در چهارچوب جمجمه

حقیقت نیازمند انتقاد است ، نه ستایش - نیچه

۱۳۸۹/۰۸/۱۹

خر انگوری دو

ولایت فقیه
# جنبش سبز
# سکولاریسم
# انسان سکولار و جمهوری اسلامی
# حکومت دینی در ایران
# نظام مطلوب برای کشورهای اسلامی


متن زیر جهت توجیه و یا به استادان درس دادن نیست

پس دادن درس به استاد است و نقد شدن توسط اساتید

مقدمه ای بر نظام مطلوب برای کشورهای مسلمان

بن بستی میان لیبرالیسم ، مدرنیته و حکومت اسلامی




لطفا حتما قبل از آن  خر انگوری را به همراه کامنت هایش مطالعه کنید





اول : تقدیر از دوستی که با انتقاد خود زمینه ساز عرض مطالب زیر گردید









دوست عزیز من



من هم به نوبه ی خود نسبت به شما نهایت تقدیر و احترام خودم را که چنین مودبانه و با وقار با یک چنین ادعای تحریک کننده ای برخورد می کنید و منطقی خواستار پاسخی شایسته هستید تقدیم می کنم چرا که من خودم در ده سال پیش در این عرایضی که پیش گفتم حداقل ده مضمون پیدا می کردم که برای آنکه بواسطه ی هر کدام به تنهائی کسی را کلا خلع صلاحیت کنم تا اعتنائی را برای شنیدن صحبتش مقرون به صرفه نیابم کفایت می کرد

پس اکنون ضمن درک احساس شما به خودم و درک حال پریشان شما که چون مرا انسان آزاده و منطقی می یابید و می بینید در بعضی جهات سنگ جمهوری اسلامی را بسینه می زنم (از جمهوری اسلامی طرفداری می کنم) درک می کنم و متوجه هستم این صبوری و اعتنای شما تا چه حد نشان از آزادگی شما دارد

و بدانید در کنار خوشحالی از داشتن مخاطبی چون شما ، یک دل سیر غصه خوردم که این حقایق تلخ را به شما عرضه می دارم اما اطمینان می دهم که دانستن حقیقت مقرون به صلاح تر است

البته این را هم اذعان می دارم که مطمئن هستم نکات زیادی است که باید در اندیشه ام اصلاح گردد و این با لطف نقادانی چون شما میسر می باشد امید که قضاوت هایم اشتباه نباشد.


دوم : من و سنخیت با جمهوری اسلامی



حتی یک انسان هم در شرایط مختلف باید با مقتضیات زمان و مکانش مورد قضاوت قرار گیرد و در مورد حالش هم نباید بر اساس گذشته اش قضاوت کرد و توجه داشته باشید "جمهوری اسلامی" یک فرد نیست تا بتوان با استناد به اعمال حاکمان ابتدائی آن در مورد آن قضاوت کرد ( لطفا به پست "جمهوری اسلامی جواب بده " مراجعه کنید ) بد نیست تاکید کنم که من در باب اجرای عدالت هر چقدر که نسبت به خودم سختگیر هستم نسبت به دیگران معتقد به تساهل و تسامح هستم و این می تواند نسبت به جمهوری اسلامی هم ساری باشد

چرا که معتقدم تساهل و تسامح برای آن اسباب رشد و بالندگی ملت های مقید به آن است که هرگز سرمایه های مادی و معنوی خود و فرصت های خود را برای سخت گیری و تعصب های بی جا از دست نمی دهند و با کینه ورزی خودشان را تباه نمی کنند


اما بدانید که اگر جمهوری اسلامی اسید سلفوریک هم باشد و من را در یک میکسر بزرگ با آن مدتها مخلوط کرده باشند به مجرد خاموش کردن میکسر یک سلول بلکه حتی اتمهای من را هم حل شده در آن نخواهید یافت.


سوم : در باب سکولاریسم و حکومت و جامعه

باز هم تاکید می کنم تعریف علمی و عمیق سکولاریسم یعنی نگاه قدسی نداشتن و جدائی دین از سیاست فقط یک اندیشه ی سکولاریستی است نه اصلی در سکولاریسم

به نظر من ترجمه ها که در کنار تعریف سکولاریسم آنرا "جدائی دین از سیاست" تعریف کرده اند با نگاهی غلط به تاریخ آن صورت گرفته و به نظر من با اصل اندیشه و معنای لغوی آن همخوانی ندارد

جدائی دین از سیاست در اروپا نتیجه ی سکولاریسم بوده است و نه اینکه الزاما سکولاریسم به معنای " جدائی دین و از سیاست" باشد.

