# ایرانیان
# انتقاد پذیری
# ظرفیت تحمل عقاید مخالف
# صهیونیسم
# تاریخ ایران
# خودباوری
# خودشناسی
به خود رجوع کرده بگوئید احساس شما به عرایض فوق چیست؟
آیا اکنون احساس میکنید به شما بی احترامی شده و تحقیر شدهاید و متمایل هستید با فحاشی و توهین مرا گوشمالی داده و تادیب کنید
یا به فکر فرورفتید تا مروری کرده بسنجید که چه دلایلی جز گفتههای ایکس و ایگرگ در مورد بزرگی ما و نژاد ویژهی آریائی ما دارید؟
آیا شما به زبانی دیگر ملسط هستید و ادبیات مکتوب فرهنگهای دیگر را مطالعه کردهاید؟
آیا شما ادبیات فرهنگ خود را میشناسید؟
چقدر تا بحال شعر حافظ خواندهاید و در مورد آن فکر کردهاید؟
آیا تا بحال شاهنامهی فردوسی را قرائت کردهاید؟
مضامین آن چیست؟ نمیخواهم عیار ادبی آنرا بسنجید اما آیا شمائی که معتقدید فرهنگ ایران زمین چون ستارهای در آسمان دنیا میدرخشد(نه ببخشید چون خورشیدی که ستارگان دیگر را در نور خود بی فروغ کرده است) حداقل به مضامین اشعار شاعران ما دقت کردهاید و با آن آشنا هستید که بتوانید مدعی شوید که بشریت نمیتواند ناب تر از این مضامین کلامی ارائه کند؟
چطور است که انسان قرن سوم هجری (فردوسی- البته بنا بر ادعای مدعیان) توانسته ادبیاتی تولید کند که هنوز قابل نشخوار است ولی انسان ایرانی امروزی نمی تواند همتای آن را بیاورد؟ قطعا یک جابی کار میلنگد!
ملتی چنان فرزانه نباید چنین وامدار گذشتگانشان بمانند و خود در تولید علم و ادب ناتوان باشند آیا این عارضه جز نخبه کشی در جامعهی ما دلیلی دارد؟
چگونه است که هر صاحب ایده و نظریهای که مخالف ما فکر کند چنانش میکنیم که او به عقل خودش شک کند؟
چرا نظریات مخالف خود با روئی باز استقبال نمیکنیم و به استدلالهای ایشان توجه نمیکنیم؟ آیا ملتی چنین مجهز به مصادیق ناب فرهنگی دلیلی دارد که رفتاری غیر فرهنگی در مقابل آنکه طور دیگری میاندیشد نشان دهد؟
آیا هر چند ادعای فوق اغراق آمیز و گزافه باشد ذرهای نور حقیقت نمیتوان در آن یافت تا با آن تندی لحنش را بخشید؟
چقدر در مورد اعتقادات خود انتقاد پذیر هستیم؟
فرض کنید شمااز خارج از یک منزل به جمع عدهای که در اطاقی بسته در داخل آن نشستهاند پیوستهاید و میدانید ایشان نمیتوانستهاند از وضعیت روز و شب مطلع باشند.
حال فرض کنید شخصی از آن جمع در جواب شما که به ایشان میگوئید الان وسط روز است مدعی میشود که اکنون شبتار است!
بدیهی است که شما با توجه به اینکه خود از بیرون آمدهاید ایمان دارید که واقعیت چیز دیگری است.
آیا دلیلی برای عصبانیت از آن فرد جاهل وجود دارد؟
جز تاسف برای کسی که چنین چشمان خود را به وی حقیقت میبندد احساس دیگری هم میتوان داشت؟
چرا عصابانیت و انتقام؟ اگر فردی چشمانش را به حقیقت میبندد بر او دل بسوزانید.
کافی است شما بدون هیچ بحثی پنجره را باز کنید تا بر همگان آشکار شود حقیقت چیست.
