در چهارچوب جمجمه

حقیقت نیازمند انتقاد است ، نه ستایش - نیچه

۱۳۹۰/۱۱/۲۶

و قرعه به نام 22 بهمن افتاد



پیام آیت الله خمینی برای شاه

مرد از رجال دربار بود که در حرم امام اول شیعیان روبروی ضریح نشسته بود و منتظر بود تا اذان مغرب گفته شود تا نماز بخواند

او داشت به قراری که با روحانی جوانی گذاشته بود برای اینکه فردا صبح زود برای ملاقات با آیت الله خمینی به حرم بیاید فکر می کرد
ساعاتی پیش روحانی جوانی که او را شناخته بود به او نزدیک شده بود و تقاضا کرده بود که فردا صبح زود بیاید حرم چرا که آقای خمینی کار مهمی با او دارد و حال با خود می اندیشید که خمینی با او چکار دارد

خمینی سالها بود که به عراق تبعید شده بود و همه کاملا وی را از خاطر برده بودند

مرد به تنها چیزی که فکر نمی کرد آن بود که خمینی از او تقاضا کند که وساطت وی را به شاه بکند تا او بتواند به ایران برگردد

تقاضائی که مرد وقتی به تهران برگشت فراموش کرد و بقدری مانند شاه به اقتدار حکومت شاهنشاهی ایمان داشت که دیگر از نظر او خمینی هیچ تهدیدی محسوب نمی شد

آنهم برای حکومتی که چندی پیش رئیس جمهور ایالات متحده کارتر, ایران تحت حکمرانی شاهنشاه با تدبیرش را چون جزیره ی ثبات در دل خاورمیانه ی پر آشوب معرفی کرده یود
در یک میهمانی شام و در حالی که گیلاس شرابش را به افتخار شاه بلند کرده بود
و بعدها بارها و بارها مرد با خود اندیشید که سرنوشت ایران چگونه تغییر می کرد اگر این پیام را به شاه می رساند و خمینی با دادن تعهد مبنی بر عدم انجام کار سیاسی به ایران بر می گشت


سرنگونی مصدق

در اوایل سلطنت محمدرضا شاه که بعد از تبعید پدرش رضا شاه کبیر صورت گرفته بود ایران در نوعی هرج و مرج ناشی از باز بودن فضای سیاسی گرفتار بود که دامنه ی آن به مجلس هم رسیده بود

نمایندگان هر روز یک ایرادی از نخست وزیر شاه جوان می گرفتند و مدام اعتراض پشت اعتراض و شاه جوان هم عملا یک سنبل بیش نبود

سنبلی که البته به دلیل آنکه بتازگی آزبایجان را از چنگ روسیه بدر آورده بود از محبوبیت زیادی برخوردار بود

یکی از این نمایندگان نق نقو و همیشه معترض محمد مصدق بود

کسی که یک روز نخست وزیر وقت در جواب یکی از اعتراضاتش گفت

چرا خودت نمی آئی و نخست وزیر شوی تا ببینیم که مثل پیر زنها جز نق نق کردن کاری بلد نیستی و یا خودت عرضه داری کاری انجام بدی

دیگه راهی برای مصدق نماند جز اینکه بگوید من حاضرم و این چنین شد که یکی از بازیهای ما ایرانیها صورت گرفت

بازی اینکه همه چیز را خراب می کنم تا ثابت کنم حق با من بود و مظلوم واقع شده ام.

مصدق شد نخست وزیر و کلی داستان که در تاریخ ثبت است

ماجرائی که به ملی شدن صنعت نفت منجر شد و در اصل نوعی خودکشی سیاسی بود

در واقع ایران با ملی کردن صنعت نفت تبدیل شد به یک سارق دولتی که پشت پا زد به تمام قواعد بین المللی و دشمنی ابدی انگلستان را برای خود خرید.

مصدق بقدری در نرسیدن به یک توافق منصفانه با انگلستان پافشاری کرد که چاره ای برای انگلستان باقی نماند که در ایران با آمریکا شریک شده و با کوتائی مصدق را از سر راه بردارد.

اما انگلستان کشوری نبود که به این راحتی ایران را با کسی شریک شود.
چرا که ایران ساخته و دست پرورده ی خود کشور انگلستان بود و برای انگلیسیها گردنکشی ایرانیها غیر قابل تحمل بود.


