tag:blogger.com,1999:blog-7404956020143983237.post8404294120197495330..comments2022-04-07T23:24:25.287+04:30Comments on در چهارچوب جمجمه: حجاب عفاف یا انفعالانسان سکولارhttp://www.blogger.com/profile/02727216973500187376noreply@blogger.comBlogger5125tag:blogger.com,1999:blog-7404956020143983237.post-74142905620446704962010-07-27T12:43:15.687+04:302010-07-27T12:43:15.687+04:30خانم محترم
بحث موضوع انفعال زن است.
نگاه کنید که ...خانم محترم<br /><br />بحث موضوع انفعال زن است.<br />نگاه کنید که در مورد کنترل نظرات چه میگوئید :<br />"اگر کامنت ها رو تایید ی (کنترل نظرات فعال نباشد) نکنم و بگذارم راحت نوشته بشن، اونوقت کنترلش از دست من خارج است"<br /><br />چرا کنترلش از دستتان خارج شود ؟<br /><br />شما مجبور نیستید هر کلامنتی که شایسته ی ماندن در اینجا نبود نگه دارید!<br />نگاه تمسخر آمیز کامنت گذار هم وقتی کنترل نظرات نباشد چیزی از نجابت شما کم نمیکند !<br />همه میدانند که کنترل نظرات نیست و اگر کامنت گذاری با یک کامنت شائبه آلود آمد به محض اینکه شما خواندید بدون آنکه کوچکترین اهمیتی بدهید پاکش کنید خلاص!<br /><br />بعد از مدتی همه میفهمند که اینجا جای مسخره بازی نیست و دیگر جز حرف حسابشان آنهم محترمانه اینجا چیزی نمی آورند!<br /><br />حجاب هم همین حکایت را دارد.<br />کسی که در حجاب میرود میگوید:<br />لطفن تحریک نشوید که من کنترلی بر خواست شما ندارم !!!انسان سکولارhttps://www.blogger.com/profile/02727216973500187376noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7404956020143983237.post-90150536906829249882010-07-24T17:35:31.743+04:302010-07-24T17:35:31.743+04:30madaraneh گفت...
@انسان سکولار:
زمانی کامنتی را ت...madaraneh گفت...<br />@انسان سکولار:<br /><br />زمانی کامنتی را تایید نمی کنم که کامنت گذار بالای کامنتش می نویسد «خصوصی». به شعور و خواسته اش احترام می گذارم و تاییدش نمی کنم.<br /><br />افرادی مثل شما رو هم تایید می کنم تا نظر بقیه رو نیز بدانم.<br /><br />اگر کامنت ها رو تاییدی نکنم و گذارم راحت نوشته بشن، اونوقت کنترلش از دست من خارج است. مخصوصا که من اینجا کنار وبلاگ ایمیلی از خودم نگذاشته ام. پس باید به مخاطبم حق بدم که بخواهد کامنتش را خصوصی یا عمومی بکند.<br /><br />اگر زن هویتش اینقدر شکل گرفته باشد، باید بین محارمش وبا غیر محارمش تفاوتی قائل شود. چه مذهبی باشد چه نباشد!<br /><br />بین شوهر، عمو، دایی، برادر تا پسر همسایه و مرهای کوچه و خیابان خیلی فرقه. منتهی برخی از زنها نمی فهمند و این را با هم قاطی می کنند که حجابشان همین می شود که می بینید.مادرانهnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7404956020143983237.post-68750468934016465462010-07-24T10:37:12.129+04:302010-07-24T10:37:12.129+04:30خانم محترم
حال بر فرض محال نغوذبالله من آنقدر بی...خانم محترم <br /><br />حال بر فرض محال نغوذبالله من آنقدر بی شخصیت که یک کاره پاشم بیام اینجا تا شما را مسخره کنم.<br /><br />شما که مسخره نیستید که بخواهید آنرا منتشر کنید؟<br /><br />اگر این کامنت را تمسخر آمیز میدانید به احترام خوانندگانتان نباید آنرا منتشر میکردید که کردید.<br /><br />نکته در منفعل بودنتان هست خانم محترم.<br /><br />اینجاست که آقایتان باید شما را در حجاب کرده بگوید :<br />"حق نداری بخش نظرات را فعال کنی تا بی ایمانهائی چون این مرتد محارب "انسان سکلاور" بیاید به حریم ما تجاوز کرده و کامنت تمسخر آمیز بگذارد.<br /><br />میدانید صحبت آن جوانک نابالغ است که آمده زنگ در خانه ی شما را زده!!!<br />خوب شما برفرض حجاب نداشتی و در را باز کردی و بر فرض ایشان نگاه تمسخر آمیز بلکه شهوت آمیز به شما انداخت !<br />شما پاک باش و صحبتت را بکن و نگاه بد و فکر بد نکن و برو داخل خانه!<br />مطمئن باش که قایم شدن و خود را در پارچه ای پیچاندن تا اندام تحریک آمیزتان کمتر در چشم بیاید بیشتر انسان را متوجه این میکند که مثل موی سر شما باید یکجوریمان بکند لابد !<br />بعد هم فکر میکنیم پس این خانم که نصف مویش را بیرون داده منظوری دارد و برای تحریک ما اینکار کرده!!!<br /><br />کنترل نظرات را غیر فعال کن به مردم اعتماد کن و اگر کسی با وجود نبودن کنترل نظرات کامنت تمسخر آمیز گذاشت آنرا پاک کن تا با خاک یکسان شود.<br /><br />وقتی کسی میبیند کنترل نظرات دارید با خبال راحت تر کامنت میگذارد و بخشی از تشخیص را به شما میسپارد.<br /><br />حال خود بگوئید وقتی شما حجاب را بالا میزنید و آنرا منتشر میکنید!!!<br /><br />چه معنی دارد که از تمسخر آمیز بودنش بنالید!!!انسان سکولارhttps://www.blogger.com/profile/02727216973500187376noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7404956020143983237.post-50878822599829234452010-07-24T10:35:58.051+04:302010-07-24T10:35:58.051+04:30محمد گفت...
