پیش امد از این رو به اون رو شد
هر بار باهاش تماس می گرفتم یک خانمی که فارسی را بزحمت صحبت می کرد و گویا معشوقه اش بود می گفت نیست و خودش باهاتون تماس میگیره
تا اینکه یک روز به اون خانمه توپیدم و گفتم تکلیف من چیه

گفت اگه مییتونی برو فکر یک کشور دیگه باش
گفت قرارداد ما با صادق یک حکومت جمهوری بود نه ولایت فقیه

حالا صبور باش یک برنامه های صادق داره ببینیم چی میشه

بعد هم که اعدامش کردند

در مورد تدریس درس "ولایت فقیه و استبداد" خوب چیکار کنم زندگی خرج داره قرارداد من با دلار هفت تومنه
و همینطور مونده هیشکی هم اصلا منو ادم حساب نمی کنه

خوب من به سیستم حکومتی اسرائیل گفتم اونم برام این کرسی رو برای تدریس برای بچه های رشته ی جمهوری اسلامی جور کرد

من این رو درس ندم شما کم کسری زندگی منو جور میکنید؟

انسان سکولار گفت...

ببین جمهوری اسلامی ایران

خودت رو به مونگولی سادگی میزنی فکر میکنی خیلی زرنگی؟

فکر میکنی با ادم احمق طرفی؟ جدا چون این اخوندها سر ملت هر چی دوست دارن میارن تو فکر میکنی همه ی ایرانیها عین هم هستند و من و برزو هم ادمهای ساده ای هستیم و حالیمون نیست؟

انسان سکولار گفت...

برزوی عزیز

حق با شماست

وظیفه ی ما ایجاد اسنادی است که در این هرج و مرج و ناصداقتی ها مرجع تاریخی قابل استنادی برای ایندگان باشد

حال به من بگوئید

اعدام به حق یا به ناحق چند زندانی چه ربطی به ولی فقیه زمان خود داشته؟

مگر امام حکم اعدام ایشان را صادر کرده بوده است؟

جمهوری اسلامی ایران گفت...

انسان سکولار می خواهی با تو رک باشم؟

هستند ملت ایران همه انسانهای نادان و ابله ی هستند

تو و برزو عاقل ترین آنها هستید اما من بقیه را موجوداتی به غایت احساساتی و بی فکر دیدم که اصلا خیر و شر خود را تشخیص نمی دهند

چکار کنم برای کی سینه سپر کنم

چرا نروم درس ولی فقیه و استبداد بدهم وقتی نه ولی فقیه مرا ادم حساب می کند و نه مردم لحظه ای از فحش دادن من خسته می شوند

این جمهوری اسلامی جنایتکار
این جمهوری اسلامی کثیف
همه چیز زیر سر جمهوری اسلامیه
جمهوری اسلامی دزده
جمهوری اسلامی کونیه

ای بابا اصلا من رو میشناسید اینقدر فحشم میدید؟

borzu گفت...

دوست عزیز،
از شما که اینگونه برای تحریف حقایق دو هزار سال قبل غصه دار میشوید جمله ی زیر را انتظار نداشتم:

" اعدام به حق یا به ناحق چند زندانی " ؟!

اولا آمارهای متفاوت از اعدام هزار و دویست تا پنج هزار نفر گزارش میدهند و این تعداد را نمیتوان چند زندانی نامید و بیشتر شبیه افسانه ی پوریم است
دوما چگونه میتوان در بحق و یا نابحق بودن این اعدامها شک کرد، مگر نه اینکه این افراد اعدامی در دادگاه های قبلی به دو تا پانزده سال حبس محکوم شده بودند؟ اما به دلیل انجام عملیات تروریستی عده ای در بیرون از زندان مجددا به اعدام محکوم شدند
آیا در دیکتاتورترین حکومتها عدم ابراز انزجار از یک سازمان منفور توسط یک زندانی میتواند دلیلی بر اجرای حکم اعدام برای وی شود؟ ضمن اینکه برخی از اعدامیها هیچ ربطی به سازمان مذکور نداشتند
سوما، گیریم که دستهایی منفور این احکام را صادر کرده باشند، آیا بالاترین مقام تصمیم گیری کشور جوابگوی این احکام به ناحق صادرو اجرا شده نیست
علاوه بر اینها چگونه است که شواهدی از اعتراضات مرحوم منتظری و نامه های ایشان به امام در همین رابطه ثبت شده است و این در حالی که ایشان منزوی، خانه نشین و ساکن قم بودند ، پس با این وجود چگونه میتوان باور کرد که امام از این وقایا بی اطلاع بوده اند.
لطفا ارشاد فرمایید

انسان سکولار گفت...

بدون تردید حق با شماست دوست عزیز و من با شما کاملا هم عقیده و بیان عبارت مذکور از بی دقتی من بوده است

همانطور که فرمودید بدون شک اعدام یک زندانی که در حال تحمل حبس خود است با یک محاکمه ی سرپائی و به جرم داشتن یک عقیده فکری یک جنایت و غیر قابل توجیه است.

اما سهم امام در این میان چقدر است؟

برزوی عزیز قذافی یک دیکتاتور بود

اما بدون شک در همین دو سه هفته ی اخیر انقلابیون به اندازه ی تمام عمر قذافی ادم کشته اند

پس باید گفت وجود قذافی چنان که من معتقد بودم یک نعمت بود نه یک آفت

borzu گفت...

دوست عزیز،
با نظر شما در مورد قذافی کاملا هم عقیدهام، در واقع در این شرایط و با در نظر گرفتن خدمات اقتصادی و فرهنگی وی چه در لیبی و چه در آفریقا ( او بزرگترین کمک کننده ی اقتصادی به کشورهای فقیر آفریقایی بود بعلاوه اینکه صدها هزار کارگر آفریقایی در لیبی مشغول به کار بودند ) گزینه ی بهتراز قذافی برای لیبی سراغ ندارم.
اما در مورد ایران همیشه گزینه های بهتری وجود داشته است، بنا بر این فرمول لیبی برای شرایط ایران قابل استفاده نیست.
راجع به اتفاقات سال ۶۷ نیز فکر میکنم نخست وزیر (یعنی رییس دولت وقت آقای موسوی که در وقا یا ی سال ۸۸ با شعار انسانم آرزوست جولان میداد ) و همچنین مقام رهبری بزرگترین مقصرین و جواب گویان این واقعه هستند.
یعنی با لا ترین سهم از تقصیرات را داشتند.
و یا اگر ماجراهای دیگری در پشت این وقایا پنهان بوده است باید یکروز بطور رسمی مورد تحقیق و بررسی قرار گیرد، هر چند که به نظر من مسیولین وقت همچنان پا سخگو باقی میمانند.
بقول یکی از فیلسوفان بزرگ، برای سیاسیون اشتباه نیز به منزله ی نوعی از خیانت است
ارادت