ماموریتی برای قطب زاده

حال دوباره ایرانیان گردنکشی می کردند.
شاه برای غرب رجزخوانی می کرد و به دمکراسی غربی انتقادات تندی داشت.
غرب دچار مشکلات فراوان اقتصادی بود.
فرانسه میلیاردها دلار به ایران مقروض بود و اگر شاه می توانیت برنامه های خود را اجرا کند ایران براستی به یکی از پنج قدرت بزرگ دنیا تبدیل می گردید.
اوپک سازمان قدرتمندی شده بود و نفت به مرض 140 دلار رسیده بود.
باید شاه سرنگون می شد و سازمانهای اطلاعاتی نهایتا به یک اسم رسیدند.

صادق قطب زاده

او در زمان شاه بارها در زندان افتاده بود و بالاخره در سال 1337 برای تحصیل به آمریکا رفت او دانشجوی دانشگاه کلمبیا در واشنگتن بود تا اینکه در یک میهمانی در سفارت آمریکا یک سیلی به گوش اردشیر زاهدی سفیر ایران در آمریکا نواخت و به همین سبب از آمریکا اخراج گردید.
او به جمع هواداران آیت الله خمینی پیوست و در حضور امام موسی صدر در لبنان نیز به فعالیت پرداخت.
سازمان سیا از طریق یک مامور زن خود که خیرنگار نیز بود به او نزدیک شد و وقتی از یک سوء قصد که ساواک بر علیه او ترتیب داده بود جان سالم بدر برد به صدر لیست انتخابهای سازمانهای اطلاعاتی غرب منتقل شد.
ساواک حتی یکبار برادر او را شش ماه در حبس نگه داشت شاید بتواند او را وادار به تسلیم کردن خود کند اما فایده ای نداشت.

اکنون که قرار بود شاه سرنگون شود او بهترین کاندید بود که واطه ی بین سازمانهای اطلاعاتی و ایت الله خمینی باشد.
دشمن قدیمی شاه که اکنون در تبعید جانش به لبش آمده بود و چنان عسرت و تنگدستی در تبعید و قدرت به ظاهر شکست ناپذیر سلطنت محمدرضا او را ناامید کرده بود که تقاضای عفو و بازگشت به کشور را کرده بود.

نقاضائی که قاصد آن آنرا به شاه نرساند تا مسیر تاریخ چنان که دیدیم رقم بخورد.

قطب زاده با ده ها هزار دلار پول به نزد خمینی در نجف رفت و مصطفی پسر خمینی نیز نتوانست سد راه وی باشد
مرد هوشیاری که بارها با قطب زاده درگیر شده بود که این پولها را از کجا می آوری و آیت الله خمینی بارها ضمن دفاع از قطب زاده گفته بود که او از فرزندانش به وی مهربان تر بوده و او را از ایشان بیشتر دوست دارد.
اما مصطفی خمینی فردی نبود که به این راحتی کوتاه بیاید و نهایتا جسد او را در اتاقش یافتند.
اتاقی که وجود دو فنجان چای در اتاق نشان از آن داشت که وی از میهمانی پذیرائی می کرده و بعد از رفتن میهمان فوت کرده است.
تصمیم آیت الله خمینی بر عدم انجام کالبد شکافی باعث گردید که راز قتل فرزندش برای همیشه سر به مهر بماند و کسی نفهمد که چه کسانی و چرا اقدام به قتل وی نموده بودند.
همانطور که بعدها فرزند پسر دیگرش نیز مسموم شد و به قتل رسید تا رازهای بیشماری را با خود دفن کند.
آری شهادت مصطفی خمینی اولین قربانی این برنامه را رقم زد و خونش در رگهای جوان صاحبش در حالی که با سم مهلکی مسموم شده بود خشکید تا نشاندهنده ی عزم جدی برنامه ریزان بین المللی برای رسیدن به اهداف شومشان باشد.