اما موضوع وقتی تاسف بار میشود که آن فرد با اصرار بر ادعایش چنان در مقابل حقیقت جبهه بگیرد که دیگران را متقاعد کند که نه تنها لزومی برای باز کردن پنجره نیست بلکه باید جلوی شما هم برای باز کردن موضوع و بحث در این مورد گرفته شود و این مداومت آنقدر مصرانه ادامه یابد که شما هم مردد شوید که شاید من اشتباه میکنم و این جماعت درست میگویند هر چند که فهم حقیقت فقط یک پنجره گشودن هزینه دارد!
و بیچاره کسی که با هر زحمتی پنجره را بگشاید و چون فریاد میزند:
و ملاحضه کنند که ایشان دست بر چشمان خویش گذاشته و در حالی که گرمای آفتاب را بر پوست دستشان احساس می کنند باز هم منکر حقیقت میشوند و شما را به بهانهی آمدن هوای تازه سرزنش میکنند که:
×××××××××××××××××
کامنتهای زیر میان من و برزوی عزیز نشان از ستمی است که بر دگراندیشان میرود و خود شاید مدخل بحثی جدید در بخش کامنتها باشد.
امیدوارم دوستان از لطف ایشان به من و بجا آوردن حق مطلب از طرف من به ایشان خسته و ملول نشده و بدانند
# انتقاد پذیری
# ظرفیت تحمل عقاید مخالف
# صهیونیسم
# تاریخ ایران
# خودباوری
# خودشناسی
فقط به شک شک نکن
کاش بتوان با نگرشی کلان به باورهایمان نگاهی منتقدانه کنیم |
باور به خود، با شناختن خود است که از شکل توهمی مخرب به صورت آگاهی سازنده و واقع بینانه تبدیل میگردد.
تاریخ پر است از مردانی است که به تصور باطل توانائیها و ظرفیتهای ناموجود ، ارادهی محکم خود را به مرگ روانی و حتی جسمی خویش و پیروان خود تبدیل کرده است.
مردم ژاپن و آلمان با قبول شکست و درک مقتضیات جدید خود توانستند چنان ملت سرفرازی باشند و ما اگر به تخیلات و موهوماتی که کاملا حساب شده در ذهن ما خوراندهاند مبتلا باشیم هرگز ره به جائی نخواهیم برد.
افسانهی داشتن مردان بزرگ، شعرای نامی و بزرگان علم و دین فقط در برابر نادانی ماست که مجال ظهور دارد و آنکه با ادبیات و فرهنگ و دانش بشری آشنا باشد نیک می داند آنانکه به عنوان مفاخر و چهرههای ادبی ما اسباب تفاخر و غرور ما هستند نهایتا عدهای هستند در کنار سایر مفاخر ملل و ما اگر به دلیل بی فرهنگی مستوجب سرزنش نباشیم قطعا به مردمی دارای فرهنگ درخشان و شاخصی مشهور نیستیم.
.
.
.
.
.
.
همین جا به ایستد
به خود رجوع کرده بگوئید احساس شما به عرایض فوق چیست؟
آیا اکنون احساس میکنید به شما بی احترامی شده و تحقیر شدهاید و متمایل هستید با فحاشی و توهین مرا گوشمالی داده و تادیب کنید
یا به فکر فرورفتید تا مروری کرده بسنجید که چه دلایلی جز گفتههای ایکس و ایگرگ در مورد بزرگی ما و نژاد ویژهی آریائی ما دارید؟
آیا شما به زبانی دیگر ملسط هستید و ادبیات مکتوب فرهنگهای دیگر را مطالعه کردهاید؟
آیا شما ادبیات فرهنگ خود را میشناسید؟
چقدر تا بحال شعر حافظ خواندهاید و در مورد آن فکر کردهاید؟
آیا تا بحال شاهنامهی فردوسی را قرائت کردهاید؟
مضامین آن چیست؟ نمیخواهم عیار ادبی آنرا بسنجید اما آیا شمائی که معتقدید فرهنگ ایران زمین چون ستارهای در آسمان دنیا میدرخشد(نه ببخشید چون خورشیدی که ستارگان دیگر را در نور خود بی فروغ کرده است) حداقل به مضامین اشعار شاعران ما دقت کردهاید و با آن آشنا هستید که بتوانید مدعی شوید که بشریت نمیتواند ناب تر از این مضامین کلامی ارائه کند؟
چطور است که انسان قرن سوم هجری (فردوسی- البته بنا بر ادعای مدعیان) توانسته ادبیاتی تولید کند که هنوز قابل نشخوار است ولی انسان ایرانی امروزی نمی تواند همتای آن را بیاورد؟ قطعا یک جابی کار میلنگد!