شاید جدائی دین از سیاست با یک منطق غیر قابل انکار در بحث حکومت داری به الزام در جدا شدن دین از سیاست منجر شود

اما اگر مراجع مذهبی با کمک اجتهاد قوانین اجتماعی اسلام را معطوف به اجماع کنند (شورای اسلامی یا رای اکثریت مردم را منبعی برای اصلاح قوانین بر اساس مقتضیات روز کنند) واسلام سکولارتر شود آنگاه شاید بتوان با این استدلال که چون ابتدا لیبرالیسم را محترم داریم پس تقید در چهارچوب یک مذهب سکولار شده را هم می پذیریم چون خواست مردم است حکومت دینی در تفکر سکولار ما را قابل جمع دید

که به نظر من ممکن می رسد

بدانید که وقتی اکثریت مردم مقلد پیشوای مذهبی خود هستند و اعمال و رفتار خود را بر مبنای نظر ایشان تنظیم می کنند چرا نباید رای خود را بنا بر نظر ایشان بدهند؟

(باید در ایران باشید تا یادتان بیاید که زنهای تحصیل کرده با چه تعبدی پای صحبت روحانیان می نشینند و همان کسانی که مدعی هستند که : " باید آخوند جماعت را با همان عمامه اش دار زد " چگونه آخر الامر می گویند " من ماه رمضان و محرم عرق (مشروب) " نمی خورم)

پس چون چاره ای جز این نیست که چنین کنیم و چون با یک تفکر سکولار به یک اجبار صد در صد دنیوی رسیده ایم آیا می توان گفت تصمیم غیر سکولاری گرفته ایم اگر تن به حکومت مذهبی دهیم؟

چون ما بر اساس هیچ اعتقاد روحانی و ملکوتی الزامی زمینی ایجاد نکردیم



چهارم : سکولاری که جمهوری اسلامی را مزه مزه می کند!!!

خوب است برای رفع این ابهام پارادوکس گونه برای سروران چند نکته را از زاویه ی دید خودم مطرح کنم چون به خودم اجازه نمی دهم در این موارد فتوی صادر کنم آنچه می گویم فضای فکری یک انسان سکولار چون من می باشد.

من شخصا مذهب که سهل است حتی تلاشم این بوده که با مطالعه و تفکر ریشه ی تمام تابوها غرایز و تمایلات خود را بکاوم و در حال حاضر هر چه فکر می کنم از تابوهای متعارف جز نزدیکی با مادر حریم دیگری در ذهنم نمی یابم (خواهر هم ندارم تا بتوانم با رجوع به احساسم در این مورد هم نظر بدهم)
نمی دانم توانستم در نهایت صداقت حدود و صغور آزاد اندیشی خود را بیان کنم یا نه؟

پس انسان سکولار تلاش می کند باورها و محرماتی را که در ضمیر خود به شکل تابوها و فطرت و غرائز خویش حتی الامکان دوباره بررسی کند و به آنها نگاهی خردگرایانه بکند و اگر بتواند آنها که زائد و مزاحم تعالی او است از ضمیر خود بزداید

توجه داشته باشید که تابو و تعصب ها بدون تحلیل و تفکر در ذهن ما شکل گرفته است وگرنه همه ی ما حدودی برای اعمال خود بر اساس منطق و استدلال عقلانی قائل هستیم

دین برای انسان سکولار آئینی زمینی و غیر قدسی است و اگر احترامی برای آن قائل است به حرمت هزاران پیرو آن است و بس


اما از زمانی که بشر به خود آگاهی رسید و یکی از نزدیکانش را مرده یافت و با کمال تعجب فهمید چگونه آن یار و مونس و همراه نازنینش ناگهان به موجودی بی حرکت بی احساس سرد و نا زیبا تبدیل شد و نه تنها دیگر عزیزش را در او نمی یابد بلکه به مرور با تعفنش تحمل او را برای خود غیر ممکن یافت این سئوال بزرگ در ذهنش شکل گرفت که "عزیزم کجا رفت؟"


و درک نابود شدن وجود خود و عزیزانش برایش سخت و غیر ممکن بود

مثالی همواره دارم و می گویم درک مرگ برای یک موجود هوشمند چون تقسیم یک عدد بر صفر می باشد