خانه ی در نوفل لوشاتو

شهادت مصطفی خمینی نتونست ذهنها را هوشیار کند و رفت و آمدها به نجف آغاز شده بود و پیامها از نجف می رسید اما نجف جای مناسبی برای تاثیر گذاری در عرصه ی بین المللی نبود.
شاه سرطان داشت و این موضوع را فقط شاه می دانست و دکتر فرانسویش و سازمانهای اطلاعاتی غرب

این موضوع مسئله ی مهمی بود
بدون شک اگر مقامات کشوری و نظامی می دانستند که شاه بشدت بیمارست می توانستند پریشانی و عدم قدرت تصمیم گیری او را درک کنند اما متاسفانه شاه این موضوع را از دیگران پنهان کرده بود.
اما این مسئله و تمام دلایل بیشماری که برای انقلاب ایران بیان می شود در مقابل این واقعیت که غرب چند سال است که تصمیم گرفته ایران را در مسیر نابودی و شکست قرار دهد بی اهمیت است.
نفت 140 دلار و قدرت سیاسی شاه در اوپک و اراده ی شاه برای تبدیل ایران به یک قدرت اقتصادی چیزی نبود که در اقتصاد بحرانی غرب در آنروزها سیاست مداران را نگران و مترصد اتخاذ تدبیری نکند.

اگر در خاورمیانه ثبات برقرار می شد و ایران پیشرفت می کرد عراق و کویت و عربستان هم به تبعیت ایران کشورهای قدرتمند و پیشرفته ای میشدند و آنوقت چه تضمینی برای تداوم صدور خون حیاتی اقتصاد غرب یعنی نفت به صورت سابق وجود می داشت؟
متاسفانه ما نمی خواهیم قبول کنیم که تا چه اندازه تحت نفوذ گروهی از سرمایه داری جهانی هستیم.
فکر می کنیم نهضت مشروطه و یا انقلاب ایران و حتی جنیش سبز یک کار خود جوش و مردمی بوده است.
اما متاسفانه هنوز کسانی که در سال 57 با لجبازی و خیره سری خود ایران را در مسیر نابودی قرار دادند هنوز هم لجبازی می کنند و نمی خواهند بپذیرند ایران چگونه بدست آنها بازیچه شد.


دیدیم که چگونه بعد از انقلاب ایران و با برنامه ی اشغال سفارت آمریکا و گروگانگیری دیپلماتهای آمریکائی ثروت ایران را تاراج کردند و ایران و عراق را بجان هم انداختند و کار را بجائی رساندند که نفت به هفت دلار در هر بشکه رسید.
بطوری که دیگر استخراجش مقرون به صرفه نبود.


و اکنون باز دوباره همان داستان را داریم در انقلابهای موسوم به بهار عربی می بینیم.


آری سفرای آمریکا و انگلیس به شاه توصیه کردند که به عراق بگوید خمینی را در تنگنا قرار دهند و از آنطرف مامورین سیا در خانه ای در حومه ی پاریس در نوفل لوشاتو منتظر ورود میهمانش بودند.

میهمانی که قرار بود در خانه ی مجاور محل شنود آنها مستقر گردد.

آری آیت الله خمینی با پروازی به پاریس منتقل شد تا در کانون توجه جهانیان و خبرنگاران قرار گیرد و به وقتش با یک پرواز چارتر به همراه قطب زاده به ایران آمد.
قطب زاده ای که بعدها دستور گرفت که آیت الله خمینی را با بمب گذاری از سر راه بردارد و جانش را بر سر این تصمیم گذاشت.
چرا که خمینی با برنامه ی ولایت فقیه خود و نجات ایران از تجزیه بخشی از برنامه های شومی را که غرب برای ایران داشت ناکام کرد.

نمایش کاملا آماده ی صحنه ی پایانی خود بود و آن نیز با توصیه ی ژنرال آمریکائی به افسران ارتش شاه تکمیل می گردید.
توصیه به اینکه خودتان را کنار بکشید و اعلام بی طرفی کنید .
و قرعه به نام 22 بهمن افتاد روزی که افسران ارتش شاهنشاهی بعد از عمری خوردن و نشانهای جورواجور گرفتن از اطاعت نخست وزیر سرباز زدند و طبق توصیه ی ژنرال هایزر آمریکائی اعلام بی طرفی کردند.

بختیار فرار کرد و در رادیو تهران این پیام پخش شد


اینجا تهران است صدای راستین ملت ایران , صدای انقلاب

۱ نظر:

borzu گفت...

پازل جالب و قابل توجهی است
اجازه میخواهم در مورد بهای نفت این توضیح را بدهم که در سالهای ۵۵ تا ۵۷ نفت به حدود ۳۰ تا ۳۷ دلاررسید که واقعا بی سابقه بود
البته به قول کارشناسان این قیمت با در نظر گرفتن نرخ تورم برابر ۱۴۰ تا ۱۸۰ دلار امروز است، بنابر این بهای ۱۴۰ دلاری نفت اشتباه نیست اما نیاز به توضیح دارد
ارادت