ملتی چنان فرزانه نباید چنین وامدار گذشتگانشان بمانند و خود در تولید علم و ادب ناتوان باشند آیا این عارضه جز نخبه کشی در جامعهی ما دلیلی دارد؟
چگونه است که هر صاحب ایده و نظریهای که مخالف ما فکر کند چنانش میکنیم که او به عقل خودش شک کند؟
چرا نظریات مخالف خود با روئی باز استقبال نمیکنیم و به استدلالهای ایشان توجه نمیکنیم؟ آیا ملتی چنین مجهز به مصادیق ناب فرهنگی دلیلی دارد که رفتاری غیر فرهنگی در مقابل آنکه طور دیگری میاندیشد نشان دهد؟
آیا هر چند ادعای فوق اغراق آمیز و گزافه باشد ذرهای نور حقیقت نمیتوان در آن یافت تا با آن تندی لحنش را بخشید؟
چقدر در مورد اعتقادات خود انتقاد پذیر هستیم؟
اگر کسی ادعای خوشایندی و در تعریف از ما بکند
آیا باز هم از او دلیل و مدرک میخواهیم و ادعایش را عیار سنجی میکنیم؟
چه کسانی باورهای ما را به چه نیتی و چگونه ساختهاند؟
زمانی که انسانی فکر خود را محدود به باوری خاص میکند و به آن تعصب دارد در واقع کنترل وی بدست اربابان آن اعتقاد قرار خواهد داشت |
فرض کنید شمااز خارج از یک منزل به جمع عدهای که در اطاقی بسته در داخل آن نشستهاند پیوستهاید و میدانید ایشان نمیتوانستهاند از وضعیت روز و شب مطلع باشند.
حال فرض کنید شخصی از آن جمع در جواب شما که به ایشان میگوئید الان وسط روز است مدعی میشود که اکنون شبتار است!
بدیهی است که شما با توجه به اینکه خود از بیرون آمدهاید ایمان دارید که واقعیت چیز دیگری است.
آیا دلیلی برای عصبانیت از آن فرد جاهل وجود دارد؟
جز تاسف برای کسی که چنین چشمان خود را به وی حقیقت میبندد احساس دیگری هم میتوان داشت؟
چرا عصابانیت و انتقام؟ اگر فردی چشمانش را به حقیقت میبندد بر او دل بسوزانید.
کافی است شما بدون هیچ بحثی پنجره را باز کنید تا بر همگان آشکار شود حقیقت چیست.
اما موضوع وقتی تاسف بار میشود که آن فرد با اصرار بر ادعایش چنان در مقابل حقیقت جبهه بگیرد که دیگران را متقاعد کند که نه تنها لزومی برای باز کردن پنجره نیست بلکه باید جلوی شما هم برای باز کردن موضوع و بحث در این مورد گرفته شود و این مداومت آنقدر مصرانه ادامه یابد که شما هم مردد شوید که شاید من اشتباه میکنم و این جماعت درست میگویند هر چند که فهم حقیقت فقط یک پنجره گشودن هزینه دارد!
و بیچاره کسی که با هر زحمتی پنجره را بگشاید و چون فریاد میزند:
دوستان ببینید این خورشید!
چرا به باورهای ما بی احترامی کردی!!!
