ا.خراباتی
مصدق را یک قهرمان ملی میدانند اما وی یک بازندهی بزرگ بود.
بازندهای که چنانکه جواهر لعل نهرو به وی تذکر داد پلهای موفقیت را با کمک دوستانی پیمود که زمانی که الزاما باید از اوج پائین میآمد آنها را در کنار خود نداشت و با سر سقوط کرد.
لجبازی مصدق در نرسیدن به یک تفاهم معقول با انگلستان و به وقوع پیوستن کودتای 28 مرداد که تنها راه برون رفت از بن بست روی آمده بود تاثیر بسیار بدی برروی ایرانیان گذاشت.
بعد از 28 مرداد بود که فضای فعالیتهای سیاسی و مشارکت مدنی مردم در تعیین سرنوشت خود تا به امروز در ایران نابود گردید و مردم ایران به کابارهها و سر در لاک خود فرو کردن روی آوردند و دلارهای نفتی و پادشاه دلسوز هم آنها را بیش از بیش به این سمت سوق داد که در خانه بشینند و انتظار داشته باشند دولتمردان ایشان برایشان همه کار بکنند و ایشان جز ناله کردن و همواره نق زدن کاری نکنند.
اواخر حکومت شاه مجددا داشت شوراهای محل و انجمنها شکل میگرفت که انقلاب ایران ضربهی بعدی را به مشارکت مدنی وارد نمود.
مردم که خود میدانستند آنچه رویداد به هیچ عنوان خواست آنها نبوده حیرت زده فقط شاهد اتفاقاتی بودند که با دستهائی نامرئی در حال شکل گرفتن بود و بیش از پیش متقاعد شدند که ارادهی آنها هیچ تاثیری در سرنوشتشان ندارد.
اما آن دستهای نامرئی یک کار مخرب بزرگتری هم کردند.
مردم را متقاعد کردند که اینهمه بدی و سیاهی حاصل از ارادهی آخوندهاست و این روحانیون و شخصیت موهومی به نام جمهوری اسلامی است که تمام این کارها را میکند.
بنابراین این عبارت در فرهنگ مردم چنان متداول شد که گوئی جمهوری اسلامی یک شخص خاص و فردی دیکتاتور میباشد.
جنایات جمهوری اسلامی
جمهوری اسلامی کشت
این جمهوری اسلامی جنایتکار
باید جمهوری اسلامی برود
جمهوری اسلامی نمیگذارد
جمهوری اسلامی .....
و عبارتهائی اینچنینی در فکر و روح مردم رسوب کرد.
از طرفی آن دستهای پنهان هر کاری که توانستند کردند که مردم را از جمهوری اسلامی بیزار کنند.
حجاب اجباری را تحمیل کردند.
جوانان را مورد آزار قرار دادند.
روزنامهها و مطبوعات را توقیف کردند.
اینترنت را فیلتر کردند و بطور کلی مردم را از دسترسی به اینترنت محروم کردند.
ماهوارهها را جمعآوری کردند و پارازیت انداختند.
صحت انتخابات را زیر سئوال بردند و خلاصه هر کاری کردند که مردم هر چه بیشتر ناامید و سرخورده شوند.
حال دیگر مکانیزم نفرت زائی خودکار گردید.
هر کس در هر سمتی بود حتی در بالاترین پستها در این نفرت با سایر مردم شریک بود.
اگر کسی برنامه ساز تلویزیون و یا رئیس بانک و یا حتی رانندهی تاکسی بود هر چقدر که میتوانست تلاش میکرد که در کار مردم کارشکنی کند و نفرت انگیز و ناراحت کننده عمل کند
چرا که کاسه کوزه آخر سر جمهوری اسلامی شکسته میشد و او میتوانست انتقام خود را از این جمهوری اسلامی پلید بگیرد.
اگر کسی برنامه ساز بود تا جائی که میتوانست در چاپلوسی و تملق و بطور کلی نفرت انگیز ساختن برنامهی خود اغراق میکرد.
و یا اگر رئیس بانک بود تا جائی که میتوانست کار مردم را به دست انداز میانداخت و یا اگر رانندهی تاکسی بود تا جائی که میتوانست کرایهی بیشتری میگرفت و در دل خوشحال بود که بازخورد عمل وی ایجاد نفرت بیشتر از جمهوری اسلامی بود.
و چنان مردم از کشور و حکومت خود بیگانه شده بودند که اپوزسیونهای خارج کشور به مردم توصیه میکردند تا جائی که میتوانید آشغال در خیابان بریزید!!!
اما واقعیت اینست که چیزی به نام جمهوری اسلامی وجود خارجی ندارد.
جمهوری اسلامی فقط یک پسوند ساده است
پسوندی که در قبل از نام ایران میآید تا نوع حکومت ایران را تعریف کند.
جمهوری اسلامی ایران یعنی کشور ایران با قانون اساسی موجود آن که 98 درصد مردم به آن رای مثبت دادهاند و در ذات این قانون اساسی مشکل حاد و پیچیدهای ندارد.
و آنچه در کشور اتفاق میافتد فقط حاصل و برایند رفتار و تفکر تک تک ماست و بس
تا زمانی که تک تک ما از کشور مهاجرت کنیم و یا تسلیم و مقهور وضع موجود باشیم در به همین پاشنه میگردد.
اعتراض و فعالیت ما هم اگر قرار باشد مانند جنبش سیز منبعث از خواست و ارادهی همان دستهای پنهان باشد نتیجهای ماننده گذشته خواهد داشت که همان سرخوردگی و ناامیدی طراحی شده است.
اما تودهی مردم وقتی میتوانند به اهداف خود برسند که ضمن اینکه تک تک خود را تغییر دهند با هم همسو و متحد و سازماندهی شده باشند.
و این با کمک احزاب و کار حزبی میسر است.
باید سرخوردگی و تنبلی را از خود دور کرد
انتطارات عبث که دیگران برای ما کاری انجام دهند را بدور ریخت.
و برای رسیدن به آیندهی بهتر تلاش کرد و هزینه نمود.
رفاه اجتماعی خواستههای مدنی ما و حقوق بحق ما مانند تحصیلات و تندرستی در خوشبختی ما موثر است و باید تک تک ما برایش هزینه کنیم و تلاش نمائیم.
و آن فقط در غالب احزاب شدنی است.
در تمام کشورهای مترقی مردم عضو حزبی هستند به آن کمک مالی میکنند برای آن فعالیت میکنند به آن رای میدهند تا آن حزب به نمایندگی آنها تحقیق کند صحبت کنند و با قدرتی که از حمایت مردم بدست میآورد حقوق آنها را بگیرد.
کشور ما کشور بسیار ثروتمندی است و واقعا ظلم بزرگی در حق خودمان کردهایم اگر با این مملکت جوان و ثروتمند زندگی شاد و توام با خوشبختی نداشته باشیم و این میسر نخواهد بود مگر اینکه سرنوشت خود را خود بسازیم.
۱ نظر:
ما یک معلم علوم داشتیم. همیشه به ما میگفت ما خوشی رو دیدیم . اما طفلی شما دهه 60 و 70 که هیچی خوشی توی زندگی تون ندیددید.
ارسال یک نظر