هر چه عاقل یا نادان باشی موضوع مرگ برایت بی جوابی خواهد ماند

درد جاودانگی چون تلخ و ترسناک است جوابی می خواهد و مذهب جواب انسان به انسان است با ادعای ماورائی بودن اما موجب تسکین بوده و مقبول افتاده

پس برای هزاران انسان نیازمند چنگ انداختن به ریسمان قدرتی مافوق بشری ما به دین و مذهب نیازمندیم

از دیگر سو علارغم اینکه اخلاقیات در انسان سکولار تماما منشاء فطری و عقلانی دارد و او از ترس جهنم یا به طمع بهشت نیست که حدود و باید و نبایدهای خود را تنظیم می کند بلکه فطرت و منطق او برایش مشخص می کند که حد او کجاست یا وظایف او چیست اما همه با اندیشه ای سکولار خود را مقید و محدود نمی کنند و اگر مذهب نباشد که آنها را از عقوبت بترساند به قول معروف خدا را بنده نخواهند بود

(من که به تجربه متوجه شده ام علارغم همه ی لغزشهایم باز هم بسیار از مذهبیون شرافتمند تر زندگی کرده ام و نسبت به دیگران احساس مسئولیت و وظیفه می کنم پس معتقدم می توان سکولار با اخلاقی هم بود)

اما جامعه نیازمند انضباط است پس باید حد و حدودی داشته باشد

قانون و مجریانش نظامی است نسبتا جدید اما در گذشته برقراری انصاف و عدل بیشتر با حواله دادن مردم به دادگاهی ماورائی ممکن بوده کما اینکه حتی می بینیم حکیمی امروزی هم نابخردانه می گوید : "چون خدا نباشد هر کاری مجاز است"

مثلا نگاه کنید به مراسم "چهارشنبه سوری" در ایران

باور بفرمائید شهر از کنترل همه خارج شده و در دست نوجوانانی می افتد که می خواهند بغض سیصد و شصت و چهار روزشان را فریاد کنند
می توانید تصور کنید که چه فریادی شنیده می شود؟!!!

هیچ متولی مذهبی ، فرهنگی ، آموزشی و تربیتی که سهل است هیچ والدی ، هنرمندی ، صاحب شهرت و عنوانی با قسم و آیه نمی تواند به ایشان بگوید مردم مسن تر به درک ، خودتان را چرا با این نارنجک های دست ساز و بمب و ترقه ناقص می کنید
خوب از باب مسائل و نا بهنجاری های دیگر نگوئیم که از بحث خارج می شویم

اما اگر اعتلاف درستی بین ملت و دولت و پیشوایان مذهبی باشد چنین افسار گسیخته می شویم که با نسیمی طوفان سبز در این مملکت راه بیفتد؟

پس در بعضی افراد مذهب هم نیازی روانی است و هم اصلی مربوط به انضباط اجتماعی

مطالب فوق را عارض شدم که بگویم با دیدگاهی سکولاریستی مطمئن نیستم زدودن مذهب از جامعه کار درستی باشد

چرا که همانطور که گفتیم در بخش روحانی که نیاز روانی ملت به دین است و در بخش حکومتی هم می خواهیم از کاریزمای معنوی پیشوایان ملت برای تزریق اصول اخلاقی و معنوی در جامعه در کنار بال پر دادن به اندیشمندان و پیشوایان سکولار اخلاقیات و خالقان فرهنگ و هنر استفاده کنیم



پس بنظر می رسد برای مردمی که مسلمانان اکثریت ایشان را تشکیل می دهند
 جز جمهوری اسلامی و اصل ولایت فقیه راهی معقول تر وجود ندارد 

امید که از عنوان انسان سکولار معزول نشده باشم 

در مورد نتیجه ی انتخابات پست : تقلب در انتخابات 88







در مورد موضوع ولایت فقیه بخوانید : زندگی در پایان دوران‌ها




/

۲ نظر:

ساده دل گفت...

کدام ملت های مسلمان، بگو حکومت منطقی ملت های منافق، معلوم است گذرت به آسمان هفتم هنوز نرسیده است.

انسان سکولار گفت...

دوست ساده دل

من متوجه‌ی اشارت شما در مورد آسمان هفتم نشدم

گویا شما نمی‌دانید که اغلب مردم چشم به دهان رهبران مذهبی دارند که روش ارتباط با خدا و راه رسیدن به حوریان و جوی‌های شیر و عسل را از او یاد بگیرند