×××××××××××××××××
در احوالات مدعیان دمکراسی که در زیر پرچم جنبشی به نام سبز گرد هم آمدهاند دقت کنید
اگر واقعا مسلح به دلیل و برهان باشند و در ادعای خود صداقت داشته باشند چه نیازی به فحاشی است چون کسی میگوید احمدینژاد را دوست دارم و یا انتخابات سالم بوده است؟
دلیلی ندارد شما بخواهید همه هم عقیده باشند عقاید گوناگون است که در کنار هم موجب پویائی جامعه میگردد باید یاد بگیرید که جامعهی پویا شما را دچار سرگیجه نکند |
اگر توانستید با مخالف خود دوست و همراه باشید انسان فاضلی هستید.
کامنتهای زیر میان من و برزوی عزیز نشان از ستمی است که بر دگراندیشان میرود و خود شاید مدخل بحثی جدید در بخش کامنتها باشد.
امیدوارم دوستان از لطف ایشان به من و بجا آوردن حق مطلب از طرف من به ایشان خسته و ملول نشده و بدانند
ارزش ابراز نظر مثبت به کسی که نقد میشود
به اندازهی بیان ایرادات مهم و ارزشمند است.
- برزوی عزیز علل حساب ضمن قدردانی از آزادگی شما باید تاکید کنم که نیک می دانم بخشهائی از تفکرات من کاملا با عقاید شما تناقض دارد اما بسیار خوشحالم که آنرا تعرض به خودتان قلمداد نمی کنید و نیک می دانید من هر چه می گویم همان است که واقعا فکر می کنم و بر من مستدل شده که حقیقت می باشد و اگر به اصلاح آن ارشاد شوم هرگز خود را از دانستن آن محروم نمی کنم در باب زجری هم که از رفتار مردم می کشیم علاوه بر تاریخ مبهم خود که با هجویات چنان بنیان روی آب شده که جز هذیانهای شیادین چیزی از آن حاصل نمی شود به خود جمهوری اسلامی هم مدیون هستیم که با دامن زدن به پاره ای از جهالت ها و تعصب ها اسباب رنجش شدید مردم را فراهم کرده و ملت بقدری از وی متنفرند که حاضر نیستند هیچ استدلالی که گوشه ای از عملکرد هر چیزی را که رنگی از او دارد بشنوند پذیرفتن پیشکش تنفر از جمهوری اسلامی در میان مردم ایران بعید است بدیلی در دنیا داشته باشد باید تاکید کنم بیست و چهار ملیون رای به احمدینژاد هرگز به معنای رای به جمهوری اسلامی نیست بجرات خیلی ها حاضرند غرق شوند اما سیل این جمهوری اسلامی را با خود ببرد بدبختانه ایشان نمی دانند که جمهوری اسلامی خودشان هستند اگر صد بار ایران را با اسید بشورید اگر یک ایرانی هم بماند همان ایرانی در ایران می شود جمهوری اسلامی
...........(بحث خارج موضوع) ...........یک نکته ی دردناک بگویم که باید برایش خون گریست: فرزندان شهدا فرزند شهید بودن خود را پنهان می کنند و نمی گویند فرزند شهید هستند ببینید چگونه خون این شهداء را ایشان وسیله ی فشار خود برای رسیدن به مطامع شان قرار داده اند- دوست خوبم، همانطور که میدانید و بارها گفته ام مصرانه در جستجوی تناقض هایی هستم تا بتوانم شرایط موجود را با انسان فرهیخته ای چون شما به چالش بکشم. اما در اینجا انتظار دارم در صورت تمایل شما به ادامه، مستقیما به این تناقضات اشاره بفرمایید تا بتوانیم در مورد آن مجادله ای البته دوستانه داشته باشیم . این حقیر با تمام نکاتی که در این کامنت آخر اشاره کرده اید صد در صد موافقم و ضمن اینکه شما را استاد خود میدانم تنها نگرانیم اینستکه تبدیل به مزاحمی شوم که با اراجیف خود وقت ارزشمند شما را گرفته و در نتیجه خود را از کلاسهای درسی (پستهای) جدید محروم نمایم . باور کنید که عین حقیقت است به استادی شما ایمان و ارادت بسیار دارم