برای من جالب است که کسانی امثال ما را ...محمد گفت...<br />برای من جالب است که کسانی امثال ما را متعصب مذهبی مینامند که تعصب (در جهت عکس) و تمسخر از سر و روی کامنتهاشان می بارد.<br /><br />۲۲ ژوئیهٔ ۲۰۱۰، ساعت ۱۷:۵۳<br /><br /> انسان سکولار گفت...<br />استی چنین سخت برخورد کردن را چه به خانمی وبلاگ نوبس ؟!<br />ما را دست نیانداختند؟<br /><br />" من هم بی خبر از همه جا بی هوا درب را باز کردم و وقتی دیدم اونه، خیلی ناراحت شدم که چرا بدون حجاب بودم .<br />در مجتمع ما هم رسم نیست که مردها یا پسرها پشت درب واحد بایستد و زنگ را بزنند. بلکه وظیفه دارند که اول زنگ آیفون را بزنند و بعد بیایند بالا."<br /><br />"با اینکه می دانستم آن پسر هنوز تکلیف نشده!!!!، ولی خیلی ناراحت شدم که بدون حجاب بودم . با این حال او از دخترم کتاب و جزوه امانت گرفت و چند روز بعد برگرداند. بگذریم. <br /><br />"شب وقتی همسرم متوجه شد، به شدت!!! مخالفت کرد. حتی با دخترم حرف زد و به او گفت که دیگر نباید با آن پسر همبازی باشد و دلیلی ندارد که ارتباطی با هم داشته باشند ،حتی اگر در حضور من که مادرشم، باشد!!!."<br /><br />کاش توجه بیشتری کنید <br /><br />کمی فکر کنید!<br /><br />از کارشناسان بپرسید رابطه ی بزهکاری دختران را با سختگیری مذهبی خانوادیشان<br /><br />۲۳ ژوئیهٔ ۲۰۱۰، ساعت ۱۳:۰۹<br /><br /> madaraneh گفت...<br />@جناب یک محمد گرامی:<br />اتقاقا من هم از این کامنت های سراسر تمسخر دیگران در حال تعجبم.<br /><br />راستی! ممنونم از حضورتون.<br /><br />۲۳ ژوئیهٔ ۲۰۱۰، ساعت ۱۴:۴۷<br /><br /> madaraneh گفت...<br />@جناب انسان سکولار :<br /><br />برای همین بود که این پست رو نوشتم. اگر برای خودم سوال نبود که اینجا مطرحش نمی کردم. <br /><br />اما من، این شیوه ی کامنت گذاشتن که تمسخر از رویش ببارد را دوست نداشتم. حس خوبی بهم دست نداد.<br />می توانستید با لحن بهتری بیانش کنید.<br /><br />با این حال ممنونم از حضورتون و ممنونم بابت کامنت تون.<br /><br />۲۳ ژوئیهٔ ۲۰۱۰، ساعتانسان سکولارhttps://www.blogger.com/profile/02727216973500187376noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7404956020143983237.post-18104341351086196442010-07-23T07:51:49.776+04:302010-07-23T07:51:49.776+04:30به این کامنتاز خوتنندگان مطلب در مبداء توجه کنید:
...به این کامنتاز خوتنندگان مطلب در مبداء توجه کنید:<br /><br />خاتون گفت...<br />فکر نکنم اونقدری بدونم که چیزی بگویم، فقط یادم هست دوم دبیرستان که بودم، رفتیم مکه... هتل مان توی مدینه با کاروان پسرهای دانشجو یکی شده بود.<br />برای من جالب بود حرکت های این پسرها، گاهی از دور نگاه میکردم و به خلوص شان حسرت میخوردم.<br />منتها نوع برخوردِ مادرم آنقدر سنگین بود برایم که هنوز یادش میافتم، حس بدی میکنم.<br />نه اینکه حرف مستقیمی بزند یا چیزی، اما هروقت من و برادر و خواهرم چند دقیقه ای توی لابی منتظرشان میشدیم، به شدت دعوا میکرد که چرا زودتر اومدید پایین؟! چرا صبر نکردید با هم بیایم و اینا...<br />من کار خاصی نمیکردم که، بار اولی که اومده بودم پایین، دقیقا فقط برای این بود که زودتر برسیم، اما برخورد مادرم تازه متوجه ام کرد که میتواند چیز دیگری هم باشد، میتواند دلیل ش پسرهای جوانی باشد که تردد دارند...<br />هیچ چیزی نبود، شاید مادر حق داشت، اما آن اشاره اول ش، من را بیشتر مایل میکرد که صبر کنم توی لابی و حتی پسرها را ببینم، گرچه کاری بهشان نداشتم و آنها هم کاری به من نداشتند. (البته بماند که هیچ بار پیش نیامد دیگر، ولی حس ش برای من پیش آمد.)انسان سکولارhttps://www.blogger.com/profile/02727216973500187376noreply@blogger.com