- برزوی عزیز این تفقد شما جز نشان از بزرگی شما نیست و هرگز من این لطف شما را اسباب غفلت از نادانی هایم نخواهم کرد حکایت آنها که می دانند و آنها که نمی دانند هر دو در قیاس با حقیقت غائی جهل است و نادانی غفلت اگر شما بدانید کل کره ی زمین با من و شما و عقل من و شما اگر در جرم خود فروریزد و فاصله ی بین ذرات بنیادی آن از بین برود به حجم یک توپ گلف در می آید قطعا این چرکنویسی های مرا محل توجه نمی یابید بله بله دوباره هم چک کردم درست خواندید اگر کوارک های اتم های تشکیل دهنده ی زمین چنان فشرده شوند تا فاصله ی میان آنها پر گردد حتی از یک توپ گلف هم کوچکتر خواهد بود. اینکه می گویم "نیک می دانم بخشهائی از تفکرات من کاملا با عقاید شما تناقض دارد" در مقیاس اختلاف نظری که با دوستان دیگر داریم انصافا عبارت نامناسبی بود و واقعا از شما می خواهم همین طور از هر حرفی که نابجا می گویم نگذرید چون مدتی است دارم تلاش می کنم اصلا حرف مفت نزنم و این در جامعه ای که همه حرف مفت می زنند چیز عجیبی است اخلاق و گفتار ایرانی را که بخاطر دارید؟ اما آنچیز که ارزشمند است بزرگی و بزرگواری است آن است که در مقابل حقیقت سر تعظیم فرود آری و منافع و خودخواهی خود را اسباب زیر پا گذاشتن حقیقت نکنی و بزرگتر از آن اینست که در عین این آزادگی چون شما فروتن باشی
- دوست عزیز، لازم میدانم نزد شما اقرار کنم به اینکه دوباره اعتماد به نفس خود را در محضر شما باز یافته ام و تا حدود زیادی آنرا مدیون شما هستم . نه بخاطر تعاریف خلسه اورتان هر از چند گاهی، بلکه به دلیل اینکه آنچه در ذهن داشتم و از جمع بندی آن عاجز بودهام را در ادبیات شما باز یافته ام. از این بابت تا مادامیکه زنده ام و کره زمین در جرم خود فرو نریخته است شکر گزار خواهم ماند. تنها راه نجات ما ایرانیان بویژه شما و من شاید این باشد که به خود باوری برسیم چه سبز باشیم، چه سرخ و یا به هر رنگی که باشیم باید تداخل رنگها را بیاموزیم تا بتوانیم طرحی نو دراندازیم. اما صادقانه میگویم که هنوز هیچ حرف نابجایی از شما سراغ ندارم، اما از خودم زیاد. اگرگاهن جمع بندیهای ما و یا هر کسی به نتایج متفاوتی با دیگری میرسند این تنها بستگی به فاکتور هایی دارند که ما را به آن نتیجه میرسانند. گاه اگر حتا تنها فاکتور صدم ما با هم متفاوت باشد میتواند منجر به دو نتیجه گیری متفاوت شود. حال تصور کنید نزدیکی افکار ضارب و مضروب را که چقدر میتواند به هم نزدیک باشد و در این صورت اختلاف نظر برادر محترم شما با این حقیر دیگر به حساب نمیاید. پس مشگل ما چیست، چرا هر عقیده ای رنگ خاص ادغام ناپذیر خود را دارد ؟ پ.ن کاش جمهوری اسلامی هم نظر خود را بگوید
- انسان سکولار عزیز، ضمن اینکه به صداقت و دقت دقت شما اطمینان کامل دارم اما فکر میکنم اگر هموطنان از الطاف شما بهره مند نمیشوند شاید کمی به دلیل این باشد که دچار دلخوری از شرایط و حوادث اخیر هستید. و البته تا حدودی هم حقدارید، اما میخواهم بگویم که من خود نیز سالیان درازی به این معضل گرفتار بوده و آنرا خوش خیم نیافته ام. حتا اگر امروز ساکن امریکا هم بودید با تیز بینی و قدرت تحلیلی که از شما سراغ دارم شاید دلخوری هایی از محیط آنجا پیدا میکردید آنان را ملتی باطل یافته و مقام اول را نسیب ایشان میکردید. همانطور که من امروز تلاش میکنم برداشتم را از مردم کشور اقامتم تعدیل کنم. فراموش نکنید که اخیرا همه ی دنیا تلاش کرد تا این ملت را فریب دهد، ترفندهایی که در چند مورد مشابه در کشورهای دیگر موفق هم بوده است اما زهی خیال باطل .
- دوست خوبم اولا بحثی را شما در مورد خودمان پیش کشیدید که می توان مدخل پست جدیدی باشد که من اجازه می خواهم آنرا در پست دیگری مفتوح کنم..........فقط یک تشکر عمیق از لطفتان را از من پذیرا باشید ولی مختصرا بگویم که قطعا مردم ایران از مردم آمریکا هوشیار ترند و فقط تمام خوشحالی من یا بهتر بگویم آنچه کمی تردید مرا از بابت منصرف شدن از شانس مسلم و راحت مهاجرت به آمریکا تسکین می دهد این احتمال است که اگر به آمریکا مهاجرت می کردم حقایق بزرگ و مسلمی از چشمان مخفی می ماند و من غافل تر از دنیا می رفتم
- اما در رابطه با اروپائیان با این نظراتی که شما برای یکی از فرهیخته ترین مردم دنیا می فرمائید پس حساب کارمان معلوم است بشریت ول معطل است من فکر می کردم مردم اروپا ملتی عمیق و فرهیخته هستند اجازه می خواهم توضیحات تکمیلای تان را در یک مدخل دیگر در این باب داشته باشم اما به اختصار اگر بروشنی نظرتان را بگوئید سپاسگذار خواهم شد
- شاید دلخوری من از مردم با توجه به گذشته ای که داشتن و تعلیماتشان بی مورد باشد که قطعا هست اما من تعجبم از اطرافیانم است که چطور وقتی من را انسانی منطقی می دانید چرا یک لحظه با خود نمی گوئید شاید حقیقت این باشد که او می گوید و این هجمه علیه احمدینژاد نه به دلیل فاجعه بار بودن انتخاب وی برای ما بلکه به دلیل منافع از دست رفته ی آنها باشد گرچه منصف بخواهم باشم بهرحال نظراتم روی ایشان بی تاثیر نبوده و شاید کمی اغراق هم برای نشان دادن شرایط داشته ام بطور کلی تاسف بهتر واژه ای است تا دلخوری برای نشان دادن احساس من نسبت به مردم ایران اما شما دلخوری مرا از کجا فهمیدید؟ نکند فکر می کنید عباراتی که در باره ی مردم می گویم فحاشی است و نه گزارشی منصفانه؟ منظورم را از فحاشی که قطعا متوجه هستید؟ بهر حال هر چه هست درد دل با شما در این میان برایم موهبت بزرگی است
- دوست عزیز، از موقعی که جمهوری اسلامی ما را به هندونه زیر بغل هم گذاشتن متهم کردهاند پایم پیش نمیرود تا مراتب ارادت خود را خدمت شما دوست فرهیخته ام بگویم. در مورد پست جدیدی که فرمودید آنرا ایده ی بسیار خوبی دانسته و استقبال میکنم . اگر به امریکا مهاجرت کرده بودید بطور قطع حقایقی از چشمان شما مخفی میماند، اما در مقابل شاید حقایق جدیدی بر شما آشکار میشد، در واقع تلاش این دوست حقیر تان هم همین است که در مقابل آگاهی هایی که در محضر شما ازداخل کشور کسب میکنم، برداشتهای خود را هم که از دنبال کردن جدی وقایع در یک دهه ی گذشته در غرب به آن رسیده ام را ارایه دهم. (البته اینها برداشت شخصی است)
- مثالی از دلایل گاها اختلاف نظر ها ضمن اقرار به اینکه مردم اروپا بطور نسبی از آگاهی به مراتب بیشتری نسبت به شهروند آمریکایی برخوردارند، اما در آخر کار دست هر دوی اینها توی یک کاسه است. یعنی در واقع مشترک المنافع اند. اختلاف نظری که در جنگ ۲۰۰۳ عراق برای اولین بار در تاریخ این روابط اتفاق افتاد و دو کشور فرانسه و آلمان با ان مخالفت کردند به دلایل زیر بود. فرانسه با توجه به این که تحریم عراق به دلیل نیاز غرب به نفت به سالهای پایانی خود نزدیک میشود. اقدام به بستن قراردادهای سود آوری با عراق کرده بود و این جنگ همه برنامه ریزی ها ی فرانسوی ها را نقش بر آب میکرد. در آلمان برای اولین بار صدر اعظم سوسیال دموکرات با ائتلاف رهبر چپ سبز (یوشکا فیشر ایده الیست) به قدرت رسیده بود. یوشکا فیشر در این موقعیت با همراهی فرانسه شانس تغییر دادن توازن سیاسی جهانی را محتمل دیده و به عنوان وزنه ی تاثیر گذار در تعیین سیاست آلمان نقش بازی کرد. و اینبار این دودسته گی موجب شد که آن مدارک دال بر زیر کاری صدام حسین را نتوانند ارایه دهند! در واقع همان لابی که در امریکا تعیین کننده است در اروپا هم نقش بسزایی را بازی میکند. حال با این اوصاف اگر انتظار داشته باشیم که آبی از اروپا برایمان گرم شود امید و انتظاری بیهوده خواهیم داشت و اگر گاها تفاوتهایی در کنش اروپا مشاهده میشود باید توجه داشته باشیم که این حتما از قبل با امریکا هماهنگ شده است. به نظر این حقیر سیستم کاپیتالیستی در واقع یک مجموعه ی هماهنگ شده است که یا میماند و یا مجموعا محکوم به سقوط است.
- دوست خوبم، جسارتی که از این حقیر سرزده تنها به قصد این بوده که اشارتی داشته باشم به معضل حکومت رسانه ها بر تمام دنیا یعنی این مشگل اطلاعات غلط دادن رسانه ای که توی زرورق پیچانده به دنیا خورانده میشود در کنارفرهنگ غالب رفاه جویی و راحت طلبی که همگی یک بسته ی برنامه ریزی شده را تشکیل میدهند، تنها منتهی به کشور ما نمیشود و همه ی دنیا و خود غرب را نیز زیر پوشش قرار داده است. البته با یک تفاوت که اغلب (حداقل تا به امروز ) ما نشخوار کننده گان بازنده ی این سناریو بوده یم و غربیها ذینفع و برنده ی آن و هر چند که نتیجه ی پایانی این طرح را به نفع هیچکس نمیدانم. و گر نه البته که دیدگاه واقع بینانه تان بویژه در مورد طبقه ی مثلا روشنفکرمان کاملا درست و بجاست. اما سوال من از شما این است که آیا این نوع جمع بندی مشگلی را حل خواهد کرد؟ و یا بهتر است به جای آن تلاش کنیم به سهم خود (هرچند کوچک) راهکاری ارایه دهیم. شاید آقای احمدی نژاد به دلیل پستی که دارند لازم میدانند که بگویند این ملت به خود باوری رسیده است. و البته این حقیر معتقدم که ما اگر بخواهیم شرایط را تغییر دهیم باید به خود باوری برسیم .
اما اعتماد بنفس من و شما را گذشتهی تاریخیمان متزلزل کرده یا فرهنگ برخورد با اندیشهی جدید؟
نقطهی تعادل بین حفظ عزت ملی و نقد خویش کجا میتواند باشد؟
.